۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

کالبد شکافی بی بی سی ـ 3


1ـ ظاهراً انتشار سلسله مقالات کالبد شکافی بی بی سی بقول دوستی صاحب نظر انگشت در لانه زنبور بود چرا که از ابتدا با حاشیه شروع شد.
قسمت نخست این سلسله مقالات را تحت عنوان «مسعود بهنود و بی بی سی» ابتداً جهت انتشار به سایت گویا ارسال کردم. سایتی که بیش از ده سال است انتشار دهنده مقالات اینجانب بوده اما با کمال تعجب این بار بدون هیچ توضیحی علی رغم ارسال چهار بار ایمیل پی گیری جهت چرائی استنکاف از انتشار آن ضمن پرهیز از چاپ در کمال بی ادبی حتی زحمت پاسخگوئی به ایمیل های اینجانب را متقبل نشد.
این در حالی است که طی ده سال گذشته به گواهی اعلانات متعدد گویا مقالات اینجانب همواره برخوردار از بیشترین تیراژ در گویا بوده و هر چند اینجانب هیچوقت بابت آن مقالات حق الزحمه ای از گویا مطالبه نکرده حال بگذریم از آنکه اساساً گویا چنین حقی را هم برای نویسندگان مقالات قائل نبوده اما سایت گویا برای خود این حق را نیز قائل بوده تا بدون کسب اجازه و رعایت حداقلی از احترام برای نویسندگان مقالات در گویا اقدام به انتشار آگهی در میانه مقالات نویسندگان نیز بکند بدون آنکه مسئولان گویا به روی مبارک خود نیز بیآورند که حق مالکیت معنوی آن مقالات مسئولیتی را بر ذمه مدیران گویا نسبت به نویسندگان مترتب می کند تا لااقل از ایشان جهت انتشار آگهی در میانه مقالاتشان حسب ظاهر هم که شده کسب اجازه می کردند.
القصه ماجرا به اینجا ختم شد که آن مقاله با گستاخی و بی ادبی مسئولین گویا از انتشار باز ماند. اما همان دوست صاحب نظر که از راه دور شناختی هم از مناسبات داخلی گویا دارد خبر از آن داد که:
عوام تو درباره کسی مقاله نوشتی و متقاضی انتشار آن در سایتی شدی که از شش سال پیش خودش مالک و صاحب اختیار گویا شده.
من نمی دانم این حرف تا چه اندازه صحت دارد هر چند پنج سال پیش هم
عباس معروفی این خبر را داده بود که گویا! مشارالیه گویا را خریده!
Http://www.sokhan.infi/Farsi/Maroofee.htm
اما اگر این خبر صحیح هم باشد باز هم هضم چرائی استنکاف از انتشار آن مقاله برای اینجانب دشوار و غیر قابل فهم است. خوب مگر نمی شود فردی صاحب رسانه باشد و مقاله ای در نقد خودش را نیز در آن رسانه منتشر کند؟ ظاهراً نمی شود!
به هر حال این بمعنای پایان همکاری اینجانب با سایت گویا است مگر آنکه مسئول یا مسئولان آن ضمن توضیح قانع کننده و پوزش رسمی اساعه ادب قبلی خود را جبران کنند. گذشته از آنکه از این تاریخ به بعد با خود متعهد شدم تا دیگر در هیچ سایت بدون شناسنامه شفاف و روشن با مسئولین شناخته شده و معرفی شده مطلب منتشر نکنم. لذا از این به بعد دوستانی که مایل به مطالعه مطالب اینجانب هستند لطف کرده و ایمیل خود را برای اینجانب به آدرس
dariushsajjadi@yahoo.com
ارسال کرده تا از این به بعد مقالات خود را مستقیماً برای ایشان پست نمایم.
بر مسئولین سایت گویا نیز پسندیده است بعد از سالها پنهان کاری دست از این خفیه نگاری برداشته و ضمن احترام به شخصیت مخاطب ، شفاف و رسمی مسئولین خود را برای مراجعین سایت معرفی نمایند.
2ـ دوست دیگری بعد از مطالعه مقاله «مسعود بهنود و بی بی سی» خیراندیشانه از بخشی از آن مقاله ابراز ناخرسندی می کرد. آنجا که ابراز داشته بودم:
... در کمتر از دو سال با نهیب آیت الله خامنه ای و توصیف وی از مطبوعات تحت عنوان «پایگاه دشمن» ضمن توقیف فله ای مطبوعات بخش کثیری از همآن روزنامه نگاران ظاهراً تعمد ورزیدند تا بمنظور اثبات ادعای آیت الله خامنه ای ضمن خروج از کشور به استخدام رسانه های دولتی یا وابسته به دولت های غربی نظیر رادیو فردا و رادیو زمانه و رادیو و تلویزیون بی بی سی و صدای آمریکا و سایت روزنت و گذار درآیند که بنا بر نُرم سیاسی «پایگاه های دشمن» عليه ایران محسوب می شوند.

بنا بر احتجاج این دوست گرامی، دلیل ملحق شدن اکثر روزنامه نگاران دوم خردادی ترک وطن کرده به چنان رسانه هائی را قبل از داوری مذمومانه باید در دغدغه معاش و عسرت و نیاز و تنگدستی مالی ایشان در غربت کاوید.
البته من شخصاً منکر چنین انگیزه ای در پیوستن چنان روزنامه نگارانی به چنان رسانه هائی نیستم اما بدون تعارف و رودربایستی و با صراحت توام با شماتت خطاب به ایشان نهیب می زنم که:
شما که توان مالی نداشته از ابتدا بی جا کرده اید بدون داشتن پشتوانه مالی یا لااقل استحکام عقیدتی و قوام شخصیتی وارد ژورنالیزم سیاسی می شوید تا مجبور شوید به این راحتی نیز جهت تامین معاش تان به اغیار و حرامیان سواری دهید.
روزنامه نگاری خصوصاً روزنامه نگاری سیاسی بمثاله حرکت با پای برهنه بر روی لبه تیغ است. لبه تیغی که مقدرات و منافع ملی یک ملت و تقید به حقیقت بُرندگی آن را تضمین می کند. ارزنی سهل انگاری در این حرفه، جبران ناپذیر است.
اگر بیان اینجانب در آن مقاله در توصیف رفتار رورنامه نگاران دوم خردادی ملحق شده به دشمن بیانی تند و گزنده بود، تندی و گزندگی آن قبل از دوات قلم اینجانب بازگشت به ماهیت زشت و شماتت آمیز و غیر قابل انکار چنان الحاقی دارد.
آئینه شکنان، تاوان راست نمودن نفش شان در آینه را نمی توانند با شکستن آئینه جبران کنند.
بگذریم
اجمالاً و در تعقیب مقاله قبلی که طی آن مدعی شده بودم مسعود بهنود در جای مناسب خود در بی بی سی بکار گمارده نشده، مایلم همین گزاره یا داوری را در مورد فرناز قاضی زاده (یکی از مجریان و خبرخوانان بی بی سی فارسی) نیز گوشزد کنم.

قاضی زاده که اساساً ورود و حضورش در مطبوعات منحصر در روزنامه نگاری فرهنگی و اجتماعی بود در حد وسع و توان و بضاعتش نیز در این حوزه نسبتاً خوش درخشید و پیشینه قابل قبولی از خود به همراه دارد. اما مشکلش آنجاست که در بی بی سی همانند مسعود بهنود در جايگاه مناسبش قرار نگرفته. جنس و ماهیت و روحیه قاضی زاده اساساً موانستی با ژورناليزم سیاسی ندارد و بدلیل همین ناهمدلی وی با جهان سیاست حضور و اجرایش در مقابل دوربین بی بی سی بغایت تصنعی است و به بیننده نیز به وضوح احساس ناراحتی و معذب بودن خود در مقابل دوربین را منتقل می کند. اما همین قاضی زاده را وقتی در برنامه های فرهنگی یا ورزشی می بینیم با قاضی زاده دیگری مواجه می شویم که گوئی بال گشوده و با سبکبالی و تسلط ، حضور و اجرائی زنده و شاداب از خود را به بیننده منتقل می کند.
با چنین روحیه ای معلوم نیست مدیریت بی بی سی چرا ظرفیت ها و توانائی های قاضی زاده را در جايگاه خودش و متکی بر استعدادهای غیر سیاسی اش در بی بی سی به فعلیت نمی رساند تا بوضوح شاهد اوج و اجرائی موفق از وی باشند.
البته این مسئله بنوعی عام گریبانگیر تقریباً عموم مجریان جوان بی بی سی در مقابل دوربین اعم از مجریان نوبت شما و یا امروزی ها و اکران و ... می باشد.
بیننده با اندکی دقت به وضوح نوعی تصنع را در اجرا و گفتار و رفتار این مجریان بويژه در اجراهای سیاوش اردلان و پونه قدوسی و باران حقیقت و مهرناز فرهمند و فرن تقی زاده و حسین باستانی و علی همدانی و سولماز شریف رویت می کند. مجریانی که وجنات و سکنات و ظواهرشان بوضوح موید آن است که برخوردار از بواطنی بغایت زاویه دار و بلکه عداوت آمیز با حکومت جمهوری اسلامی اند اما حسب الامر مسئولین بی بی سی اکیداً به ایشان توصیه و دیکته شده که جهتگیری های شخصی خود را به مقابل دوربین بی بی سی نيآورند. امری که ایشان نیز نهایت اهتمام شان را بمنظور رعایت اصل بی طرفی در رسانه در مقابل دوربین بعمل می آورند اما بدلیل اقتضائات دوران جوانی و تفوق ذاتی و طبیعی احساس بر رفتار در چنین سنینی مشارالیها علی رغم چنان دیکته محتملی از سوی مدیریت بی بی سی اما برخوردار از اجراهائی بغایت تصنعی و ناشیانه با ماسک بظاهر بی طرفی هستند. اجراهای ایشان بمثابه فردی می ماند که با قرار دادن لوله تپانچه بر روی شقیقه اش از وی خواسته شده به صاحب تپانچه و با حضور دل بگوید:
I Love You
در مورد عنایت فانی تفصیلاً خواهم نوشت و در اینجا تا همین حد مایلم بگویم که از مجریان ناموفقی است که علی رغم تلاش اش جهت ارائه برنامه حرفه ای اما بدلیل کاراکتر اسیر کلیشه اش نتوانسته در اندازه های یک مجری موفق و مسلط و بلکه متبحر در برنامه «به عبارت دیگر» ظاهر شود.
حسن صلح جو مجری برنامه آپارات نیز از پدیده های منحصر بفرد بی بی سی است که به وضوح می توان رفتار سمبلیک روشنفکری هنر هفتم ایران را در گفتار و رفتار وی رد یابی کرد.
اصرار صلح جو بر اتخاذ گویش و ادبیات و اطواری نامتعارف یا بقول بچه های تهران «ادبیات نازبشی»! در برنامه آپارات يادآور تظاهرات شبه روشنفکری جماعت اهل سینمای روشنفکری ایران است که سینما عصر جدید و قبلاً سینما شهرفرنگ در تهران پاتوق ایشان بود.
جماعتی یا با موهای دمب اسبی یا لباس های درویشی و عینک های پنسی و پیپ و کوله پشتی و لهجه های عجیب و غریب و گعده در گوشه و کنار این دو سینما و اصرار بر نقد هائی نامفهوم و نامربوط از تولیدات و محصولات سینمائی ایران و جهان.
شما چطور فکر می کنید؟
البته در کنار نارسائی های رفتاری و اجرائی موجود در بی بی سی نمی توان منکر مجریان متبحر و برنامه هائی بعضاً قابل ستایش آن شد که بتدریج به آنها نیز خواهم پرداخت.
اما همانطور که قبلاً هم اشاره کردم در این سلسله مقالات ابتدا خواهم کوشید بی بی سی را از حيث مجریانش مورد نقد قرار داده و سپس به سراغ برنامه های آن رفته و در انتها این مدیوم را خصوصاً با توجه به قرار گرفتن صادق صبا در راس مدیریت آن و شیفتی که با شیوه مدیریتی ایشان بر این رسانه عارض شد، از حيث محتوا و جایگاه رسانه ای اش مورد ارزیابی قرار دهم.
در ادامه سلسله مقالات کالبد شکافی بی بی سی و با توجه به استقبالی که تعداد زیادی از خوانندگان از آن کرده و از طریق ارسال ایمیل و یا تلفن اینجانب را ترغیب به ادامه این سلسله مقالات کرده اند، مایلم ضمن حفظ سقف و سطح مقالات آتی (مطابق سنوات گذشته) در ادامه و در دور نخست به بیوگرافی و ماهیت و کیفیت ارائه برنامه خانم ها و آقایان: عنایت فانی، حسن صلح جو، سیاوش اردلان، پونه قدوسی، فرناز قاضی زاده، ناجیه غلامی و مجریان برنامه امروزی ها بپردازم (مجریان و دیگر برنامه سازان را در فاز دوم سلسله مقالات کالبد شکافی بی بی سی قرار داده ام) اما قبل از آن خواهان آنم تا در صورت استقبال نامبردگان و رضایت مدیریت بی بی سی (جناب آقای صادق صبا) ابتداً با یکایک ایشان یک مصاحبه چند دقیقه ای در حد حداکثر چهار یا پنج سوال از طریق تلفن یا ایمیل داشته باشم.
ممنون می شوم نامبردگان محترم در صورت استقبال، آمادگی خود را از طریق ایمیل با اینجانب در میان بگذارند.
آدرس ایمیل
dariushsajjadi@yahoo.com

ادامه دارد



۱۳ نظر:

ناشناس گفت...

"شما که توان مالی نداشته از ابتدا بی جا کرده اید بدون داشتن پشتوانه مالی یا لااقل استحکام عقیدتی و قوام شخصیتی وارد ژورنالیزم سیاسی می شوید تا مجبور شوید به این راحتی نیز جهت تامین معاش تان به اغیار و حرامیان سواری دهید."
ام چند سوال
داریوش جان استحکام عقیدتی یعنی چه؟ با تعصب چه تفاوتی داره؟
منابع مالی شما غیر از ژورنالیسم سیاسی از کجا تامین می شود که توان حفظ قوام شخصیتی خود را دارید؟
حرامیان و اغیار که بسیارند خودی ها را کجا بیابیم؟

داریوش سجّادی گفت...

استحکام عقیدتی مطمح نظر اینجانب برخورداری از پرنسیب های اخلاقی و رفتاری انعطاف ناپذیر است.
در مورد سوال دوم تان نیز به شما اطمینان می دهم منشا تامین منابع مالی اینجانب کاملاً سالم و مشروع است جای نگرانی نیست
سوال سوم نیز نامفهوم بود و بیشتر از آن بوی طعنه استشمام می شد که خالی از ملاحت بود
موفق باشید

saeed1800@yahoo.com گفت...

سلام آقای سجادی
خلاصه مشخص نکردید آقایه بهنود این اشتباهات رو ، سهوا یا عمدا مرتکب میشه؟ و دلیلش چی میتونه باشه (با توجه به اینکه با نظر کیهان در مورد ایشون هم موافق نیستید)؟
با نتیجه ای که گرفته اید "بی بی سی مسعود بهنود را در جای خودش تعریف نکرده" به نظر می رسه که جواب سوال بالا سهوا خواهد بود چون در غیر این صورت فقط کاره شماست که هر چی تو دلتونه ، بیشتر به بهنود یا به بی بی سی نسبت بدین.یا بگذارید ما تو دلمون بدیم.

در مورد خانم قاضی زاده خلاصه با مسئله حجابشون کنار اومدین یا نه!! فرمودید برنامه هایه ورزشی رو با تسلط و شادابی اجرا می کنند ، باید بگم اصلا اینطور به نظر نمی رسه و باید به میزان آگاهی شما در دنبال کردن رویدادها و مسابقات ورزشی شک کرد.چون کاملا مشخصه که وقتی حداقل در مورد مربیان وبازیکنان تیم هایه ایرانی و پست هایشان صحبت میکنه بیشتر از رو کاغذه نه از حافظه و تداعی شدن ذهن خودش. تا برسیم به تیم هایه کوچک و بزرگ سایر نقاط.
اما در مورد سیاستشون به نظر میرسه حداقل چند سال کار در روزنامه هایه اصلاح طلب در اون شرایط خاص این تجربه و آگاهی رو بهشون داده که با تسلط و راحتی بیشتر از ورزش حداقل با آقای بهنود صبحت کنند و تکه پرانی هایه ایشان کاملا درک کنند.

و در مورد خبرنامه گویا ، اگه ممکنه بیشتر در مورد نحوه ارتباط و قراردادتان (در صورت وجود) صحبت کنید چطور در این 10 سال همکاری به این همه مشکلات و ایراداتش اشاره نکرده وتنها منتشر نشدن این مقاله باعث ظاهر شدن آن ایرادات شده است. چون این قضیه باعث بوجود آمدن این سوتفاهم می شود که هرکس شما را تحویل نگیرد با تیغ برنده انتقاداتتان مواجه و کالبدشکافی می شود یا شما شاید کمی خود خواه تشریف دارید.

با عرض معذرت از اقای بهنود ،خانم قاضی زاده ،خبرنامه گو یا و شخص شما.

ممنونم

داریوش سجّادی گفت...

جناب آقای سعید
با سلام متقابل و تشکر بابت ملاحت همیشگی در کلام جنابعالی
در مورد رفتار آقای بهنود در بی بی سی بخشی از آن را ناشی از تعمد توام با تنفر ایشان از جناح مقابل می دانم که وی می کوشد این رفتار را در زرورقی از تشخص مستوره کند اما بخش دیگری از رفتار یا بقول شما اشتباهات ایشان را می توان ناشی از فقد تجربه کار در مقابل رسانه تصویری بر اساس مقتضیات امروزی دانست. ظاهراً ایشان کماکان در تجربیات کار در تلویزیون 32 سال پیش فریز مانده و نتوانسته خود را آپ دیت کند.
نمونه برجسته آن مصاحبه وی با ابراهیم گلستان بود که نخستین حضور جدی ایشان در مقابل دوربین بعد از سه دهه دور بودن از رسانه تصویری محسوب می شد اما به شهادت همه صاحب نظران رسانه و علی رغم توقع، ایشان در آن برنامه همه را بويژه علاقه مندانش را با آن اجرای ضعیف و بلکه سخیف شوکه کرد.
این امر موید آن است که لزوماً هر روزنامه نگار ولو خوش قلمی از استعداد و توانائی مشابه جهت تمشیت و حضور در رسانه تصویری برخوردار نیست.
نمونه برجسته آن روزنامه نگار خوش قلم و توانائی چون محمد قوچانی است که به شهادت موافقان و مخالفانش یک پدیده ارزشمند در روزنامه نگاری مکتوب بشمار می رود اما همین قوچانی وقتی در مقابل دوربین شبکه صبا و در مقام یک مجری و مصاحبه کننده اقدام به گفتگو با شیخ مهدی کروبی کرد بی استعدادی اش در رسانه تصویری را به خود و دیگران نشان داد. هر چند خوشبختانه آن مصاحبه هیچوقت پخش نشد.

داریوش سجّادی گفت...

اما در مورد خانم قاضی زاده که پرسیده بودید:
خلاصه با مسئله حجابشون کنار اومدین یا نه!؟
ظاهراً اشاره جنابعالی به مقاله سالگرد بی بی سی اینجانب است که در بخشی از آن ابراز داشته بودم:
((برای من بی بی سی نماد برجسته ای از جامعه روشنفکری ایران است ... بی بی سی بوضوح شاخصه های روشنفکری ایران را ناخواسته به تصویر کشیده که مهم ترین آن فقد نوآوری و تقلید سنتی جامعه روشنفکر ایرانی از غرب بدون کمترین ابتکارعمل است. قرار دادن برنامه ای به نام 60 دقیقه با نامی مشابه در یک شبکه خبری آمریکا والگوبرداری کاملاً یکسان از آن بدون کمترین ابتکار عمل و نوآوری و یا اصرار بدون معنا از الگوبرداری از نوع گفتمان در رسانه های غربی از طریق با نام کوچک صدا کردن همکاران در بی بی سی، و اصرار بدون معنا بر پوشش غربی بدون آنکه آن پوشش کمترین زمینه فرهنگی با البسه بومی ایران داشته باشد (کت و شلوار و «کراوات این یار همیشه در صحنه روشنفکری ایران» عدم تقید مجریان زن به لحاظ پوشش اسلامی در حالی که تقریباً تمام مجریان زن این رسانه مسلمانند!!!))
خير سعید خان
ظاهراً متوجه نشده اید. کسی که باید با بی حجابی مجریان علی الظاهر مسلمان يک رسانه تصویری فارسی زبان کنار بيآیند بنده نیستم بلکه مردم مسلمان فارسی زبانند.
در همان مقاله نیز متذکر شده بودم که:
((البته من شخصاً مشکلی با بی حجابی ایشان ندارم اما از زاویه دید اهل فن و نظر تا حدی خنده دار است کسی مسلمان باشد اما مسلمات دینش را لحاظ نکند.
یاد متلک تاریخی ملک حسن پادشاه فقید مراکش افتادم که در بازگشت محمدرضا شاه پهلوی از سفر آمریکا به ایشان در کاخ سلطنتی خود گفت:
شما خیلی جسارت کردید که به عنوان پادشاه یک کشور شیعه در مقابل دوربین تلویزیون ها در کاخ سفید همراه جیمی کارتر گیلاس مشروب سر کشیدید؟!
همین مسئله در بی بی سی یکی از اصلی ترین موازنه های بی طرفی را از سوی کسر قابل توجهی از فارسی زبانان بر هم می زند.
حکایت آن قاضی است که در شکایت یک یهودی از علی ابن ابیطالب هر دو ایشان را به محکمه احضار کرد و با ورود امیرالمومنین قاضی مزبور احترام بیشتری به وی کرد و حضرت از اساس قضاوت وی را زیر سوال برد چرا که گفت تو با احترام بیشتر به من نشان دادی بی طرف نیستی و نمی توانی منصفانه بین ما دو نفر قضاوت کنی!
اکنون و بر همین قیاس فارسی زبانان مقید به آداب اسلام که کسر بزرگ و حداکثری جامعه فارسی زبانان را تشکیل می دهند طبیعتاً وقتی می بینند کادر مقابل دوربین این رسانه علی رغم مسلمان بودن با عدم لحاظ تقیدات و مسلمات دینی به زعم ایشان به بدیهی ترین مسلمات دینی مسلمانان بی احترامی می کنند طبعاً از همان ابتدا به این رسانه به عنوان رسانه ای منصف یا بی غرض اعتماد نخواهند کرد. و این یعنی از دست دادن کسر بزرگی از مخاطب.))

داریوش سجّادی گفت...

جناب آقای سعید
اتفاقاً من برای حل این مشکل راه حلی بی حجابانه تر از وضعیت فعلی دارم. راه حلی که طی آن مجریان زن می توانند از همین مقدار از بی حجابی نیز بیشتر عدول کنند در عین حالی که اعتماد بیشتری در مخاطب حتی مذهبی کسب کنند.
برای چنین کاری تنها لازم است همان سرکار خانم قاضی زاده مطمح نظر جنابعالی مُبدل به ژولین فرانسیس شود!
امیدوارم متوجه منظورم شده باشید. ژولین فرانسیس وجود خارجی ندارد و تنها برای تفهیم مطلب، از این نام بهره بردم. یعنی اگر بجای خانم قاضی زاده یا هر کدام از مجریان ایرانی یا افغانی زن مسلمان تلویزیون بی بی سی، بانوانی انگليسی الاصل با همان گیسوان بلوند و چشمان زاغ اما با زبان فارسی و تسلط بر حوزه خبری ایران در مقابل دوربین بی بی سی می نشستند و در همین سطح موجود اقدام به ارائه برنامه می کردند، این امر نه تنها حساسیتی برای اقشار مذهبی ایران که اکثریت نیز هستند ایجاد نمی کرد بلکه بر اساس روان شناسی اجتماعی ایرانیان ولو ایرانیان مذهبی از چنین رسانه ای استقبال بیشتری نیز می شد و حتی بر صداقت و امانتداری خبری ایشان صحه نیز می گذاشتند. آنچه که موجب ترشروئی اقشار مذهبی از چنین رسانه های فارسی زبانی می شود حضور هم وطنان مسلمانشان در چنان رسانه هائی بدون لحاظ تقیدات بومی و مذهبی است.
امیدوارم توضیحاتم افاقه کرده و جنابعالی را توجیه کرده باشد و در ضمن متوجه شده باشید مثال مزبور را صرفاً جهت تفهیم مطلب زدم و توقع نمی رود از فردا مجریان بی بی سی فارسی، جایگزین شوند.
در مورد اجرای با نشاط برنامه های ورزشی خانم قاضی زاده برخلاف اجرای اخبارسیاسی ضمن زیر سوال بردن میزان آگاهی های ورزشی اینجانب فرموده اید مشارالیه اتفاقاً فاقد اطلاعات صحیح ورزشی است.
ظاهراً باز هم متوجه منظور اینجانب نشده اید.
عرض بنده ناظر بر کارشناس ورزشی بودن ایشان نبود و نیست بلکه با توجه به گرایش و سابقه فرهنگی واجتماعی ایشان در مطبوعات اظهار داشتم اجراهای ایشان در این حوزه بدلیل قرابت با روحیه شان زنده و شاداب است در حالی که در اجرای حوزه خبر سیاسی بنا به هر دلیلی که یکی هم می تواند عدم تمایل و علاقه ایشان به اخبار سیاست و عدم برخورداری از روحيات لازم الاحصاء در این فیلد خبری باشد، اجراهای مشارالیه بشدت افت می کند و نوعی سرگشتگی و کلافگی در اجرای ایشان قابل رویت می شود.
اما در مورد سایت گویا
اینجانب برخوردار از هیچ گونه قرارداد یا ارتباطی خاص با گویا نبوده ام و تصور هم نمی کنم دیگر نویسندگان نیز برای انتشار مقالاتشان در گویا اقدام به عقد قرار داد با گویا کرده اند.
رابطه اینجانب با گویا صرفاً در حد ارسال مقاله و انتشار آن در خبرنامه گویا طی ده سال گذشته بوده.
البته آنچه که این بار منجر به بروز مشکل بین اینجانب و گویا شده عدم انتشار مقاله ارسالی بنده نیست کمااینکه طی ده سال گذشته بتناوب مقالاتی از طرف اینجانب برای گویا ارسال شده و گویا نیز بر اساس ملاحظاتی از انتشار آن استنکاف ورزیده اما در کمال ادب و مسئولیت ضمن انعکاس معذوریت خود بنده را مطلع کرده و هر بار نیز اینجانب به ایشان یادآوری کرده ام که صلاح ملک خویش خسروان دانند و بنده کمترین اصرار یا تحمیلی برای انتشار مقالاتم در گویا ندارم.
اما آنچه که این بار منجر به ختم رابطه اینجانب با گویا شد بی ادبی و بی احترامی در عدم پاسخگوئی به اینجانب جهت چرائی انتشار مقاله ارسالی بود.
حال عدم انتشار بدون ارائه دلیل نیز قابل اغماض بود اما از موضعی متفرعنانه حتی بر خود لازم هم ندیدند تا در پاسخ به ایمیل های ارسالی اینجانب اعلام وصول مقاله را لااقل متقبل شوند.
نخیر دوست گرامی بنده علی رغم برخورداری از رذائل اخلاقی متعدد اما خوشبختانه از رذیلت خودخواهی و اینکه هر کس تحویلم نگیرد وی را مورد انتقاد از طریق تیغ برنده نقدم قرار دهم مصون مانده ام. لااقل تاکنون مصون مانده ام.
لذا این اطمینان را به جنابعالی می توانم بدهم که هر آئینه احساس کنم فردی تعمداً نیت اساعه ادب به اینجانب را دارد با رعایت اصول تلاش خواهم کرد وی را بنحوموثر مُتنبه کنم.
انشاالله توضیحات مفید واقع گردد.

ناشناس گفت...

سهند شمس اسحاقی
خطاب گونه نوشته اید « شما که توان مالی نداشته از ابتدا بی جا کرده اید بدون داشتن پشتوانه مالی یا لااقل استحکام عقیدتی و قوام شخصیتی وارد ژورنالیزم سیاسی می شوید تا مجبور شوید به این راحتی نیز جهت تامین معاش تان به اغیار و حرامیان سواری دهید» ... که البته می بایست از بخش استحکام عقیده گذر کرد چرا که شما این توضیحات رو در پاسخ به اینکه اندسته از روزنامه نگارا بخاطر معاش به ان رسانه ملحق شده اند نوشته اید.. خوب سوال من اینجاس شما می فرمایید روزنامه نگاری منحصر به طبقه متمول باید باشد که بتواند خود را از وابستگی برهاند؟ و مستقل سیر کند؟ که البته بنده اصلا اعتقاد ندارم روزنامه نگار و رسانه مستقل وجود داشته باشد.رسانه و روزنامه نگار مستقل یک مفهوم ارمانی ایده ال هست مثل ارمان شهر کمونیسم یا ارمان شهر اسلام و عدل عدالت علی که هیچ وقت روی زمین دست یافتنی نیست. والله راستشو بخواهید اگر حضرتعالی دقیقا منظورتون این است که روزنامه نگاری باید به طبقه اقتصادی خاصی منحصر بشود که .... ( هر چی اسمشو خودتون می خواهید بذارید بگید انحصاری خود خواهانه یا ....)..یا شاید حضرتعالی خوب منظورتون رو بیان نکردید ؟ و یا شاید مشکل از درک اینجانب است. از نظر بنده محل مناقشه بر انگیز مقاله از همین جا اغاز می شود. در مورد فرناز قاضی زاده و استدلالاتی که گفته اید ایشون بدرد برنامه ورزش هفت بی بی سی میخورد تا اجرای برنامه شصت دقیقه . شما بجای اینکه ضعفهای اجرای ایشون رو متذکر بشوید به سراغ برداشتهای شخصی معذب گونه ای رفته اید که شاید فقط چنین حسی در شما القا شده باشد و این از نکات بی مورد مقاله است . در صورتیکه به نظر من ماهیت برنامه ورزش هفت با ماهیت برنامه شصت دقیقه متفاوت است و طبعا روحیه اجرا انها هم باید متفاوت باشد. در مورد عنایت فانی هم نوشته اید. قول نوشته ای داده اید.بنده وکالت کسی را بعهده نگرفته ام که بخوام در اینموارد وارد بحث شوم خصوصا که مخاطبان انتقاد شما حی و حاضر هستند اما در مورد اقای فانی به نظر من انقدرا هم که شمافرمودید کلیشه نبوده است؟ کدوم کلیشه؟ کلیشه از کجا؟ کلیشه کی چی؟ همانطور که شما وقت عمده خود را صرف دیدن برنامه های بی بی سی می کنید بنده هم بنا به فرصت خود همین وقت را صرف می کنم. در مورد برنامه اقای فانی و اجرا و بویژه موضوعات چالش برانگیزی باید بگم که از نظر من یکی از بهترین هاست. بویژه در قیاس با برنامه ها و مجریهای داخل ایران و دیگر کانالهای ماهواره ای. در ضمن یک نکته هم یاد اور شوم. اخیرا مشاهده می شود که اخبار ساعت هفت صدا و سیمای ایران با دکوراسیون مشابه بی بی سی و اجراها و خبرخوانهایی مشابه بی بی سی عمل می کند البته این کجا و ان کجا. بنابراین چقدر خوب است حضرتعالی بخشی از اهتمام خود را صرف انتقاد از برنامه های صدا و سیمای ایران هم بکنید که پول مالیات امثال بنده را صرف برنامه ها و اجراهای بسیار نازل تر از بی بی سی می کند."

داریوش سجّادی گفت...

جناب آقای سهند شمس اسحاقی
صرف نظر از «امکان یا عدم امکان وجود روزنامه نگار مستقل» که فعلاً محل بحث ما نیست کل منظور اینجانب از آن پاراگراف اعتقادم به نوعی اشرافیت در سیاست است. اما این اشرافیت را لزوماً منحصر به روزنامه نگاری سیاسی ندانسته و کل حوزه «سیاست عملی» را مورد نظر دارم و گذشته از آنکه منظورم از اشرافیت لزوماً اشرافیت مالی نیست در عین حالی که اشرافیت مالی و یا به تعبیر جنابعالی «طبقه متمول» را نیز شامل می شود.
اما نزد من بُعد مهم و اساسی تر چنین اشرافیتی عبارت از اشرافیت اخلاقی است. همان چیزی که در اخلاق از آن تحت عنوان مناعت طبع نام برده می شود.
چنین اشرافیتی به زعم بنده توان واکسینه کردن فعل و عمل سیاسی را به کنشگر در عرصه سیاست می دهد حال چه یک روزنامه نگار باشد و یا یک سیاستمدار.
این همان کمبودی است که هم در دوران پهلوی و هم در دوران جمهوری اسلامی بشدت در بدنه پایوران و کارگزاران حکومت و عقبه رسانه ای ایشان درک و احساس می شد و مشتی نو کیسه با سلطه بر استحکامات و سرحدات اقتصادی مملکت از قدرت به مثابه غنیمتی جنگی جهت هر چه بیشتر اندوختن بر اندوخته های شان بهره برده ومی برند. اگر هم بیرون از این دایره چپاول قرار گرفته باشند مستعد هر گونه خوش خرامی و خیانت جهت پر کردن آن موفقیت ها و عقب ماندگی ها اقتصادی و شغلی از هر طریقی ولو همکاری با حرامیان خواهند بود.
اشرافیت مطمح نظر اینجانب در بعد مادی را علی رغم همه انتقاداتی که به مرحوم مصدق دارم می توان در مناعت طبع آن مرحوم دید و نشان داد و در بعد اخلاقی، علی رغم همه انتقاداتی که شخصاً از برخی سلوک و رفتار و جهتگیری های سید محمد خاتمی دارم نمی توانم منکر چشم و دل سیری و سلوک اشرافی اخلاقگرایانه ایشان در عرصه سیاست باشم و معتقدم با چنین روحیه و سلوکی تا حد زیادی می توان از آفات و وسوسه ها و توجیهات سیاست مصون ماند.
در مورد خانم قاضی زاده به توضیحاتم به جناب سعید رجوع فرمائید.
اما در مورد آقای عنایت فانی ظاهراً دچار شتابزدگی شده اید. من درست یا غلط مدعی اسارت ایشان در کلیشه شده و توضیحات بیشتر را موکول به آینده کرده ام لذا پسندیده است تامل فرمائید و بعد از رویت ادله اینجانب و رسیدن به تعریفی مشترک از اجرای حرفه ای در رسانه تصویری توان خود را صرف عیار سنجی اجراهای مشارالیه نمائیم.
در مورد ماهیت برنامه های صدا و سیمای ایران نیز البته عذری موجه دارم و آن اینکه بدلیل اقامتم در ایالات متحده از امکان و فرصت رویت تلویزیون ایران محروم ام لذا توقع روائی از من نیست تا رفتار رسانه ای صدا و سیمای ایران را مورد نقد قرار دهم اما بخاطر دارم در ایام اقامتم در ایران اساساً برنامه های تلویزیون ایران را اعم از برنامه های تفریحی و خبری و سینمائی را کلاً نگاه نمی کردم. دلیل آن نیز کاملاً روشن بود و آن اینکه در مقابل تولیدات تلویزیون ایران احساس توهین به خود می کردم و با دیدن هر برنامه ای این احساس به اینجانب دست می داد که گوئی تهیه کنندگان برنامه در صدا و سیما بیننده را احمق و فاقد فهم و حداقل شعور فرض کرده که چنان ابتذالاتی را به عنوان تولید بصری بر روی آنتن می فرستادند. البته این نظر متعلق به یازده سال پیش است و برای ارائه نظری جدید محتاج ملاحظه ای مجدد به این رسانه هستم هر چند تصور نمی کنم آقای ضرغامی نیز برخلاف آقای لاریجانی طی این مدت شق القمری کرده باشند.

saeed1800@yahoo.com گفت...

سلام آقای سجادی
بله توضیحاتتان کافی بود.
در مورد آقای بهنود با توضیحاتتان موافقم. و همین مقدار که ایشان را خوش قلم و در این زمینه با آقای قوچانی مقایسه کرده اید کافی است.و اگر با این انتقاد شما مدیران بی بی سی ایشان را اخراج نکنند برایشان آرزوی پیشرفت دارم.

در زمینه خبرنامه گویا هم توضیحات کافی بود در همین حد که فرمودید خودخواه نیستید خوشحالم و فهمیدم که اشتباه نکرده ام که شما رو دوست دارم.

اما در مورد حجاب و بی بی سی
جناب سجادی یه سوال . اگر "امروز" حکومت آزادی حجاب را به رفراندوم گذارد به نظر شما نتیجه چه خواهد شد؟ من تقریبا مطمئنم مانند انتخابات 22 خرداد "نه" با همان میزانه رای آقای احمدی نژاد رای خواهد آورد و حوادث بعد آن هم تقریبا مشابه خواهد بود . و باز هم شما مقاله شهر اسرارآمیز خود را خواهید نوشت و مردم رو به دو قطب خوشبخت و مسکین تقسیم خواهید کرد و در مورد سنگینی یه کفه ترازو عیار
کفه دیگر خواهید گفت. البته این بار بدون کلمات سیاست و عوام فریبی .
آقای سجادی من با مقاله اخیر سکولاریسم افسارگسیخه و با باقی مقالاتتان از این دست تقریبا موافقم اما نمی توان همه بانوانمان را به خاطر آرایش و نداشتن روسری و روپوش به راحتی به صفت طنازی و دلبری نسبت داد و همه مردانمان را شایسته کور شدن دانست.
(اگر این گونه است پس من هم می توانم به نوع گذاشت محاسن و سبیلتان شک کنم.(
می دانم جوابتان چیست و مسلمانیم و .... . اگه این طوریست پس شما چگونه می توانید مقاله زیبای "مرزهای حماقت" را بنویسید و در مورد واقعیت و ظرفیت انسان و تحجر صحبت کنید.
بگذریم.

اما در مورد خانم قاضی زاده با شما موافقم و متوجه منظورتان شدم تنها مشکلم با کلمه "تسلط" بود نه شادابی که ظاهرا اصلاح کردید.چون چگونه ممکن است کسی کارشناس رشته ای نباشد و در مورد آن با تسلط کامل صحبت کند ولی می تواند با شادابی ظاهری این کمبود را پنهان کند.
اما به نظر بنده سرگشتگی و کلافگی ایشان در موردسیاست به دلیل هوش ، تجربه و وجدانشان(به قول شما اشرافیت اخلاقی) می باشد که دقیق می دانند چه برایمان می خوانند.(مانند برخی مجریان شبکه هایه خودمان)البته نمی گویم کارشان درست است یاخیر.که جای بحث دارد.
باز هم بگذریم.

ممنونم

داریوش سجّادی گفت...

جناب آقای سعید
با تشکر از لطف شما اولاً اینکه فرموده اید:
اگر با این انتقاد شما مدیران بی بی سی ایشان را اخراج نکنند برایشان آرزوی پیشرفت دارم انشاالله که همینطور باشد
اما از آنجا که همین امشب آقای بهنود در مقابل دوربین در برنامه 60 دقیقه از بینندگان برنامه بررسی مطبوعات خداحافظی کرد و حسب اظهار خودشان قرار شده در برنامه جدیدی حضور داشته باشند می تواند نشانه آن باشد مسئولین بی بی سی هم بالاخره تصمیم گرفته اند ایشان را در جائی مناسب تر قرار دهند
انشاالله که در برنامه جدید بتوانند خوش بدرخشند به هر حال باید منتظر ماند و محصول کار جدید شان را دید
یک توضیح هم درباره اینکه فرموده اید:((نمی توان همه بانوانمان را به خاطر آرایش و نداشتن روسری و روپوش به راحتی به صفت طنازی و دلبری نسبت داد)) بدهم.
اینجانب بارها در مقالات مختلفم تعریف خود را از حجاب زن ارائه داده ام و مطابق آن تعریف حجاب زن بمعنای عدم جلوه گری است
بر اساس این تعریف زن با حجاب می تواند بدون چادر و روسری هم باشد مشروط بر حفظ متانت و وزانت و اجتناب از جلوه گری همچنانکه زتان می تواند در عین استفاده از چادر پوشیه و برقع و مانتو و مقنعه باز هم چنانچه بخواهند جلوه گری سکشوال کنند لذا بر اساس آن تعریف این زنان بدحجابند و آن زنان دسته اول با حجاب
در ضمن بنده طنازی و دلبری زنان را صفتی مذموم نمی دانم بلکه آنرا نقشی ذاتی در گوهر زنان تلقی کرده که ناحواسته در بطن ایشان پروگرام شده
آنچه که مذموم است سوء استفاده از این ظرفیت ذاتی است
موفق باشید

ناشناس گفت...

از اینکه شخص لمپن و وابسته ای مثل شما عصبی بشود خوشحالم.

داریوش سجّادی گفت...

ضمن تشکر از شما
اولاً نمی دانم از کدام مطلب اینجانب نتیجه گرفته اید اینجانب عصبی شده ام
خیر من در حال حاضر از وضعیتی عصبانی نیستم
ثانیاً برادرانه به شما توصیه می کنم در زندگی اساساً از ناراحتی و تکدر و عصبانی شدن هیچ انسانی خوشحال نشوید و تلاش خود را وقف شادی و شادکامی خود و دیگران حتی کسانی را که بقول خودتان لمپن و وابسته اند نمائید
موفق باشید

ناشناس گفت...

chendeshtar az ahmadi nejad