حجت الاسلام حمید رسائی روحانی جوان و وابسته به جناح اصولگرایان است که در کسوت نمایندگی مجلس و در مقام دفاع سرسختانه از رئیس جمهور لااقل تا قبل از بالا گرفتن غائله جریان انحرافی، خویشتن را برخوردار از دوسیه حجیمی از مواضع شاذ و افراطی در قبال ابتلائات و تحولات و رویدادهای سیاسی ایران کرده بود.
همراهی ایشان با هیئت همراه محمود احمدی نژاد در سفر به نیویورک جهت شرکت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در شهریور سال 88 این فرصت را مهیا کرد تا مشارالیه را برای نخستین بار در لابی هتل اینترکنتینانتال نیویورک ملاقات کرده و دقایقی با ایشان گفتگو نمایم.
در آن گفتگوی کوتاه با توجه به تذکری که چندی پیش «رهبری ایران» به رئیس جمهور جهت اجتناب ایشان از انتصاب «اسفندیار رحیم مشائی» بسمت معاون اولی خود داده بود که برخلاف انتظار مواجه با تعلل و استنکاف احمدی نژاد شد! از رسائی پرسیدم:
این چگونه اصولگرائی است که رئیس جمهور را با ادعای پیروی از ولایت فقیه و معرفی خود تحت عنوان «سرباز ولایت» وارد عرصه انتخابات می کند اما اکنون که آیت الله خامنه ای صراحتاً ایشان را از چنان انتصابی منع کرد لیکن ایشان مبتلابه ثقل سامعه شد و بعد از یک هفته عدم توجه به تصریح رهبری و بعد از آنکه «مشائی» شخصاً و کرهاً از پذیرش چنان مسئولیتی کنار می کشد آقای احمدی نژاد از سر سیری پیغامی با چنان مضمونی خشک و اداری برای رهبری می فرستند که مودبانه ترین معنائی که از آن مستفاد می شد آن بود که: «حسب الامر، اوامر انجام شد!»
پرسشی که مواجه با پاسخی از جانب حجت الاسلام رسائی شد که در خوش بینانه ترین حالت می توان آن را رندی توام با خودفریبی تلقی کرد!
ایشان چنآن تعلل و چنین تبختری را این گونه معنا کرد که:
پرزیدنت مُصر بودند تا با دیرکرد خود در پاسخگوئی به رهبری ابتدا همه توجه ها را به خود جلب کرده و آنگاه و بصورتی اثرگذارتر و غیرمستقیم اما بوضوح به همگان ثابت کنند که مطابق قانون «رهبری» فصل الخطاب اند و لازم الاتباع!
طبعاً چنین مواضعی را می توان محصول روحیات نابردبار و افراط گرایانه دانست که فرد را از لحاظ انصاف و اعتدال در گفتار و کردارش محروم نگاه می دارد تا جائی که مبتلابه برای جبران ناتوانی از فهم چرائی «رفتار خلاف انتظار اساطیرش» مجبور به هذیان گوئی می شود.
همین روحیه جسور و نابردبار بود که سال 87 وقتی علی لاریجانی میزبان نمایندگان همه ادوار مجلس شورای اسلامی در «نخستین همایش روز مجلس» شد، رسائی «بی اخلاقانه» حضور «بزرگوارانه» مرحوم عزت الله سحابی نماینده مجلس نخست جمهوری اسلامی را برنتابید و ذیل انتشار عکس حضور آن مرحوم در ضیافت روز مجلس در کمال بی پروائی نوشت:
در همایش روز مجلس ، سحابی هم آمده بود! اپوزیسیون هم به این پررویی!
مهندس در حالی از جانب رسائی متهم به «پرروئی» می شد که به صراحت عموم آشنایان با فعالان سیاسی ایران، سحابی یکی از محجوب ترین چهره های اپوزیسیون در ایران بود که علی رغم مواضع انتقادی و ناصحانه اش و صرف نظر از آنکه چند بار نیز طعم زندان را در جمهوری اسلامی کشید اما باز هم بدون کمترین «توقع دلجوئی بابت جفاهائی که بر ایشان گذشت» دعوت حکومت را پذیرفت و در «روز مجلس» کنار رسائی و حجت الاسلام حسینیان نشست.
نشستی که می توانست این فرصت را برای رسائی و ایضاً حسینیان و امثال ایشان فراهم کند تا ضمن دلجوئی و مفاهمه دو جانبه، زمینه کوتاه کردن دیوار بی اعتمادی بین خود با اپوزیسیون بی خطر و اخلاقگرای ایران را نیز بوجود آورد.
خصوصاً آنکه علی لاریجانی در مقام ریاست پارلمان و میزبان آن نشست در خیرمقدم گوئی خود به حق و صراحت از نمایندگان مجلس هشتم که «پذیرای دوستان خود در ادوار مختلف مجلس بودند» و از رؤسای ادوار مختلف مجلس و همچنین «حضور صمیمانه دوستداران انقلاب با سلائق مختلف» تشکر کرد و بر این نکته مهم اذعان داشت:
«حضور صمیمانه دوستداران انقلاب با سلائق مختلف آن هم در روز تصویب قانون اساسی، پیام روشنی به کشورهائی بود که تصور میکنند با زبان زور میتوانند با ملت ایران صحبت کنند و این نشان دهنده بلوغ سیاسی روح جمعی جامعه ما بود که تکثر نهفته در متن دموکراسی را حول آرمانهای انقلاب اسلامی و قانون اساسی به وحدت بدل کردند.»
اظهارات آن روز لاریجانی قرینه ای از تاکید آیت الله خامنه ای در سخنرانی اخیر خود در 14 خرداد است مبنی بر آنکه:
«اگر به نام عدالتخواهى و به نام انقلابیگرى، اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر كردهایم؛ از خط امام منحرف شدهایم. اگر به نام انقلابیگرى، به نام عدالتخواهى، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به كسانى كه از لحاظ فكرى با ما مخالفند، اما می دانیم كه به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت كردیم، آنها را مورد ایذاء و آزار قرار دادیم، از خط امام منحرف شدهایم. اگر بخواهیم به نام انقلابیگرى و رفتار انقلابى، امنیت را از بخشى از مردم جامعه و كشورمان سلب كنیم، از خط امام منحرف شدهایم. در كشور آراء و عقاید مختلفى وجود دارد. اگر چنانچه یك عنوان مجرمانهاى بر یك حركتى، بر یك حرفى منطبق شود، این عنوان مجرمانه البته قابل تعقیب است؛ دستگاههاى موظف باید تعقیب كنند و می كنند؛ اما اگر عنوان مجرمانهاى نباشد، كسى است كه نمی خواهد براندازى كند، نمی خواهد خیانت كند، نمی خواهد دستور دشمن را در كشور اجرا كند، اما با سلیقه سیاسى ما، با مذاق سیاسى ما مخالف است، ما نمی توانیم امنیت را از او دریغ بداریم، عدالت را دریغ بداریم ... مبادا خیال كنید تقوا این است كه انسان مخالف خودش را زیر پا له كند»
اظهارات فوق بدلیل تقارنش با فوت مرحوم سحابی و درگذشت تاسف بارتر صبیه آن مرحوم مرجعیتی یافت که موفق به نشانه گذاری بر ضمیرش شده بود.
نکته غیر قابل کتمان در فضای سیاسی موجود در ایران بسط و عمق یافتن «رذیلت نفرت» در تار و پود مناسبات فردی و اجتماعی است. نفرتی که بوضوح در تشییع جنازه تلخ مرحوم سحابی قابل رویت بود!
چرائی پیدایش چنان نفرتی یک بحث است و تبعات آن در مناسبات سیاسی و ایضاً اجتماعی بحثی دیگر.
ترش یا شیرین گروه ها و شخصیت های سیاسی در هر دو سوی جبهه باید بپذیرند که ایشان سهم عمده ای در تولید نفرت موجود در اتمسفر ایران داشته اند. بلاتردید چنین نفرت ته نشین شده ای بازگشت به ندانم کاری و بی مبالاتی و نابلدی نخبگان سیاسی در چگونه حرف زدن و چگونگی رفتار شایسته در سپهر سیاسی ایران در خلال تحولات و اتفاقات انتخابات ریاست جمهوری دور دهم داشت و دارد.
بی مبالاتی که طرفین منازعه بالاتفاق در تولید و بسط و عمق نفرت منتجه از کلام و رفتارشان برخوردار از سهم و نقشی یکسان و مشترکند.
چه آن اصولگرائی که دو ماه قبل از انتخابات در سخنرانی خود در «مسجد سید اصفهان» آرایش سیاسی و رقابت اتخاباتی طرفین را با توسل به واقعه کربلا شماسازی کرد و بدون پروا اظهار داشت «این بار قرار نیست حسین شهید شود و زمان هلاکت یزید هاست»! خواسته یا ناخواسته 12 میلیون آرای شهروندان مسلمان ایرانی در اردوی رقیب را در عداد لشکریان یزید قرار داد و بالتبع با چنان «فتوائی» ضمن تزریق نفرت به مخاطبانش، پیشآپیش «مختارآئینی» در برخورد با معترضین در فردای انتخابات را مباح اعلام کرده بود.
و چه آن مثنوی خوان و عارف مرامی که بعد از سالها لقمه چینی از سفره معرفت و معدلت و اطعام گشنگان فضیلت و عرفان و معنویت بناگاه در مصاف خون چکان «شحنه ها» و «شهرآشوبان» صادر کننده فتوای «حلیت خشم مقدس» شد! هر دو ایشان از سهم و نقشی برابر در ترویج نفرت و تزریق خشونت در بدنه جامعه برخوردار بودند و هستند.
علی رغم این و اینک عقل دوراندیش و مصلحت حکومت و جامعه القا کننده این بداهت به پایوران در جمهوری اسلامی باید باشد تا با هر نحو مقتضی زمینه از میان برداشتن این نفرت گسترده و دوجانبه را فراهم کنند.
صرف نظر از عوامل پیدایش چنان نفرتی که عملاً اسباب گسترش و تعمیق پرخاشگری را در رفتار شهروندان در هر دو سوی مجادله را فراهم کرده اما در یک نکته نمی توان تردید داشت که مُلکداری در میانه چنین گُسل پرکینه و نفرتی شاید شدنی باشد اما قطعاً با پرهزینه بودنش مقرون بصرفه نیست!
نفرت زدائی از فضای سیاسی ایران قبل از آنکه یک واجب عقلی باشد یک ضرورت و مصلحت سیاسی است.
پایوران حکومت در ایران می توانند مُحقانه دل چرکین از شهرآشوبی های بعد از انتخابات باشند!
پایوران حکومت در ایران می توانند شهرآشوبان را گناهکار بدانند!
پایوران حکومت در ایران می توانند شهرآشوبان را مستحق مجازات بدانند!
پایوران حکومت در ایران می توانند شهرآشوبی شهرآشوبان را فراموش نکنند!
پایوران حکومت در ایران حتی می توانند شهرآشوبان را نبخشند!
اما پایوران حکومت در ایران گریزی از این واقعیت ندارند که مصلحت حکومت ایجاب می کند تا برای دوام پیوستگی اجتماعی به هر نحو مقتضی اقدام به نفرت زدائی از فضای سیاسی و زخم خورده ایران کنند.
«آشتی اجباری» می تواند انتخاب حزم اندیشانه و توام با اقتدار پایوران حکومت در ایران باشد تا از آن طریق بستر همدلی و همگرائی ملی را نزد طرفین منازعه فراهم کنند.
آزاد کردن زندانیان انتخابات، باز کردن فضای مطبوعات، تمهید فعالیت قانونی رقبا (ولو از موضع لطف و منت) حداقل های قابل دسترسی است که حکومت بدآن طریق از این امکان برخوردار می شود تا ضمن بازتولید نشاط سیاسی و امحای نفرت عمیق موجود در جامعه، سُکان مُلکداری در جامعه را به تعادل برساند. طبیعتاً حُسن نیت پایوران در اردوی مقابل نیز به همان اندازه باید القا کننده این بداهت باشد تا برای حصول به چنان نشاطی سیاسی و هدم چنان نفرتی، حزم اندیشانه از صرافت گزیدن ها و ان قلت ها و مبارزه طلبی ها و لـُغـُز خوانی ها و قهرمان بازی های جوانانه کنار بکشند.
۱۹ نظر:
ما که به اون یکم تسامح و تساهل راضی بودیم(ده سال پیش)٬ اما چه شده که شما حالا از اون دم میزنید! نکنه نگرانید! یا دلتون سوخته!
شادی غفوری
آمده بودم نظر بگذارم و داشتم با خودم مرور می کردم آنچه را می خواهم بنویسم
خدای من! هیجان زده شدم وقتی با نام خودم این نظر را خواندم
من شادی غفوری رسما نظر بالا را که با سو استفاده از نام من نوشته شده را تکذیب می کنم
من آن را ننوشته ام
و نشانه اش هم اینکه هیچ وقت پایین نوشته ام را با آوردن نامم امضا نمی کنم وقتی می دیدم که افرادی این کار را می کنند تعجب می کردم که وقت بالای متن نوشته فلانی گفت... دیگر امضای پایینش به نام فلانی یعنی چه...
راستش اولش خودم هم شک کردم که چرا یادم نمی آید با دیدن واژه تساهل و تسامح که ذهنیت مشخصی راجع به آن ندارم حسی شبیه تعجب داشتم
بیشترین نکته ای که برایم جالب است چرایی این کار است
حالا می خواستم نظرم را بگذارم
جناب آقای سجادی ! می دانم که منظور اصلی شما اصلا خود آقای حمید رسایی نبوده است و منظور اصلی قسمتهای اخر نوشته است اما می خواستم چیزی راجع به آن بگویم:
آیا افراد دور وبر ما می دانندوقتی به چیزی اعتقاد دارند می توانند در همان زمان شک هم داشته باشند یا واضح تر بگویم
آیا افراد شک کردن را بلد هستند
بیست یا بیست و یک ساله بودم که با وجود اینکه نماز و روزه ام به راه بود نه به نمار وروزه که به اصل وجود خدا شک کردم شش ماه در آن شک کشنده دست و پا می زدم و بعد به آرامش بسیار خوبی رسیدم بهترین چیزی که در آن سردرگمی یاد گرفتم درست شک کردن بود با "شک" باید مثل "شک" برخورد کرد من در تمام آن مدت نمازم را خواندم با این استدلال که شک کردم نمی دانم که غلط باشد صبر می کنم که تا مطمئن شوم غلط است و بعد کنارش بگذارم
حالا اگر اعتقادی داشته باشم می دانم که می توانم به آن شک کنم خیلی وقتها می فهمم که غلط است و گاهی می فهمم که چرا درست است
و بهترین نتیجه اش هم این است از تعصب و ترس از دست دادن که در پایداری بر یک عقیده در ذهن ایجاد می شود جلوگیری می شود...
این خلاصه نظر من راجع به این مطلب بود که روبه رو شدن با نوشته جعلی بالا تمرکز جدیم را کمی بهم ریخت
shadi jan salam
man feker konam in(nashenas) jorat nasdashteh khodash esm begzarad az esmeh shoma estefadeh kardeh ast
chon shoma tanha kasi hasti na tanha esm megozari balkeh famel ham megozared pas az shoma shojatar peda nakardeh ast teflak delam barash sokht
ama nazareh khodam
chetor meshavad ashti kard ba kasane ke baes shodand aberoyeh mardomeh iran va rahbarash dar donya beravad ba an harfhayeh zesht va sakhef
man motasefaneh az eslam kam medanam badbakhtaneh vali in ra medanam kasi ke abroyeh 1 mosalman ra bebarad nabakhshodanest on vaghat hala chetor meshavad ba in khaenan ke baes shodand abroyeh iran bozorg dr donya beravd harf az ashti avard hargez hargez
har kas in peshnahad ashti ra dad az khodash in sal ra bekonad yek adameh be zaher khob dr tamameh donya va iran shayeh konad madar shoma( kheyanat kar)ast shoma on kas ra mebakhshed man fekr nemekonam chon kheli sakht ast barayeh tamameh mardom tozeh bedahed ke in tor nabodeh dorogh ast tamameh mardom ra nemetavaned roshan koned ke na madareh man zaneh paki ast
har vaght tamameh mardom ghabol kardand ke in harfha dorgh bodeh un vaght
ashtei ashtei farda beri to keshti
be gholeh maman roghani ke rekhteh degeh nemeshavd jame kard
Shadi jan,
Rasti, midoonesti ooni ke jaye to message dadeh, mikhasteh begeh ke esm ya ID mohem nist, balkeh moh-tavaye pa-yam arzesh dareh! Shayad ba in kar dashteh migofteh ke in-ghadr be ID gir nadid!
Dar zemn, az rooye ID ke nemitoonim tashkis bedim ke oon kieh, hala har esmi ham ke dashteh basheh... n
ba arzeh salam
man nemedanam in agh ya khanom chera shokhish gerefteh ?
ba esmeh man ham payam dadeh albateh man kheli khandedam az dasteh in (mard) ya(zan) khili kareh badi mekoned jenab kareh khobi nest be nazareh man behtar ast ba esme va emzayeh khodat payam
begzarei
dr akhar (sabz roshan) be namaki nakon kareh zeshti ast az amzayeh degaran estefadeh kardan barayeh payam gozashtan
ostad peshnahad medaham dr bareh in jor adamha ke metarsand az enke esm begzarand matlab benevesed balkeh beh danesheh ma ezafeh beshavad
khodet ra ham bekoshi man enghadr megoyam to malakeh zehnat beshavad pesareh emza dozd
esm esm va easm
ke emzayeh khodat bashad hala har esmi ke mekhhi bashad vali ba emzayeh khodat albateh man motaghed be rast goftan hastam
esm yadat naravad che enja va ya har jayeh degari pas chi tekrar kon
esm va baz ham esm
بیطرف٬
جناب آقای سجادی٬ چه می کشی از دست این خوانندگان پر و پا قرصت!!!
چرا اینها بحث شخصیشون رو که دوست داشتن یا نداشتن پیام گذار با یا بدون امضا است رو در اینجا که شما صاحب اختیارش میباشید٬ دنبال میکنند!
آیا شما خود قوهٔ تشخیص ندارید که دیگران بر کار شما نظارت و اعمال نظر میکنند!
من از مبحثی که آورده اید٬ لذت بردم٬ ولی این خواهران گرامی٬ مزه اش رو از بین برده اند!
در ضمن٬ آیا مطلب شما٬ اشاره ای غیر مستقیم به تساهل و تسامح زمان آقای خاتمی ندارد؟!
اگر دارد٬ پس چرا از استاندارد دو گانه پیروی میکنید! اینکه اگر دیگران تسامح داشته باشند٬ ممدوح است٬ اما اگر الآن وضع خراب است و اصولگران مبادی به تساهل گردند٬ نکو!
بیطرف
جناب بیطرف
به زعم اینجانب تسامح آنجا مذموم و نکوهیده است که شامل اصول شود اما تسامح یک حکومت بر شهروندان را نه تنها مذموم نمی دانم بلکه معتقدم ممدوح نیز هست
هر چند جواب برای بیطرف وجود دارد و به این بازی ادامه نمی دهیم وفقط راجع به آنچه آقای سجادی گفته اند و می گویند صحبت خواهیم کرد
dostan salam
bogzared barayetan begoyam chera man enghadr asrar daraam barayeh esm gozashtan
shayad moshkeleh man bashad
vali man nemitavanam ba kasi ke esm neme gozaerad ertebat bar
gharar konam
ehsas mekonam in robat ast ke payam megozarad
chon man meayam enja ke matlab yad begeram as shomaha
aghrar mekonam az tak takeh shoa azezan man yad megeram
pas khosomateh shakhsi nadaram ba kasi
va barayeh bazi o sargarmi enja nemeyam pas lotfan komakam koned azezaneh hamvatan
man beshtar az shoma yad begeram barayeh man mohem nest cheh esmi begzared
betaraf
bataraf
2 taraf
har chi ke dost dared va royeh on ham vsted
ghblan az lotfeton motesh akeram man dr yadgeri seyasat iran ebtedae hastam
vaghti shoma loghat hayeh sakhti be kar mebared man koli merardam ta on loghat ra peyda konanm va befahmam meslh
tasamoh
tasahl
va loghathayeh gholombeh solombeh ke be kar mebared
mersi az sher kardaneh danestehton
omed varam dozdi esm va emza degar tekrar nashavd chon etemad az ben meravd dr inja
pas yadetan naravd
khoda negahdareh hamegi
dar zemn, baraye inke digeh moshkeli pish nayad, man ham esm-mam ro por-taraf migozaram ta in moshkel esm ham hal shavad! Man kheili khosh-halam ke be man tavagoh mikonid ta man chizi yad begiram, makh-soo-san az aghaye sajadi!
Mojdeh Ba-taraf
khili shayad hasti
nakoneh hamkareh sho maneh tv voa hasti ke enghadr namak merize bazi kasefi ra shoro kardi
man payam nadadam<
mozdoreh emza dozd
قلمی که حقیقت رو ننویسه و حرف مردم نباشه ، شکسته بهتر
قلم میزنی و میگی جنبش خیابانی مردم علیه انتخابات دروغین و حمایت جنبش سبز ، آشوب خیابانیه
درسته هنوز یاد نگرفتیم حتی چجور بپاشیم ولی دلامون پر از نفرت شده
تو آمریکا جای گرم نشستی و میگی همین نظام رو حفظ کنیم و اصلاح بشه بهتره
اگه خانم خودت از زندانی های کهریزک بود دوست داشتم ببینم بازم چرت و پرت می نوشتی
قلمت بوی گند میده و از روی باد گلو می نویسی
وای بر ملت بدبخت ما که ادمی مثل تو صدای فریاد نزدش و نبض جامعش میشه
یا واقعا کودنی و با خوندن 4 تا کتاب ادای روشنفکری در میاری و تز سیاسی میدی و یا اینکه سرت توی هر دوتا آخره
در شرایطی که یکطرف ظالم است و یکطرف مظلوم جنابعالی سعی میکنی که به ظاهر بیطرفی اما در عمل طرفداری از ظالم را حفظ کنی.
مژده جان٬
قاعدتأ اینکه ما با این بیطرف٬ همینجوری طرف شیم٬ کار به جایی نمیبریم! بیا که از این کار دست برداریم و بیطرفی خودمون رو از این قضایا اعلام کنیم! وگرنه ...!
اگر توجه کنی٬ یه ناشناس دیگه هم اومده هر چی چرت و پرته پرونده به آقای سجادی! اصلآ چه ربطی داره که خواهر من یا زن اون آقا تو زندون باشه!
مهم اینه که اونها به مسايل اصلی٬ که همانا انقلاب و اسلام باشد٬ کاری نداشته باشند٬ باقی خود به خود حل میشود!
جناب آقای سجادی دوست عزیز !
بسیاری از دوستی ها از همان ابتدا مصلحتی ، اجباری و انتصابی هستند .از آنرو آشتی اجباری چیز تعجب برانگیزی نیست .
mersi shadi jan az sapordat
vaghean in (it)asabe man ra rekhteh be ham.
hala mefahmam teflak ostad cheh mekeshad az dasteh in na;danan be asmeh ansan .
azab;avar ast ba in nadanan ham kalam shodand
khoda sab,retan ra beshtar az in;ni ke hast konad ostad
movafagh bashi dr raheh hagh
ba an ghalameh zebayetan az hagh benevesed ke hagh khili mazlom ast dr in donyayeh vahshi va zalem
dr akhar be pedaraneh khobeh iran azez rozeh pedar ra tabrek megoyam makhsosam jenabeh ostad
Man mojdeh hasten va tamami mataleb godteh shoddy bala ro takzib mikonam! Man in mataleb ro named- eshtebah-am
mojdeh
ارسال یک نظر