۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

من اشتباهی هستم!


پیرو انتشار پست «خداحافظی» در وبلاگ «سخن» دوستان زیادی مسئولانه نقطه نظرات خود را در خصوص تصمیم جدیدم مبنی بر عدم انتشار عمومی مقالات خود و ارسال اختصاصی آن برای مشترکین بعد از اخذ حق اشتراک، با اینجانب در میان گذاشتند.
برخی از این تصمیم استقبال کردند و شماری نیز با چنین راهکار جدیدی مخالفت ورزیدند. مخالفت مخالفان از زوایائی متعدد و متنوع بود که هر کدام در جای خود حائز اهمیت و توجه می باشد از جمله آنکه اخذ حق اشتراک تضمینی برای عدم انتشار عمومی نداشته و استبعادی ندارد تا برخی از مشترکین نیز بعد از دریافت مطلب اقدام به انتشار مطلب ارسالی در عرصه علنی نمایند. فرمایشی که مقرون به صحت است.
اما برخی دیگر پرسش اساسی شان ناظر بر این بوده و هست که اصولاً چرا و به یک باره چنین تصمیمی اتخاذ کرده و کماکان و مطابق قبل اقدام به تحریر و انتشار مطالب خود نمی کنم؟
پرسش مزبور پرسشی است اصولی و حق مسلم خوانندگان مطالب اینجانب بوده و هست تا ایشان را در جریان چرائی تصمیم خود قرار دهم.
انصافاً بعد از نزدیک به سه دهه نوشتن و ایجاد ارتباط و گفتمان قلمی با مخاطب چنین تصمیمی برای اینجانب نیز عاری از حلاوت بوده و هست اما رسیدن به چنین تصمیمی بدون عقبه و زمینه نبود و سابقه آن را می توان در «مجادله ای» کاوید که بالغ بر 3 سال پیش تر بین اینجانب و جناب آقای ابراهیم نبوی عارض شد.
در بخشی از آن «مجادله» خدمت جناب آقای نبوی معروض داشته بودم:
جناب آقای نبوی در ریخت شناسی شخصیت روانی سجّادی نتوانسته منظور خود را به درستی بیان کند و در واقع ایشان خواسته اند بگویند: ضمن آنکه سجّادی حداقلی از شهرت اجتماعی را نزد ایرانیان دارد اما این شهرت سبقه ای ناخوشآیند داشته و سجّادی مبدل به اسم خاصی شده که برخوردار از بار شخصیتی منفی و نفرت آور است و یا بقول ایشان نمادی از نافهمی را بر دوش خود دارد.
چنانچه منظور جناب آقای نبوی ناظر بر این گزاره باشد تا حدود زیادی می توان با ایشان همدلی کرد مشروط بر آنکه دامنه این گزاره را در جغرافیای درست خود قرار دهند.
چنانچه جناب آقای نبوی بخاطر داشته باشند طی مجادله ای که با ایشان در سال 85 داشتم که از قضا ایشان در آن مقطع در ایالات متحده به سر می بردند، پس از رد و بدل شدن چند نامه بین اینجانبان، نهایتاً ایشان در وب سایت خود خبر از آن دادند که این روزها که در آمریکا به سر می برند در هر نشستی که با ایرانیان حاضر می شوند ایشان آقای نبوی را تشویق می کنند که بخوبی توانسته سجادی را مفتضح کند. (نقل به مضمون)
تصادفاً در آن مقطع اینجانب نیز عموماً در مواجهه با اکثر ایرانیان مدعی سیاست و  مقیم ایالات متحده کماکان با این جمله مواجه می شدم که:
آقای نبوی چه خوب مفتضح تان کرد!
این امر ناظر بر این واقعیت است که گزاره «شهرت منفی سجادی» تا حدود زیادی برخوردار از واقعیت است با این توضیح که اینً امری کاملاً طبیعی است که سجّادی نزد آن دسته از ایرانیان خارج از کشور که ... صرفاً از دیوار سیاست به عنوان کم هزینه ترین سکوی ابراز موجودیت فردی و اجتماعی بهره برده و در آن جایگاه می کوشند تا با هر چه نامتعارف گفتن و شنیدن در مباحث سیاسی برای خود موجودیت تعریف کنند در میانه چنین ایرانیانی «سجادی» موجودی بغایت کریه و نفرت انگیز است.
طرفه آنکه ایشان از آنجا که مُسبب وضعیت خفیف و نامساعد زندگی خود در خارج از کشور را نظام اسلامی حاکم بر ایران می دانند که دلیل مهاجرت شان به خارج از کشور شده، بر همین اساس از هر آن کس از جمله ابراهیم نبوی که بتواند با نامتعارف گوئی علیه حکومت حاکم بر ایران مرهمی بر زخم های روحی و روانی  ایشان بگذارد، اقبال می نمایند.
در واقع با توجه به همان جغرافیای گزاره «شهرت منفی سجّادی» است که باید به این واقعیت اذعان کرد: سجّادی بقول مهران مدیری «اشتباهی است». چرا که نفس بودن در غربت آن هم غربتی همچون ایالات متحده که قبلاً طی نامه به آقای باطبی عرض کرده بودم « کانون ورشکسته ترین گونه های منقرض شده و فسیل های فکری اپوزیسیون خارج از کشور است» بمعنای کسب شهرت منفی ناشی از بیان و سلوک و قلم سجّادی و امثال سجّادی است.
در مقام درک بهتر این «حضور اشتباهی» بی مناسبت نیست تا تجربه ای واقعی و مشابه را مورد بازبینی قرار دهیم و آن اینکه در زمان حضور خود در ایران یک بار که دو تیم استقلال و پرسپولیس در استادیوم صدهزارنفری تهران با یکدیگر مسابقه داشتند اینجانب به اتفاق یکی از دوستان به استادیوم رفتیم اما بدلیل اشغال تمامی صندلی های که سنتاً اختصاص به طرفداران تیم پرسپولیس داشت مجبور شدیم علی رغم میل خود در آن بخش از استادیوم بنشینیم که تعلق به حامیان تیم استقلال دارد و مشکل از آنجا شروع شد که تیم پرسپولیس که از قضا مورد وثوق ما نیز بود وقتی اقدام به حمله به زمین رقیب می کرد و ما دو نفر نیز اخلاقاً اقدام به تشویق ایشان می کردیم ناگهان خود را مواجه با خیل حجیم ترشروئی و هتاکی حامیان تیم استقلال می دیدیم که با تغیـّر خطاب به ما دو نفر می گفتند:
اگر می خواهید تیم تان را تشویق کنید بروید قسمت پرسپولیسی ها.
البته ایشان درست می گفتند و ما اشتباهی در آنجا بودیم.
منطق «شهرت منفی» اینجانب نیز نزد آن دسته از ایرانیان مخالف با جمهوری اسلامی مستقر در ایالات متحده و عقبه و خرده فرهنگ متصل به ایشان در داخل کشور، ناظر بر همین اصل است که در جامعه ای که از قبل شکل و ماهیت حضور و مشارکت سیاسی خود را مبتنی بر اصل صرفاً فحاشی به جمهوری اسلامی تعریف کرده، تحمل فردی با مختصات اینجانب که تن به آن دگماتیسم بظاهر روشنفکرانه نمی دهد دشوار است. همچنانکه ورود فردی چون ابراهیم نبوی به چنان جامعه ای که خواسته یا ناخواسته ایشان را نماد فحاشی و هتاکی به جمهوری اسلامی می دانند، بشدت شوق انگیز و روحیه افزاست.

بعدها و ذیل روان کاوی بخش دیگری از اقشار ایرانی خارج از کشور با تشبث گونه شناسانه به مبتلایانی نظیر «پونه قدوسی» تلاش کردم تا چنین سندرمی را بیشتر و بهتر تبین و تشریح نمایم. (اشاره به مقاله آفتاب پرست ها)

عصاره همه حرف های بالا «بدون اطاله کلام» همان است که پیش تر بنقل از مهران مدیری معروض داشتم:
من اشتباهی هستم! و بدون لحاظ جغرافیای مخاطب در بیرون از ایران که جملگی جنس مطالبات و مطالعات سیاسی شان ناظر بر هدم و حذف و هجو صدر تا ذیل جمهوری اسلامی ومتعلقات آن است نمی توانم و نباید توقع جذب مخاطب با نگاه کارشناسانه و تخصصی را در بیرون از کشور را داشته باشم.
البته این واقعیت بر اینجانب امر نامکشوفی نبوده و از ابتدا نیز تا آن درجه از شعور برخوردار بودم تا بدانم شرط درخشش و در کانون اقبال مخاطب خارج از کشور بودن هم راهی و همدلی و هم سوئی با بادی است که از بطن تمنیات و تشفیات خاطر ایشان می وزد. علی رغم این اینجانب تاکنون خرفتی کرده و با نوشتن و اصرار بر نوشتنم در میانه چنین بازاری که متاعی متفاوت با تولیدات قلمی امثال اینجانب را می طلبند خواسته یا ناخواسته اسباب تغیـّر و عصبانیت و کدورت خاطر ایشان را فراهم کرده و می کردم.
لازم به ذکر است اصرار اینجانب در تقید و تعهد به چنین نوشتنی نه دلیلی سادیستی بمنظور رنجاندن ایشان داشت و نه علتی مازوخیستی بمنظور تشفی خاطر ابتلای احتمالی خود!
چنین اصراری در نوشتن بازگشت به آن داشت که اینجانب علی رغم حضور خارج از کشوری ام مخاطب تراوشات قلمی خود را در داخل ایران و ناظر بر یک گفتمان درون سیستمی تعریف کرده ام.
مطابق چنین تعریفی از مخاطب بود که جسارتاً بدون توجه به پسند و ناپسند مخاطب خارج از کشوری در تمام این سالها اگر نوشتم صرفاً بر اساس تعهد قلمی و رسالت مطبوعاتی و تعریف مخاطب در داخل مرزهای ملی و قانونی و نزد اقشار قانونمدار و قانون پذیر جمهوری اسلامی (اعم از موافق یا مخالف) اهتمام خود را معطوف داشتم.
علی رغم این بعد از آنکه ملاحظه کردم بعد از تحولات و ناآرامی های انتخابات ریاست جمهوری اخیر، ارتباط اینجانب با مخاطب داخل کشور (بدلیل فیلتر شدن وب سایت و وبلاگ ام) مسدود شده. منطقاً نوشتن در چنین فضائی که بدون مخاطب داخلی مانده و مخاطب خارج از کشوری نیز از ناحیه نوشته های اینجانب ناخرسند شده و مکرراً ناخرسندی خود (و نه انتقاد کارشناسانه شان) را از طریق ارسال پیغام ها و ناسزاها و دشنام ها به اطلاع اینجانب می رسانند نهایتاً ایشان اینجانب را متقاعد به تسلیم و ننوشتن لااقل تا زمان بازتولید شرایط قبل (رفع فیلترینگ از مخاطب داخلی) کردند.
بنا بر همین تقاعد بود که تصمیم گرفته ام تا با از دست دادن مخاطب داخلی مطالب خود را فعلاً و موقتاً و صرفاً برای جمعی شناخته شده از دوستان ارسال کرده و دیگر دوستانی که در خارج از کشور بوده و احیاناً بی تمایل به مطالعه مطالب اینجانب نیستند را از طریق اخذ حق اشتراک در فهرست دریافت کنندگان مطالب خود قرار دهم.
بزرگوارانی که مایل به دریافت مطالب بنده با چنین مکانیسمی هستند می توانند با اینجانب از طریق ایمیل مکاتبه کرده تا شرایط و ترتیبات چنین اشتراکی را تمهید نمایم.
طبیعتاً چنانچه مسئولین مربوطه در داخل کشور زمانی به آن درجه از ظرفیت و توجه برسند تا تراوش قلم کسانی همچون اینجانب را تاب آورند! و اسباب رفع فیلتر وبلاگ و وب سایت اینجانب فراهم شود قطعاً و مجدداً در خدمت هم وطنانم در داخل کشور خواهم بود.

۶ نظر:

ناشناس گفت...

ریشه ی استدلالهای این مقاله بر این فرض است که «خارج نشینان» حرفهای شما را تاب نیاورده و از این رو از فهرست مخاطبان شما حذف شده اند. من هم با استدلال، هم با نتیجه گیری به این نحو مخالفم؛ به این دلیل که دایره ی موافقین شما (به تعبیر شما مخاطبینی که «انتقاد کارشناسانه» به سازوکار جمهوری اسلامی دارند) می توانند در هر جای این کره ی خاکی باشند. البته از آنجایی که ایران وطن ایرانیان است؛ بایستی به لحاظ «آماری» کسر بیشتری از موافقین و مخالفین شما را هم شامل شود. کما اینکه مخالفین شما در ایران آنقدر هستند و قدرت دارند که مطالب شما را مسدود کرده اند.
از طرف دیگر شما معتقد به اصول و خطوط فکری ای هستید که مثل هر خط و اصلی دیگر؛ موافقین و مخالفینی دارد. طبیعیست که مخالفین تنها به مخالفت استدلالی کفایت نکرده، و از انواع مختلف فشارهای روانی (نرم) نیز استفاده می کنند. حال اگر هنوز علاقهمند به بیان نظراتتان هستید؛ دیگر خصوصی کردن آن بی مورد است (مگر صرفن به دلیل انگیزه های مادی). به این دلیل که «سخن» جاییست که شما به بیان افکار و آرایتان پرداخته اید. مخاطبین شما، چه در داخل چه در خارج، می توانند در این محل آرای شما را بخوانند؛ تصدیق کنند؛ یا مخالفت ورزند و بعضن فحاشی و ناسزاگویی کنند. با گذشت زمان، آنها که با خواندن «سخن» چیزی دستگیرشان می شود می مانند، و آنها که چیزی عایدشان نمی شود دیگر مراجعه نمی کنند.
حرف آخر اینکه گفته اید، این روند را تا رفع مسدودیت از «سخن» ادامه می دهید؛ باز از نظر من بی مورد است؛ از آنجا که به نظر من، پدیده ی «فیلترینگ» همیشگیست (چه برای ایران چه برای کشورهای دیگر)؛ اما آن مخاطبی که مشتاق است بالاخره راههای عبور از آن را می یابد و پیدا خواهد کرد (کما اینکه تا به امروز هم چنین بوده).

وحید

ناشناس گفت...

داریوش جان شما اشتباهی هستی، کسی زیاد جدی نمی گیره این نوشته جات مثلا کارشناسانه و تخصصی! که می نویسی، مگر این که گیر دادن به امثال گل شیفته و پونه قدوسی اسمش بشه تخصص

ناشناس گفت...

من فکر نمیکنم فیلترینگ مانع از مراجعه به سایت شما در داخل ایران شده باشه البته قطعا در کاهش تعداد مراجعین تاثیر داشته ولی دور زدن فیلترینگ دیگه کار خیلی شاقی نیست نمونه اش خود من! یا تعداد زیاد کاربران داخلی فیسبوک.
به نظر من دلیل اصلی فیلترینگ وبلاگ سخن چرندیات بعضی از کامنت گذاران وبلاگ باشه تا مطالب داریوش سجادی.
در هر حال امیدوارم خوانندگان داخلی وبلاگتون همچنان بتونن از نوشته های خوبتون استفاده کنن
موفق پیروز باشد

مجید گفت...

من خیلی علاقمند به نوشته های شما هستم و همیشه خواننده آنها هستم. از بد روزگار بنده هم اشتباهی هستم در بین گونه های متنوعی از اپوزیسیون، که حتی صمیمترین دوست خود را بعد از اتفاقات سال 88 به همین شکل از دست دادم و دوستان دیگر از هر گونه انگ و برچسب به اینجانب دریغ نکردند. متاسفانه برخی خواسته بر طبل گسل دادن جامعه هم میکوبند.

مشخصا هر شخصی طرفدار و خواهان گروه، حزب و یا باشگاه مورد علاقه خود میباشد و نمیشود خورده گرفت. اما شخصا متمایل هستم که رغیب باید خیلی زیرک و رند باشد که طرف مقابل هم از داشتن این حریف لذت ببرد و این باعث پیشرفت میشود. به عنوان مثال، برخلاف برخی، به نظر بنده جمهوری اسلامی از داشتن دشمنی همچون آمریکا که با تمام قوا بر علیه ایران برنامه ریزی میکند باید سپاسگذار باشد. و اگر درست از این فرصتها استفاده شود باعث پیشرفت میشود. اما متاسفانه این رهی که اپوزیسیون اکثرا لا یعقل در پیش گرفته اند نه چیزی عاید ایشان میشود نه امثال شما، و نه ثمری برای کشور نخواهد داشت جز رسوایی خود!

همانطور که خودتان هم بیان کردید توهین و ناسزا گویی ایشان به امثال شما، چیزی در حد سادیسمیست که باعث شادی هر چند گذرا برای ایشان میباشد. به نظر بنده وجود چنین افرادی چون شما برای رفع نیاز آن گروه متخاصم نه تنها مذموم نمیباشد بلکه تقدسی ویژه دربر دارد. به همین خاطر از شما درخواست میکنم که همچنان به نوشتن به صورت معمول ادامه بدهید هر چند در غیر اینصورت بنده هم درخواست آبنمان ارایه میکنم.

مجید گفت...

در خصوص کامنت دوستی که فرمودند "به نظر من دلیل اصلی فیلترینگ وبلاگ سخن چرندیات بعضی از کامنت گذاران وبلاگ باشه تا مطالب داریوش سجادی." من هم فکر میکنم که این گفته درست میباشد. از شما میخواهم که کامنتهای نامربوط و هتاکانه برخی از این متجددان نواندیش! که هیچ عایدی برای مخاطب ندارند را حذف کنید. ایشان میتوانند همچنان در سایتهای میلیونی و بیشمار خود به نوشتن تراوشات ذهنی خود ادامه دهند!

از کوزه همان برون تراود که در اوست ...

داریوش سجّادی گفت...

جناب مجید
ضمن تشکر از لطف تان ممنون می شوم چنانچه متقاضی آبونمان بوده و در خارج از ایران هستید با ارسال یک ایمیل تقاضای تان را امر بفرمائید تا جنابعالی را نیز به لیست دیگر دوستان اضافه نمایم
با تشکر
dariushsajjadi@yahoo.com