حضور «عطاالله مهاجرانی» در بیست و ششمین جشنواره سالیانه «الجنادریه» در ریاض عربستان را از حیث سیاسی می توان حضوری مهم، معنادار و قابل تامل تلقی کرد.
هر چند این نخستین حضور مهاجرانی در اجلاس
«الجنادریه» نیست اما می تواند مهم ترین حضور ایشان در آن اجلاس باشد خصوصاً
چنانچه ادعای وزیر اطلاعات ایران صحت داشته مبنی بر آنکه مهاجرانی در این اجلاس در
مقام «معاند» با نظام جمهوری اسلامی 18میلیون دلار کمک نقدی از مقامات سعودی
دریافت کرده است. هر چند مهاجرانی بعد از اظهارات وزیر اطلاعات ایران، خبر دریافت
مبلغ مزبور را تکذیب کرد اما در صورت صحت آن نیز قطعاً نباید و نمی توان منتظر و
متوقع تائید چنین خبری از جانب آقای مهاجرانی بود!
اما قبل از صحت یا عدم صحت ارائه مبلغ مزبور به
مهاجرانی که در دنیای سیاست مبلغ کلانی نیز محسوب نمی شود، آنچه که به حضور وی در
این اجلاس معنا و اهمیت خاص می دهد نخست نسبت سیاسی مهاجرانی است و دوم تحولات
سیاسی اخیر در منطقه و سوم جابجائی معنادار اخیر در سامانه های قدرت در ایران است.
هر چند بعد از انتشار خبر حضور مهاجرانی در
اجلاس الجنادریه عموم خبرگزاری ها از وی تحت عنوان وزیر کابینه «محمد خاتمی» رئیس
جمهور سابق ایران در الجنادریه یاد کردند اما واقعیت آن است اگر برای مهاجرانی
بتوان خاستگاهی فهم و تبیین کرد به اعتبار پیشینه و رفتار سیاسی وی باید و می توان
این خاستگاه را در اردوی مردان «هاشمی رفسنجانی» قرار داد.
مهاجرانی عضو ارشد حزب کارگزاران سازندگی است که
در عرف سیاسی ایران «هاشمی رفسنجانی» پدرخوانده و رهبر در سایه آن حزب تعریف شده
است.
خصوصاً آنکه مهاجرانی علی رغم تصدی مسئولیت
وزارت ارشاد در دوران ریاست جمهوری خاتمی اما اثرگذارترین موضع سیاسی از خود را
زمانی بنام خود ثبت کرد که در مقام معاون پارلمانی رئیس جمهور در دوران ریاست
جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی خواستار تغییر قانون اساسی جهت امکان ریاست جمهوری
مجدد «هاشمی رفسنجانی» شد.
حضور مهاجرانی در مقام یکی از ژنرال های
اکبر هاشمی رفسنجانی در ریاض زمانی اهمیت مضاعف می یابد که این واقعیت را نیز مد نظر داشته
باشیم که میزبان اجلاس الجنادریه «ملک عبدالله» پادشاه عربستان سعودی است که برخلاف همه پایوران و
عالی رتبگان جمهوری اسلامی از بهترین و صمیمانه ترین مناسبات دوستانه با اکبر هاشمی رفسنجانی برخوردار
است. به اعتبار همین مناسبات حسنه و با توجه به آنکه یک ژنرال عموماً تحت فرمان
مقام ارشد عازم ماموریت می شود لذا سفر مهاجرانی به ریاض را برخلاف اظهارات وی که
از آن تحت عنوان بهترین شب های زندگی اش یاد کرده که مانند رنگین کمانی از اندیشه
و معرفت و عشق تجلی یافته می توان این سفر را «ماموریتی بفرموده» دانست که نقش
ایشان حداکثر بیش از «ماموری تحت الامر» نمی توانست چیز دیگری باشد!
از جانب دیگر در موقعیتی که جهان عرب در کانون
تحولات ضد دیکتاتوری توده های مسلمان قرار گرفته و دولت ریاض نیز نقشی معنادار در
سرکوب و انحراف این تحولات بازی می کند خصوصاً بعد از گسیل نیروهای نظامی عربستان
به بحرین و سرکوب شیعیان معترض در این کشور، سفر مهاجرانی به ریاض در بدترین زمان
ممکن صورت پذیرفت که بشدت اسباب تلخ کامی ایرانیان دل چرکین از حکام سعودی را
فراهم کرد.
اما شاید مهم ترین بخش در سایه مانده این سفر را
بتوان هم زمانی تقریبی آن با تغییر از سر تفوق مدیریت دانشگاه آزاد در ایران توسط
حکومت و علی رغم میل هاشمی رفسنجانی دانست!
زمانی به اهمیت این جابجائی می توان پی بُرد که سه
نکته محوری را نادیده نگرفت:
نخست آنکه بعد از مواضع ناسنجیده و غیر قابل
توقع از هاشمی در خلال ناآرامی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 که منجر
به از دست دادن تریبون قدرتمند نماز جمعه تهران و واگذاری کرسی ریاست مجلس خبرگان
به آیت الله مهدوی کنی شد. اکنون دانشگاه آزاد در کنار ریاست مجمع تشخیص مصلحت
نظام آخرین پایگاه های بجا مانده برای هاشمی محسوب می شوند که ظاهراً ایشان چاره
ای ندارند تا ساختمان نیستان پنجم خیابان پاسداران را از دست رفته فرض کرده و تنها دلبسته به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظامی بمانند که استبعادی ندارد «مقدرات عالم سیاست» هاشمی
را از این آخرین کرسی قدرت نیز طی ماه های آینده محروم کند!
نکته دوم آن که «عبدالله جاسبی» نیز مانند
عطاالله مهاجرانی یکی از ژنرال های هاشمی رفسنجانی محسوب می شود که بعد از 30 سال اینک و کرهاً مجبور به ترک صندلی ریاست دانشگاه آزاد اسلامی شده است. اما در این میان
نکته مهم تر آن است که دانشگاه آزاد طی 30 سال گذشته قبل از آنکه کانون تحصیل علم
و دانش برای جوانان کشور باشد بمثابه خزانه ای عمل کرده که از طریق دسترسی به
منابع مالی گسترده و بیرون از حسابرسی این فرصت را به تیم هاشمی رفسنجانی می داد
تا هرآئینه نیازهای مالی لازم در رقابت های سیاسی با رقبا را سهل الوصولانه مرتفع
نمایند. هم چنان که دست ایشان را در چرب کردن سبیل رقبا از طریق رشوه های علمی و
اعطای کرسی های استادی و صدور مدارک تخصصی باز گذاشته بود!
بدین معنا تصاحب کرسی ریاست دانشگاه آزاد توسط
فردی بیرون از دایره ژنرال های هاشمی رفسنجانی را باید و می توان بی بضاعتی مالی جناح
منسوب به رفسنجانی در آینده تحولات سیاسی ایران معنا کرد.
در این میان نکته مهم و کلیدی در پازل مزبور
رسیدن اخباری موثق از کریدورهای کاخ سفید است که جملگی حاکی از تلاش مجدد اوباما و
حلقه متحدین ضد جنگ اش جهت نزدیکی و مذاکره با ایران از طریق دیپلماتیک است.
این اخبار موثق از نظر زمانی نیز می تواند از حزم اندیشی اوباما و متحدین اش در کاخ سفید حکایت داشته باشد. بنا بر یک سنت سیاسی در
ساختار حکومتی ایالات متحده جمله روسای جمهور این کشور دور دوم ریاست جمهوری خود
را انحصار به اقداماتی می دهند که محتاج پایمردی و ثبات قدم و تصمیمات شجاعانه
است.
اوباما نیز ظاهراً حاذقانه تن به این واقعیت
داده که کشورش دیگر توان آن را ندارد تا مانند گذشته و به سهولت تن به زیاده خواهی
ها و تحمیل های اسرائیل و لابی قدرتمند آن AIPAC در ایالات متحده بدهد. این
واقعیتی است که علی الظاهر دولتمردان اسرائیل و حامیان جنگ طلب آن در ایالات متحده
نیز به آن وقوف حاصل کرده و بر همین اساس است که مشاهده می شود با نزدیک شدن
تاریخ انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا جناح های جنگ طلب در اسرائیل و آمریکا در
حال اعمال بیشترین فشار خود بر کاخ سفیدند تا اوباما را مجبور کنند قبل از
انتخابات ریاست جمهوری تکلیف حمله نظامی به ایران را یک سره کند.
ایشان بخوبی بر این نکته اشراف دارند تا چنانچه
اوباما موفق به تصاحب کرسی ریاست جمهوری آمریکا در دور دوم و آخر ریاست جمهوری اش
شود در آن صورت وی دیگر مُبدل به فردی غیر قابل دسترس و پرقدرت خواهد شد که نمی
توان بسادگی تصمیمات لابی های قدرتمند سیاسی را به وی و کابینه اش تحمیل کرد.
اوباما نیز با آگاهی از چنان فضای فراخی در دور
دوم ریاست جمهوری اش زیرکانه در حال خریدن زمان و افکار عمومی شهروندان آمریکائی
بر علیه جنگی دیگر است تا بتواند در فردای آغاز دور دوم ریاست جمهوری اش با دستی
باز و ذهنی بازتر تکلیف خود را با ایران از کانال هائی غیر نظامی روشن کند.
اینکه اوباما اخیراً و بعد از تحمیل تحریم های
اقتصادی کنگره علیه ایران به دولت اش اظهار داشت:
چنین اظهاراتی را باید پاسخ منفی وی به جناح های
جنگ طلب در اسرائیل و آمریکا محسوب کرد در عین حالی که هم زمان می کوشد موضع ضد
جنگ خود با ایران را از طریق تقویت پایگاه اش نزد افکار عمومی آمریکائیان تقویت
نماید.
طبیعتاً به همان اندازه که اسرائیل و حامیانش در
آمریکا می دانند باید از هر طریق ممکن مانع از هر گونه نزدیکی و گفتگو بین کاخ
سفید و تهران شد به همان اندازه نیز جناح های ذیل قدرت در ایران نیز همواره نشان
داده اند در زمان غیبت خود در پشت میز مذاکره با آمریکا تا آن اندازه انگیزه و
جسارت دارند تا از هر طریق ممکن مانع از محقق شدن چنان سازشی بین طرفین شوند.
هر چند چنین شیطنتی انحصار به جناحی خاص در
ایران نداشته و طرفین به تناوب نشان داده اند به موقع و به راحتی آمادگی آن را
دارند تا منافع ملی کشور را قربانی رقابت ها و جاه طلبی ها سیاسی خود کنند اما
علی الظاهر و این بار قرعه فال بنام تیم هاشمی رفسنجانی خورده که در لغزنده ترین
دوران حیات سیاسی شان قرار گرفته اند.
اگر بتوان هاشمی رفسنجانی را در یک برش تاریخی
مروری کوتاه کرد. بدون تردید می توان وی را از قبل از انقلاب تا زمان کنونی سیاست
ورزی دانست که همواره با نقشه راه کاریزهای سیاست را پشت سر گذاشته.
هاشمی از همان زمانی که در دهه 40 کتاب
«امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» را تحریر کرد و پا به عرصه مبارزه گذاشت خود
را در قامت امیری دیگر برای ایرانی می دانست و می داند که کشورش قبل از آنکه رسالت
جهانی داشته باشد باید الگوئی نمونه و مرفه و آباد در منطقه باشد اما مشروط بر آنکه سند چنان ایرانی بنام هاشمی پشت نویسی شده باشد!
همین روش و برنامه داری هاشمی را بوضوح می توان
در خلال انتصاب آیت الله منتظری به سمت قائم مقام رهبری ملاحظه کرد که علی رغم
تاکید بنیان گذار جمهوری اسلامی به هاشمی مبنی بر عدم انتخاب آیت الله منتظری به
سمت «قائم مقامی» ایشان رندانه و با سیاست ورزی توانست منتظری را در مقام
جانشین رهبری به مجلس خبرگان تحمیل کند. بدون آنکه بعدها اعتراف کند چنان تحمیلی
چه هزینه های سنگینی را متوجه کشور کرد و تنها با تکیه بر شناخت خودش از سادگی و القا پذیری آیت الله
منتظری و «نفوذ خود بر ایشان» آینده محتمل و شیرینی را در افق روبرو جستجو می کرد
که در فردای نبود «مرحوم امام» منتظری اسماً رهبر ایران است و در حالی که شیرازه
امور در کف با کفایت قبله عالم خواهد ماند! *
هم چنان که وقتی علی رغم پیش بینی هاشمی، مرحوم
امام در پایان عمر «منتظری» را از قائم مقامی عزل کرد هاشمی باز هم بیکار ننشست و در
فردای رحلت بنیان گذار جمهوری اسلامی در مجلس خبرگان برای رهبری آیت الله خامنه ای
در حد و وسع و توان و قواره خود سنگ تمام گذاشت با این تحلیل که می تواند از طریق «مدیون کردن
ایشان به خود» زمینه تسلط بر اهرم های تصمیم گیری در کشور را در اختیار داشته
باشد. بر همین مبنا بود که بعد از انتخاب آیت الله خامنه ای در سمت رهبری، هاشمی
رفسنجانی وقت و بی وقت در مصاحبه ها و اظهارات خود می کوشید مدیون بودن ایشان به
خود را یادآوری و گوشزد کند تا جائی که در ضمیمه یادواره فجر در روزنامه اطلاعات
در بهمن ماه سال 69 طی مصاحبه «جواد مظفر» با خود پا را از اجلاسیه خبرگان رهبری هم
فراتر گذاشت و گفت:
در انتخاب اعضای شورای انقلاب نیز ایشان بوده که
در سال 57 آقای خامنه ای را به امام معرفی کرده و ضمن تائید ایشان نزد امام اسباب
عضویت وی در شورای انقلاب را فراهم کرده.
مصاحبه ای که هر چند به قیمت حبس چندین ماهه «مظفر» تمام شد اما به هر حال فحوای آن این معنا را متبادر به ذهن می کرد که هاشمی
بعد از شکست پروژه رهبری آیت الله منتظری اکنون می کوشد از طریق تسلط و مدیون
معرفی کردن آیت الله خامنه ای به خود بستر آزادی عمل در ساختار قدرت ایران را برای
خود محفوظ نگاه دارد.
خصوصاً آنکه تا قبل از این آیت الله خامنه ای در مجموعه رجال و گروه های موثر سیاسی در ایران تقریباً چهره ای تنها و کم عقبه بود تا جائی که جناح چپ مذهبی ایران در دوران ریاست جمهوری ایشان با این تلقی که پایان دوران ریاست جمهوری وی قهراً بمعنای پایان دوران حیات سیاسی ایشان نیز خواهد بود ضمن کم توجهی به «حجت الاسلام» آن موقع می کوشید تا از هر فرصتی برای تخفیف یا تحقیر ایشان بهره ببرند.
خصوصاً آنکه تا قبل از این آیت الله خامنه ای در مجموعه رجال و گروه های موثر سیاسی در ایران تقریباً چهره ای تنها و کم عقبه بود تا جائی که جناح چپ مذهبی ایران در دوران ریاست جمهوری ایشان با این تلقی که پایان دوران ریاست جمهوری وی قهراً بمعنای پایان دوران حیات سیاسی ایشان نیز خواهد بود ضمن کم توجهی به «حجت الاسلام» آن موقع می کوشید تا از هر فرصتی برای تخفیف یا تحقیر ایشان بهره ببرند.
نمونه برجسته آن ماجرای پرسش مکتوب آیت الله
خامنه ای از مرحوم امام و سر درآوردن پاسخ مکتوب امام به ایشان از تریبون صدا و
سیما بود که هزینه سنگینی را متوجه آیت الله خامنه ای کرد. امری که مصداق شیطنت
سیاسی افرادی نظیر حجت الاسلام انصاری و جناح چپ مذهبی آن موقع ایران بود که
کریدورهای وصل به امام را در انحصار خود داشتند. **
هر چند بنا به روایات منسوب به ائمه شیعیان: ملائکه خداوند در دو جا بسیار می خندند. یکی جائی که خداوند بخواهد کسی
را پائین کشد و رسوا کند و اغیار بخواهند با مدیحه سرائی او را بالا ببرند و دوم
زمانی است که خداوند بخواهد کسی را بالا ببرد و قدر و منزلت دهد و اغیار بکوشند با
تهمت و افترا و دسیسه او را پائین کشند!
علی ایحال هر چند «حجت الاسلام خامنه ای» در فردای
فوت مرحوم امام مُبدل به «آیت الله خامنه ای» و رهبری نظام شد اما هر اندازه جناح چپ
بخواهد یا نخواهد منزلت یافتن ایشان را به اعتبار سنت خداوند در حدیث فوق فهم و
معنا کند اما در یک نکته نمی توان تردید داشت و آن اینکه هاشمی رفسنجانی جدای از
هر گونه تلقی چپ ها از چگونگی رهبر شدن آیت الله خامنه ای و قبل از خداوند یا در
کنار خداوند خود را عاملی مهم و محوری در رهبر شدن ایشان می دانست و می داند یا
حداقل می کوشید چنین فهمی را در ذهنیت آیت الله خامنه ای بمنظور تمهید بستر مناسب
سیاست ورزی رو به روی خود نهادینه کند!
همین هاشمی کسی بود که شیوه حضور و نوع نگاهش به
جنگ تحمیلی نیز بیرون از قواره های آرمان خواهانه و انقلاب محورانه ای بود که مطمح
نظر مرحوم امام و سپاهیان تحت امر و فرمان و اقبال ایشان بود و صرفاً در چارچوبی
ملی ـ میهنی و قابل فهم می کوشید جنگ را بنفع تمامیت ملی ایران به سرانجام برساند.
بر همین مبنا نیز وقتی موفق شد جهت تعیین تکلیف
نهائی جنگ سمت جانشینی فرماندهی کل قوا را از مرحوم امام کسب کند ابتدا با یک حضور
پر درخشش بعد از عملیات کربلای پنج و فتح شلمچه و با اتخاذ سیاست «جنگ جنگ تا یک
پیروزی» خود را تا عالی ترین سطح نزد مردم و رهبری بالا بُرد تا جائی که در فردای
حضورش در نماز جمعه تهران و ارائه گزارش عملیات کربلای 5 قدر و منزلت اش نزد
نمازگزاران تا شعار «مالک اشتر زمان خدا نگهدار تو» بالا رفت.اما همین هاشمی بعد
از تقویت عقبه سیاسی و نظامی اش بود که زیرکانه ضمن اخذ دستخط اقلام مورد نیاز جنگ
از فرماندهان جنگ و اخذ دستخط از مسئولان دولت مبنی بر ناتوانی از تامین هزینه جنگ
موفق به متقاعد کردن بنیان گذار جمهوری اسلامی در شرب جام زهر قبول قطعنامه برای
پایان جنگ شد.
موافقتی که خشم و تکدر خاطر از هاشمی را نزد فرماندهان سپاه و
نیروهای بسیجی تحت امر سپاه را نهادینه کرد.
هر چند در فردای پایان جنگ و بعد از مصاحبه
روزنامه تهران تایمز با مرحوم بازرگان بود که ثابت شد ظاهراً هاشمی از ابتدا نیز
دلبستگی به جنگ آرمانی مرحوم امام و سربازان امام نداشت.
بازرگان در آن مصاحبه خبر از آن داد که در فردای
آزادسازی خرمشهر بمنظور تبریک و شادباش نزد هاشمی رفسنجانی رفتند و بعد از ابلاغ
مراتب خرسندی خود از این عملیات موفق به هاشمی گوشزد کرده اند که اکنون و با احراز
تمامیت ارضی ایران در سرحدات خود فرصت مناسبی است تا ایران پیش قدم شود و به جنگ
پایان دهد و مطابق گفته مرحوم بازرگان، هاشمی نیز ضمن صحه گذاشتن بر چنین خواسته
ای به ایشان قول داده تا شخصاً این مسئله را نزد امام مطرح و دنبال کند و بر همین
منوال جنگ را به اتمام برسانند!
این در حالی است که در فردای انتشار این مصاحبه و با بالا
گرفتن جو پرسش و مطالبه توضیح، دفتر آقای هاشمی رفسنجانی اعلام کرد:
ضمن استعلام از
ایشان آقای هاشمی فرمودند اصل آن جلسه را به یاد می آورند اما موضوع مذاکرات را
فراموش کرده اند!
نسیانی که بعدها و با انتشار کتاب
خاطرات آقای هاشمی مشخص شد موقتی بوده و ایشان در تمام
طول سال های حضورشان در مصادر مختلف یادداشت هائی روزانه از ملاقات های خود بر می
داشته اند اما ظاهراً «مصلحت نظام»! ایجاب می کرده آن ملاقات با مرحوم بازرگان و
دکتر ابراهیم یزدی از قلم بیفتد!!!
علی الظاهر و علی رغم چنان نسیان مصلحت اندیشانه
ای بچه های سپاه هرگز نتوانستند کدورت خود از ناحیه جنس و نوع حضور هاشمی در جنگ و
پازل وی برای تحمیل صلح به امام را پنهان نمایند. طبیعتاً چنین کدورتی از دیده تیز
بین هاشمی نیز نمی توانست پنهان بماند و ایشان که بعد از جنگ سکان ریاست جمهوری
ایران را با تز «ام القری جهان اسلام» و ضرورت بازسازی و سازندگی صنعتی و اقتصادی
ایران در اختیار گرفته بود به فراست می دانست اگر نتواند مشکل خود را با بچه های
سپاه حل کند ایشان مُبدل به اصلی ترین مانع در مسیر سیاست های مطمح نظر سردار سازندگی
خواهند شد.
ظاهراً نقشه راه هاشمی برای مرتفع کردن این مشکل «طرح ادغام سپاه در ارتش» بود که بنا به گفته سرلشکر سید یحیی صفوی فرمانده
سابق کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این آیت الله خامنه ای بود که مانع از تحقق
چنین امری شد:
تدبیری که در سال های بعد نشان داد در مهار بحران
ها و شرارت های خارجی و داخلی بسیار موثر واقع شد.
انتخابات ریاست جمهوری سال 84 را نیز به وضوح می
توان نقشه راه دیگری در کارنامه هاشمی رفسنجانی بشمار آورد که یاران ایشان نهایت
اهتمام خود را به عمل آوردند تا با جابجائی آرا و تقلیل دادن آرای شیخ مهدی کروبی
از صدر به ذیل و بالا آوردن آرای محمود احمدی نژاد و فرستادن این دو (هاشمی ـ
احمدی نژاد) به دور دوم با این تحلیل که برآیند مبارزه «هاشمی سرشناس» با «احمدی
نژادی ناشناس» قطعاً منجر به پیروزی تضمین شده هاشمی خواهد شد. تحلیلی که شاید در
شرایط متعارف می توانست واقعیت یابد اما ظاهراً این بار نیز این خداوند بود که
مایل بود بار دیگر بخندد!
روایت «عاتقه رجائی» همسر رئیس جمهور فقید ایران
و نماینده دور سوم مجلس از مجادله اش در سال 68 با همسر هاشمی رفسنجانی در پاویون
فرودگاه مهرآباد تهران مثال بارزی از «خنده خداوند» یا مصداق سروده ماندگار «قائم
مقام فراهانی» است که نشان داد از «صعود» تا «سقوط» تنها ارزنی غرور و توهم کفایت
می کند:
روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
سال 68 وقتی همسر شهید رجائی در کسوت نمایندگی مجلس عازم ماموریتی به خارج از کشور بود با مشاهده حضور همسر و اعضای خانواده هاشمی رفسنجانی برای یک سفر شخصی در پاویون دولتی معترض به ایشان در استفاده شخصی از اموال بیت المال شد و به نوشته روزنامه سلام مواجه با پاسخ توام با تغیّـُر همسر هاشمی با این مضمون شد:
تو چی می گی؟ مردم ما را می پرستند!!!
علی ایحال «هاشمی» که به اعتبار مصاحبه اخیرش باروزنامه شرق خود را تمام نشده ای می داند
که در جستجوی تحقق حسرت های باقیمانده خود است ظاهراً تا آن اندازه جسارت دارد تا چنانچه
لازم باشد از طریق مهاجرانی در جستجوی تغییر قانون اساسی برای باقی ماندن در قدرت باشد
(هاشمی و تاریخ) و ایضاً در وقت مقتضی سربازانش از طریق تقلب بدنبال بازگرداندن کرسی ریاست
جمهوری به مقتدای شان برآیند (دزد سوم) و اینک با بازی با «کارت خارجی» بخت مجددش برای مطالبه
سهم خود از کیک قدرت را با اتکای بر فضای سیاسی انتخابات مجلس و از طریق شهرآشوبی مجدد
بمنظوربر هم زدن سازش محتمل بین «تهران و واشنگتن» آزموده و جسورانه ورود به دور
نهائی بازی خطرناکی کند که برخوردار از ریسک بالائی است.
این که ایشان بتواند در فقدان خزانه از دست رفته
«دانشگاه آزاد» و با اتکای بر حمایت سیاسی و مالی منطقه ای و لشکری از سرلشکران
منهزم و منقرض در جستجوی قدرت از دست رفته و تحقق حسرت های باقیمانده اش برآید و
از این یابش و چالش پیروز بیرون آید، فرضی نامحتمل می نماید.
با چنان فروضی می توان هاشمی رفسنجانی را از
میانه افرادی به حساب آورد که تحمل باخت را نداشته و نمی خواهد یا نمی تواند
بپذیرد دورانش تمام شده و بهتر آن بود تا توصیه «محمد قوچانی» درسال 84 را جدی می
گرفت و بموقع همچون «علی دائی» میدان بازی را بنفع نیمکت مربی گری ترک می کرد! بنا
بر چنین روحیه ای می توان توقع داشت هاشمی بازی را تا انتهای «یا همه یا هیچ»
ادامه دهد!
بازی با ریسکی بالا و احتمال بردی پائین خصوصاً
با درک این واقعیت که اینک هر چند آیت الله خامنه ای از حیث برخورداری از ژنرال
هائی قدرتمند، فردی تنها محسوب می شود!(رهبر بدون ژنرال) اما مزیت وی بر خلاف رقیب آن است که متکی و مدیون بر «آنی»
مانده که در مقابل لشکر ژنرال هائی آبدیده و ورزیده پیش رو، ایشان را روئین تن
نگاه می دارد!؟
یابش و چیستی آن «مزیت» بر عهده مخالفان «آیت الله» است!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ بخشی از مصاحبه با «حسین جباری» محافظ شخصی و معتمد آیت الله خامنه ای:
بههر حال رهبری مسئولیت سنگینی است. آقا
هم نگران بار سنگین این مسئولیت بودند. به همین دلیل قبل از رأیگیری مجلس خبرگان
حرفها و شرایط خودشان را مطرح کردند. البته آن زمان جو سیاسی سنگینی نسبت به آقا
وجود داشت. دوران نخستوزیر مهندس موسوی بود. بعد از آن نامه درباره ولایتفقیه که
سؤال محرمانه آیتالله خامنهای از امام بود، دفتر امام آن نامه محرمانه را علنی
کرده بود که نظر مبارک امام این بود که این یک بحث طلبگی است. نبایست علنی میشد. قبلا هم عرض کردم بیت امام کانون جریان خاصی بود که متأسفانه پس
از فوت حاجاحمدآقا بعضی از آنها اشتباهات بزرگی کردند.
نامه را چه کسی به حضرت امام رساندند؟
سؤال آقا درباره ولایت فقیه یک نامه محرمانه بود که خودم بردم بهدست حاج احمدآقا برسانم. ایشان نبود، نامه را به آقای «انصاری» دادم. فردا صبح رهبر انقلاب در حیات ریاستجمهوری قدم میزدند و ورزش میکردند که از رادیو پیام امام را شنیدیم. برداشت من از پیام، این بود که پاسخ نامه دیروز است. به آقا گفتم:
نامه را چه کسی به حضرت امام رساندند؟
سؤال آقا درباره ولایت فقیه یک نامه محرمانه بود که خودم بردم بهدست حاج احمدآقا برسانم. ایشان نبود، نامه را به آقای «انصاری» دادم. فردا صبح رهبر انقلاب در حیات ریاستجمهوری قدم میزدند و ورزش میکردند که از رادیو پیام امام را شنیدیم. برداشت من از پیام، این بود که پاسخ نامه دیروز است. به آقا گفتم:
امام نامه شما را جواب دادند. ایشان گفتند: مگر تو نامه را خواندی؟ گفتم:
نه، رادیو پیام امام را پخش میکند، حدس زدم جواب شما باشد. آقا تعجب کردند،
گفتند: این نامه محرمانه بود، چطور رسانهای شد؟!
قرار بود امام جواب نامه را محرمانه به آقا بدهند. اما دفتر امام قبل
از اینکه نامه بهدست حضرت آقا برسد، اول به صدا و سیما
داده بودند.
چهکسی پیام امام را به صدا و سیما داد؟
از قرار معلوم دفتر امام این کار را کرده بودند. سه چهار ساعت پیگیری میکنند که بتوانند اصل نامه را از دفتر امام بگیرند که بالأخره دفتر ریاستجمهوری موفق شد، ظهر آن روز دستخط امام را دریافت کند. آیتالله خامنهای رفتند خدمت حضرت امام و گفتند: من یک سؤال محرمانه فقهی کردم و نمیدانم چرا رسانهای شد؟ حضرت امام فرموده بودند: سیداحمدآقا و آقای انصاری را صدا کنید. امام که از عمل اطرافیان ناراحت شده بودند میفرمایند برای اینکه قضیه بازتر شود شما (آیتالله خامنهای) یک نامه دیگر بنویسید که من هم جوابش را بدهم و این نامهها را منتشر کنیم. امام گفتند: نامهای که مینویسید حالت عمومی داشته باشد که منتشر کنیم. مثل نامه اول یک سؤال طلبهای نباشد. نامه اول یک سؤال بین استاد و شاگرد بود. چیزیکه لازم نبود در جامعه پخش شود.
نامه دومی که امام در جواب نامهای که حضرت آقا از امام کرده بودند، کلمهها و عبارتهای خاصی را درباره آقا و در مدح ایشان بهکار میبرند که شما خورشید انقلاب هستید. اینهم عنایت خداوند بود که به واسطه این ماجرا، امام درباره آیتالله خامنهای نظرشان را بنویسند و اعلام کنند. بچههای حفاظت بیت امام تمام این قضایا را میدانند و باید بگویند. فضای سیاسی، علیه آقا بود. در دفتر امام، با چنین جوی، این اتفاقها پیش آمد و نظر امام همهچیز را تمام کرد. چون فضای سیاسی نسبت به آقا سنگین بود، امام در فرصتهای مختلف نظرشان را درباره جانشینی و رهبری آیتالله خامنهای مطرح کردند و به گوش مردم و مسئولان رساندند.
http://moradi38.blogfa.com/post-108.aspx
چهکسی پیام امام را به صدا و سیما داد؟
از قرار معلوم دفتر امام این کار را کرده بودند. سه چهار ساعت پیگیری میکنند که بتوانند اصل نامه را از دفتر امام بگیرند که بالأخره دفتر ریاستجمهوری موفق شد، ظهر آن روز دستخط امام را دریافت کند. آیتالله خامنهای رفتند خدمت حضرت امام و گفتند: من یک سؤال محرمانه فقهی کردم و نمیدانم چرا رسانهای شد؟ حضرت امام فرموده بودند: سیداحمدآقا و آقای انصاری را صدا کنید. امام که از عمل اطرافیان ناراحت شده بودند میفرمایند برای اینکه قضیه بازتر شود شما (آیتالله خامنهای) یک نامه دیگر بنویسید که من هم جوابش را بدهم و این نامهها را منتشر کنیم. امام گفتند: نامهای که مینویسید حالت عمومی داشته باشد که منتشر کنیم. مثل نامه اول یک سؤال طلبهای نباشد. نامه اول یک سؤال بین استاد و شاگرد بود. چیزیکه لازم نبود در جامعه پخش شود.
نامه دومی که امام در جواب نامهای که حضرت آقا از امام کرده بودند، کلمهها و عبارتهای خاصی را درباره آقا و در مدح ایشان بهکار میبرند که شما خورشید انقلاب هستید. اینهم عنایت خداوند بود که به واسطه این ماجرا، امام درباره آیتالله خامنهای نظرشان را بنویسند و اعلام کنند. بچههای حفاظت بیت امام تمام این قضایا را میدانند و باید بگویند. فضای سیاسی، علیه آقا بود. در دفتر امام، با چنین جوی، این اتفاقها پیش آمد و نظر امام همهچیز را تمام کرد. چون فضای سیاسی نسبت به آقا سنگین بود، امام در فرصتهای مختلف نظرشان را درباره جانشینی و رهبری آیتالله خامنهای مطرح کردند و به گوش مردم و مسئولان رساندند.
http://moradi38.blogfa.com/post-108.aspx
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
** ـ آقای ری شهری که در آن زمان وزیر اطلاعات بوده است و مسئول
مستقیم پیگیری پرونده مهدی هاشمی، در کتاب خاطرات خود به نقل از آیتالله محمدی
گیلانی که در آن زمان عضو فقهای شورای نگهبان بوده است، چنین میگوید:
یک روز قبل از مطرح شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (25 تیر 1364)، من ضمن تماس با دفتر امام کتباً از ایشان درخواست ملاقات کردم. امام اجازه دادند. خدمتشان رسیدم.
گفتم: «فردا قرار است موضوع قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود. خواستم به عرض تان برسانم به آقای هاشمی [که در آن موقع رییس مجلس خبرگان بوده است] بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم، خدمت شان درس خواندهام، ایشان را عابد و زاهد می دانم، ولی این خصوصیات کافی نیست. او از عهده این کار بر نمیآید...» امام گلههای سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه. اضافه نمودند: «احمد هم از او دفاع میکند. از منزل سیدمهدی هاشمی دستنویس های او را آوردهاند. من دیدهام نامههای آقای منتظری از نوشتههای مهدی هاشمی الهام گرفته. این را من برای ایشان نوشتم».
عرض کردم: «بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائممقام رهبری مطرح نشود». امام قدری فکر کرد و فرمود: «احمد نیست. شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعد از ظهر من ایشان را ببینم». عرض کردم: «بله. اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم [و این جریان را به شما گفتم]. به هیچ کس نگویید. می ترسم مرا هم شمسآبادی کنند [که گروه مهدی هاشمی او را کشتند] یا مثل شیخ قنبر در چاه بیاندازند». این را که گفتم، امام خندید و سه بار فرمود: «خاطرت جمع باشد»... . رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم.
... پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: «من بعد از ظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: «موضوع قائممقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن». گفتم: «چرا؟ ما در اجلاسیهی قبل به آقایان گفتهایم که ایشان را به عنوان قائممقام مطرح کنیم». فرمودند: «نه. یکی از دوستان آمده و چنین گفته...». گفتم: «ما اعلام کردهایم. نمی شود».
... فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائممقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد.
آقای ریشهری اضافه میکند:
تامل در آنچه از آقای محمدی گیلانی نقل کردیم، نشان می دهد که امام در مورد طرح قائممقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان، در مقابل کاری انجامشده قرار گرفته بود. ... بیتردید اگر [اعضای مجلس] خبرگان نظر امام را می دانستند، آقای منتظری را به عنوان جانشین او تعیین نمیکردند. (ری شهری. سنجه انصاف. نشر دارالحدیث. تهران. صفحه 16)
یک روز قبل از مطرح شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (25 تیر 1364)، من ضمن تماس با دفتر امام کتباً از ایشان درخواست ملاقات کردم. امام اجازه دادند. خدمتشان رسیدم.
گفتم: «فردا قرار است موضوع قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود. خواستم به عرض تان برسانم به آقای هاشمی [که در آن موقع رییس مجلس خبرگان بوده است] بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم، خدمت شان درس خواندهام، ایشان را عابد و زاهد می دانم، ولی این خصوصیات کافی نیست. او از عهده این کار بر نمیآید...» امام گلههای سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه. اضافه نمودند: «احمد هم از او دفاع میکند. از منزل سیدمهدی هاشمی دستنویس های او را آوردهاند. من دیدهام نامههای آقای منتظری از نوشتههای مهدی هاشمی الهام گرفته. این را من برای ایشان نوشتم».
عرض کردم: «بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائممقام رهبری مطرح نشود». امام قدری فکر کرد و فرمود: «احمد نیست. شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعد از ظهر من ایشان را ببینم». عرض کردم: «بله. اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم [و این جریان را به شما گفتم]. به هیچ کس نگویید. می ترسم مرا هم شمسآبادی کنند [که گروه مهدی هاشمی او را کشتند] یا مثل شیخ قنبر در چاه بیاندازند». این را که گفتم، امام خندید و سه بار فرمود: «خاطرت جمع باشد»... . رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم.
... پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: «من بعد از ظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: «موضوع قائممقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن». گفتم: «چرا؟ ما در اجلاسیهی قبل به آقایان گفتهایم که ایشان را به عنوان قائممقام مطرح کنیم». فرمودند: «نه. یکی از دوستان آمده و چنین گفته...». گفتم: «ما اعلام کردهایم. نمی شود».
... فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائممقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد.
آقای ریشهری اضافه میکند:
تامل در آنچه از آقای محمدی گیلانی نقل کردیم، نشان می دهد که امام در مورد طرح قائممقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان، در مقابل کاری انجامشده قرار گرفته بود. ... بیتردید اگر [اعضای مجلس] خبرگان نظر امام را می دانستند، آقای منتظری را به عنوان جانشین او تعیین نمیکردند. (ری شهری. سنجه انصاف. نشر دارالحدیث. تهران. صفحه 16)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینک های مرتبط:
لینک های مرتبط:
هاشمی و تاریخ:
دزد سوم:
رهبر بدون ژنرال:
چهار حسرت آیت الله ـ روزنامه شرق ـ مصاحبه با هاشمی
رفسنجانی