۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

پارادوکس اصلاح طلبان



پارادوکس اصلاح طلبان در انتخابات
محمد قوچانی ـ نشریه آسمان
افراد و گروه هایی از اصلاح طلبان با نام و بی نشان در انتخابات مجلس نهم ثبت نام كرده اند. احزابی مانند مردمسالاری و خانه كارگر و فراكسیون اقلیت مجلس هشتم از این گروهند. در حالی كه آنان و رسانه های اصول گرا از مشاركت افراد اصلاح طلب می گویند. احزابی كه در سال های گذشته هدایت جبهه اصلاحات را در دست داشته اند می گویند نامزدی معرفی نكرده اند، گرچه انتخابات را تحریم هم نكرده اند اما داستان چیست؟
از نگاه یك ناظر سیاسی مستقل، موقعیت اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم موقعیتی پارادوكسیكال، متناقض نما است:
اول – اصلاح طلبی جریانی است كه حداقل از انتخابات مجلس پنجم بدین سو، انتخابات را مهمترین راهكار و راهبرد سیاسی برای تغییر مدیریت اجرایی و توسعه كشور اعلام كرده است. تا پیش از این انتخابات، عقبه ی تاریخی این جناح (كه به نام چپ یا خط امام خود را معرفی میكرد) آن را جزء جدایی ناپذیر حاكمیت قرار می داد. در مجلس اول البته جناح بندی اصلی میان جناح لیبرال و جناح حزب اللهی بود و از مجلس دوم به تدریج جناح چپ در برابر جناح راست شكل گرفت و در مجلس سوم اكثریت مجلس را در اختیار گرفتند.
 مجلس چهارم، مجلسِ ناكامی چپ ها در برابر ائتلاف راست ها به رهبری «هاشمی رفسنجانی – ناطق نوری» بود و از انتخابات مجلس پنجم به تدریج مفهوم «اصلاح طلب درون نظام» برای این جناح ساخته شد.
در انتخابات مجلس پنجم دو گروه محوری چپ اسلامی یعنی مجمع روحانیون مبارز و دفتر تحكیم وحدت گرچه انتخابات را تحریم نكردند اما در عمل از معرفی نامزد خودداری كردند. البته در همان زمان ائتلافی از گروه های چپ اسلامی در قالب «ائتلاف گروههای خط امام» متشكل از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی معلمان، انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها، انجمن اسلامی مهندسان و انجمن اسلامی جامعه پزشكی كه در آن چهره هایی چون بهزاد نبوی، حسین مظفر، نجفقلی حبیبی، ابراهیم اصغرزاده و مصطفی معین حضور داشتند برخلاف نظر روحانیون مبارز در انتخابات شركت كردند و در كنار حزب تازه تأسیس كارگزاران توانستند فراكسیون اقلیت مجلس پنجم را تأسیس كنند. همین اقلیت در انتخاب خاتمی و بازگشت چپ به حاكمیت نقش مؤثری داشت در حالی كه همان زمان چپ های رادیكال ناامیدانه و منفعلانه از تحریم انتخابات مجلس پنجم می گفتند.
همچنان كه گروه هایی مانند نهضت آزادی هم انتخابات دوم خردادماه 1376 را تحریم كردند اما هشت سال بعد سعی كردند از نامزدی مصطفی معین حمایت كنند. جالب اینجاست كه شورای نگهبان در انتخابات مجلس پنجم صلاحیت فردی (نه تشكیلاتی) برخی ملی – مذهبی ها مانند عزت الله سحابی و ابوالفضل بازرگان را هم تأیید كرد اما آنها خود از شركت در انتخابات اعلام انصراف كردند.
تجربه ی مجلس پنجم (با اكثریت راست گرا و اقلیت مؤثر چپ گرا) سبب شد اصلاح طلبان به تدریج انتخابات را از راهكار به راهبرد خود بدل كنند و مجلس ششم را هم در اختیار بگیرند اما نوع سیاست ورزی آنها سبب شد در پایان این دوره پارلمانی سران این مجلس از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شوند.
افرادی مانند بهزاد نبوی كه در انتخابات مجالس سوم، پنجم و ششم از سوی شورای نگهبان تأیید صلاحیت شده بود در معرض رد صلاحیت قرار گرفت و آنگاه تحصن مجلس ششم شكل گرفت. تحصنی كه به علت وجودی خود (دفاع نماینده از خودش) پژواكی در بدنه ی اصلاح طلبان نیافت و تنها با عكس یادگاری نمایندگان مستعفی تمام شد.
همین گروه اما انتخابات مجلس هفتم را عملاً تحریم كردند در حالی كه این بار گروه هایی مانند مجمع روحانیون مبارز و حزب كارگزاران سازندگی تحت عنوان لیستی با نام «ائتلاف برای ایران» نامزد معرفی كردند و افرادی مانند مجید انصاری، جمیله كدیور، علی هاشمی و در رأس آنان مهدی كروبی رئیس مجلس ششم نامزد پارلمان شدند.
احزاب تحریم كننده به خصوص جبهه مشاركت حتی از چاپ آگهی انتخاباتی در روزنامه ی خود خودداری كردند اما هرگز تحریم انتخابات مجلس هفتم نتوانست به اقدامی هماهنگ و مورد اجماع جناح اصلاح طلب تبدیل شود. جالب اینجاست كه همین احزاب تحریم كننده یك سال بعد در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 شركت كردند و مصطفی معین را نامزد كردند بدون آنكه روشن شود اگر راهبرد انتخابات در مجلس هفتم به بن بست رسیده است چرا در انتخابات ریاست جمهوری نهم این بن بست منتفی به نظر رسیده است؟ و جالب اینجاست كه افرادی كه شركت در انتخابات ریاست جمهوری نهم را فضیلت می دانستند همان زمان به شركت كنندگان در انتخابات مجلس هفتم (به خصوص مهدی كروبی) طعنه میزدند.
همین دستگاه تحلیل دوگانه سبب شد در انتخابات مجلس هشتم چهره هایی مانند محمدرضا عارف تا مرحله نامزدی در انتخابات پیش برود و فهرستی تحت عنوان «یاران خاتمی» تدارك دیده شود اما ناگاه ماشین اصلاحات از كار بیفتد و عارف انصراف دهد و خاتمی هم نام خود را از شناسه ی لیست در مرحله دوم انتخابات بردارد. در حالی كه گروهی از اصلاح طلبان همچنان در صحنه انتخابات حاضر بودند ناگهان پشت خود را خالی دیدند.
نتیجه آنكه انتخابات، مهمترین روش و رفتار سیاسی اصلاح طلبان حداقل از دو دهه قبل بوده است و اصولاً این جناح مانند هر جریان سیاسی دیگر در فرآیند انتخابات معنا می یافت.
دوم – اصلاح طلبان در دو دهه ی اخیر بدنه اجتماعی قابل توجهی را نمایندگی می كردند. اگر فرض كنیم كه 50 درصد جامعه ی ایران در فضای خاكستری بسر می برند و پای صندوق رأی، تصمیم می گیرند 50 درصد دیگر را می توان با سهمیه های مساوی میان دو جناح اصلاح طلب و اصول گرا تقسیم كرد كه تا سال 1388 به یكی از این دو رأی می دادند و سپس با جذب اكثریت آرای خاكستری پیروز می شدند. اصلاح طلبان در این دو دهه سیاست ورزی را فرآیندی تعریف كرده اند كه با اصلاح طلبی مترادف تلقی میشد. آنان می گفتند نیروهای سیاسی بر دو دسته اند: آنان كه در پی حفظ سنت ها و ثبات در جامعه اند و در همه جای دنیا به نام راست گرا، محافظه كار یا اصول گرا شناخته می شوند و گروهی كه در پی تغییر و تحول در جامعه اند و به نام های چپ گرا، اصلاح طلب و تحول خواه شناخته می شوند. وجه تشابه این دو گروه البته امید داشتن به سازوكارهای سیاسی و حقوقی و به صورت مشخص فعالیت در چارچوب قانون عادی و قانون اساسی است. چه بسیار نیروهای راست گرایی كه همه ی محتوای قانون اساسی را قبول ندارند و از موضع سنت گرایی و اصول گرایی مثلاً حكومت اسلامی را بر جمهوری اسلامی ترجیح می دادند (این افراد حتی به امام خمینی پیشنهاد دادند كه انتخابات برگزار نكند و مستقیماً اعمال ولایت كند) همچنان كه نیروهای چپ گرایی وجود دارند كه ولایت فقیه یا اسلامیت جمهوری را قبول ندارند؛ اما از متحجرین تا متجددین وقتی به قانون می رسند براساس «التزام عملی» به آن می توانند فعالیت كنند و اینجاست كه «سیاست» آغاز می شود و عمل سیاسی با عمل حقوقی و رفتار اصلاح طلبی برابر می شود و اینجاست كه هر رفتاری خارج از این چارچوب به ناهنجاری منتهی میشود در واقع جمهوری اسلامی معدل حقوقی «مردم سالاری» و «دین سالاری» است كه قانون اساسی آن را به هنجاری حقوقی تبدیل كرده است و هر رفتار خارج از آن در عرصه ی عمل عملی غیرقانونی به حساب می آید. بنیادگرایی شكل افراطی اصول گرایی و براندازی شكل افراطی اصلاح طلبی است و افراط در اینجا یك توصیف اخلاقی نیست توصیفی حقوقی است یعنی رفتار خارج از چارچوب قانون و بدین معنا اعتدال هم یك صفت اخلاقی نیست رفتاری حقوقی است به معنای رفتار در چارچوب قانون حتی اگر به محتوای قانون باور نظری وجود نداشته باشد معیار عمل براساس قانون خواهد بود. قانون جایی است كه همه از نظرهای حداكثری خود فاصله می گیرند و به نظرهای حداقلی خود و دیگران عمل می كنند.
این آموزه های نظری در دو دهه گذشته شهروندانی به وجود آورده كه از طریق صندوق رأی مطالبات خود را بیان می كنند و در برخی دوره ها به اصلاح طلبان و در برخی دوره ها به اصولگرایان رأی داده اند. جالب اینجاست كه در مقاطعی (مانند مجلس پنجم) شعار «ائتلاف گروه های خط امام» (جناح اصلاح طلب) حذف سیاست تعدیل اقتصادی (برنامه اقتصادی هاشمی رفسنجانی) و حذف نظارت استصوابی (قانون احراز صلاحیت توسط شورای نگهبان) بوده است یعنی برای اصلاح یك قانون از راهكاری قانونی (كسب اكثریت پارلمانی) استفاده می شد و این كار موجب رد صلاحیت نامزدهای جناح چپ از سوی شورای نگهبان یا محدود كردن فعالیت آنها نشد، گرچه چپ ها در مجلس پنجم به قدرت نرسیدند اما راه اصلاح قانونی از نظر نظری باز به نظر می رسید. بنابراین حتی از دریچه نظارت استصوابی هم معیار باید «التزام عملی» به قانون باشد نه «التزام نظری»
بخش سوم – اكنون بازمانده این بدنه اجتماعی اصلاح طلبان در انتظار راهكار تازه ای است كه راهكار قبلی را ابطال، اصلاح یا ابقا كند. در واقع آن افرادی كه در سال 1388 به اصلاح طلبان رأی دادند هنوز دقیقاً نمی دانند كه اصلاح طلبان را باید چه بخوانند؟ آیا اصلاح طلبان هنوز «انتخابات گرا» هستند؟ اصلاح طلبان همواره با انتخابات تعریف می شدند و حتی پس از شكست دولت های هفتم و هشتم و مجلس ششم در برآوردن اهداف اصلاح طلبان و در شرایطی كه گروه هایی از اصلاح طلبان سخن از بن بست در نظام انتخاباتی بر زبان می راندند سران اصلاح طلب در انتخاب مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم و دهم شركت كردند و رقابتی سخت كردند و زمزمه های ناامیدانه را به فراموشی سپردند. جالب اینجاست كه اكثریت احزاب اصلاح طلب از جمله مجمع روحانیون مبارز و جبهه مشاركت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از برابر داعیه ی تقلب در انتخابات سال 1384 از سوی مهدی كروبی (كه اتهاماتی را متوجه اقتدار و كارآمدی وزارت كشور خاتمی هم می كرد) عبور كردند و حتی برخی در برابر آن ایستادند و با طیب خاطر ابتدا خاتمی و سپس میرحسین موسوی را نامزد انتخابات سال 1388 كردند و حتی خود كروبی هم دوباره نامزد همان انتخابات شد كه معتقد بود در آن تقلب شده است. بنابراین انگاره ی «تقلب» هم در امید داشتن اصلاح طلبان به انتخابات خللی ایجاد نكرد و همین سبب شد كه در سال 1388 باز هم بدنه اجتماعی اصلاح طلبان به پای صندوق های رأی بیایند چراكه به صندوق رای و اصلاح طلبی اعتماد داشت.
از سوی دیگر دایره ی نامزدها در دوره های انتخابات مختلف آن اندازه فراخ نبوده است كه اصلاح طلبان ایده آلیست را دل گرم سازد و آنان شرط ضروری یك انتخابات سالم را رقابت صد درصدی بدانند. در سال 1376 شورای نگهبان صلاحیت مرحوم مهندس عزت الله سحابی را برای ریاست جمهوری رد كرد اما این ردصلاحیت مانع از آن نشد كه سیدمحمد خاتمی در انتخابات شركت كند و حتی پیروز شود. مجموعه ی این رفتارها سبب شد كه بدنه اجتماعی و رهبری سیاسی اصلاح طلبان همواره «انتخابات گرا» باشند و انتخابات گرایی به ذات اصلاح طلبی تبدیل شود.
در همان زمان البته اصلاح طلبانی بودند كه با انحصار اصلاح طلبی در انتخابات گرایی مخالف بودند آنان فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و مدنی را بر عطش به قدرت رسیدن و دولت تشكیل دادن ترجیح می دادند و ضمن تأیید اصل ضرورت ایجاد یك دولت یا مجلس اصلاح طلب آن را نیازمند پشتوانه های نظری و فكری می دانستند تا در حین عمل دچار بحران كارآمدی نشود. اما این جریان در عمل از سوی پارلمانتاریست های حرفه ای و بوروكرات های سیاسی كه در رأس احزاب اصلاح طلب و جبهه اصلاحات قرار داشتند نفی و «انتخابات گرایی» بر جریان اصلاح طلبی غالب شد.
چهارم – به جز گذشته اصلاح طلبان آنچه امروزه وضعیت آنها را پارادوكسیكال، متناقض نما می كند موقعیت فعلی است:
اصلاح طلبان حاضر نیستند از كلمه ی «تحریم» برای تعیین نسبت خود با انتخابات استفاده كنند. این تاكتیك (كه یكبار از سوی مجمع روحانیون مبارز در انتخابات مجلس پنجم هم استفاده شده است) سه هدف و دلیل میتواند داشته باشد:
الف: از مشاركت اصلاح طلبان مستقل و منفرد در انتخابات جلوگیری نكند. چراكه افزون بر شهرهای بزرگ در شهرهای كوچك اصلاح طلبان محلی وجود دارند كه دارای مقبولیت اجتماعی هستند و همانند تجربه ی راه چمنی و حضرتی در مجلس پنجم در صورت راهیابی به پارلمان افراد مؤثری خواهند بود. اكنون با ثبت نام افراد منفردی از این نوع و احزابی مانند خانه كارگر و حزب مردمسالاری صحت این علت پرهیز اصلاح طلبان از واژه گریم روشن تر میشود.
ب: تحریم انتخابات یك كنش سیاسی گسترده است كه نیازمند سازمان سیاسی و اجتماعی است. تحریمی مؤثر است كه نه تنها از نامزدی چهره های اصلاح طلب جلوگیری كند بلكه شهروندان اصلاح طلب را هم از صندوق رأی دور كند.
اصلاح طلبان از سویی فاقد این سازمان سیاسی اند و از سوی دیگر از توان انتقال پیام خود و نفوذ آن در بدنه اجتماعی خویش اطمینان ندارند.
به جز گروهی از شهروندان قدیمی (كه حتی به جمهوری اسلامی در 12 فروردین 1358 رأی نداده اند) شهروندان جوان تر دقیقاً نمی دانند امروز رفتار اصلاح طلبانه چیست؟ به احتمال زیاد افرادی كه رأی نمی دهند هم رأی ندادن خود را عملی غریزی می دانند نه عملی سیاسی و به تبعیت از تحلیل های احزاب اصلاح طلب، و همین امر موجب تردید اصلاح طلبان در به كار بردن واژه تحریم می شود.
ج : دلیل سوم در به كار نبردن واژه تحریم آن است كه اصلاح طلبان می خواهند با این ادبیات به حاكمیت پیام دهند كه هنوز اصل و اساس نظام جمهوری اسلامی را قبول دارند و با اپوزیسیون برانداز مرزبندی دارند.
اما تردیدی كه از سوی دو گروه در این پیام وجود دارد نه تنها به راهبرد انتخاباتی اصلاح طلبان كمك نمی كند بلكه آنان را در معرض نقد دو گروه قرار میدهد.
اول از سوی مخالفان سیاسی كه بیرون از ایران به سر می برند و گرچه عضو رسمی احزاب اصلاح طلب نیستند اما هنوز از نام و نشان احزاب اصلاح طلبان استفاده میكنند و صدایی بلندتر از منتقدان سیاسی داخل كشور دارند.
آسیب اصلی این است كه "تحریم سازمان یافته"، برنامه اپوزیسیون خارج از كشور در سه دهه گذشته بوده كه خواستار تغییر كل نظام سیاسی هستند و اگر اصلاح طلبان تن به واژه تحریم بدهند (كه نمی دهند) در واقع در اپوزیسیون خارج از كشور ادغام و منحل شده اند.
دوم از سوی اصول گرایانی كه در درون حكومت فعالیت می كنند و می گویند معیار اعتقاد به نظام چیست؟ آیا اصلاح طلبان اگر اجازه ورود به عرصه انتخابات را بیابند با همین شورای نگهبان چگونه رفتار می كنند؟ آنها می گویند این همان شورای نگهبانی است كه صلاحیت اكثریت مجلس ششم و نامزدی خاتمی و كروبی و موسوی را تأیید كرد. اصول گرایان (حتی معتدل) میگویند اصلاح طلبان «ظرف» انتخابات را یك بار شكستند اكنون چگونه میتوانند از این ظرف بنوشند؟
این اصول گرایان می گویند نظارت استصوابی برای مجلس نهم وضع نشده و حداقل 5 دوره پارلمانی و ریاست جمهوری است كه به قانون مصوب پارلمان تبدیل شده است. آیا اصلاح طلبان سازوكار نظام انتخاباتی موجود را می پذیرند؟ اصولگرایان اشاره می كنند كه در مقاطعی مانند انتخابات مجلس ششم یا همچون نامزدی مصطفی معین حكم حكومتی به حل معضل رابطه ی انتخاباتی اصلاح طلبان و شورای نگهبان و تأیید صلاحیت نامزدهای اصلاح طلب منتهی شد و اصلاح طلبان در انتخابات باقی ماندند. در واقع در اینجا هر دو گروه اپوزیسیون خارج از كشور و اصول گرایان داخل یك كشور خطاب به اصلاح طلبان یك حرف میزنند:
اگر راهبرد «انتخابات» به پایان رسیده است چرا از تحریم آن سخن نمی رود و اگر راهبرد «انتخابات» پایان نیافته است چرا در انتخابات شركت نمی كنند؟
منتقدان می گویند بر فرض كه اصلاح طلبان خواستار اصلاح قانون انتخابات هم باشند هنوز هیچ شعار و برنامه مدونی درباره مفاد و مضمون اصلاح آن ارائه نكرده اند و اگر هم برنامه ای برای اصلاح این قانون وجود داشته باشد تنها امكان عملی آن ورود به پارلمان و اصلاح آن از طریق قانون گذاری است همچنان كه اصول گرایان منتقد دولت قصد دارند این كار را انجام دهند و اجرای انتخابات را از اختیار دولت ها خارج كنند. از سوی دیگر اصلاح طلبان برنامه ای به عنوان جایگزین راهكار و راهبرد «انتخابات» برای تغییر و تحول سیاسی نه پیشنهاد می كنند و نه می توانند پیشنهاد كنند چراكه راهكارهایی خارج از این چارچوب بلافاصله با نام اصلاح طلبی تضاد می یابد.
پنجم- اصول گرایان منتقد از چند ماه پیش سعی كردند چهره های معتدل اصلاحات مانند محمدرضا عارف، اسحاق جهانگیری، محمود حجتی و... را به نامزدی تشویق كنند. فرض كنید كه این فهرست در انتخابات ثبت نام می كردند و تأیید می شدند. این افراد با چه شعاری می خواستند در انتخابات شركت كنند؟ برنامه آنها برای بازگشت به قدرت چه بود؟
آیا این نوع تحلیل ها موجب دلسردی در بدنه اصلاح طلبان نشده است؟ آیا اصلاح طلبان برای بازیابی خود نباید این پرسش ها را طرح و نقد كنند؟ آیا این مسأله مانعی مهم تر از نهادهای نظارتی و اجرایی بر سر شركت اصلاح طلبان در انتخابات نیست؟
ششم - فقدان برنامه، معضل جدی اصلاح طلبان است. این معضل البته از سویی به درون اصلاح طلبان بازمی گردد و از سوی دیگر به موقعیت حكومتی آنها بازمی گردد. در كمبود رسانه های اصلاح طلب، رسانه هایی در خارج از ایران شكل گرفته است كه اصلاح طلبانه نیستند اما از اصلاح طلبان یارگیری می كنند. این رسانه ها هدف روشنی دارند: «تغییر نظام سیاسی ایران» در برابر هدف ناروشن اصلاح طلبان كه «تغییرات سیاسی در درون ایران» است.
 
رسانه های مؤثر بر رفتار اصلاح طلبان اكنون برنامه های كمدی و یا ماشین های كینه سازی است كه به شكاف های سیاسی در ایران دامن می زند بدون آنكه خود آسیب ببینند یا مسوولیت راهبردهای خود را بپذیرند. مقصود از ماشین های كینه سازی آن رسانه هایی است كه با زبان اصلاح طلبانه حرف نمیزند و با توهین و خشونت سخن میگوید. هدفشان اصلاح رفتار سیاسی نیست، انهدام نظم سیاسی است.
سازمان های سیاسی اصلاحطلب در درون ایران هم عملاً منفعلانه عمل می كنند. انفعال آنها در برابر سازمان های سیاسی خارج از كشور شكل گرفته است كه حتی از معرفی اعضای خود ابا دارند اما می خواهند رفتارهای سیاسی اصلاح طلبان را هماهنگ كنند. تعریف این سازمان ها از متحدان سیاسی تعریفی است كه با نیروهای سیاسی اصلاح طلب داخل كشور همخوانی ندارد اما نفوذ هژمونیك دارد و در رسانه های مجازی، قدرت قابل ملاحظه دارد و فضای مجازی متأسفانه در حال حاكمیت بر فضای واقعی است. پرسش این است كه آیا در درون كشور اصلاح طلبانی كه در قالب مجمع روحانیون مبارز و حزب كارگزاران و ده ها انجمن صنفی – سیاسی گردهم آمده اند نمی توانند راهبردی مشترك طراحی كنند؟ ممكن است گفته شود دو حزب اصلاح طلب یعنی جبهه مشاركت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی منحل شده اند و سران این احزاب و نیز گروه هایی مانند نهضت آزادی و نیروهای ملی – مذهبی (كه قبلاً منحل اعلام شده اند) نمی توانند فعالیت كنند. افرادی و گروه هایی از اصلاح طلبان كه نامزد انتخابات مجلس نهم شده اند اما معتقدند كه پرونده این احزاب و سران آنها می تواند از روش های قضایی و حقوقی پیگیری شود ثانیاً فعالیت سیاسی می تواند محدود به این احزاب نباشد چنان كه در دوم خرداد 1376 جبهه مشاركت تأسیس نشده بود و نهضت آزادی در انتخابات شركت نكرده بود ولی این كار منجر به تعطیلی سیاست ورزی اصلاح طلبان نشد (در آن زمان اصلاح طلبان مرزبندی صریحی با ملی مذهبی ها داشتند) و از همه مهمتر اگر «اهداف» اصلاح طلبانه مهم باشد «اَشكال» نمیتواند معیار باشد به هر دلیلی دو حزب سیاسی تعطیل شده اند آیا باید سیاست ورزی تعطیل شود؟ آیا برای دفاع از حقوق شهروندی كسانی كه فعالیت سیاسی قانونی انجام دهند مناسب ترند و مؤثرترند یا افرادی كه در خارج از مرزها هرازگاهی چند رهنمود كلی و و یا غیرقابل اجرا می دهند؟
هفتم – نتیجه این فرآیند سرگشتگی بدنه اجتماعی اصلاح طلبان یعنی همه ی آن كسانی است كه در انتخابات سال های 1375 تا 1388 به اصلاح طلبان رأی داده اند. بخش عمده ای از آنان به صورت غریزی رأی نمی دهند یعنی شخصاً به این نظر می رسند (نه از راه تشكیلاتی) و این به معنای پایان راهبرد انتخابات گرایی اصلاح طلبان است و در نبود هرگونه ظرف دیگری برای جمع آوری این آرا و نظرات از سوی اصلاح طلبان، این آرا معلق و پراكنده خواهند شد و تمام تلاشی كه طی دو دهه برای ایجاد پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان مصروف شده است بر باد خواهد رفت:
الف – گروهی كه مخالفان كهنسال محسوب میشوند و خاطره رژیم سابق را در سر دارند و تعدادشان به كمتر از یك درصد میرسد مطابق معمول رأی نمیدهند.
ب – بخشی از منتقدان جوان (كه پایگاه 5 تا 10 درصدی رأی دهندگان ثابت اصلاح طلبان را در برمی گیرند) اگر در این دوره هم رأی ندهند در انتخابات بعدی (ریاست جمهوری) در برابر تردید جدی قرار می گیرند. به خصوص كه به صورت طبیعی هم مشاركت مردمی در انتخابات ریاست جمهوری بیشتر است (در مجلس تاكنون بیش از 60 درصد مردم رأی نداده اند) و هم اصلاح طلبان تمایل بیشتری به مشاركت در آن انتخابات دارند.
ج – اصول گرایان منتقد دولت و اصول گرایان نزدیك به دولت سعی خواهند كرد برای جلب 10 تا 20 درصد رأی رأی دهندگان شناور اصلاح طلبان مسابقه بگذارند. اقدامات تكنوكرات هایی مانند باقر قالیباف در شهرهایی مانند تهران و حرف های بوروكرات هایی مانند اسفندیار رحیم مشایی می تواند برای بخش هایی از بدنه اصلاح طلبان جاذبه ایجاد كند و در طول زمان بدنه آنها را فرسوده كند.
د – گروهی از اصلاح طلبان هم ممكن است به راهبردهای خارج از كشور چشم بدوزند. اینان احتمالاً به زودی درخواهند یافت كه «فعالیت سیاسی خارج از جغرافیای ملی» در یك بازه زمانی طولانی به نوعی سرگرمی شباهت بیشتری دارد تا فعالیت جدی سیاسی.
هشتم - اگر اغمای اصلاح طلبان را نشانه ی یك درد سیاسی بگیریم ایده آلیسم سیاسی مانند مواد مخدر است و رئالیسم سیاسی مانند داروی تلخ. مواد مخدر درد را در لحظه تسكین می دهد اما تسكین درد را تنها با غفلت از گسترش بیماری به دست میآورد. ایده آلیست ها آرام میشوند در حالی كه درد بزرگتری در راه است. رئالیسم سیاسی ذائقه را تلخ میكند و بیماری را در گذر زمان درمان می كند.
در شرایط فعلی ایده آلیسم سیاسی بر رئالیسم سیاسی نزد اغلب اصلاح طلبان چیره شده است. اما انتخابات پایان سیاست نیست. شاید بهتر باشد تا زمانی كه اصلاح طلبان بر مسائل نظری و عملی خود چیره نشده اند و به چند پرسش پاسخ نگفته اند هوس قدرت نكنند. برخی از این پرسش ها از این قرار است:
یک ـ اصلاح طلبی یك استراتژی سیاسی است یا یك تاكتیك سیاسی؟
یعنی اصلاح طلبان چون نمی توانند نظام سیاسی را تغییر دهند به فعالیت صلح آمیز و قانونی می پردازند یا اصولاً به این نظام سیاسی التزام عملی دارند؟ التزام به نظام سیاسی البته نافی انتقاد به پاره ای از مصادیق یا مقامات سیاسی نیست چنان كه در شرایط فعلی برخی اصول گرایان به ضرورت اصلاح قانون یا انتقاد از مقامات ارشد اجرایی می پردازند. التزام به نظام سیاسی یعنی التزام به اجرای قانون حتی اگر آن را قانون ایده آل ندانند
دو ـ با فرض اینكه اصلاح طلبان خود را ملتزم به قانون اساسی میدانند و با فرض اینكه معتقد به تغییر پاره ای از مناسبات حقوقی و اجرایی می دانند و از این رو خود را اصلاح طلب می خوانند، راهكار اصلاح طلبان برای تغییرات چیست؟ آیا جز انتخابات راهكار دیگری را برای اصلاح می شناسند؟ آن راهكار چیست و چرا معرفی نمیشود؟ آیا اصلاح طلبان حاضر به پرداخت هزینه آن راهكارها هستند؟
سه ـ تصمیم گیرندگان جناح اصلاح طلب چه كسانی هستند؟ سازمان سیاسی اصلاح طلب در درون ایران قرار دارد یا بیرون از ایران؟ آیا اصلاح طلبان می توانند از افرادی كه اصلاح طلب نیستند یعنی به دو پرسش فوق جواب منفی داده اند برای تصمیم گیری استفاده كنند؟ آیا یاری گرفتن از هر نیروی سیاسی مخالف در كنار اصلاح طلبان به مشوش شدن هویت اصلاح طلبان كمك نمی كند؟
چهار ـ اصلاح طلبان در صورت بازگشت به قدرت چه چیزهایی را تغییر میدهند؟ آیا تغییرات آنها در سطحی خواهد بود كه نظام سیاسی به نظام سیاسی دیگری تبدیل شود؟ آیا این هدف گیری مانع از آن نخواهد شد كه از هم اكنون با تردید به بازگشت آنها به قدرت از سوی حاكمیت نگاه شود و در یك فرآیند سیاسی طبیعی از قدرت گرفتن آنها جلوگیری شود؟

***
نهم – اصلاح طلبی یك «پروژه» نبود كه تمام شده باشد یك «پروسه» بود كه همواره زنده است حتی اگر برخی اصلاح طلبان فعلی آن را واگذارند البته هنوز اكثریت نیروی اجتماعی اصلاح طلبی در ایران معتدل و معتقد هستند. آنان معتقدند اصول اصلاح طلبی چیزی جز اصول سیاست ورزی نیست و سیاست ورزی یعنی تلاش در راه كسب قدرت برای انجام تغییرات از راه های قانونی. سیاست ورزی نمی تواند توسط گروه های مخفی صورت گیرد چراكه سیاست ورزی یك كار قانونی است. سیاست ورزی نمی تواند توسط افرادی كه خارج از جغرافیای ملی به سر می برند صورت گیرد چراكه آنها دردها و مشكلات جامعه خود را درك نمی كنند و تا در معرض مسائل ملی خود قرار نگیرند و برای آن هزینه پرداخت نكنند برای سیاست ورزی، صالح نیستند.
سیاست ورزی یك كار اعتدالی است. اعتدال به معنای رفتار اخلاقی، اساس سیاست ورزی است.

اخلاق سیاسی حكم می كند به بسط كینه كمك نكنیم. با زبان ناسزا با هم سخن نگوییم. عواطف هم را تحریك نكنیم و با زبان عقل با هم حرف بزنیم. مثلاً اگر گروهی از اصلاح طلبان منفرد یا تشكیلاتی وارد انتخابات مجلس نهم شده اند و گروهی ممكن است به آنها رأی دهند یا حتی به برخی اصول گرایان معتدل رأی دهند رسانه های مجازی از نظر اخلاقی نمی توانند به آنها توهین كنند. آنها حق دارند تحلیل خود را داشته باشند و شاید اصلاً سیاست ورزی اصلاح طلبانه حكم كند كه آنان در انتخابات شركت كنند و مجلس آینده فراكسیونی از این اصلاح طلبان و اصول گرایان منتقد داشته باشد. این افراد جا را برای چه كسانی تنگ می كنند؟ عقل حكم می كند حتی در حق مخالف خود با لحن تحقیرآمیز حرف نزنیم. حتی به دشمن خود نسبت دروغ ندهیم. همین عقل است كه در محاكمه های قانونی به حكومت اجازه نمی دهد كه متهم را محكوم بخواند و به یك متهم نسبت ناروا دهد و یك محكوم را در شرایط خارج از كیفرخواست و حكمش تحت فشار قرار دهد. پس چگونه اپوزیسیون خارج از حكومت می تواند دشمن خود را به هر صفتی بخواند و به هر اتهامی بنوازد تنها با این توجیه درونی كه او محكوم است و مقهور قدرت؟ اخلاق «در قدرت» و «بر قدرت» یكسان است.
برای نفع شخصی و قهرمان شدن سخن نگوییم به فكر منافع جمعی و ملی باشیم و منافع فردی را در جهت آنها قرار دهیم نه خلاف جهت ایشان.
حرفهایی نزنیم كه گرچه میدانیم عملی نیست اما انتظار داشته باشیم برایمان كف بزنند. حرف هایی بزنیم كه حتی اگر به ما ناسزا بگویند بدانیم عملی است و به سود آزادی و عدالت و حقوق بشر است.
از كار تبلیغاتی پرهیز كنیم و كار مؤثر انجام دهیم. یك سیاستمدار نمیتواند محبوب همه قلب ها باشد گاه حتی باید دوستان را رنجاند. سیاست مدار نباید به آرمان هایش خیانت كند و آرمان ها از دوستان عزیزترند همچنان كه حقیقت از افلاطون عزیزتر است. كارنامه سیاست مداران را در لحظه بررسی نمی كنند در تاریخ بررسی می كنند.
سیاست ورزی یك راه ندارد. در سیاست قیمومیت وجود ندارد. در سیاست تك صدایی معنا ندارد قرار نیست همه به یك راه بروند. قرار نیست همه، شكل هم باشند. قرار نیست ما مانند اعضای حزب كمونیست عمل كنیم. هر كس می تواند رفتار سیاسی خاص خود را داشته باشد مهم این است كه آن رفتار سیاسی، عاقلانه، اعتدال گرایانه و آزادی خواهانه باشد. هر كس به زبانی سیاست ورزی می كند. همچنان كه در بیست سال گذشته چنین بود و به خصوص آنكه مركزیت سیاسی روشمندی در میان اصلاح طلبان وجود ندارد.
اخلاق سیاسی حكم می كند كه به رفتارهایی كه در چارچوب میل ما نیست و براساس تحلیل ما نیست برچسب و تهمت نزنیم. كسانی كه در خارج از ایران در یك فضای فارغ از هر قید و مسوولیتی هر حرفی را می زنند شجاع تر از كسانی نیستند كه در ایران سعی می كنند معقول و معتدل (ولو از نظر شخص خود) سخن بگویند. شجاعت در عقلانیت است و نه تنها عقل كه شرع هم حكم می كند كه در حق كسانی كه متفاوت از ما عمل می كنند و حتی متفاوت از ما فكر می كنند، بی انصاف و ناجوانمرد نباشیم. اصلاح طلبان معتدل در درون ایران قصد دارند به سهم خود در حفظ آزادی و قانون گام بردارند چرا باید به ترور شخصیت روی آورد؟ اغلب كسانی كه تحریم انتخابات را تنها راه اصلاحات می دانند، همان كسانی هستند كه تنها راه اصلاحات را در دهه گذشته مشاركت در انتخابات می دانستند. در واقع آنان همان حرف گذشته را تكرار می كنند و هنوز انتخابات را قلب سیاست میدانند.
اما مهمتر از انتخابات نسبت ما با سیاست و حكومت است. چرا كه اگر امروزه حتی می توانستیم اكثریت مجلس نهم را به دست اصلاح طلبان دهیم مسأله اصلاحات حل نمی شد چون مسأله سیاست و نسبت اصلاحات با نظام سیاسی حل نشده بود.
«اصلاح طلبی در درون ایران» نمرده است. همه ی موقعیت اصلاح طلبان در رادیكالیسم سیاسی و حوادث سال 1388 خلاصه نمی شود. در طول دو دهه افراد بسیاری در چارچوب اصلاح طلبی فعالیت سیاسی، مطبوعاتی، اجتماعی و مدنی انجام دادند كه امروزه حق دارند اظهارنظر كنند البته اظهارنظر متفاوت كنند.
 
آنان اصلاح طلبان قبل از فتح هستند اصلاح طلبانی كه با وجود هزیمت در همه شرایط همچنان اصلاح طلب مانده اند. اصلاح طلبانی كه اصلاح طلبی برای آنها كرسی قدرت نبود، هویت بود و شخصیت بود. ممكن است شكل اصلاح طلبی تغییر كند اما اصول آن هرگز تغییر نخواهد كرد و اصلاح طلبی نمیتواند و نباید به براندازی تبدیل شود.
سیاست ورزی می تواند همان اصلاح طلبی باشد اگر انتخابات را پایان بحث ندانیم آغاز بحث بدانیم و یك بار برای همیشه به این پرسش پاسخ دهیم كه «نسبت اصلاحات و نظام سیاسی چیست؟»
آن روز است كه از این پارادوكس خارج می شویم.

هیچ نظری موجود نیست: