۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

اسلام سانتی مانتال!



برخلاف تصویر فوق که در حاشیه تظاهرات 22 بهمن ماه امسال در تهران در دست تظاهرات کنندگان بود، شخصاً ارزنی اعتقاد به خیانت یا نوکری کسی مانند حجت الاسلام «سید محمد خاتمی» نسبت به بیگانه ندارم. هر چند این اتهام و اتهام های دیگری از این جنس بارها توسط آقای حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان و هم فکران ایشان متوجه «محمد خاتمی» شده و احیاناً خواهد شد.
اما برخلاف ایشان قائل به آنم آن چیزی که خاتمی و روحانیونی امثال خاتمی را از روحانیت در مفهوم عرفی آن در فرهنگ تشییع منفک می کند جنس و ماهیت اسلامی است که ایشان نمایندگی از آن را عهده داری می کنند.
بواقع معتقدم خاتمی نماداً بقیة السلف روحانیتی است که می توان ایشان را حاملان اسلامی تلقی کرد که بیشتر اسیر فُرم است تا محتوا!
نوعی اسلامی سانتی مانتال! اسلامی که می خواهد بنا بر استاندارهای جهان مدرن «شیک» معرفی و فهم و اقبال و معنا و شناخته شود!



اسلامی که در برخورد با جهان مدرن در یک خود کم بینی در مقابل مدرنیته، بشدت ماخوذ به حیاست! اسلامی که قبل از آنکه دغدغه مقيدات خود را داشته باشد نگران داوری بیرونی است.
اسلامی که نوعاً ابتر است و مفتون تجملات و نُرم های ارزشگذاری شده در جهان مدرن است.
اسلامی که از ناحیه فقد اعتماد بنفس مبتلا به دغدغه آبروداری نزد دول و ملل راقیه است.



بر این اساس خاتمی را بقیة السلف چنین «اسلام سانتی مانتالی» می دانم که در تاریخ معاصر از سید جمال الدین اسدآبادی شروع شد که زمین بازی اش را از ابتدا در کاخ های سلاطین و پادشاهان جهان اسلام و دول و ملل راقیه و با برسمیت شناختن و اصالت ذاتی دادن به آداب و اطوار ایشان، تبیین و تعریف کرد. هم چنانکه امام موسی صدر و ایضاً آیت الله سید محمد بهشتی را نیز می توان منسوب به چنین روحانیت و چنان «اسلامی» بشمار آورد.



هم چنان که سید حسن مدرس و شیخ فضل الله نوری را نیز می توان در نقطه مقابل چنان اسلام و چنان روحانیتی قرار داد و برسمیت شناخت که در روح الله خمینی به اوج و کمال می رسد.



اسلامی که برخلاف آن اسلام شیک و ماخوذ به حیا و مبادی آداب در مقابل جهان غرب، بدون لکنت و خجالت خروش برمی دارد و به ایشان سرکوفت می زند که:
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیستها و امریکا و شوروی در تعقیب مان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند.
بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینه توزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار می دهند، و با دلسوزی های بی مورد و اعتراض های کودکانه می گویند جمهوری اسلامی سبب دشمنی ها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادی شان افتاده است! که چه خوب است به این سؤال پاسخ داده شود که ملت های جهان سوم و مسلمانان، و خصوصا ملت ایران، در چه زمانی نزد غربی ها و شرقی ها احترام و اعتبار داشته اند که امروز بی اعتبار شده اند!؟
آری، اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین – علیهم السلام – را با دست های خود ویران نماید، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمیت بشناسند، ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعیف، آنها ولی و قیم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها، نه یک ایران با هویت ایرانی – اسلامی ، بلکه ایرانی که شناسنامه اش را امریکا و شوروی صادر کند. *
---------------------------


پیام بنیانگذار جمهوری اسلامی بمناسبت سالگرد کشتار حجاج در مکه

     

۴ نظر:

مهدی وکيلي گفت...

مؤيّد فرمايش جنابعالي "ولن ترضي عنك اليهود و لاالنصاري حتي تتبع ملتهم" است. تا ايران،يكپارچه اسلام را كنار نگذارد و يهودي يا مسيحي نشود دست از سرش برنميدارند. البته مخفي نمانداسلامي بي انگيزه و در حد عبادات و نماز و روزه به سبك عربستان و تركيه كه به طور شكلي، فرق چنداني با يهوديت و مسيحيت ندارد، مشكلي هم ايجاد نميكند و دول غربي از آن استقبال هم ميكنند.
واما در مورد قياس جناب آقاي سيد محمدخاتمي و كساني چون آية الله بهشتي و آية الله سيد موسي صدر، چندان موافق شما نيستم. چه وجهه ى همت جناب خاتمي، تنش زدايي به قيمت واگذاري اصول بود در حاليكه روش دو شخصيت ديگر بر مبناي سوءتفاهم زدايي از اسلام و مسلماني در نگاه پيروان اديان ديگر بنا شده بود، و البته با حفظ و پايبندي به اصول. البته از اين نكته هم نميتوان غافل بود كه حواشي جناب خاتمي، جملگي از شاگردان و نزديكان و بستگان آيةالله بهشتي و آيةالله صدر هستند و گاهي تفسير آنان از روش آن دو بزرگوار به پاي آن دو نوشته ميشود. بعنوان نمونه به خاطره اي از سيدصادق طباطبايي از آيةالله صدر اشاره ميكنم كه در مجله "نسيم بيداري" به چاپ رسيده است. ايشان نظر مرحوم سيدموسي صدر را در خصوص شرايط حكومت حضرت ولي عصر، مطابق "لكم دينكم ولي دين" ميداند و معتقد است نظر ايشان اين بوده كه در آن زمان هركس به دين خود ديندار خواهد بود(پلوراليسم ديني). در حاليكه از شخصيت عالمي چون امام موسي صدر بعيد است كه آيه مزبور را متعلق به زمان عدم اقتدار سياسي و حاكميتي پيامبر نداند و به آيه "ليظهره علي الدين كلّه" برنخورده باشد. امام موسي صدر قطعا ايمان داشته است كه در زمان حكومت حضرت ولي عصر، آنچنان مباحث كلامي بين اسلام و ديگر اديان بالا خواهد گرفت و سؤالات ديرين بشريت توسط اسلام حقيقي پاسخ داده خواهد شد كه حقيقت جويان، كمال مطلوب خود را در اسلام خواهند يافت. چنانچه در برخي اخبار و روايات هم به گرويدن مسيحيان و علي الخصوص دانشمندان آنان به اسلام به مطالب فراوان و جالبي بر ميخوريم.

عسگری گفت...

من شخصا به چیزی میان این دو گرایش باور دارم. روشی که نه بوی دشمنی و قلعه نشینی بدهد و نه به ورطه انفعال و عقیمی فرو افتد ... این ویژگی سیاستمدار حرفه ای و متعهد است که در عین حق گویی طوری بر لبه سیاست حرکت کند که کمترین هزینه را متوجه خود و مردمش نماید. افسوس که ما ایرانیان قاعدتا عادت به صفر یا صد داریم... اما شاید روی آن تصویر باید می نوشتند: آقای خاتمی، بهانه و گزک به دست ما دادی، خاک عالم بر سر تو...!

برقرار باشید

R.T. گفت...

شما در تبیین اسلام فنسی از اسدآبادی، صدر و بهشتی نام می برید. اگرچه بهشتی برای سالیان در غرب مقیم بوده و اساسا ایده های روشنفکرانه تری نسبت به غالب روحانیون داشته، اما ایشون از پایه های ایدئولوژیک قوی ای هم برخوردار بوده. طوریکه در تدوین قانون اساسی و گنجاندن قوانین اسلامی و ولایت فقیه نقش موثری رو ایفا می کنه. امام هم بعد از شهادت بهشتی، او را با یک ملت مقایسه می کنه.
حال سوال بنده اینست که شما بر چه اساسی، بهشتی رو هم در رده حاملان اسلام فنسی جای میدید؟

داریوش سجّادی گفت...

تتبع در زندگی شخصی آیت الله بهشتی موید تشابهات رفتاری از جنس شکل گرائی های مسبوق به سابقه در رفتار آقایان خاتمی یا موسی صدر و ایضاً اسدآبادی است هر چند منکر مبانی قوی دین شناسانه ایشان نیستم اما واقعیت نشان می دهد ایشان نیز تا حدود زیادی فرم گرا بودند