۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

آداب سیاست!



با بالا گرفتن چالش بین مسئولین مربوطه در جمهوری اسلامی و مدیریت تلویزیون فارسی BBC و حضور چند باره صادق صبا (مسئول تلویزیون فارسی BBC) در مقابل دوربین این تلویزیون بمنظور ابراز اعتراض نسبت به رفتار مسئولین در ایران با منسوبین پرسنل این «رسانه»! در داخل کشور و اطلاع رسانی ها از اعتراض سنگین و گسترده نهاد های بین المللی نسبت به این رفتار ادعائی منسوب شده به جمهوری اسلامی، مجموعاً یک بار دیگر ثابت شد در نبرد پنهان بین BBC و ایران، مسئولین ایرانی هر چند غیراخلاقی اما متبحرانه توانسته اند از طریق مهندسی معکوس، مدیریت BBC را از راه دور و غیر مستقیم تحت «کنترل واکنشی» خود گرفته و ایشان را به همان سوئی برآنند که خود تمهید می کنند!
اینکه مدیریت بی بی سی تحت فشار عصبی و بی تابانه مقابل دوربین تلویزیون BBC قرار بگیرد و به ثمن بخس و از کیسه BBC چند نوبت از بهترین ساعات پخش این رسانه را تخصیص به اطلاع رسانی بابت رفتار با منسوبین پرسنل BBC در ایران و تحت فشار قرار داشتن و اخذ اعتراف کذب از ایشان مبنی بر همکاری داشتن آنها با پرسنل BBC دهند جملگی موید ناآشنائی و نابلدی صادق صبا و دیگر تصمیم گیران در بی بی سی با مختصات جنگ های روانی و نرم است!
بواقع مسئولین مربوطه در این «پروژه» به فراست توانسته اند با تحریک و عصبانی کردن و زیر فشار روانی گذاشتن متناوب دست اندر کاران در BBC ایشان را مجبور به واکنش های عاطفی و از سر هیجان زدگی نمایند و در نمونه اخیر نیز «صادق صبا» با بازی خوردن و بازی کردن در زمین حریف بهترین واکنش قابل تصور را بنفع دولتمردان جمهوی اسلامی از خود بروز داد و اکنون جمیع مخاطبان BBC در ایران بخوبی و از زبان «صادق صبا» متوجه خوفناک بودن قرابت با BBC در داخل ایران شده و متقابلاً تفهیم و توجیه شدند که هر گونه همکاری و همیاری و ارتباط با ما (BBC) جرمی سنگین محسوب شده و این بمعنای آن است که جمهوری اسلامی به رایگان و با هزینه دولت انگلستان «ينی چری» های BBC در ایران را متقاعد کرد تا حزم اندیشانه ماست های خود را کیسه کنند والی با گزمه و مفتش و داروغه نظام طرف اند!
علی رغم مدیریت معکوس و هوشمندانه وموفق BBC توسط مسئولین جنگ روانی در ایران نمی توان و نباید یک نکته اخلاقی را از نظر دور داشت و آن این که بقول آیت الله خامنه ای:
با دستمال کثیف نمی توان شیشه ای را تمیز کرد!
آشنایان با خط النثر اینجانب بخوبی می توانند شهادت دهند که شخصاً و از ابتدای فعالیت تلویزیون فارسی BBC تیزبینانه فعالیت این رسانه را تحت نظر داشته و بتناوب نقدهای تند و بعضاً گزنده ای از بی صلاحیتی این رسانه را اطلاع رسانی کرده ام.
این در حالی بود که تصور و توقع اولیه اینجانب از BBC آن بود که احتمالاً می تواند در مقام یک رسانه جایگاه ارزشمندی برای خود احصا نماید لیکن و در کمال تعجب در کمتر از یک سال، نابلدی یا بی تمایلی دست اندرکاران آن منجر شد تا برخلاف انتظار BBC از یک رسانه معتبر و متوقع، به یک ارگان پررنگ برای جامعه سکولار ایرانی مُبدل شود.
با توجه به همین سقوط و استحاله بود که اینجانب و به سهم خود طی این مدت لحظه ای تردید در واکاوی  شیطنت ها و پروپاگانداهای سیاسی این «شبه رسانه» نکرده و مکرراً و متناوباً علیه آن نوشته و خواهم نوشت. هر چند تعداد زیادی از پرسنل آن از دوستان و بعضاً همکاران سابق اینجانب بوده اند و هر چند از ناحیه این نقدهای عریان و تند و گزنده در کانون «بایکوت» قابل فهم آن «رسانه نما» نیز واقع شدم که جای گلایه ای نیز ندارد.
اکنون نیز به استظهار اطلاعات و ملاحظات خود با صریح ترین شکل ممکن قائل به آن بوده و هستم که متاسفانه قاطبه ایرانیان ملحق شده به این «رسانه»! را می توان در عداد خائنین به کشورشان محسوب کرد که همچون فریب خوردگان گروهک تروریستی مسعود رجوی در پیوستن به حکومت «صدام حسین» در میانه جنگ عراق با ایران ایشان نیز به بهائی نازل با الحاق خود به دولتی که طی یک صد سال گذشته در دوسیه خود انبوهی از جنایت و خیانت و خباثت در حق مردم ایران ثبت کرده و کماکان نیز مُصر بر  صراط شیطنت و جنایت خود علیه ایرانیان است، مشارالیها با چنان الحاقی اثری شماتت آمیز و غیرقابل دفاع و شرم آور از خود را در تاریخ تحولات ایران ثبت و ضبط کردند.
هر چند بلافاصله خود را موظف به تاکید بر این واقعیت می دانم که تن دادن به چنین خیانتی قبل از آنکه منشاء خبث طینت داشته باشد بازگشت به فقد تعریف ومعنای خیانت نزد ایشان دارد. اکثر ایشان جوانان و نوباوگانی در عرصه مطبوعات بودند که ضمن کلافگی از بی تدبیری های داخلی تنها در جستجوی زندگی توام با آسایش و رفاه و خوشبختی و آلامدی بار سفر و مهاجرت بستند و بدون آنکه با الفبای سیاست نیز آشنا باشند ناخواسته و از سر جهالت مستخدم ارگان وزارت خارجه انگلستان شدند و اکنون و در پایان هر هفته باید چشم انتظار امضای چک های خود توسط وزیر خارجه دولت فخیمه انگلستان بمانند.
پیشتر گفته بودم: یکی از اصحاب سرشناس و جلوی دوربین همین تلویزیون اخیراً بخش زیر از کتاب تاريخ انقلاب آذربايجان و بلواي تبريز«تأليف» حاجي محمدباقر ويجويه را که ناظر بر گفتگوئی بین کنسول وقت دولت روسیه تزاری با ستارخان در خلال انقلاب مشروطه می باشد را در مقام تفاخر و غرور ملی در صفحه فیس بوک شان منتشر کرده و ظاهراً و بشدت هم بابت مواضع قابل افتخار ستارخان در این گفتمان به وجد آمده!!!
((جنرال قونسول روسيه تشريف بردند به پيش جناب ستارخان سردار ملی، و گفتند كه به باقرخان يك بيدق روس را دادم، او در امان دولت روس است؛ يكی را هم به تو ـ كه جوان دليری ـ می دهم تا در امان دولت روس باشی.
جناب سردار فرمودند:
من در زير بيدق جناب ابوالفضل العباس عليه السلام و بيدق ايرانم، بيدق شما به من لازم نيست، و من ابداً تابع ظلم و استبداد نخواهم شد، و امروز و همه‌ بيدق هايی كه مستبدين در شهر زده اند، قلم خواهم كرد. اگر شاهنشاه ايران به من سياست فرمايند، نوش خواهم كرد. ابداً ملت از حقوق مشروطه خود دست نخواهند كشيد. مگر من و اهالی تبريز به دولت علّيه ايران باغی شده ايم كه در زير بيدق شما پناهنده شويم؟ ما می دانيم و پدر تاجدار ما و بس))
وجد و ابتهاج این «پرسنل بی بی سی مفتخر به ستارخانی که تن به ذلت التجاء به دولت اجنبی نداد» در حالی است که ایشان و هم قطاران شان سالهاست با داشتن پاسپورت انگلیسی در جیب و اخذ تابعیت بریتانیای کبیر و قرائت سوگند وفاداری به علیا حضرت ملکه!!! و کسب مواجب از دولت فخیمه!!! مشغول رتق و فتق و تامین لوازم کسب و حفظ و بسط و تعمیق «غرور ملی و افتخارات ایرانی» شان زیر بیرق اجنبی اند!!!
باز هم گلی به جمال «شیخ فضل الله نوری» که علی رغم متهم بودنش از جانب منورالفکران سکولار به تحجر و عقب ماندگی اما همچون ستارخان وقتی در خلال انقلاب مشروطه به اعدام محکوم شد و کاردار وقت سفارت روسیه در تهران به ایشان پیشنهاد داد تا برای در امان ماندن بیرق روسیه را بر بام منزلش به اهتزاز در آورد، شیخ پاسخ داد:
«برای کسی که عمری محاسن خود را در راه اسلام و خدمت به مردم سفید کرده ننگ است زیر بیرق بیگانه پناه ببرد» و فردایش هم اعدام شد!!  
در این مورد پیش تر تحقیق جامعی انجام داده ام که بزودی خلاصه ای از آن را برای اثبات ادعای خیانت ورزی ولو ناخواسته چنین اصحابی در BBC منتشر خواهم کرد و شخصاً نیز برای اثبات چنین ادعای جسورانه ای آمادگی کامل دارم تا با تمامی وکلای مدافع و دلدادگان و شیدائیان این «رسانه نما» مناظره و مجادله و محاجه نمایم.
علی ایحال همان طور که پیش تر ذکر شد نمی توان و نباید با دستمال کثیف دست به پاکسازی شیشه زد.
حافظان منافع ملی ایران ارزنی در این نکته نباید تردید کنند که مسئولیت سنگین و قابل دفاع و افتخار حراست و محافظت از سرحدات سیاسی و امنیتی و منافع ملی ایران به هیچ وجه مجوز آن را نمی دهد تا مسئولین در یک نظام متخلق و مدعی به اسلام و اخلاقیات به اقدامات آستین چرکانه و کثیف از نوع گروگان گیری اقوام و آشنایان ولو خائنان در آن سوی مرزها، دست بزنند.
اینجانب به تنهائی و در این سوی مرزها و چند هزار کیلومتر دورتر از دفتر BBC در لندن و در قلب آمریکا و بدون کمترین امکانات آمادگی آن را دارم تا با سند و حجت و ادله و بدون نیاز به چنان بازی های کثیف و شرم آوری و بدون نیاز به گروگان گیری اقوام و دوستان پرسنل BBC برای هر کس که مایل است و استقبال می کند ثابت کنم که جناب آقای صادق صبا صراحتاً در مقابل دوربین تلویزیون مزبور به مخاطب دروغ می گوید که BBC در داخل ایران فاقد همکار یا وابسته است و برعکس چنان ادعائی این رسانه برخوردار از شبکه ای منسجم از سمپات و رابط در داخل ایران است! اما همان طور که ذکر شد برای اثبات چنین ادعائی ارزنی نیاز به تن دادن به چنان بازی های کثیفی را لازم نمی بینم.
به گروگان گرفتن اقوام و آشنایان پرسنل یک رسانه ولو مغرض، در نبود توان برای دسترسی به چنان پرسنلی بمثابه همان اقدام کثیفی است که دولتمردان پلید و جنایت کار اسرائیل به آن دست زدند و در نبود توان شان در دسترسی به پالایشگاه اتمی نطنز، جوان برومند و محقق ارزشمند کشورمان (مصطفی احمدی روشن)  را با خبث طینت ذاتی شان به شهادت رساندند!
پلشتی مزبور یادآور گفتارمنطقی قاضی شارع در اثر ارزشمند محمد علی نجفی است (سربداران) که در صحنه اعدام 15 نفر از مدعیان «شیخ حسن بودن» در جوار جنازه آن 15 تن گفت:
اگر شیخ حسن در میان این 15 تن بود، که مُرد اما اگر نبود دیگر شیخ نیست که 15 تن را فدیه خود کرد!

۱ نظر:

عسگری گفت...

تصور کنیم اگر بی بی سی فارسی به گفته شما در مقام یک رسانه جایگاه ارزشمندی را برای خود احصا می کرد این بچه های پیوسته به آن چقدر اعتبار و منزلت می یافتند. شکی هم نیست که خودشان هم بدون آنکه لوازم رسیدن به آن اعتبار را که در همان حرفه ای بودن رسانه متبوعشان است بشناسند پادر این وادی لغزان گذاشتند. اما نکته مهم اینست که یک ژورنالیست سیاسی که مدعی اصلاح طلبی هم هست ابتدا باید کیستی و کجایی بودن خودش و اینکه می خواهد به کجا برود را مشخص نماید. آیا پیوستگان به بی بی سی نباید پیش شرطی مثل « می آیم ولی به شرطی که بی بی سی عملا در جبهه متقابل و متخاصم جمهوری اسلامی قرار نگیرد و من را به تردامنی دچار نسازد» برای خود در نظر می گرفتند و یک بازنگری دائمی به عملکرد خودشان می داشتند؟ خراب کردن پل های پشت سر خیلی اسفبار است. باتجربه تر هایی مثل مسعود بهنود چرا در این دام دچار آمدند؟ جل الخالق
از جانب دیگر انگار در روزشمار جنجال های سیاسی و بین المللی ایران و غرب یک فاصله خالی نباید وجود داشته باشد. مسئولان و زمامداران کشور ما خودشان آگاهانه انواع و اقسام سوژه و گزک و آتو را سخاوتمندانه تقدیم دشمنانشان می کنند و بعد که غربی ها آنرا در بوق کردند و فضا را مسموم ساختند آنوقت در لفافه خبررسانی و تحلیل و افشای توطئه دشمنان شروع به گلایه می نمایند که چرا آنها بر علیه ما جوسازی می کنند و چرا از رفتار ما بُل می گیرند!؟ گاهی اوقات به خودم می گویم زمامداران کشورما باهوش و مغرور هستند ولی نکند به نوعی بدخیم از مازوخیسم دچار آمده باشند!بیماری که اصلاح طلبان و سبز ها هم نشانه هایی از آن را در رفتارشان دارند.