مصاحبه با دکتر سروش در تلویزیون هما ـ اسفند 84 |
جدال قلمی دکتر عبدالکریم سروش با دکتر حداد عادل به گردنه هائی سخیف رسیده!
بیرون از محتوای این مجادله و فارغ از درستی یا نادرستی ادعاهای دکتر سروش و دکتر حداد عادل در «لحاظ امانت در ترجمه یک کتاب» روی سخن ام با دکتر سروش است.
جناب آقای دکتر سروش
بالغ بر دو سال پیش در دسامبر سال 2011 ذیل پستی در فیس بوک با اشاره به مکتوب تان به آیت الله خامنه ای جسارتاً در نقد این کتابت معروض داشتم:
«« نامه اخیر دکتر عبدالکریم سروش به آیت الله خامنه ای هر چند از حیث شکلی و محتوائی نامه ای مغلق و پرتکلف و ادیبانه و در عین حال پر محتوا بود […] اما چنانچه ملاحظه شد این نامه علی رغم آنکه در وسعتی بسیار بالا تیراژ گرفت و منتشر شد اما بمثابه مهابت آذرخشی پر صدا علی رغم پُـر صولتی به سرعت نیز به حلقه نسیان رفت! این در حالی است که سروشی که پیشتر در کیان یا کیهان فرهنگی می نوشت و یا سروشی که در مسجد امام جعفر صادق اقدسیه تهران، اوصاف متقین را تدریس می کرد کلامی ماندگار تر و اثرگذارتر نزد مخاطب داشت. شخصاً دلیل آن مانائی کلام در سابق و این میرائی فعلی را تغییر شولای ایشان از سروش عالم به سروشی در قد و قامت یک فعال سیاسی می دانم که ردای نوین اش بشدت بر قامت ایشان ناساز است. سروش تا زمانی که خود را درست تعریف کرده بود و در قد و قامت یک عالم حرف می زد و می نوشت اثرگذار و ماناتر از سروشی است که اینک می کوشد خود را در قواره یک فعال سیاسی تعریف کند.»»
جناب آقای دکتر سروش
پانزده سال پیش از آن نیز بخوبی بخاطر دارم که در فردای تهاجم و ضرب و شتم جنابعالی در دانشگاه امیرکبیر ضمن ارسال نامه ای به محضرتان و استمالت بابت آن «عالم زنی شرم آگین» نامه خود را با آن سروده صائب تبریزی مهر ختام زدم تا به سهم خود، برائت خود را از باب شدن سخافت «عالم زنی» ابراز کرده باشم:
محتسب با ساغر می گر مرآ سر بشکند
باکم از سر نیست زآن ترسم که ساغر بشکند
جناب آقای دکتر سروش
یک بار دیگر نامه خود به دکتر حداد عادل را بخوانید.
چه می کنید با خود!؟ بیرون از محتوای این نامه بازخورد اصلی چنین نگارشی تنها انتقال دهنده یک معنا به مخاطب است:
خود زنی کاتب در یک جدل سیاسی!
آقای دکتر
کاش خویشتن داری کرده و پاسخ به دکتر عادل را بر ذمه خود مفروض نمی دانستید. جنابعالی با چنین کتابتی قبل از آنکه شان دکتر عادل را بکاهید از قدر و منزلت خود کاستید.
آقای دکتر
بر شما چه گذشته که زمانی باید «صائب وار» بابت شکستن سر و ساغرتان از شما دلجوئی می کرد و اینک خود سرشکن شده اید!؟
آقای دکتر
گریزی از این واقعیت نیست که سروشی که خود زمانی قربانی خشونت بود و سر و ساغرش را به جفا می شکستند اکنون خود طلایه دار شکستن سری شده که می توانست و هنوز هم می تواند در خدمت روشن نگاه داشتن شعله شمع خرد و دانش و اندیشه و پژوهش باشد.
آقای دکتر
اگر سال 76 این جوانان پرخاشگر «انصار حزب الله» بودند که سر شما را شکستند اینک و در بهار سال 92 این دکتر سروش است که سر خود را در مصافی نالازم با رقیب به دیوار می کوبد و می شکند!
آری دکتر
شما با تغیر جایگاه تان از کرسی علم و دانش و پژوهش به حضیض رقابت و حسادت و سیاست در حال شکستن سر خودتان شده اید! و در این شولای ناساز با قامت اندیشه تان تا آنجا دچار غیض و غضب اید که از دیدن تناقضات کلامی خود محروم مانده اید!
آقای دکتر
چگونه می توان به خود جرات داد تا به شارح نهج البلاغه و محرر «اوصاف متقین» امروز متذکر شد که علی ابن ابیطالب به شما و ما گوشزد می کرد که:
مومن می تواند «بترسد» اما نمی تواند «ترسو» باشد.
آقای دکتر
کاش قبل از انتشار نامه تان یک بار و بیرون از عصبانیت آن را بازخوانی می کردید.
مگر می شود «شیعه علی» و «شارح علی» در جائی از نامه اش ده ها هزار کیلومتر دور از وطن اش، فخر شجاعت به مخاطب بفروشد که:
«« امیدوارم همچنانکه اقوام نسبی و سببی نزدیک آقای دکترغلامعلی حدادعادل، درحفاظت اطلاعات سپاه به شغل شریف! خود مشغولاند، فرهنگیان هم بتوانند بیترس و بیآزار و با حرمت و عزّت به خدمت خداپسندانه خویش مشغول باشند، بر روزنامهها و مجلاتشان قفل تعطیل ننهند، کتابهاشان را دروزارت ارشاد به موریانهها نسپارند، یا به نام دیگری انتشار ندهند، یا بهخاطر آن سر از سیاهچال و زندان درنیاورند. مرا البته بیمی و باکی از این تهدیدات نیست و بقول شیخ جلیل خرقان: بیست سالست تا کفن مرا از آسمان فرستاده اند.»»
و همان دکتر چند پاراگراف پائین تر مبتلا به نسیان شوند اعتراف به خوف و خفت کنند:
«« به یاد داستان خود و مناظرهطلبیهای مصباحیان افتادم. آنان بر طبل مناظره میکوفتند و مرا به فرار از مناظره متهم میکردند و در همان حال وزارت اطلاعات مرا چپ و راست احضار میکرد و با تهدید و ارعاب، از پاسخ مثبت به مناظره و شرکت در آن اکیداً منع میکرد. سنگ را بسته بودند و سگ را گشاده! من نیز ناچار در مطبوعات دلیلهایی برای نرفتن و نپذیرفتن میآوردم، اما نه دلیل اصلی را.»»
آقای دکتر گرفتار دوئیت در اندیشه و عمل شده اید و این بلیه از بی استعدادی شما در مشق سیاست است.
آقای دکتر سیاست را به اهل سیاست بسپارید. شما در این وادی «سربازی» هم نخواهید شد. شان فرزانگی و دانائی و اندیشه ورزی کم شانی نبود که چنین نازل در حال فروختن آن به عطسه بزی شده اید که بهای سیاست نزد مولایتان بود!
۷ نظر:
حوصله خواندن نوشته تان را نداشتم اما اگر منظورتان از آن بز آخری آقای حداد بوده دمتان گرم خوب گفتید. من را یاد آن بز اخفشی انداخت که آقای منتظری می گفت.
لطفا شما به دکتر سروش درس اخلاق ندهید به کاندیداتوری خودتان برسید وماراهم احمق فرض نفرمایید.
It is amazing that Mr Dabbagh's supporter are at such a great liberty to offer abuse so profusely, so callously! Do they draw all that inspiration from Dabbaagh himself?
MR SAJJADI : BEFORE SEEN YOUR COMMENT I READ SORUOSH'S LETTER TO DR HADDAD ADEL, I WAS SADDENED HOW LOW SOMEONE CAN DROP ,BUT NOT AMAZED,SADDENED BECAUSE OF STATE OF OUR INTELLECTUALS ,IF SOMEONE DO A SOCIAL AUTOPSY ON THEM,HE/SHE WILL SEE HOW ROTTEN ,IMPORTED AND SUPERFICIAL THEY ARE .
I AM NOT AMAZED THAT POOPERIST SOROUSH,SO CALLED INTELLECTUAL OF PUBLIC DOMAIN AKBAR GANGI,TAGHI RAHMANI{NO WIFE & CHILDREN LEFT BEHIND } AND OTHER SH....HEAD INTELLECTUALS HAD TO SHOW THEIR REAL FACE .
SOROUSH LIES TO HIS TEETH WHEN HE TALKS ABOUT HIS DEBATE WITH MESBAH YAZDI,HE KNEW HE WAS GOING TO BE EXPOSED ,THEREFORE HE AVOIDED IT THEN HE LIES AND BLAME IT ON SECURITY ORGONS .HE IS NOTHING BUT A FAILED ,EXPOSED ,ANGRY AND FAKE INTELLCTUAL WHOME WILL BE REMEMBERD FOR HIPOCRACY.
I THINK THIS VERSE OF YOUNG POET MEHDI SAYYAR APPLIES TO MR SOROUSH VERY WELL ;
DAR JAMAE SHABANI GORGANE ROOZ MOZDAND / BA GHAFELE RAFIGHO AMMA SHAREEKE DOZDAND .AND I BELIEVE THAT BEST EXPLAINS THIS THEORICIAN OF SEDITION .
اقای سجادی شما را چه میشود که با لحنی نوستراداموس وار همیشه از نامه های قبلی نمونه میاورید ؟ اقا اصلا نوستراداموس زمین خورده شماست . اصلا شما اخر اینده بینی و بصیرت هستی و چشم برزخی داری ! ضمنا من خودم اصلا با این دو نامه اخر سروش موافق نیستم ولی اولا ادمیزاد جائزالخطاست و دوما دکتر سروش اگر صد تای دیگر از این اشتباهات بکند سرجمع وزن اشتباهش در برابر اشتباهات حداد همچون یک مثقال خواهد بود در برابر یک تن . کمترین اشتباه حداد عادل بسط شرک است ، بسط فرعون پروری است و لباس شرعی ولایت فقیه پوشاندن به اینهمه مفاسد .
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
منوچهر
جالب است. همین مطلب رو من اینجا بهش اشاره کرده بودم:
https://plus.google.com/u/0/115938445148130714669/posts/LhudYfn33Gq
ظاهرا دل به دل راه دارد، حتا در بلاد غربت :)
ارسال یک نظر