۱۳۹۴ خرداد ۶, چهارشنبه

آقای روحانی، آمریکائی ها دندان های همگی تان را شمرده اند!


روسای جمهور ایران از 68 به بعد هر کدام ویژگی منحصر بفردی داشته و دارند که می توان ایشان را بدان اعتبار نشانه گذاری کرد.
در این میان و بدون تردید می توان هاشمی رفسنجانی را در قامت شطرنج بازی حاذق در عرصه سیاست ایران برسمیت شناخت.
سیاستمداری سنگین وزن که بخوبی با قواعد و ظرائف بازی شطرنج در هرم قدرت ایران آشناست و همین تبحر به ایشان این توانائی را داده تا بموقع پیش روی کند و هم چنان که می داند چه زمانی وقت عقب نشینی است و بموقع به قلعه می رود و بموقع نیز گامبی کرده و در بهترین موقعیت نیز رقیب را کیش و مات کرده و می کند.
هر چند با همه تبحرش مانند همه شطرنج بازان برخوردار از تجربه کیش و مات شدن هم هست!
برخلاف تبحر هاشمی در مقابل سید محمد خاتمی را تنها می توان «مرد خوب دنیای سیاست» در ایران تلقی کرد که نه سیاست بمعنای عرفی آن را بلد است و نه ادعائی در این زمینه دارد.
در نخستین سال ریاست جمهوری خاتمی صراحتاً شاکله شخصیتی ایشان را به «رویکردی دیوژنی» تشبیه کردم که بدون تقید به لوازم دنیای سیاست اولویتش تقید به پرنسیب های اخلاقی خود است.(1)
بدین ترتیب باید ایشان را در قامت فردی اخلاقی برسمیت شناخت.
این امر قبل از آنکه غیر اخلاقی بودن دنیای سیاست را افاده معنا کند بدان معنا است که «سیاست» اخلاق منحصر بفرد خود را دارد.
سیاست جای آدم خوب نیست (!) جای آدم سیاسی است. بدین اعتبار جاه طلبی به اصلی ترین شاخصه یک سیاستمدار در امر سیاست مُبدل می شود تا به اقتفای آن بتواند برای کسب و حفظ و تقویت و حراست و گسترش قدرت، حریف را به چالش و همآوردی بکشد.
امری که خاتمی روحیتاً فاقد آن بود و بالتبع از انگیزه به چالش کشیدن رقیب نیز بی نصیب مانده بود و هر جائی هم که خواست برخلاف طبع اش «سیاست ورزی» کند چون فاقد روحیه سیاسی بود دست بر قضا «سرکنگبینش صفرا فزود»!
موضع کشدار خاتمی در 88 که منجر شد تا ایشان حداقل هایش را هم در هرم قدرت سیاسی ایران از دست بدهد آخرین مورد از «سیاست نداری» از جنس خاتمی است.
علی رغم این «محمود احمدی نژاد» را می توان در نقطه مقابل خاتمی و مُرادف با هاشمی رفسنجانی نشاند با این تفاوت که برخلاف تبحر هاشمی در بازی شطرنج، «محمود» پوکر بازی قهار در حوزه سیاست است و به تجربه ثابت شد این «نوباوه در مقابل هاشمی» برخلاف توقع با لحاظ قواعد و ظرائف «پوکر» به کفایت توانست «اکبر» را علی رغم همه «درشتی سایز» مقهور و مغلوب ذکاوت پوکربازانه خود کند.
ویژگی احمدی نژاد آنست که هم طراز پوکر بازان حرفه ای بخوبی می تواند بموقع «بلوف» بزند و هم چنانکه می تواند بموقع «آس» بر زمین بزند و بموقع و بخوبی نیز دست رقیب را بخواند و بموقع نیز «جا برود» و بموقع نیز از پشت میز برخیزد. (و بالتبع مانند همه پوکربازان برخی اوقات نیز اشتباه کند و بی موقع از پشت میز بلند شود! ـ نگاه کنید به قهر 11 روزه)
اما در این میان سهم حسن روحانی از توشه سیاست ورزی بغایت نحیف است.
روحانی را در مضیق ترین تعریف می توان با گزاره «رئیس جمهورهمین جوری» معنایابی کرد.
وی نه مانند هاشمی شطرنج بازی زبده است و نه مانند احمدی نژاد تبحری در پوکر سیاسی دارد و نه هم طراز خاتمی تواسته در قامت «مرد خوب دنیای سیاست» ظاهر شود.
شوربختانه اقبال بلندی هم نداشته تا لااقل «نَـــّراد خوش شانسی» باشد تا «جفت شش هائی» بموقع به ایشان مساعدت رساند.
وی تا اینجا نشان داده تنها یک «بدل کار» نچندان توانمند در ضیافت رقص بالماسکه ای است که خود ترتیب داده و به اقتضا می کوشد در این ضیافت با ماسک هائی متفاوت برای مخاطبانی متفاوت نقشی توامان از خود و هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد را عهده داری کند.
نقشی که بدلیل فقد اصالت فاقد عمق و گیرائی و باور پذیری است و به همین دلیل قبل از آنکه موید واقعیتی شود تلقی نوعی «ادا در آوردن تصنعی» نزد مخاطب را فراهم می کند.
(نگاه کنید به مقاله بالماسکه روحانی)
تجربه دو سال گذشته نشان داد جنم روحانی جنم ریاست جمهوری نیست.
وی تا قبل از «پاستور» در تمام سنوات خدمتی اش در مصادر جمهوری اسلامی مقامی تصمیم گیر یا تصمیم ساز نبوده و غالباً تحت الامر ارشد خود امربری می کرده و عموماً برایش تصمیم گرفته می شده یا عهده دار ماموریتی محوله بوده. لذا بعد از ورودش به «پاستور» ضعف وی در مدیریت عالیه نهاد ریاست جمهوری مشخص و گاف های متعدد وی آغاز شد.
گاف شمار عملکرد و مواضع روحانی را می توان از آنجائی نصب و چرتکه کرد که ایشان «خواسته یا ناخواسته» و برخلاف اقتضائات سیاست اعتدال، در زمینی بازی سیاسی اش را تعریف و تعقیب کرد که قبل از آنکه تعلق به خود و رویکرد معتدلانه اش داشته باشد تعلق به «هاشمی رفسنجانی» و عقبه سیاسی ایشان داشت و دارد.
زمینی که قواعد حاکم بر آن مبتنی بر دو قطبی نامنعطف «خیر و شر» بوده و یک طرف می کوشد از طریق هر اندازه سیاه نمائی طرف مقابل برای خود فضا و قدرت مانور سیاسی مناسب را فراهم کند.
بر همین مبنا است که بوضوح اسارت دکتر روحانی در تور هاشمی را می توان ملاحظه کرد که چگونه ایشان نابخردانه اسیر تله هاشمی شد و با بازی کردن و بازی خوردن در این زمین با شتابی معنا دار و از طریق دامن زدن به دو قطبی نامنعطف با اصولگرایان «خود و کابینه اش» را قربانی محتوم این حرکت نالازم و ناخجسته کرد و می کند. (2)
این در حالی بود و هست که هاشمی رفسنجانی درست یا غلط و به زعم خودش با هر اندازه سیاه تر و هولناک تر نشان دادن و کژتاب معرفی کردن وضعیت در دوره قبل، در حال انتقام کشی از کسی است که بقول خودش در 84 با بازگرداندن معین به عرصه انتخابات ریاست جمهوری از طریق حکم حکومتی، مانع از پیروزی وی شد و در 88 نیز برخلاف انتظارش «محمود» را به خود نزدیک تر معرفی کرد و در 92 نیز با بستن چشمانش بر رد صلاحیت وی، مانع از تحقق رویای هاشمی شد که ایستاده در فصل آخر حیات سیاسی و دنیوی اش خدمات گذشته اش را افزون تر از کل خدمات صورت گرفته در ایران از «مادها» تاکنون می داند! (3)
اشتباه روحانی آن بود که با لغزیدن در تله هاشمی و کوبیدن بر طبل سیاه نمائی در دوره احمدی نژاد ناخواسته اسباب ترویج و تعمیق «توقعات فزاینده» نزد مردم شد.
طبیعتاً وقتی آتش سنگین توپخانه سیاسی خود را صرف اثبات و اصرار و اغراق در نابلدی و ناخلفی و نابکاری و ناتوانی احمدی نژاد و دولتش کردیدهم زمان و بصورت تبعی و انضمامی این تصویر از خود را در ذهنیت مخاطبان خود در بدنه جامعه می آفرینید که:
ما به ازای آن نابلدی ها و ناخلفی ها و ناتوانی ها و نامُرادی ها و نابکاری ها، دولتمردانی چابک و چالاک و تازه نفسی اند که در اوج کار بلدی و توانمندی و کیمیاگری با سرانگشت تدبیر و امید بشارت جنت مکانی و خلد آشیانی به آن مخروبه نشینان به فلاکت نشسته را می دهند!
رویکردی که در کوتاه مدت جواب می دهد و داد اما در میان مدت و با بالا گرفتن منطقی مطالبه گری مردم آنک همان مردم تهییج شده با رویت تداوم فلاکت خود مبدل به سونامی علیه پیشوای تدبیر و امید و بشارت دهنده به فردائی بهتر می شوند.
روحانی تا آن اندازه فراست نداشت تا متوجه این موضوع باشد که هم دلی و هم زبانی در پروژه هاشمی (سیاه نمائی از دوره احمدی نژاد) برای هاشمی متضمن ضرری نبود و ایشان از این بابت تنها به تشفی خاطر می رسید اما بیان سیاه نمایانه افراطی از دوره قبل توسط فردی که برخلاف هاشمی اکنون عهده دار کرسی ریاست جمهوری است بصورت طبعی برخوردار از ضمانت اجرا می شود و اگر ایشان نتواند در کوتاه مدت آن توقعات فزاینده را پاسخگو باشد قطعاً بازنده اصلی خواهد بود.
علی ایحال و علی رغم ابتلای دولت «تدبیر و امید» به چنین ناکامی خود ساخته ای شواهد میدانی موید آنست دولتمردان بی توجه به بحران و سونامی پیش رو کماکان می کوشند تا با قرار دادن همه تخم مرغ های خود در سبد مذاکره هسته ای و با امید به فتح باب و تعامل با «کدخدا» و با توسل به سیاست «لابه درمانی» از طریق مدیریت و هدایت «لابه مردم به فلاکت افتاده در میدان اقتصاد» و هدایت و انتقال این فشار به رهبری به همان «تخیلی» برسد که پیش از این در دولت احمدی نژاد و خاتمی و هاشمی (چه در دوران ریاست جمهوری و چه در دوران ریاست مجلس) تعقیبی بی فرجام شد:
«ناگزیری ایجاد رابطه با کدخدا»

افزایش نامترقبه و دفعی قیمت بنزین در ایران طی هفته جاری را می توان شاخص چنین مکر مکروهی دانست!
نکته مغفول در رویکرد پایوران دولت تدبیر و امید آنست که طرف آمریکائی بعد از گذشت 36 سال از انقلاب اسلامی و بخصوص بعد از فتنه 88 اکنون دیگر دندان همه دولتمردان در ایران را اعم از هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد و ایضاً روحانی را به کفایت شمرده!
این امر بدین معناست که تصمیم گیران و تصمیم سازان در واشنگتن با گذشت بیش از 3 دهه از برقراری جمهوری اسلامی به اندازه کافی با ساختار حقوقی و حقیقی قدرت در ایران آشنا شده اند.
شاید زمانی جهد هاشمی رفسنجانی جهت دلربائی از آمریکا تحت عنوان پراگماتیسم محلی از اعراب داشت.
شاید زمانی جهد پسر هاشمی (مهدی) در مصاحبه با روزنامه USA Today و اصرارش به طرف آمریکائی مبنی بر آنکه «بابام اگه رئیس جمهور بشه ولایت فقیه رو فرمایشی می کنه!» از جانب طرف آمریکائی قابل وثوق بود!(4)
شاید زمانی مادلین آلبرایت با روی کار آمدن خاتمی امیدوارانه می کوشید با کوبیدن بر طبل دو گانه «انتخابی ـ انتصابی» اسباب تقویت جناح دولت بمنظور تفوق بر حاکمیت را تمهید کند!
شاید زمانی شکوه و گلایه احمدی نژاد از اوباما مبنی بر آنکه «من به اوباما نامه نوشتم اما چرا او علی رغم توقع به رهبری پاسخ داد»! در مصاحبه با «چارلی رُز» برای طرف آمریکائی می توانست چشمک تلقی شود!
شاید زمانی «کدخدا گرائی» و تلفن بازی با اوباما و «قدم زنی با کری» می توانست موجبات رغبت آمریکا جهت نزدیکی به یکی بمنظور تضعیف و تلاشی حاکمیت را فراهم آورد!
اما ترش یا شیرین بعد از فتنه 88 آمریکا بخوبی با منابع قدرت و کلید دار اصلی قدرت در ایران آشنا شد.
دولتمردان واشنگتن از قبال فتنه 88 بخوبی دریافتند که منابع قدرت در ایران شامل «دین و تفنگ و رسانه و توان بسیج عمومی» بیرون از انحصار دولتمردان مدعی «ما می توانیم» است.
وقتی آمریکا در آشوب 88 موفق شد با امداد رسانی به اصحاب فتنه در داخل کشور سنگین ترین آفند از میانه آفندهای قبلی اش را متوجه کلیت نظام کند و هم زمان با تحریم های فلج کننده اقتصادی تمام قد مقابل نظام بایستند و علی رغم این ملاحظه کرد گرانیگاه ولایت در ایران با تکیه بر منبع قدرتمند دین و توده های دین ورز و برخورداری انحصاری از قدرت نظامی و انحصار رسانه ملی و مهم تر آز آن توان بسیج افکار عمومی (جنبش 9 دی) با قدرت و صلابت می تواند آفند آمریکا را پدآفند کند. چنین تجربه ای به فطانت آمریکائیان را «شیر فهم کرد» همه دواعی «ما می توانیم» دولتمردان در ایران فاقد ارزش سرمایه گذاری است و کانون قدرت در جائی دیگر و با سودا و شولائی دیگر نشسته!
بدین اعتبار طمع دولتمردان تدبیر امید به مساعدت «کدخدا» را می توان نوعی آرزو اندیشی تلقی کرد.
قدر مسلم آنست که تصمیم سازان و تصمیم گیران در ایالات متحده به اعتبار تجارب گذشته شان با ایران و به اقتفای تجربه ناموفق شان در «جنبش سبز» این درس را به خوبی دریافتند که در مسیر بازی با جناح ها بمنظور تلاشی و تغییر نظام، عرض خود می برند و زحمت ایران می دارند!
جز آنکه اکنون و با توسل به پاس دولت «تدبیر و امید» از طریق تقویت و حمایت پنهان از رویکرد «لابه درمانی» و سنگین کردن بار فلاکت و عسرت اقتصادی محمول بر دوش مردم در ایران بکوشند موجبات شورش قابلمه به دستان در ایران را از مسیر «چاموروئیزه کردن انقلاب» فراهم آورند! (5)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ سمفونی خاتمی
http://bit.ly/1mhvKhh
2ـ نگاه کنید به مقاله روحانی روی نوار موبیوس
http://bit.ly/1EyG1sR
3ـ نگاه کنید به مقاله خودکشی نهنگ
http://bit.ly/1mQ2UyY
4ـ مصاحبه مهدی هاشمی با روزنامه USA Today
http://usat.ly/1exZW69
5ـ گلوله های کاغذی
http://bit.ly/Y4RK4M

۲ نظر:

ناشناس گفت...

در مورد شناختتان از هاشمی رفسنجانی یا احمدی نژاد بهتر بود مثالهائی را ذکر میکردید . بنده نه از هاشمی رفسنجانی قابلیت شطرنج بازی دیده ام و نه از احمدی نژاد قابلیت پوکر بازی . هاشمی رفسنجانی که با پس زدن دست رابرت مک فارلین و نشان دادن امضاء ریگان بر روی کتاب مقدس ارسالی او حرکتی در بازی شطرنج نشان داد که نتیجه آن مات شدن با قبول قطعنامه 598 بود ! احمدی نژاد هم که با مطرح کردن موضوع هولوکاست چیزی جز بالا بردن تحریمها را به ارمغان نیآورد . خاتمی هم بیشتر از سوی جوانانی رای آورد که مایل بودند MTV را داشته باشند ! اما در این میان اگرچه کسی از دکتر حسن روحانی انتظار معجزه را ندارد . ولی میتوان گفت در این بازی سیاستی که شما میفرمائید . به باور بنده عملکرد ایشان بر این سخن شهید آیت الله دکترسید محمد حسینی بهشتی استوار است که : ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت .

محمدامین حسن پور گفت...

و الحق که ایشان شیفته ی خدمت است. تا به حال که خوب به خدمت مردم رسیده است.
دوست عزیز، من نه مشکل مالی دارم و نه مشکل بیکاری. شغل ثابت دارم و درآمدی معقول برای گذران زندگی. منتها میبینم که اکثر مردم از عملکرد ایشان راضی نیستند و هنوز به نیمه ی دوره ی ریاست جمهوریشان نرسیده، ناسزاهای مردم به ایشان را میشنوم. و البته خوشحال هم نمیشوم و ناراحتم ولی خودکرده را تدبیر نیست. عملکرد هسته ای هم آنقدر درخشان است که حتی بی بی سی فارسی هم بعضا به غرور ایرانیش برمیخورد.