۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

از قبله عالم تا زیباکلام!


دکتر صادق زیباکلام در ادامه اصرار بر میدانداری تخت حوضی های سیاسی متداولش (*) اکنون ساز جدیدی را کوک کرده و بتناوب و تعدد در مناسبت های سخنورانه خود و در تعریض به مواضع ضد صهیونیستی جمهوری اسلامی فرموده و می فرمایند:
چه کسی به جمهوری اسلامی ایران رسالت مبارزه با اسرائیل را داده؟
آیا برای مبارزه با اسرائیل از مردم همه پرسی کرده ایم؟
آیا مجلس شورای اسلامی با مصوبات خود ما را به مبارزه با اسرائیل مکلف کرده؟
هر چند پرسش فعلی ایشان در مذمت مبارزه با اسرائیل را می توان و باید قرائتی نوین از همان شعار «نه غزه ـ نه لبنان» شهرآشوبان سبز در 88 تلقی کرد.
شعار فاقد شعوری که با ملامت بنام سبزهائی در تاریخ معاصر ایران سند خورد که پیش از این به اعتبار ایرانیت و داعیه انسانیت با تاسی به آموزه «بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند ـ چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار» سبزاندیشانه (!) فخر «مشرف الدین» شان را با عالم و آدم می فروختند!
شعار مذموم و فاقد مفهومی که نامُدبرانه و بی اخلاقانه از بدآموز معروف و مذموم آمریکائیان تحت عنوان «این مشکل شماست» به عاریت گرفته شد!
بدآموزی که مُلهم از فرهنگ متفرعنانه آمریکائی، خویش کامانه و خودخواهانه دنیا را بر محور «خویش بینی» و «خویش بیش بینی» تعریف کرده و در مواجهه با مرارت و مشقت دیگران مبتلا به بی وقعی اند!
نگاه کنید به دو مقاله «کاردیوگرافی اخلاق» و «طبقه عالمان»
گذشته از آنکه با فرض پذیرش «فلسطینی بودن مسئله فلسطین» و تفویض حق بخشش یا عدم بخشش به ایشان و تن دادن به این گزاره منحط آمریکائی که This is your problem اما از حیث «جنبه عمومی جرم» مدعی العموم که «وجدان های بیدار انسانی است» نمی تواند و نمی بایست در مقام بخشش باشد. خصوصاً آنکه مُجرم بدون ابراز تنبُه، تجری در جنایت هم می کند!
حال بگذریم از آنکه «دفاع از مظلوم و ستیز با ظلم و ظالم» بیش و پیش از مظلوم نوازی و ظالم ستیزی، ممارست در تهذیب نفس و ستیز با عافیت طلبی و بی حسی و بی غیرتی و لمس عاطفی و بی شرفی و انفعال و سیب زمینی مسلکی و اثبات انسانیت و مسئولیت پذیری و مشق حُریت و خویش پالائی فردی است.
استنکاف از فریاد برائت و امتناع از شوریدن بر ظلم و ستم ظالمان و ستمگران، بلاهت و «گاو مسلکی» مدرن در تن دادن به خیش ظالم بر گرده های خود با توجیه «ببخش و فراموش نکن» است.
نفرت از ظلم هم حق است و هم وظیفه.
(نگاه کنید به مقاله نه می بخشم و. نه فراموش می کنم)
علی ایحال تک مضراب نوین جناب زیباکلام را در کنار دواعی فوق می توان مبتنی بر قلت دانش و نحافت بضاعت علمی مشارالیه با ذات و ماهیت مُلکداری مبتنی بر فقه شیعه مقارنة کرد.
پایمردی بر جمله معترضه «چه کسی به جمهوری اسلامی ایران رسالت مبارزه با اسرائیل را داده؟» قهراً این ظن را در ذهن تداعی می کند که گویا پرسشگر 36 سال گذشته را در «کهفیه» در خوابی عمیق بوده و بالتبع التفات نیافته که 36 سال پیش در ایران انقلابی شد که به استعداد کافه ایرانیان یک مرجع تقلید و این بار در قامت و کسوت و استوای ولایت، عهده دار تمشیّت مقدرات کشور و ملت شد و بالتبع «مبارزه با اسرائیل» را نیز ذیل چنان استوائی از شان ولائی خود احصاء و ابلاغ کرد و مومنین اش نیز مومنانه ملتزم الرکابش ایستادند و ایستاده اند و ایستائی می کنند.
شان ولایت در حریم حکومت بمعنای «تفویض با وثاقت» اختیار تبیین و تدوین و تشخیص مصالح و منافع و مقاصد امت و ایضاً فرمان صلح و جنگ جامعه مومنین به «قیامت رهبری» است.
همین فقر اندیشگی از قاموس ولایت نزد شیعه، زیباکلام و امثال زیبا کلامان (!) را مبتلا به این بی حزمی می کند تا نتوانند بفهمند امتی که اینک ولایت را متکفل تشخیص ستیزندگی با ابتذال اسرائیل کرده همان امتی است که پیشتر امام شان را در ماجرای شُرب جام زهر «قبول قطعنامه پایان جنگ» تلخ کامانه تبعیت کردند!
زیباکلامانی (!) که اینک زبان به اعتراض «چرائی ستیز با اسرائیل» گشوده و «فریب رفراندوم مبارزه با اسرائیل» را بر سر نیزه کرده اند خوب است به این پرسش نیز پاسخگو باشند که:
مگر مرحوم امام در ماجرای پذیرش تلخکامانه جام زهر پیشتر و بمنظور قبول یا عدم قبول «قطع نامه» از مردم نظرخواهی کردند یا مجلس قبل از امام، ایشان را مُلزم به پذیرش «قطع نامه»کرده بود؟
چرا امت خمینی به تاسی از فرمان خمینی و با مشابهت تلخ کامانه از سُویدای خمینی، فرمان امام شان را بدون معطل کردن خود به دواعی «رفراندوم و مجلس» بی تعلل و تذبذب و تشتت، تبعیت و همدلی کردند؟
چرا آن موقع زیباکلامان زبان به اعتراض نگشودند که:
چه کسی به امام مسئولیت پذیرش «قطع نامه 598» را داده بود!؟
مگر غیر از آنست که امت خمینی به تاسی از قانون اساسی و منابع فقه شیعه مقام ولایت را «توثیقاً» مسئول تبیین و تدوین و تشخیص راهبردها و دوست و دشمن ها و جنگ و صلح های خود را قرار داده اند؟
طنز ماجرا آنجاست که امثال زیباکلامان (!) سالهاست در تاریخ منجمد مانده و از جوار ناآشنائی شان با مبانی و مفاهیم زیست مومنانه شیعیان، به تناوب عرض خود برده و موجبات زحمت دیگران شده اند!
ابرام زیباکلام و امثال زیباکلامان (!) بر این پرسش که «چه کسی به جمهوری اسلامی ایران رسالت مبارزه با اسرائیل را داده؟» به صفت تاریخی مشابه همان سوالی است که در فردای فتوای حرمت توتون و تنباکو توسط میرزای شیرازی در ماجرای «رژی» و بعد از استنکاف همسران ناصرالدین شاه از «سرو قلیان» برای «قبله عالم» آن «خُلد آشیان زن باره» نیز مشابه و قرینه پرسش امروز «زیباکلامان» با تـَغیّــُـر از خاتونان حرمسرا پرسید:
«چه کسی قلیان را بر ما حرام کرده»
و به صراحت پاسخ شنید:
«همان که ما را بر شما حلال کرده!»
جناب زیباکلام و زیباکلامان (!) نباید و نمی توانند از این واقعیت ولو آنکه «دلگیرشان کند» بگریزند که امروز هم کماکان درب بر همان پاشنه می چرخد و شاخص امامت و ولایت و مرجعیت نزد امت شیعه، خوانشی است از تابعیتی «طوعی» و نه کرهی!
تنها نکته غیر قابل گذشت تکرار گوشزدی مجدد به ریس جمهور است دال بر این که بیرون از معرکه گردانی ها و شعبده بازی ها و شاذگوئی های سطحی و سبک سرانه «زیباکلام» مشارالیه خواسته یا ناخواسته در حال بازتولید نقش «اکبر گنجی» در بازه 84 ـ 76 است.
مهم نیست گنجی در آن «بازه» نیش قلم و زبان ماجراجوی خود را متوجه چه کسی کرده بود. نکته مهم آنست که از جوار پریشان گوئی ها و هذیان نویسی های وی، رادیکالیسمی نامیمون و نالازم به بدنه اجتماع پمپ شد که نتیجه قهری اش منجر به قعود «گفتمان آزادی» در ازای قیام «گفتمان امنیت» شد.
اکنون نیز «زیباکلام» با فرو رفتن در کسوت «گنجی ثانی» و از طریق اشاعه ادبیات نفرت و تحقیر و سخافت، ضمن قرار دادن و تعریف خود ذیل ملتزمین به «دولت اعتدال» و «رئیس دولت اعتدال» می تواند بار دیگر رادیکالیسمی ناخوانده و نالازم را در سپهر سیاسی ایران بازتولید کند.
بر دولت «تدبیر و امید» فرض است ضمن تـَنبُه از تجربه «گنجی» به هر شکل ممکن از چنین گفتمان سخیف و عنیف و ناخجسته و نالازم «گنجی پرینی» برائت جسته و نامدبرانه و برخلاف انتظار آزموده را باز آزموئی نکند!
(قبلا در دو مقاله «پت و مت ها در اردوی روحانی» و «نکته دوم» بتفصیل در این مورد نوشته ام)


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(*) ـ نگاه کنید به مقاله «آقای زیباکلام شما هم دیر رسیدید ـ تمام شد»

۲ نظر:

ناشناس گفت...

در پاسخ به این مطلب شما شاید فقط کافی باشد ، نامه سرگشاده آقای دکتر قاسم شعله سعدی به رهبری را که چندین سال پیش ارسال شده بود مطالعه بفرمائید .
http://www.sholehsadi.com/letter1.php

ناشناس گفت...

"جناب آقای دکتر... ابوالقاسم شعله سعدی" ، شما به خودتان نگیرید. طرف صحبت آقای سجادی شیعیان راستین علی‌ و پیروان اسلام ناب محمدیست. نه غربزد گان و حامیان اسلام آمریکایی‌.

جهان