۱۳۹۴ شهریور ۳, سه‌شنبه

خداحافظ!


این آخرین پست بنده تا اطلاع ثانوی است!
امشب عازم ایرانم و نمی دانم در خلال سفر بتوانم کماکان این صفحه را به روز نگاه دارم یا خیر!؟
علی ایحال در مقام «آخرین پست قبل از سفر» چند نکته را لازم دانستم تذکر دهم:

1ـ آقای حسن روحانی، روز چهارشنبه، ۲۸ مرداد، در نشست مشترک هیات دولت و استانداران اظهار داشتند:
«نباید فکر کنیم پس از حصول توافق می‌توانیم هر طور که بخواهیم حرف بزنیم و عمل کنیم و دیگران در برابر این تغییر رفتار ما واکنشی نخواهند داشت»
هر چند چنین اظهاراتی خالی از مناقشه نبود و به موقع نیز از جانب برخی از مسئولین واکنش مناسب داده شد اما علی رغم این آقای روحانی در حالی که هنوز دو هفته از این مواضع شاذ و ناسنجیده شان نگذشته، شنبه گذشته و برخلاف توصیه نامتعارف خود این بار اما به درستی در خصوص تحریم تسلیحاتی ایران فرمودند:
«ما از هر کجا و هر زمان که لازم بدانیم، بدون هیچ ملاحظه ای سلاح خواهیم خرید و سلاح خواهیم فروخت و منتظر تأیید هیچ‌کس و هیچ‌ قطعنامه‌ای نخواهیم بود»
اظهارات جدید آقای روحانی برخلاف اظهارات قبلی تا آن درجه از طرف آمریکائی ها نامتوقع بود که سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در مقام واکنش ابراز داشت:
«چنین اظهاراتی یادآور تهدیدهای بالقوه ایران برای منطقه و یادآور نقش ایران در بی ثبات سازی منطقه و حمایت از تروریسم است. به همین علت است که آمریکا چشم از فعالیت ها برنخواهد داشت و تحریم هایی را که به این بخش مربوط می شود حفظ خواهد کرد. و نیز به همین علت است که آمریکا حضور نظامی اش را در منطقه تقویت می کند و بالاخره اینکه به همین علت رئیس جمهور اوباما و وزیر امور خارجه کری برعزم جدی آمریکا برای تقویت قوای نظامی متحدان ما در منطقه خلیج فارس تاکید دارند»
چنین بلبشو و تناقضاتی در سخنان آقای روحانی می تواند یا حاکی از فقد «ثبات و هم گونی آرا» و ضغف هویت سیاسی ایشان باشد و یا موید «رقص بالماسکه» مشارالیه به اقتضا و مناسبت های مختلف باشد!
نمونه دیگر از اظهارات شاذ و ناوارد ایشان آن بخش از سخنرانی وی در خلال سفر به همدان بود که فرمودند:
«بعد از 23 ماه تلاش و مذاکره توسط دیپلمات‌های ملت به نقطه‌ای رسیده‌ایم که توانسته‌ایم سایه شوم جنگ را از سر مردم برداریم و امنیت واقعی را به کشور بازگردانیم»
اصرار بلاوجه روحانی بر وجود سایه شوم جنگ بر سر مردم ایران در حالی است که چنین ادعائی از اساس عاری از واقعیت است و جمیع متخصصین و زبدگان سیاسی مسلط بر فرآیندها و تحولات سیاسی ـ نظامی منطقه و آشنایان با موتور محرکه سیاسی ـ اقتصادی و نظامی آمریکا بوضوح بر این واقعیت اشتراک نظر دارند که بعد از دو جنگ آمریکا در عراق و افغانستان و بعد از بروز و تحمیل واقعیت های میدانی به واشنگتن از خلال دو جنگ مزبور و بعد از افول جهانی اقتصاد، اساساً و منطبق بر داده های نظامی و اقتصادی، آمریکا تا اطلاع ثانوی به هیچ وجه برخوردار از آمادگی و استعداد لازم برای ورود به جنگی دیگر در هیچ کجای جهان نیست.
لذا این گونه دل مردم را از خطر جنگ «ناموجود و تخیلی» خالی کردن قبل از واقعیت نشان از نیاز بمنظور پر کردن ناکامی ها و «باگ» های غیر قابل دفاع در «برجام بد فرجام» است! (تفنگ خراب)
2ـ اگر بپذیریم رسانه ها حکم سنسور و آلارم های جامعه را در تشخیص بموقع خطرها و بحران های سیاسی و اجتماعی را دارند بدین منوال و به سهم و بضاعت قلیل خود در کسوت «روزنامه نگاری جزء» از میانه اصحاب مطبوعات ایران اعلام هشدار می دهم!
در آستانه انتخابات اسفند ماه بوضوح علائمی از فتنه ای نوین تحت مدیریت «ام الفتنه» در حال بازتولید است. ام الفتنه این بار و مانند دور قبل (88) با بسیج گسترده عقبه رسانه ای و سیاسی خود و با استظهار به شرایط مساعد حمایت خارجی «بازی» نوینی را کلید زده. هر چند قبلا هم گفته ام واقعیت های میدانی اجازه کامیابی ایشان را (مانند تجربه 88) نمی دهد اما قطعا مانند 88 این فرصت را دارد تا بار دیگر هزینه های سنگینی را از جوار این فتنه نوین به حساب نظام واریز کند!
امیدوارم قوه عاقله نظام بموقع این شیطنت نوین را مدیریت و خنثی کنند.
اگر مجال و مصلحت ایجاب کرد این بحث را در ایران بیشتر باز خواهم نمود.
فعلا خدانگهدار.

۱۳۹۴ شهریور ۱, یکشنبه

تـُفوُ بر تو ای چرخ گردون ـ تـُفوُ!


با گذشت قریب به یک ماه از گاف هاشمی رفسنجانی در اتصاف از موضع تحقیر مخالفانش به اقشار به زعم ایشان «دهاتی» که به قول ایشان در زمان مبارزه با شاه اصلا آن موقع نبودند و در کوچه‌های روستای شان می‌گشتند ... الان آمده‌اند و انقلابی شده‌اند. علی رغم توقع «آیت الله» کمترین واکنشی بمنظور دلجوئی و استمالت از اقشار روستائی از خود نشان نداد تا بدانوسیله لااقل آن بیان سفله انگارانه را نوعی سوء تفاهم یا سهو لسان یا انتشار غلط از سخنان خود، شما سازی کنند!
همین تعلل موید آنست که معظم له از موضع تفرعن و با نگاه سفله انگارانه به اقشار فرودست و روستائی و بدون توجه به خاستگاه روستائی خود «شأن» خود را اجل از آن می دانند تا رُعایا را مورد تفقد قرار داده و موجبات خرسندی ایشان را از طریق دلجوئی و بنده نوازی (!) بنحو احسن فراهم آورند!؟
رفتار هاشمی سندی از وثاقت توصیه مقتدای ایشان (امام خمینی) است که شاگردان خود را هشدار می داد تا «قبل از تهذیب نفس عهده دار مسئولیت نشوند»
هر چند رفتار و وضعیت ابتلائی امروز هاشمی قابل درک و ترحم و مایه عبرت است؛ اما چنین عبرتی در حافظه تاریخی ایرانیان، نوین و ناآشنا نیست و تاریخ ایران بتناوب و تعدد مملو از مهترانی است که در پاسداشت مهتری خود ناسپاسی کرده و با «خویش کامی» در چاه انانیت و بدنامی فرو رفتند.
فرجام امروز هاشمی قرینه تلخ کامی و شوربختی «رستم فرخزاد» سپهسالار نام آور ارتش ساسانی در نبرد قادسیه است که در مواجهه با «سعد وقاص» با لسانی آکنده از کبر و تفرعن و از موضع «خویش بیش بینی» و با نگاهی سفله انگارانه به غیر خود، سعد و سپاهش را مانند امروز «هاشمی» آنگونه خطاب کرد که:

ز شیـر شـتر خـوردن و سـوسـمار
عــــرب را به جــایی رسیدسـت کار
که تـــــاج کیــــانــــــی کـــنـــد آرزو؟
تــُفــُو بــر تــو ای چــرخ گـــردون. تـُفـوُ

تفرعنی که مانع از آن شد تا «رستم» به موقع نتواند پایان محتوم و مغموم و محکوم به فنایش را تفطن یابد و به تلخی در آن نبرد با همان مشتی به زعم ایشان عرب پاپتی و سوسمار خوار، به خواری کشته شد!


رَحِم اجاره ای یا کـُلیه پیوندی!؟


هر چند «ابراهیم اصغرزاده» در اسفند دو سال پیش مولود انتخابات ریاست جمهوری 92 را به یک «رَحِم اجاره ای» برای پرورش نطفه اصلاح طلبی تشبیه کرد اما به اعتبار و احتساب شواهد و قرائن و تناقضات و مواضع شاذ و «غیر خودی» و معنادار و زاویه دار و تاویل پذیر نوین «حسن روحانی» که با مفردات و سرحدات و مسلمات و استحکامات فکری و عقیدتی نظام و انقلاب در نقطه سایش و تناقض قرار دارد؛ اکنون می توان اتصاف «رَحِم اجاره ای» به دولت «تدبیر و امید» را با استعاره «کـُلیه پیوندی» جایگزین و کلیشه کرد!
یک «کـُلیه پیوندی» که با قابل رویت شدن بافت غیر خودی و ناهمگون و ناسازگارش با سیستم ایمنی بدن (نظام) می توان «پس زدن» و دفع این «کـُلیه پیوندی» را بصورتی محتوم متوقع بود!
حتمیتی که بسته به هنرمندی سیستم عامل «پادمان نظام» می تواند در حد فاصل مواجهه «نرم افزارانه یا سخت افزارانه» آن «کـُلیه پیوندی» را «قِلــِق گیری» کند!



۱۳۹۴ مرداد ۳۱, شنبه

کارگزاران «خر» است!


حسین مرعشی عضو شاخص حزب کارگزاران سازندگی در مصاحبه با روزنامه شرق (4 شنبه 28 مرداد) در توصیف منویات اقتصادی حزب متبوعه خود اظهار داشته:
خطری که ما را تهدید می‌کند تنظیم غلط روابط‌مان با غرب است. سه تجربه درباره کار با غرب وجود دارد یک تجربه عرب‌هاست که فقط مصرف‌کننده هستند، نفت می‌فروشند و کالا وارد می‌کنند. یک تجربه هم تجربه شوروی سابق است که الان بعد از ٢٥ سال هیچ کالای قابل رقابتی را در بازار ندارد. کارخانجات توپولوف خوابیده است و الان چیزی ندارد که با بویینگ رقابت کند. اما چین را ببینید که از هیچ، چه ساخته است؛ از خودرو و الکترونیک و تمام لوازم زندگی تا مهر و تسبیح و سنگ قبر. ما در دوره جدید باید یادمان باشد که خودمان باشیم و انتخاب کنیم چه از غرب می‌خواهیم و چه می‌خواهیم بدهیم و اقتصادمان را نیرومند کنیم و مسائل اجتماعی مورد توجه‌مان باشد. تلاش کنیم تا مردم را از طبقه پایین به طبقه متوسط ببریم. نه طبقات محروم جامعه و نه طبقات مرفه با درآمد بی‌اندازه؛ هیچ‌کدام در شکوفایی کشور اثر گذار نیستند، هر دو برای کشور به اندازه کافی مفید نیستند. اما طبقه متوسط طبقه‌ای است که رفاه نسبی و تحصیلات و توانایی‌های اجتماعی خود را دارد و مسئولیت می‌پذیرد. ما با تقویت طبقه متوسط باید ریشه رادیکالیسم را خشک کنیم.

به احتساب نسبت «حسین مرعشی» با حزب «کارگزاران» بر روال تلخیص می توان فحواء کلام ایشان در پاراگراف بالا را در مُضیق ترین شکل ممکن در این گزاره خلاصه کرد که:
کارگزاران «خر» است!
به عبارتی دیگر اظهارات مرعشی با یک تاخیر فاز 36 ساله، تنها یک گرته برداری ناشیانه از اظهارات مهندس بازرگان و ایضاً عباس امیر انتظام سخنگوی دولت موقت در سال 58 است که همه بضاعت شان از پارادیم مُلکداری با نگاه و خوانش فیزیولوژیک از انسان تابعی از شان دولت رفاه و توسعه محور حول مطالبات معیشت محور و اقتصاد سالار شهروندان چنان پارادیمی است.
چیزی که قبل از وی «حسن روحانی» نیز طی سفرش به تبریز در بهار گذشته با بیانی دیگر همان را آنگونه تکرار کرد که:
همه مردم و جوانان بدانند، در این کشور مردم ما خواهان آرامش، توسعه، شغل آبرومند برای نسل جوان و حرکت کشور در یک مسابقه جهانی به سمت توسعه در اقتصاد، فرهنگ و مسائل اجتماعی بوده و خواهند بود.
و پیش تر هاشمی رفسنجانی نیز در مقام «پدرخوانده» دولت روحانی با ادبیاتی مشابه در سی ‌ویکمین اجلاس روسای آموزش و پرورش مناطق سراسر کشور در شهریور 93 بر آن آنگونه تاکید ورزید که:
از همان اول انقلاب افراطی‌ها کار را خراب می‌کردند و اجازه نمی‌دادند جای ایران اسلامی در دنیا باز شود و رابطه ما را با دنیا خراب می‌کردند و نشد که همانند اروپاییان پیشرفت کنیم.

یعنی عصاره و چکیده و چلانده همه نبوغ و بلوغ و دانش آقایان از رسالت حکومت، منحصراً بازخوانی الگوهای سولفاته و دمده و نخ نمای «تئوری توسعه» قرن بیستمی افرادی نظیر «بارینگتون مور» و «ماکس وبر» و «امیل دورکهایم» و «گوندر فرانک» و «ساموئل هانتیگتون» و .... است.
یعنی حلقه نخست مقربین به مرحوم امام و متظاهرین به پیروی و درک و حظ و موانست و مجالست با بنیان گذار جمهوری اسلامی ،غریب ترین افراد با اندیشه ها و سلوک اسلامی و خطوط ترسیمی امامی هستند که انقلابش نبض تحولات غرب آسیا را تحت الشعاع خود قرار داده.
مگر قرار بود ایران از جوار انقلاب اسلامی اش مفتخر به پیشرفتی از جنس پیشرفت اروپائیان شود که اینک «خود سپهسالار بینان» انقلاب خمینی بابت ناکامی در تحصیل چنان مرادی دست تاثر و آه تاسف و انگشت تحیُر به دهان گزیده و می گزند!؟
ظاهراً این «شهسواران خود خوانده» اساسا کمترین درک و الفت و فتوت و فطانتی با خمینی و ذات و اهداف و آرمان های خمینی و انقلاب خمینی ندارند.
این بلند پایگان کوته ضمیر غافل از آن مانده اند که شان حکومت شان چوپانی نیست تا شهروند را در قامت رمه و احشام برسمیت شناخته و بالتبع جز تعلیف و مرتع و علوفه و یونجه و تحصیل و تامین حوائج شکم و امنیت طویله و نظافت آغل چنان شهروندانی، دغدغه ای دیگر نداشته باشند!
پیش تر در «بهشت زوری» به قامت بضاعت مزجاة خود تبشیر آن را دادم که:
اگر میزان کامروائی شهروند و حکومت در لیبرال دمکراسی با شاخص های «درآمد سرانه» و «قدرت خرید» و «افزایش تولید ناخالص ملی» و درصد اشتغال و ضریب رشد و توسعه و امنیت ملی و سیاسی و اقتصادی سنجیده می شود. این امر لزوما افاده معنای آن را نمی کند که دمکراسی اسلامی نیز ملزم و موظف به متابعت طابق النعل بالنعل از چنین روندی بمنظور تامین کامروائی شهروندانش باشد! شوربختانه الگوهای دمکراسی لیبرال با شعار حکومت حداقلی و اعلام بی مسئولیتی و بی طرفی حکومت نسبت به اخلاق در جامعه و با نگاهی تقلیل گرایانه به انسان در قامت یک موجودیت صرفاً بلعنده و چرنده و لهونده در حد فاصل «خیش کشی و خوش باشی خود خواسته» مسئولیت حکومت نسبت به شهروند را تا سُـفلای «پاسبانی از یک گاوداری» تقلیل داده اند.
حکومتی که برای خود جز تعلیف و فربهی «افراد در قامت احشام» و تامین و حراست از ایشان در گاوداری مسمی به «حکومت» رسالتی دیگر قائل نبوده و نیست.
بدآیندی که به این نیز اکتفا نکرد و در بستر تکامل تاریخی خود با خروج از موضع «بی طرفی حکومت نسبت به اخلاق در جامعه» و نشستن بر کرسی «حمایت از بسط بی اخلاقی در جامعه» عملاً با اصرار بر تعمیق «یلگی در نفسانیت» و ترویج «فضیلت اباحیت» شان خود را از حضیض «گاوبانی» به ابتذال «گاوسازی» از شهروند فرو کاست.
اسلام در قامت حکومت در نقطه مقابل چنین نظام های معیشت محوری است که شاخص توسعه را بیرون از ضرائب اقتصادی، مبتنی بر «واحد نفر بر اخلاق» تعریف کرده و بر این منوال نبض جامعه بسامان و مطمح نظر در مُلکداری اسلامی قبل از شاخص «زندگی مرفه» یا «مرفه زیستن» با شاخص «زیست اخلاقی» و «اخلاقی زیستن» اُکسیمتری می شود. (بهشت زوری است)

به بیانی دیگر واحد شمارش انسان در نظام اسلامی قبل از پول، شعور است و بالتبع معیار جامعه بسامان در پارادیم دینی نیز قبل از مدنیت آریستوکراتیک مستظهر به عقلانیت اخلاق محور است.
به بیانی دیگر مدینه فاضله ای موعود در نظام حکومتی اسلام محصول مساعی جمیله پیغمبری است که گرانیگاه محوری اش استوار بر مکارم اخلاق است.
حتی اقتصاد بما هو اقتصاد را نیز اگر مبنای نظم اجتماعی قرار دهیم جمیع مشتقات و ملحقات و مستندات و مناسبات یک «اقتصاد سالم» استواری بر عنصر «اعتماد» است که خود از زیر مجموعه های مفاهیم اخلاقی است و این مناسبات پلشت پول سالار نظام بانکی سیستم های سرمایه داری صهیونیستی بود که دامن اقتصاد را به پلشتی های سودسالارانه و بی اخلاقانه آلود.
بی وقعی و بی التفاطی و غریبگی و ناآشنائی امثال مرعشی ها به دورنمای نظام اسلامی و افق آرمانی مطمح نظر در یک پارادیم دینی قرینه عمق قلیل و فهم مضیق آرای مهندس بازرگان و امثال بازرگانان با مواعید اخلاق محورانه در یک نظام دین سالار است که ظاهراً پاسخ قاطع روح الله خمینی نیز نتوانست و نتوانسته ایشان را با شعور حاکم بر چنان منظومه ای محشور کند:

««شما به معنویات احتیاج دارید، اینها معنویات ما را بردند، دلخوش به اینها نباشید که مسکن می سازیم، آب و برق را مجانی می کنیم، اتوبوس را مجانی می کنیم، دلخوش به اینها نباشید، روحیات شما باید عظمت یابد، شما را به مقام انسانیت می رسانیم، اینها شما را منحط کردند، اینقدر دنیا را پیش شما جلوه دادند که خیال کردید همه چیز این است. من نمی توانم تصور کنم، هیچ عاقلی نمی تواند تصور کند که بگویند ما خون هایمان را دادیم که خربزه ارزان بشود، ما جوان های مان را دادیم که خانه ارزان بشود، این منطق باطلی است که شاید کسانی انداخته باشند، مغرض ها انداخته باشند، توی دهن های مردم که بگویند ما خون دادیم که مثلا کشاورزی مان چه بشود. آدم خودش را به کشتن نمی دهد که کشاورزی اش چه بشود. همه دیدید که تمام قشرها ، خانم ها ریختند توی خیابان ها ، جوان ها ریختند توی خیابان ها، در پشت بام ها در کوچه و برزن و همه جا، فریادشان این بود که اسلام می خواهیم، برای اسلام است که انسان می تواند جانش را بدهد، اولیا ما هم برای اسلام جان دادند نه برای اقتصاد، اقتصاد قابل این نیست. آن هایی که دم از اقتصاد می زنند و زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانند از باب اینکه انسان را نمی دانند یعنی چه، خیال می کنند انسان یک حیوانی است که همان خورد و خوراک است. تنها خورد و خوراک این حیوان با حیوانات دیگر یک فرقی دارد. این چلوکباب می خورد، او کاه میخورد. اما هر دو حیوانند، اینهایی که زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانند، اینها انسان را حیوان می دانند. حیوان همه چیزش فدای اقتصاد است. الاغ هم زیر بنای همه چیزش اقتصادش است»»

۱۳۹۴ مرداد ۲۹, پنجشنبه

رنگین کمان فتنه!



افشاگری «مایکل لدین» مشاور سابق شورای امنیت ملی آمریکا از نامه ارسالی سران جنبش سبز به وزارت خارجه آمریکا در خلال شهرآشوبی های بعد از 88 و سعایت ایشان نزد اجنبی برای تحریم بیشتر ایران بمنظور به زانو در آمدن جمهوری اسلامی از چند جهت حائز اهمیت است.


ـ نخست آنکه قبل از افشاگری لدین، اینجانب نیز شخصاً و بتناوب و به سهم خود در مقالاتی متعدد بر این نکته تاکید داشتم که تحریم های فلج کننده اقتصادی غرب علیه ایران محصول و برآیند مساعی جمیله جنبش سبز بود که بعد از ناکامی در کف خیابان متوسل به دوپینگ غربی ها شدند.

ـ علی رغم این و برخلاف برخی از فعالان سیاسی اصولگرا ارزنی اعتقاد ندارم که نامه مورد اشاره «لدین» توسط کسانی مانند موسوی یا کروبی نوشته شده.
ادبیات و جمله بندی و فحوای نوشتاری نامه برای آشنایان با قشربندی سیاسی ایران بوضوح موید آنست که نویسندگان نامه مزبور یا سکولارهای افراطی مخالف جمهوری اسلامی اند و یا وحوش منسوب به گروهک تروریستی مسعود رجوی که با فرصت طلبی و خیانت ورزی شناخته شده شان اقدام به چنین مرواده ای بدون امضائی با دشمن کرده اند.


ـ علی ایحال و با فرض اثبات قطعی چنین مُحـّررانی، باز هم نفس وجود چنین نامه خائنانه ای تمامیت سبزها را بر کرسی شماتت می نشاند. مگر غیر از آن است که در آن مقطع جنبش سبز با گردنی افراشته خود را رنگین کمانی از همه گروه های مخالف جمهوری اسلامی تعریف می کرد که از منتهی الیه «نئاندرتال های سلطنت طلب» تا «وحوش مسعود رجوی» و رقاصان و خناسان و خنیاگران و رامشگران را پکیجی میزبانی می کرد!؟
مگر غیر از آنست که بنده و امثال بنده و دیگرانی از سر دلسوزی و نگرانی بارها سران جنبش سبز را در آن مقطع هشدار و انذار دادیم که دست به مرزبندی و تفکیک مواضع خود به عنوان فرزندان انقلاب با چنان اجامر و اراذلی بزنید تا مانع از سوء استفاده اغیار و حرامیان از گارد انقلابی شمایان شوند!؟ که متاسفانه در آن زمان «آنچه یافت می نشود» گوش شنوائی بود!


ـ عطف به اظهارات مسعود پزشکیان در واکنش به سخنان روز گذشته «حدادعادل» ناظر بر مذمت سران جنبش سبز بابت نامه مذکور که پزشکیان در مقام اعتراض به حداد فرموده اند:
اگر جریان اصولگرا به جز گفته‌های آقای «لدین» سند دیگری درباره آن نامه دارد، باید آن را رو کند قطعا اگر مستندات بیشتری وجود دارد باید منتشر شود و اتفاقا اصلاح‌طلبان هم از این کار استقبال می‌کنند تا وطن فروشان و خائنین به میهن و انقلاب معلوم شوند. اما اگر چیز دیگری نیست اصولگرایان باید بابت این همه تهمت توضیح دهند ... اصولگرایان همیشه از روش اتهام‌زنی برای حذف رقیب داخلی بهره برده‌اند. سوال من از آقای حداد عادل این است که آیا واقعا ارزش دارد که برای متهم کردن رقبای داخلی خودتان که انقلاب و نظام را هم قبول دارند، به سخنان کذب سر سخت‌ترین و تندروترین دشمنان کشور اعتبار ببخشید؟ من واقعا از این همکاران اصولگرا می‌خواهم تا اگر اطلاعات بیشتری از آنچه که آمریکایی‌ها گفته‌اند، درباره آن نامه دارند حتما آن را منتشر کنند تا ما بدانیم که صرفا استنادشان به سخنان یک صهیونیست آمریکایی نبوده است.

مزید اطلاع جناب پزشکیان و در راستای بیشینه خواهی ایشان نسبت به اسنادی از این دست می توان معروض داشت همین یک ماه پیش بود که جلوتر از «لدین» و اتفاقا از میانه همین جناح اصلاح طلب فردی مانند «صادق خرازی» ادعائی مشابه را مطرح کرد که دست بر قضا موید محتوای مستند «لدین» است!
جناب پزشکیان می توانند به این بخش از اظهارات «خرازی» رجوع کنند که در مصاحبه با نشریه مثلث گفت:
من اصلاح‌طلبی که نمادش خارج از کشور باشد و پول بگیرد را قبول ندارم؛ اینکه بروند و اتهام بزنند و بد وبی راه بگویند و شانتاژ کنند را قبول ندارم. کسانی را یادم است که در دورانی که سفیر بودم با خارجی‌ها مذاکره می‌کردند و به دشمن ‌گرا می‌دادند؛ من آنها را به‌عنوان اصلاح‌طلب قبول ندارم. لیست‌شان را هم دارم و اگر قرار باشد روزی ارائه دهم، ارائه خواهم داد. منتها به سیستم امنیتی نخواهم داد و اگر بخواهم بدهم به مردم ایران ارائه می‌دهم که بدانید این آقا در دوره اصلاحات با فلان مقام ارشد اروپایی یا فرانسوی یا فلان مقام ارشد آمریکایی پنهانی ‌مذاکره کرده و‌گرا داده است. ما این را قبول نداریم.

هر چند اثبات ادعا با مدعی است اما انصافا آیا در همان مقطع بجای استقبال از افشاگری «خرازی مزبور» ناجوانمردانه متوسل به سابوتاژ و ترور شخصیت مشارالیه نشدید که «فلانی» قاچاقچی عتیقه و کذا و کذایند!؟



۱۳۹۴ مرداد ۲۴, شنبه

دیدار در تهران!


همان طور که قبلا خدمت دوستان معروض داشته بودم قرار بود بمنظور یک سفر کوتاه مدت در مرداد ماه از آمریکا عازم ایران باشم و به همین منظور ترتیب نشستی عمومی با جمیع دوستان اعم از مخالفان بزرگوار نظرات بنده و بزرگواران هم نظر با خود را در ایران در دستور کار خود قرار داده بودم.
متاسفانه بدلیل بموقع آماده نشدن مدارک سفر عملا امکان عزیمت در مرداد ماه منتفی شد علی ایحال در مورخه پنج شنبه پنجم شهریور ان شاء الله وارد تهران خواهم شد.
به امید دیدار.

۱۳۹۴ مرداد ۲۲, پنجشنبه

اسلامی برای طاقچه!


اسلام رحمانی علی رغم ظاهر وزین و بسته شکیل و بزک دلنشین، مفهومی ناصواب و کژتابانه از اسلام را مُراد می کند که در عالی ترین سطح بر تداعی نوعی اسلام سانتی مانتال و مُخنث دلالت دارد.
مدت ها پیش از آنکه آیت الله خامنه ای طی دیدار اخیر با دانشجویان تحت عنوان «شعاری غلط انداز» منتقد مفهوم «اسلام رحمانی» شوند شخصاً و ذیل دو نامه مستقل و سرگشاده به «جورج بوش» رئیس جمهور وقت آمریکا و «کالین پاول» وزیر خارجه وی در فردای عملیات تروریستی 11 سپتامبر و مبارز طلبی ایشان با شعار «یا با مائید یا با تروریست ها» در مقام تفهیم گوهر اسلام و خطاب به ایشان چیزی را گوشزد کردم که اکنون نیز و در تعقیب توام با تائید گوشزد رهبری ایران، کماکان بدان مُقـّـِر و مُعترف و مُلتزم ام. (1)
این دو نامه بعد از آنی تحریر شد که «تونی بلر» نخست وزیر وقت انگلستان در فردای عملیات 11 سپتامبر خود شیرینانه و با عجله خود را به آمریکا رساند و طی یک سخنرانی در کنگره آمریکا از موضعی هم دلانه با جورج بوش و کالین پاول چنین ابراز لحیه فرمود که «ما در جنگ اعلام شده خود با تروریسم، اسلام را دینی صلح طلب و مسالمت جو می دانیم و حساب آن را از تروریست ها جدا کرده ایم»!
با چنین برداشت باژگونی از اسلام بود که خطاب به آقایان نوشتم:
طنز قضيه آنجاست که در این وخامت اوضاع در آمریکا، کار رهبران غرب بجائی رسيده که خود را در مقام موعظه بر منبر وعظ برای مسلمانان نشانده و از این طریق می کوشند تا دين خودمان را به خودمان بیآموزانند! اگر آقايان بوش و بلر تنها يک بار قرآن مسلمانان را روخوانی می کردند متوجه می شدند که اسلام بالذات دينی صلح طلب نيست! هم چنان که بالذات دينی جنگ طلب نیز نیست! آنچه گوهر اسلام را از ديگر مکاتب متمايز کرده ذات «حق طلب» و «عدالت خواهانه» آنست که در قرآن شان با صريح ترين آيات بر آن تاکيد و دلالت شده. همین جوهر حق طلبی و عدالت جوئی در اسلام است که به مسلمانان اين امکان را داده و می دهد تا بنا به مصلحت و مقدسات خود برای اعاده حق و عدالت اگر لازم باشد تن به جنگ و سلحشوری و دلیری و شهسواری دهند و بنا بر همان مصلحت و مقدسات و به اقتضاء و اقتفای «حقیقت و معدلت» بموقع نیز مبشران و مستشاران و طلایه داران صلح و دوستی باشند.
گوهر حق جوئی و عدالت طلبی اسم رمز مسلمانان در حد فاصل «صلح حُدیبیه رسول الله» تا «حماسه کربلای فرزند رسول الله» است. (2) و (3)
اسلام رحمانی بدون توجه به ماهیت پکیجی و تمامیت تجزیه ناپذیر دین و بدون تفطن به دو گانه « أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم» و بدون تقید به التزام دین به «عَبّـاسی و غَیـّاضی» با ظالمین و «عیاری و فتوت» با مظلومین، قرائتی سانتی مانتال از اسلامی است که فهم قاریان اش از دین را فهمی دلبخواهانه و گزینشی و متساهلانه مُراد می کند.
اسلامی که پیش تر تـَجَسُد و تـَعیُـّن و نماد و ضمان آن را در قامت «سید محمد خاتمی» و خوانش «خاتمیانه» از چنان اسلامی معنایابی کردم که سهواً یا کرهاً مبدل به بقیة السلف روحانیتی شده که در دین ورزی حامل اسلامی اند که بیشتر اسیر فُـُرم اند تا محتوا. اسلامی که می خواهد بنا بر استاندارهای جهان مدرن «شیک» معرفی و فهم و اقبال و معنا و شناخته شود! اسلامی که در برخورد با جهان مدرن در یک خود کم بینی در مقابل مدرنیته، بشدت ماخوذ به حیاست! اسلامی که قبل از دغدغه مقيدات خود، دل نگران داوری های بیرونی است.
اسلامی که نوعاً ابتر است و مفتون تجملات و نُرم های ارزشگذاری شده در جهان مدرن است.
اسلامی که از ناحیه فقد اعتماد بنفس مبتلا به دغدغه آبروداری نزد دول و ملل راقیه است. (4)
اسلامی که با دانش و خوانش و اذعان «حسن روحانی» در کنفرانس وحدت اسلامی شعار و اهتمام اش آن است که:
«باید اسلام رحمانی، معتدل و اعتدالی را به جهان تفهیم کنیم» و با صرافت «دکتر محمد جواد ظریف» در کنفرانس «جهان علیه خشونت» اسلام رحمانی از اجزای جدا نشده سیاست خارجی ایران است.
اسلامی که آن قدر بدآن آب بسته اند که دیگر هر چیزی هست الا اسلام!
اسلامی خاکشیر مزاج که فاقد «ترمومتر» است!
اسلامی که خویش کامانه «ایدئولوژی اش» را در پیشگاه «آیدی لوژی» قربانی کرده. (5)


۱۳۹۴ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

بازبینی ماجرای مهدی هاشمی با یک پرسش!



چهار شنبه 13 خرداد 88 ـ احمدی نژاد در مناظره تلویزیونی با میرحسین موسوی:

پسرهای آقای هاشمی چه ‌کار می‌کنند در کشور؟

سه شنبه 19 خرداد 88 ـ هاشمی رفسنجانی در نامه به رهبر:
در مراسم بزرگداشت سالگرد امام(ره) به آقای احمدی‌نژاد گفتم که در اظهارات او خلاف‌گویی‌‌های فراوان و ادعای کذب و اتهامات ناروا ... از جمله به فرزندان من وجود داشته و پیشنهاد کردم با صراحت اتهام‌های نادرست را پس بگیرد.

جمعه 29 خرداد 88 ـ رهبری در خطبه نماز جمعه و در واکنش به اتهامات منسوب به هاشمی از جانب احمدی نژاد:
البته آقای هاشمی را کسی متهم به فساد مالی نکرده؛ حالا در مورد بستگان و کسان، هر کس هر ادعائی دارد، بایستی در مجاری قانونی خودش اثبات بشود و قبل از اثبات نمی شود اینها را رسانه‌ای کرد. اگر چیزی اثبات بشود، فرقی بین آحاد جامعه نیست.

و بالاخره یکشنبه 18 مرداد 94:
مهدی هاشمی رفسنجانی پس از یک محاکمه طولانی نهایتاً به اتهام اختلاس، ارتشاء و مسائل امنیتی به تحمل 10 سال حبس محکوم و زندانی شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیرون از ماجرای اتهامات و رای دادگاه اما با یک نگاه مورفولوژیک به فیلم وداع «مهدی هاشمی» در مقابل زندان اوین (اینجا) در کنار تفطن به کاراکتر و روحیات و خلقیات مشهود از ایشان «خدا وکیلی» با این شاکله شخصیتی و گویش منحصر بفرد و نمادین و شناخته شده از اقشار مسمی به «لمپن» واقعاً باید یا می توان مشارالیه را با چنین ریختمان و گفتمانی دانشجوی دکتری دانشگاه آکسفورد انگلستان باور یا محسوب کرد!؟
بقولی «شاید نخورده باشیم نون گندم (که خورده ایم!) اما دیده ایم در دست مردم»!


۱۳۹۴ مرداد ۱۹, دوشنبه

قهرمانی پوشالی!


اقدام مهدی هاشمی در معرفی خود به زندان اوین و انتشار فیلمی از وداع ایشان با پدر و تاکید پدر بر بی گناهی فرزند همراه با فیلم ورود «مهدی» به اوین و تاکیدش در این فیلم بر بی گناهی و درخواست پخش فیلم جلسات دادگاهش در صدا و سیمای ایران را باید یک «تک» سیاسی بمنظور مظلوم نمائی و قهرمان سازی از ایشان تلقی کرد.
تکی که منجر به آن شد تا رئیس قوه قضائیه در واکنش به آن بگوید:
برای اینکه آراء قضایی را تخریب کنند فیلم وداع درست می کنند.
یک پروژه نخ نما بمنظور قدیس سازی از مهدی و مظلوم نمائی از پدر مهدی بمنظور بهره وری از چنین پوزیشنی در انتخابات مجلس و خبرگان در اسفند ماه!
تکی که اکنون رئیس قوه قضائیه با لحاظ دوزی از فراست می تواند آن را بنحو احسن «پاتک» کند بدین شکل که طی یک نامه رسمی و وفق درخواست مهدی برای پخش فیلم جلسات دادگاه از قاضی پرونده مهدی بخواهد بعد از اخذ رضایت کتبی از مهدی و پدر مهدی برای چنین اقدامی، گزارش کامل تصویری دادگاه فوق را جهت پخش در اختیار صدا و سیما قرار دهند.
مطمئن هم باشند نه مهدی و نه بابای مهدی چنان رضایتنامه کتبی را صادر نخواهند کرد!
این فقط یک بازی سیاسی بمنظور قهرمان سازی از مهدی و جلب محبوبیت برای وی و ابوی ایشان است.
گوئی نلسون ماندلا را به زندان برده اند!!!

۱۳۹۴ مرداد ۱۸, یکشنبه

باژگونه خوانی سعدی!


اظهارات اخیر «فیلیپ هاموند» وزیر امور خارجه انگلیس در مصاحبه با روزنامه سعودی «الشرق الاوسط» دائر بر «ابراز امیدواری غربی ها نسبت به تفوق اصلاح طلبان بر افراطی ها در هرم قدرت ایران بعد از توافق هسته ای وین» (*) تا آن درجه توهین آمیز و مداخله جویانه در امور داخلی ایران هست که لااقل منجر به واکنش یکی از اصلاح طلبان (فیاض زاهد) شود و مشارالیه در واکنش به وزیر خارجه انگلستان بگویند:
حضرت امام زمانی فرموده بودند اسراییل اگر انگشتش را در دریا کند دریا نجس می شود با توجه به سابقه ای که دولت انگلستان در تاریخ ایران دارد باید به آنها توصیه کرد که از اظهارنظرهای نسنجیده پرهیز کنند .... دوستان افراطی نباید فراموش کرده باشند که در آستانه انتخابات 76 کدام یک از شخصیت های سیاسی اصولگرا با آقای نیک براون سفیر انگلیس در ایران ملاقات کرده بود و گفته بود اگر عقبه اصلاح طلبان را نگاه کنید همه چپ های اسلامی هستند که سفارت امریکا را اشغال کردند و جنگ را اداره کردند اگر دولت های غربی واقعا درصدد چنین پیمان های استراتژیکی با اصلاح طلبان بودند ماجرای معاهده و بیانیه سعدآباد در همان دولت اصلاحات به سرانجام می رسید ..... این گونه اظهارات یک ظاهر و یک باطن دارد. آقای هاموند به طور حتم می داند که چقدر در ذهن مردم ایران منفی هستند و این سخنانی که مطرح می کند به نفع کدام جریان سیاسی تمام می شود .... کسانی که تلاش می کنند سخنان هاموند را به گونه ای منعکس کنند که به زیان اصلاح طلبان تمام شود یا به سخنان او حساسیت دارند بهتر بود این حساسیت را به رفتار تحقیرآمیزی که رییس جمهور وقت درارتباط با ملوانان انگلیسی انجام داد به خرج می دادند.(**)
جنس اظهارات «فیاض زاهد» اگر بتوان ایشان را سخنگوی کافه اصلاح طلبان محسوب کرد، حاکی از حزم و درایت و درست اندیشی ایشان است. اما نکته مغفول در بیانات جناب زاهد آنست که زیاده گوئی گستاخانه «هاموند» خلق الساعه نبوده و اظهارات مشارالیه را می توان مستظهر به عقبه ای کرد که محصول بی مبالاتی و سهو لسان دکتر ظریف طی سخنرانی سال گذشته ایشان در شورای روابط خارجی آمریکا بود!
طبیعی است وقتی دکتر ظریف در یک بی تدبیری آشکار و خبط مسلم در جلسه مزبور طرف غربی را بدآن سان تشجیع و ترغیب می کند که:
««اگر با وجود تلاش‌های ما برای تعامل، این تلاش‌ها بی‌نتیجه بماند، مردم ایران این فرصت را خواهند داشت تا شانزده ماه دیگر که انتخابات پارلمانی در ایران برگزار می‌شود، به این عملکرد ما پاسخ بدهند. وقتی قبلا در تعامل و مذاکرات درباره توافق هسته‌یی با جامعه بین‌المللی در سال‌های 2004 و 2005 توافق‌هایی کردیم و تلاش‌های ما برای عملکرد شفاف، از جانب اتحادیه اروپا رد شد، مردم جواب ما را با انتخاب رییس‌جمهوری متفاوت (احمدی‌نژاد) دادند»»
طبیعی ترین بازخورد چنان اظهاراتی از جانب وزیر خارجه ایران در «آن تاریخ» اظهارات گستاخانه وزیر خارجه انگلستان در «این تاریخ» خواهد بود!
عصاره کلام ظریف یا بازخورد نچندان پنهان کلام ظریف نزد طرف غربی آن بود که:
به ما جایزه بدید تا بتوانیم با آن مردم را متقاعد بر حفظ حمایت از خود در انتخابات بعدی کنیم. در غیر این صورت با خالی ماندن دست ما، باید چشم انتظار بازگشت همان مرد متفاوتی باشید که «دیگر رفته بود»!
به بیانی دیگر دکتر ظریف در حال ترساندن طرف غربی است که اگر در مذاکرات به ما جایزه ندهید تا ما از آن طریق بتوانیم موضع خود را نزد توده های ایرانی تقویت و قابل فروش کنیم در آن صورت با مایوس شدن مردم از مذاکرات، آنگاه گزینه ایشان در انتخابات بعدی می تواند منجر به بازتولید «کابوس احمدی نژاد» برای ما و شما شود!(***)
بدین منوال هر چند تو دهنی امروز جناب زاهد به وزیر خارجه انگلستان قابل وثوق است اما به همان میزان سکوت ایشان و جناح متبوعه ایشان نسبت به اظهارات ناسنجیده سال گذشته دکتر ظریف غیر قابل وثوق است! و طبعاً گستاخی امروز هاموند را باید تالی طبیعی استمزاج نامیمون آن روز دکتر ظریف از طرف غربی بشمار آورد!
این امر مُرادف است با خوانش باژگونه اندرز حکیمانه سعدی دال بر:
دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت مقتضی!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ متن اظهارات هاموند را اینجا ببینید
*** ـ شخصاً و در همان زمان طی مقاله «از لاری گیت تا ظریف گیت» چنین خبطی را شماتت کردم.


۱۳۹۴ مرداد ۱۷, شنبه

خبرنگار!



(بمناسبت روز خبرنگار)

بعد از مرگ «آندره گرومیکو» وزیر خارجه وقت در اتحاد جماهیر شوروی که بعدها تا سطح ریاست جمهور نیز ارتقا یافت شایسته ترین توصیف و در عین حال زیرکانه ترین توصیف از ایشان تعلق به «هنری کیسینجر» وزیر خارجه دولت ریچارد نیکسون داشت.
کیسینجر در تمجید از شخصیت گرومیکو گفت:
وی یکی از بزرگ ترین سیاستمداران جهان بود که مذاکره با وی بدون برخورداری از آمادگی قبلی حکم خودکشی سیاسی را داشت!
کیسینجر با این توصیف در واقع و بصورت همزمان خود و گرومیکو را بزرگ می داشت چرا که دوسیه کاریش مملو از مذاکراتی سنگین و طاقت فرسا با این سیاستمدار قدرتمند دوران جنگ سرد بود!
شخصاً و با وام گرفتن تعبیر کیسینجر معتقدم یک خبرنگار ایده آل نیز خبرنگاری است که با نشستن در مقابل مصاحبه شوندگان و یا با نوشتن هایش باید پشت مصاحبه کنندگان یا سوژهای قلمی اش را از شدت ترس و واهمه بلرزاند!
خبرنگار بمعنای درست کلمه باید بقول کیسینجر کسی باشد که دیگران نشستن بدون آمادگی در مقابل وی را خودکشی سیاسی خود بدانند.
به تعبیری خبرنگار در وضعیت آرمانی کسی است که عنصر مصاحبه شونده از نشستن در مقابل وی یا قرار گرفتن در کمند قلم وی باید بنوعی احساس شب اول قبر و مواخذه و پرسش و پاسخ نکیر و منکر را فهم و ادراک کند و چهار ستون بدنش از این بابت بلرزد که در مقابل کسی نشسته که با تسلط کامل بر بحث مانند عقابی تیز چشم و پلنگی تیز دندان مترصد نخستین گاف وی است تا با قدرتمندترین شکل ممکن ایشان را بدّرَد!
قبلا و بمناسبتی در جائی نوشتم با اتکای بر استانداردهای دنیای ژورنالیسم متاسفانه آمار روزنامه نگار بمعنای واقعی کلمه در ایران رقمی زیر ده نفر است!
نگاهی به مصاحبه های رنگ و وارنگ و مدل به مدل خبرنگاران از هر دو سوی جناح بندی های سیاسی در ایران با شخصیت های حکومتی بیاندازید تا به عمق نحافت این حرفه در ایران تفطن یآبید.
خبرنگاری که به صفت حرفه ای بدون لحاظ علائق و سلائق و جهتگیری های سیاسی یا فرهنگی و اعتقادی خود ملزم است تا با بی رحمانه ترین شکل ممکن عنصر مصاحبه شونده را به نقد و چالش بکشد برخلاف تصور به کرات مشاهده می شود در طول مصاحبه از موضع همدلی با مصاحبه شونده و در راستای تائید مواضع و اظهارات مصاحبه شونده سوالات مورد علاقه مصاحبه شونده را مطرح یا طراحی می کند!
این بدآیند منحصر به خبرنگاران داخل کشور نیست و شامل کارمندان رسانه های فارسی زبان خارج از کشور هم می شود که با نام خبرنگار اما عملا در کسوت مسئول روابط عمومی عنصر مصاحبه شونده به ایفای نقش خبرنگاری خود پرداخته و در انتها نیز خود و مصاحبه شونده از این همدلی مشترک به حظی وافر می رسند!
با امید به غنا و پهنا و ژرفا یافتن این حرفه نزد خانواده اصحاب رسانه فارسی زبان، روز خبرنگار را ارج می نهم.

۱۳۹۴ مرداد ۱۶, جمعه

سودای سر بالا!



سعید حجاریان در مصاحبه با روزنامه ایران با اتصاف احمدی نژاد و دولت وی به رویکرد «سودازدگی» ابراز داشته:

«ممکن است احمدی‌نژاد برنگردد که برنمی‌گردد اما همجنس و مشابه او ممکن است روی کار بیاید و این یعنی بازگشت به دوره «سودازدگی» و البته دور ریختن همه تلاش‌ها٬ زحمت‌ها و هزینه‌ها ... سودازدگی تا حدی ریشه‌های فرهنگی دارد. ببینید در ایران چند نفر ادعا می‌کنند امام زمان هستند؟ به صرف همین ادعا چقدر آدم جذب این افراد می‌شوند؟ همه اینها ناشی از سوداست ... سودازدگی و پوپولیسم با یکدیگر هم پوشانی دارند. اغلب پوپولیست‌ها٬ سودازده هم هستند ... خطر بازگشت سودا زدگان همیشه وجود دارد. مادامی که زمینه پذیرش‌ سودا زدگان وجود دارد امکان بازگشتش هم هست. باید با خرافه مبارزه کرد» (اینجا)
سودازدگی واقعیتی غیر قابل کتمان و توامان در رفتار کسر معناداری از اقشار و طبقات اجتماعی ایرانیان در تعامل با اصحاب و خازنان و کلید داران قلعه قدرت در ایران است. با لحاظ این واقعیت که بستر اجتماعی اقبال به سودازدگی استوار بر ثلاثی «سودآ گری» و «سودآ خری» و «سودآ فروشی» است.
به عبارت دیگر تا «زغال خوب و رفیق بد» یا «میل به سودا و نیل به سودا» و متابعت از اصل «عرضه و تقاضا» موجود باشد «سودازدگی» نیز بقای خود را به اعتبار قاعده «مقتضی موجود و مانع مفقود» مانائی و سخت جانی خواهد کرد.
اما نکته مغفول مانده یا مستور نگاه داشته شده در مراد حجاریان از «سودازدگی» جامعیت آن نزد ایرانیان است.
فی الواقع «سودازدگی» هم خانواده و هم جنس «قهرمان زدگی»است.
قهرمانی که محصول و مصنوع تخیل و ذهنیت اقشار «قهرمان خواه» و تلاش و جهد ماجور و مفهوم صانعان و جاعلان «قهرمان ساز» است.
بر چنین سازه ای است که گزاره حجاریان مبنی بر «باور پذیر بودن بازگشت سودازدگان به اعتبار برخورداری چنین باوری از ریشه های فرهنگی» مسموع است.
اما حجاریان فراموش کرده که خود نیز در این صناعت بی نصیب نبوده و در فردای پوشاندن خلعت «قهرمان» بر قامت مولود دوم خرداد طی گفتگو با عمادالدین باقی بر این واقعیت صحه گذارد که خاتمی یا لااقل بخشی ماکسیمال از خاتمی محصول جنگ روانی ایشان و همراهان ایشان در ابلیس معرفی کردن «ناطق نوری» در مقابل قدیس معرفی کردن محمد خاتمی و نشستن بر باور پذیری مردم از دو گانه «دیو و فرشته» بود.
حال گیریم احمدی نژاد به قول حجاریان برآیند «عوام فریبی» بر بستر سودازدگی جماعت «سودا زدگان» باشد اما این نمی تواند نافی این واقعیت شود که خاتمی نیز نوعاً محصول «خود فریبی» بر بستر قهرمان خواهی جماعت «قهرمان خواهان» بود که دست بر قضا هر دو برخوردار از ریشه هائی قطور در سفره های آب و منابع فرهنگی مشترک و زیرزمینی در مناسبات زیرپوستی جامعه ایرانند.
بدین اعتبار باید قبل از شماتت احمدی نژاد یا خاتمی، صانعان آن ریسمانی را تقبیح کرد که در چالش قدرت مبتلا به «خویش کامی» شده و به چاهی افتادند که پیشتر مولانا تحذیرش را به ایشان آنگونه می داد که:
زانک از قرآن بسی گمره شدند
زان رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را نيست جرمی ای عنود
چون ترا سودای سربالا نبودح


۱۳۹۴ مرداد ۱۵, پنجشنبه

از مذاکره مستقیم تا صله پنهان!


غلامحسین کرباسچی در بیستمین سالگرد تاسیس حزب کارگزاران اظهار داشته:
«زمانی یکی از اعضای مرکزی حزب ما گفت که چاره‌ حل مشکلات خارجی مذاکره مستقیم است در آن زمان با مشکلات زیادی روبرو شد و به او تهاجم شد، اما خدا را شکر دیدیم که پس از گذشت چندین سال و با حاکم شدن عقلانیت بر جامعه امروز در مذاکره مستقیم قرار گرفتیم»
اشاره کرباسچی به مقاله «مذاکره مستقیم» به قلم «عطاالله مهاجرانی» در اردیبهشت 69 در روزنامه اطلاعات است که نویسنده طی آن به منظور حل و فصل اختلافات بین ایران و آمریکا متقاضی مذاکره مستقیم بین تهران و واشنگتن شده بود.
هر چند برخلاف ادعای کرباسچی در آن تاریخ اساسا حزب کارگزاران به وجود نیآمده بود که اکنون کرباسچی مدعی عضویت مرکزی ایشان (مهاجرانی) در حزب متبوعه شان شده است.
علی ایحال اظهارات بدون روتوش کرباسچی را باید طعنه ای نچندان پنهان به آیت الله خامنه ای محسوب کرد که در آن تاریخ با قاطعیت و تندی با مهاجرانی برخورد کرد و صراحتاً خطاب به ایشان گفت:
«مذاکره یعنی بده و بستان. توچه چیزی داری که می خواهی در مذاکره به طرف آمریکائی بدهی تا در ازایش چیزی بگیری؟»
هر چند اخیراً و به سهم خود در مقاله «موزعین آفتابه» به تفصیل نوشتم:
آنانکه در آن مقطع و بعد از مخالفت آیت الله خامنه ای با مذاکره با آمریکا با غُر و لـُند موضع سرسختانه «آیت الله» را برنتابیدند همان هائی هستند که امروز و در ورای مذاکرات فعلی ایران با آمریکا بر سر پرونده اتمی اقدام به لنترانی کرده و می گویند: «آیت الله بی دلیل در مذاکره با آمریکا سخت سری می کرد و علی رغم مخالفت قاطع اش با مذاکره با آمریکائیان در 69 سیر وقایع نهایتاً ایشان را متقاعد و مجاب و بلکه مجبور کرد تا به صرافت صحت مذاکره مستقیم با آمریکا بیفتند!» این در حالی است که «اصحاب غـُر» خود را به جهالت می زنند که مخالفت آن روز خامنه ای ناظر بر مطالبه چنین مذاکراتی از جانب معاون رئیس جمهور وقت ایران آن هم از موضع پائین دستی بود و این یک تفاوت ساختاری با مذاکرات فعلی در 92 دارد که برخلاف 69 این بار این بالاترین مقام اجرائی ایالات متحده (اوباما) است که از موضعی علی الظاهر متواضعانه در زمستان 91 و از کانال پادشاهی عمان و از طریق نامه رسمی خواستار مذاکره مستقیم با ایران شده است و همین «آیت الله» در 91 و به استعداد افزایش سانتریفوژ از 64 عدد دوران خاتمی به 19000 عدد و ایضاً افزایش غنی سازی از ۳.۵ درصد دوران خاتمی به ۲۰ درصد و ایضاً بومی کردن چرخه اتمی به میزان 100% و ایضاً رساندن ذخیره اورانیوم به ۱۲ تن و در حالی که با مساعی سپاه قدس شریان های تنفسی آمریکا در سوریه و بغداد و بحرین و یمن، اسیر سرپنجه قدرتمند «قاسم سلیمانی» و نیروهای تحت فرمانش شده بودند اکنون همین «آیت الله» به اندازه کافی «چیز» داشت تا محتاطانه و با دستی پُر مُجوز مذاکره با طرف غربی را به امیرانش بدهد.
اما نکته دیگر و مغفول مانده از دید دبیر کل حزب کارگزاران صحت ادعای رهبری ایران است مدلول بر آنکه نتیجه با دست خالی به مذاکره با «اجنبی در موضع قدرت نشسته» رفتن همانی خواهد شد که پیشنهاد دهنده «آن موقع» مذاکره مستقیم مبدل به صله گیرنده پنهان «این موقع» از اجامر همان اجنبی خواهد شد!
(نگاه کنید به اهل صله و پتیاره قدرت)


.

۱۳۹۴ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

نادان دوست!



هنوز یک هفته از پست «خاکسارنامه» نگذشته که در آن بر بی استعدادی آستان بوسی مسئولان نشریه «طلوع صبح» و ابراز چاکرسالاری ناشیانه ایشان نزد آیت الله هاشمی رفسنجانی انگشت تاکید گذاشته بودم که نوقلمان این نشریه بار دیگر نشان دادند الحاق بدون استعداد شان به خانواده مطبوعات تنها متضمن عرض خود و زحمت مقتدای ایشان خواهد شد.
روی جلد این نشریه با تیتر برجسته اش بنقل از آقای رفسنجانی (دیروز در کوچه روستایشان می گشتند؛ امروز انقلابی شده اند) بخوبی موید آنست که یک فقره «دوست نادان» به کفایت کار صدها منتقد و مخالف را عهده داری می کند.
مثل ارادت ایشان به آقای هاشمی مثل صراحت شاعری است که به ظرافت بر این واقعیت اذعان داشت:
دوستی با مردم دانا نکوست
دشمن دانا به از نادان دوست
دشمن دانا بلندت می کند
بر زمین ات می زند نادان دوست
قطعاً آن لحظه ای که مسئولین این نشریه در «سودای» ابراز ارادت به «سُویدآی» دل حمیرا صفت شان (!) تیتر مزبور از این مصاحبه را برای روی جلد خود برگزیده اند در مُخـَیـّـله خود بر این باور بوده اند که در حال دفاع جانانه از مصاحبه شونده و ضربه فنی کردن مخالفان «آیت الله» از طریق «دهاتی معرفی کردن» ایشانند!
تدبیر ناشیانه ای که بسرعت کمانه کرد و با توجه به خاستگاه روستائی جناب هاشمی از «نوق رفسنجان» و صاحب منصبی ایشان بعد از انقلاب اسلامی بازخورد چنین تیتر نابخردانه ای موجبات اخم و ترشروئی مخاطب بر محور «تفرعن و خودگم کردگی مصاحبه شونده» را بنحو احسن فراهم آورد.
تبختری که بشکلی تاریخی، «تفاوت ها» را نارفیقانه ملاک «تمایزها» قرار داده و مُتبخترین بقاعده، فرودستان و روستازادگان را به اتهام همین تفاوت ها مورد تحقیر و شماتت های «خویش بیش بینانه» خود قرار داده اند.
بر این منوال ظاهراً وقت آن رسیده تا «آیت الله» در خزان عمر یا دست به یک بازبینی در روحیات خود محورانه شان زنند و یا یک تجدید نظر اساسی در عقبه پروپاگاندا و قلمداران آستان بوس خود نمایند.
قدر مسلم با چنین «نادان دوستانی» آیت الله دیگر بی نیاز از دشمنان و مخالفان خواهند شد!


۱۳۹۴ مرداد ۱۲, دوشنبه

مشفقانه و تلخ کامانه با رئیس جمهور!


جناب آقای روحانی
بدون کمترین تکلف و مجامله بخشی از اظهارات تلویزیونی اخیر جنابعالی با مردم ایران موجبات تلخ کامی توام با تاسف شد!
تلخ کامی مورد ادعا ناظر بر تباین رفتاری جنابعالی با آن بخش از کلامت تان در «جام جم» بود که فرمودید:
یکی از مسائلی که ما در این توافق به دست آوردیم «عزت ملی» است. یعنی امروز همه دنیا عزت مردم ایران را به خوبی می بینند و لمس می کنند. یک پیروزی ما پیروزی غرور ملی ماست. مردم ما توافقی را امضا کردند که این توافق برد- برد است و ما به اهداف اصلی‌مان دست یافتیم. بنابراین احساس غرور می‌کنیم .... بنده در مراسم تنفیذ در مجلس گفتم: با زبان تهدید با ملت ما سخن نگویید. بلکه با زمان تکریم صحبت کنید و این سخن را در حضور 50 تن از سران کشورها یا نماینده کشورها بیان کردم. امروز به حمدلله ما به این نتیجه رسیده‌ایم و دنیا هم به این نتیجه رسید که تکریم و نه تهدید و تحریم می‌توانست مسئله را حل کند.

جناب آقای روحانی!
تلخ کامی از اظهارات جنابعالی از آن بابت است که شخصاً از غروب پنجشنبه هشتم مرداد ماه که باراک اوباما در کنفرانس تلفنی خطاب به حامیانش در توافق هسته ای گفت:
«رژیم ایران یک دین‌سالاری بی‌رحم، ضدآمریکا و ضداسرائیل است که هلوکاست را انکار می‌کند، از نایبان تروریست خود حمایت کرده و در منطقه دست به اقدامات ثبات‌زدا می‌زند. ممکن است که آن‌ها تلاش کنند که حقه بزنند، اما به واسطه این توافق، ما به شکلی به مراتب موثرتر از وضعیت بدون توافق، قادر خواهیم بود که مُچ آن‌ها را بگیریم»

جناب آقای روحانی!
شخصاً و از زمان ابراز چنین سخنانی از دهان رئیس جمهور آمریکا «ناامیدانه» چشم انتظار آن بودم تا حضرتعالی در مقام نماینده جمهور ایرانیان و با پشتگرمی به ثلاثی طلائی «عزت ـ حکمت ـ مصلحت» ابلاغ شده در دیپلماسی خارجی جمهوری اسلامی و به اعتبار داعیه گویش تکریم طلبانه تان از «دنیا»(!) پاسخی شایسته به لنترانی سخیف و گستاخانه و بدون تکریم رئیس جمهور آمریکا بدهید. اما همان طور که پیشتر گفتم در این چشم انتظاری امید چندانی نداشتم!
ناامیدی که ناشی از آن می بود که در حافظه خود هنوز به یاد داشتم که چگونه در شهریور ماه 92 وقتی اوباما گاله دهانش را به ناخجستگی بسوی ملت ایران باز کرد و رجزخوانانه اظهار داشت: «در مقابل ایران همه گزینه ها از جمله گزینه نظامی روی میز است» اینجانب به قامت استعداد و بضاعت مزجاة ولو اندک خود و در اندازه یک شهروند معمولی ایرانی بر خود فرض دانستم تا در مقام دفاع از ملت و کشورم خطاب به ایشان بنویسم:

آقای اوباما ـ مودب باشید!
تکرار مکرر «همه گزینه ها روی میز است» از جانب جنابعالی در ذهنیت ایرانیان نوعی لات بازی و ادبیات لمپنی را تداعی می کند. بمثابه «گند چاله دهانی» که به اعتبار قطر گردن و حجم بازو و صغر عقل راه را بر ایرانیان بسته و با نشان دادن «قمه آخته اش» و دست کشیدن بر «قبضه تپانچه اش» از ایشان متابعت می طلبد!
آقای اوباما ـ زکات مهتری نزد ایرانیان تواضع است. برای ایرانیان این توقع فرض است که نماینده کشوری که مدعی قدرتمندترین و پیشرفته ترین و مترقی ترین کشورهاست به فراخور قدرت و پیشرفت و ترقی اش برای جهانیان مشق ادب کند تا دیکته ترس! ایرانیان ادبیات چاله میدانی و قلدرانه را شایسته رئیس جمهور کشوری نمی دانند که مدعی برتری کشورش در مدنیت و تمدن و اخلاق و آداب است! زشت است رئیس جمهور قدرتمندترین کشور جهان بودن و در ادب و آداب، زبانی جز زور و تهدید و ارعاب و خشونت و اشاعه وحشت را بلد نبودن. (*)

جناب آقای روحانی!
ناامیدی اینجانب از واکنش لازم و در خور شان ملت ایران از سوی جنابعالی بازگشت به این واقعیت داشت که علی رغم گستاخی های مسبوق به سابقه دولتمردان آمریکا نسبت به ایران و ایرانیان در کمال تحیر مشاهده کردم حضرتعالی در فردای مکالمه تلفنی با اوباما و در وجد ناشی از این مکالمه و علی رغم لنترانی مجدد «همه گزینه ها روی میز است» ایشان را فردی مودب تشخیص و معرفی فرمودید!

ملالی نیست! منتخب کافه ملت ایران به اعتبار رای اعتماد ایشان چه خاتمی باشد چه احمدی نژاد یا روحانی واجب الاحترام است. اما این احترامی است دو جانبه و به همان میزان که ایرانیان اعم از «موافقان و مخالفان» ملزم به رعایت شان منتخب ملت اند متقابلا همین وظیفه را بشکلی مضاعف بر ذمه منتخب خود قرار داده اند تا در عالی ترین سطح سنگربان عزت و کرامت و حرمت و شرافت ایشان در عرصه های داخلی و خارجی باشند.
منزلت «گوهر» با «گوهری» است جز آنکه به قفا مُطلا را در قاب طلا نشانده باشند!

بگذریم! اما جناب آقای روحانی!
حسب گزارش «رسانه های واثق» مقرر شده است تا جنابعالی در کنار باراک اوباما امسال جزو سخنرانان اولیه روز افتتاح اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک باشید! و حسب گزارش همان رسانه های معتبر محتملاً این تقارن منجر به مصافحه و بلکه مکالمه و مذاکره بین جنابعالی با رئیس جمهور آمریکا خواهد شد.
هر چند هنوز هیچ خبری دال بر تصمیم جنابعالی جهت شرکت در این اجلاس منتشر نشده و هر چند مطمئنم بزودی در کنار آب های از دهان جاری افراد و نشریات دلبسته، افراد و نشریات «دلواپس» در داخل دست به جنجال رسانه ای خواهند زد تا یا جنابعالی را از صرافت این سفر بیاندازند و یا مانع از نزدیکی یا ملاقات محتمل حضرتعالی با اوباما شوند!
علی رغم چنین رویکرد محتملی از آنجا که اینجانب با توجه به روحیات شناخته شده حضرتعالی مطمئنم عازم این سفر خواهید شد و مطمئنم به استقبال مواجهه با اوباما نیز خواهید رفت! لذا بدون دلواپسی اما با یک امیدواری کم فروغ متوقعم در آن مواجهه مفروض و محتمل لااقل این بار خرق عادت کرده و در قامت نماینده قابل وثوق و راست قامت انقلاب اسلامی و در تراز رئیس جمهور ملت سربلند و با کرامت ایران با اوباما برخورد کنید.

جناب آقای روحانی!
مستدعی است این بار در موضع یکی از فرزندان انقلاب اسلامی و حاملان و پیروان اندیشه همان خمینی که افتخار «امام» نامیدنش را به نام خود در تاریخ ایران سند زدید؛ از موضعی بالا دستی و مقتدرانه آن گونه با نماینده جمهور آمریکائیان برخورد کنید تا ایرانیان از عمق چشمان تان غرور ناشی از تسلیم نشدن و باج ندادن و حـُریت خود را که بیش از 60 سال در زیر فشار جنایات و اجحافات و مظالم و اجامرش کمر خم نکرد را به عینه ببینند.
آن چنان زبونانه و حقیرانه نگاهش کن تا از عمق نگاهت بتوانی همه بی آزرمی ها و بی اخلاقی ها و بی وجدانی های خود و اسلاف خود علیه ملت ایران را با زبان چشم به پیشانی اش بکوبی!
چنان در اندازه و قامت رشید ملت ایران با وی برخورد کن تا با عمق وجودش و از اعماق تاریخ فریاد «هیهات من الذلةُ» شیعیان حسین را بعد از 70 سال زورگوئی و حق کشی و جنایت و خیانت خود و اسلاف خود در حق ملت ایران را با وضوح مستفاد شود.

جناب آقای روحانی!
بگذار در تاریخ بنام شما ثبت کنند که ایرانیان 37 سال در مقابل آمریکا مقاومت کردند و در نهایت توانستند از موضعی حق به جانب آن «شیطان بزرگ» را در مقابل خود خاضع کند و «روحانی شان» بمثابه یک سلطان فاتح و با گردنی افراشته بنمایندگی از جانب مردم اش و انقلاب اش، در خاک آمریکا آنگونه با رئیس جمهور آمریکا برخورد کرد گوئی شهریاری اذن شرفیابی و خاکساری را به رعیت اش داده.

البته فقط امیدوارم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


۱۳۹۴ مرداد ۱۰, شنبه

خاکسارنامه!



هفته نامه «طلوع صبح» از نشریات جدیدالولاده در خانواده مطبوعات ایران است که به اعتبار شیدائی شناخته شده مدیر مسئول این نشریه نسبت به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و با استناد به جهتگیری رسوا و آشکار این نشریه در حمایت همه جانبه از آقای هاشمی رفسنجانی می توان و باید بجای هفته نامه ای با تقید به الزامات حرفه ای دنیای رسانه آن را صرفاً در اندازه های یک ارگان حزبی برسمیت شناخت.
لیکن و ظاهرا به اعتبار جوانی مدیر مسئول و کم تجربگی ایشان در امر آستان بوسی (!) تولیدات «طلوع صبح» بعضاً از مرزهای ارگان حزبی نیز فراتر رفته و بیشتر مفردات یک خاکسارنامه را تداعی به ذهن می کند!
جدیدترین نسخه این نشریه حامل نکات عبرت آموزی است.
طلوع صبح در یکی از مقالات نسخه جدیدش به اعتبار نفرت زائد الوصف اش از رئیس جمهور «سابق» و الفت بی حد و حصرش به رئیس جمهور «مسبوق»! آورده:
«او (احمدی نژاد) كه استاندار هاشمی‌رفسنجانی بود سال‌ها در زیر سایه این مرد نان می‌خورد و دندان برای جایگاه او تیز می‌كرد. انگار كه خصلت این افراد نمك نشناسی است.»
ظاهراً نویسنده مقاله مزبور در ابراز خاکساری اُور دوز کرده و مرزهای چاپلوسی را تا جائی پیش بُرده که خوااننده متن را ناخواسته به عمق تاریخ و قعر دربار ناصرالدین شاه و مداهنه های مهوع مستوفیان و مقرنس السلطنه ها و مُحدب الممالکان پرتاب می نماید!
همین بی قراری در مداهنه، مُنجر به آن شده تا «نویسنده» مناسبات قدرت در ایران را ذیل مناسبات سلطان جنت مکان و خـُلد آشیان و روزی رسان فهم کند و بالتبع گماشتگان مردم در کرسی خدمت را نیز «نان خوران» هاشمی رفسنجانی بگمانند که موظفند به پاس روزی خواری از جوار سخاوت رعیت نوازانه آن «قبله عالم» نمک نشناسی نکرده و ثناگو و مسئلت جوی طول عمر با عزت و سلامت و پر برکت آن یگانه اختر آسمان کیاست و درایت و معدلت گستر باشند!
بقول این برادران آمریکائی:
اخوی! Take it Easy 
36 سال پیش در ایران علیه چنین مناسبات سلطان و شبانانه ای انقلابی روی داد که به اعتبار خمینی اش و اسلام خمینی اش، روزی رسان خداوند فهم شد و ادبیات نمک گیری و نمک نشناسی ذیل الطاف ملوکانه «السلطان سلطان و الخاقان خاقان» در شعاع مناسبات خداباوری و مردم محوری و خادم مسلکی مسئولین بی فروغ شد!
ظاهراً جنابعالی دیر رسیدید ـ تمام شد!