۱۳۹۵ تیر ۲۳, چهارشنبه

بی ظرافتی ظریف!


(باز نشر بمناسبت یک سالگی برجام)
آرش کمانگیر بزرگ ترین دروغ و درعین حال یقینی ترین واقعیت مفروض نزد ایرانیان و شاخص ترین نماد برای درک ذهنیت ایرانیان از خود یا تخیل از خود و فهم ایشان از خود و قهرمانان خود است!
دُردانه تهمتنی نزد ایرانیان که می دانند دروغی بیش نیست اما دوست دارند این دروغ را واقعی و آن تخیل را قهرمان فرض اش کنند تا از آن طریق بتوانند «خود» را قهرمانانه فهم کنند.
اسطوره ای متخلق به جمیع محاسن و فضائل و دلالتی بر کمال دلیری ها و تمامتی بر فراز بی باکی ها با یک تبصره و آن این که دروغ است و اساساً وجود خارجی ندارد.
دکتر محمد جواد ظریف نیز از جوار چنین خلسه خدر آوری اینک به آرش ترین آرش ایرانیان مُبدل شده! یعنی مهم نیست «دکتر ظریف موجود» واقعاً آرش باشد یا نباشد مهم آن است که از نظر ایشان و در تخیل ایشان ظریف باید آرش باشد ولو آنکه شانه های ظریف توان کشیدن این سنگین باری را نداشته باشد. ولو آنکه شخصا و صادقانه و مکرر بگوید من ظریفم نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر اما افواج به وجد آمده و نیل قهرمان خواهانه ایرانی خطاب به ظریف می گوید:
خیر ـ هستی. گرمی حالیت نیست. یعنی باید باشی!
خطابتی اشبه به افسانه دروغین «رستم دستان» با بزک دروغین تر منسوب به فردوسی که همانا و همانقدر که: «رستم یلی بود در سیستان ـ منش کردمی رستم داستان» همین سان ظریف نیز یلی بود نزد شیدائیان که با تب قهرمان خواهانه و قهرمان سازانه ایرانیان آنی شد که «نگاش نکن ظریفه ـ شش نفر رو حریفه»!
علی ایحال و بیرون از این بهجت ظریفانه و با اتکای بر داوری انتزاعی از واقعیت های خالی از احساس در دنیای سیاست ظریف در ماجرای مذاکرات هسته ای کارنامه درخشانی را از خود در تاریخ ثبت نکرد.
داوری عملکرد دکتر ظریف در ماجرای برجام را می توان با آن ضرب المثل آمریکائی رمزگشائی کرد که می گویند «Timing Is Everything» چیزی معادل توصیه علی (ع) «العاقل من وضع الاشیاء مواضعها» دائر بر آنکه عاقل کسی است که هر کاری را به وقت و در جای خود انجام می‌دهد.
در ماجرای مذاکرات هسته ای منجر به برجام زیرکی آمریکائی ها آنجا بود که با همان منطق «Timing Is Everything» در بهترین زمان ممکن ورود به مذاکرات کردند و کوشیدند با اتکای بر رویکرد «بوسه بر گردن» (1) از فرصت مهندسی انتخابات 92 بمنظور تقویت عوامل عملگرا و شائق به خود در ایران بهره برده تا ضمن نزدیکی با این «طرف» توازن سیاسی در ایران را بنفع «شائقون» به خود و بر علیه «انقلابیون» بر هم بزنند. (2)
آمریکا برای ورود به این کارزار متوسل به همان چیزی شد که پیش تر «میخائیل گورباچف» ورودش به ماجرای «گلاسنوست» و «پروسترویکا» را با آن استارت زد و در کنگره حزب کمونیست از آن تحت این گزاره نام برد:
ما می خواهیم آمریکا را از نعمت داشتن یک دشمن محروم کنیم!
آمریکا به اعتبار تفطنش از شیدائی یک جناح به خود در ایران و بهره برداری از این شیدائی از طریق نزدیکی با این طرف (شائقون) بمنظور به انزوا بردن آن طرف (انقلابیون) کوشید معادله قوا در ایران را بنفع خود و شیدائیانش در ایران با رویکردی گورباچفی بازسازی کند.
اهتمام کاخ سفید در این بازی آن بود و هست تا از طریق القای «با تقرب به کدخدا زندگی شیرین می شود» موفقیت آمیز بودن «محروم کردن یک جناح از برکت وجود دشمنی با آمریکا» را با آچمز کردن جناح انقلابی در ایران برند سازی کند.
خوانش خطوط میانی پیام نوروزی اوباما به ایرانیان تلاش کاخ سفید برای نیل به این مقصود را بوضوح مشهود می کند.
به قول «ریچارد نفیو» کارشناس اندیشکده بروکینگز:
دولت اوباما معتقد است برجام باعث می شود عناصر آشتی جو، نفوذ بیشتری در سیاست دولت ایران داشته باشند. هدف آمریکا از برجام قدرت یافتن میانه روها برای نفوذ بر سیاست های پیچیده ایران است. (3)
علی رغم این آمریکائیان نشان دادند تا آن درجه هم ساده اندیش و دست و دل باز نیستند تا ناشیانه همه تخم مرغ های خود را در سبد عملگرایان ایرانی قرار دهند.
شواهد حاکی از آن است آمریکا علی رغم تنفیذ برجام تاکنون و در عمل ایران را برخوردار از لقمه دندان گیری از جوار برجام نکرده. چنین رویکردی قرینه نوع برخورد کاخ سفید با ماجرای جنگ 8 ساله بین ایران و عراق است که «هنری کیسینجر» به خوبی از آن بدین گونه پرده برداشت که:
ما در جنگ بین عراق و ایران باید به عراق تا آنجا کمک کنیم که ایران نتواند عراق را شکست دهد و آنقدر هم کمک نکنیم که عراق بتواند ایران را شکست دهد! (یک بازی با حاصل جمع صفر)
در ماجرای برجام نیز تا اینجا واشنگتن کوشیده بدون دادن امتیازی جدی به شائقون خود در تهران از حیث روانی این جناح را تا آن اندازه تقویت کند تا بر جناح انقلابیون فائق آیند اما به اعتبار شناخت واقع بینانه واشنگتن از مناسبات قدرت در ایران و درکش از بیرون از دسترس بودن منابع قدرت نزد جناح عملگرا، این جناح را تا آن اندازه تقویت نمی کند تا از جوار چنان دوپینگی کلیت نظام جمهوری اسلامی بدون اعراض از مسیر طی شده و با حفظ مختصات آنتاگونیستی اش با کدخدا بتواند به استحکام برسد.
بی جهت هم نیست علی رغم همه خاصه خرجی دولت تدبیر و امید در برجام و وفق منویات «کدخدا» تاکنون از جوار برجام آبی از دست آمریکائی ها در حلقوم تشنه عملگرایان پاستور نچکیده.
به طور خلاصه آمریکائی ها در طول مذاکرات هسته ای زیرکانه اما با چهره ای ابلهانه کوشیدند یک جناح را در ایران از نعمت برخورداری از دشمن محروم کنند تا جناح دوم را در مقابل ایشان تضعیف و خلع سلاح نمایند.
در این میان اشتباه فردی مانند دکتر ظریف و در قامت مذاکره کننده ارشد ایران آنجا بود که بدون آشنائی با این آرایش جنگی و بدون شناخت از قواعد و تاکتیک های چنین تنازعی، ناشیانه و ناخواسته در زمین آمریکائی ها بازی کرد و متوجه نشد مذاکرات هسته ای نه از نظر شکلی بلکه از نظر محتوائی و برخلاف نظر ایشان محتوم به بُرد ـ باخت بود.
بُرد و باختی که طی آن واشنگتن می تواند تمامیت خود را در مقام طرف پیروز به رُخ حاملان انقلاب اسلامی بکشاند.
در این میان اشتباه ظریف و ایضاً سهم ظریف در «فرجام برجام» معطوف به نوع و زمان ورود ایشان به مذاکرات 1+5 بود که در بدترین زمان ممکن و بدترین شکل ممکن اتفاق افتاد.
ظریف بدون توجه به این نکته به مذاکرات ورود کرد که اساسا پرونده هسته ای فاقد ماهیتی تکنیکال بود و فرای مناقشات اتمی، ثقل اصلی این پرونده سیاسی و آغشته به هویت و موجودیت انقلاب اسلامی بود و بدین اعتبار این پرونده نمی بایست بدان شکل روی میز مذاکرات قرار می گرفت که به بر هم خوردن تعادل داخلی سیستم بنفع عملگرایان و بر علیه سویه انقلابی ایران منجر شود.
دکتر ظریف هر چند به کرات و صادقانه در تریبون های مختلف اعتراف می کند که تنها در حقوق بین المللی و فن دیپلماسی تبحر داشته و کمترین درک و شناختی از نقشه راه سیاست داخلی ایران ندارد اما متوجه نبود که همین ناآشنائی ایشان از ماتریس قدرت در داخل ایران مانع از آن خواهد شد تا ایشان با درکی جامع از نقش خود در مذاکرات 1+5 پشت میز مذاکرات بنشیند و بالتبع با حضور تمام قدش در مذاکرات هسته ای با مختصات و دیزاین آمریکائی ناخواسته خود و مهترش در پاستور را در فرجام برجام به نمادی از حلاوت قرابت با کدخدا نزد حاملان و شائقان داخلی آمریکا در ایران و در نقطه مقابل حاملان انقلاب اسلامی مبدل کرد و موجبات تضعیف کفه ترازوی حاملان انقلاب اسلامی در مقابل اقشار غربنده و بی التفات به کلیت و ماهیت و موجودیت انقلاب اسلامی و ایضاً جمهوری اسلامی شد.
زمانی سعید حجاریان ادعا می کرد با این استدلال که سابقه حجت الاسلام فلاحیان در کمیته انقلاب اسلامی از وی فردی با روحیات عملیاتی ساخته مخالف ورود ایشان به وزارت اطلاعات بود و معتقد بود فلاحیان با چنان روحیه ای برای وزارت هزینه افزائی می کند.
پیش بینی که برخوردار از صحت بود و اکنون و با همان سیاق می توان ظریف را بدلیل و اعتراف شخصی اش به ناآشنائی با مناسبات سیاسی در داخل ایران که بشکلی اجتناب ناپذیر در مناسبات خارجی ایران نیز سر ریز می کند ایشان را نیز گزینه ای نامطلوب برای مدیریت مذاکرات هسته ای از جانب ایران محسوب کرد که بدون شناخت از بازی زیر پوستی آمریکا در ایران و بدون شناخت از مومنتوم های زیر پوستی در هرم قدرت ایران خود را به مذاکرات 1+5 کلیپس کرد و موجبات فرجامی شد که به تعبیر رهبری نظام هزینه های سنگینی را به حساب جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی واریز کرد و سازمان سیاسی انقلاب را به خسارت انداخت.
در این میان توئیت شب عید هاشمی رفسنجانی در توصیف شخصیت دکتر ظریف نیز آفتابی شد دلیل آفتاب که نزد معظم له که از ابتدای انقلاب اسلامی و به اعتبار رفتارها و سلوک تاویل پذیرش از جانب غربی ها تحت عنوان «عملگرا» لوگو شده «انقلابی گری» چگونه معنا می شود.
اکبر هاشمی‌رفسنجانی:
اگر «انقلاب» را در ایجاد تحول بدانیم،‌ ظریف بهترین نماد انقلابی‌گری است!
قدر مسلم ظریف هر چه که باشد انقلابی نمی تواند محسوب شود. حتی به اعتبار محفوظات آکادمیک ظریف و عملکرد ایشان در زمین واقعیت دکتر را در عداد دیپلمات های زبردست در حوزه مناسبات بین المللی نیز نمی توان تلقی کرد.
ظریفی که در آغاز حضورش در قامت وزیر خارجه در بخشی از برنامه مکتوب و ارائه شده اش به پارلمان، ذهنی گرایانه و بشکلی دانشگاهی و اطو کشیده عناصر شکل دهنده گفتمان اعتدال در سیاست خارجی را با تاکید بر واقع بینی و خود باوری و پایبندی به آرمان ها و ارزش های انقلاب اسلامی و شناخت ظرفیت ها، توانمندی ها و محدودیت های ملی و پرهیز از تحقیر، تخفیف و یا بزرگنمایی دیگران بدان شکل تعریف می کرد که:
رقابت در دوره گذار کنونی بیشتر در اشکال «غیرنظامی» صورت می پذیرد. مفهوم قدرت با تحول محتوایی مواجه شده است. گذار از تمرکز بر قدرت نظامی سنتی به سایر ابعاد نوظهور قدرت، اصالت یافتن مشخصه های فرهنگی، معنایی، هنجاری، گفتمانی و نامتقارن و اشاعه معانی غیر نظامی قدرت مانند قدرت اقتصادی، قدرت تکنولوژیک، قدرت نرم، قدرت بازیگری و قدرت اجماع سازی از نمادهای این تحول بوده است. به همین دلیل فضا برای قدرت های منطقه ای منجمله جمهوری اسلامی ایران به طرز بی سابقه ای باز شده است ... و بازی با حاصل جمع صفر جایگاه خود را در روابط بین الملل از دست داده و گرچه هنوز بسیاری از حکومت ها تلاش می کنند منافع و اهداف خود را با هزینه دیگر کنشگران به پیش ببرند، ولی بازیگرانی که بر دیدگاه بازی با حاصل جمع صفر و یا بازی برد- باخت اصرار می ورزند، شرایط باخت – باخت را به خود و دیگرکنشگران تحمیل می کنند.

چنین ظریفی با چنان نگاهی در نقطه تباین با ظریفی است که در فردای حضور تمام قدش در مذاکرات اتمی در توصیف هژمونی نظامی آمریکا می فرمایند:
آیا فکر کردید آمریکا که می تواند با یک بمب تمام سیستم دفاعی ما را از کار بیاندازد از سیستم دفاعی ما می ترسد!؟

چنین ادعا و اعتقادی بیرون از شعارهای قبلی یعنی پایبندی «مدعی» به دیپلماسی قدرت و التزام به مناسبات قدرت فائقه نظامی آمریکا و تن دادن به بازی با قواعد این دیپلماسی در زمین کدخدا.
این یعنی موفقیت آمریکا در تبدیل برجام به محمل فشار بر جمهوری اسلامی بمنظور تقویت عملگرایان در مقابل حاملان انقلاب اسلامی از طریق دادن سوبسید «نزدیکی با من (آمریکا) بمنظور ایجاد اقبال عمومی اقشار غربنده به جناح مذاکره کننده با آمریکا» در ایران.
این یعنی بدون توجه به فونداسیون انقلاب اسلامی مذاکرات را در زمین آمریکا بازی کردن به قیمت «هر توافقی بهتر از بی توافقی است» (4) که نتیجه محتوم آن بر هم زدن تراز و موازنه نیروها در ایران به نفع اقشار غربنده که برای نخستین بار توانستند لااقل در تهران بر جبهه حاملان انقلاب فائق آمده و انتخابات اسفند 94 در تهران را فاتحانه بنام خود سند بزنند.
بدین اعتبار نکوهش فرجام برجام در سخنان آیت الله خامنه ای در سخنرانی مشهد مبنی بر آنکه:
سیاست مورد نظر آمریکا این است که وانمود کنند ملت ایران بر سر یک دوراهی قرار دارد و چاره‌ای ندارد جز اینکه یکی از این دو راه را انتخاب کند. آن دوراهی که ترسیم می‌کنند، عبارت است از اینکه یا با آمریکا کنار بیاییم یا باید به‌طور دائم فشارهای آمریکا و مشکلات ناشی از آن را تحمل کنیم ... در همین توافق اخیر هسته‌ای هم وزیر خارجه ما در مواردی به بنده گفت که «ما اینجا را نتوانستیم و این خط قرمز را نتوانستیم حفظ کنیم» معنایش همین است، یعنی طرف مقابل وقتی دولتی مثل آمریکاست که پول، امکانات، دیپلماسی فعال و عوامل گوناگونی در اطراف دنیا دارد، کنار آمدن با او به ‌معنای صرف‌نظر کردن از برخی چیزهایی است که انسان بر آنها پای می‌فشارد.

چنین اظهاراتی دالی است از تکدر توام با تفطن رهبری نسبت به خاصه خرجی عملگرایانی که خام اندیشانه در توهم سیاست دانی همه تخم مرغ های خود را در سبد نزدیکی با کدخدا از حیز انتفاع انداختند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ نگاه کنید به مقاله «بوسه بر گردن»
2ـ نگاه کنید به مقاله «موزعین آفتابه»
اندیشکده بروکینگز
4ـ نگاه کنید به مقاله «برجام، فروش سهره بجای قناری»

هیچ نظری موجود نیست: