۱۳۹۵ مرداد ۳, یکشنبه

ژاندارک بازی فائزه!


اظهارات جدید فائزه هاشمی روایتی آشنا و قابل مناقشه از سنت سیئه کارگزارانی است که تا در حکومت اند مبتلا به سادیسم و خویش کامی اند و در فردای بیرون ماندن از حکومت مبتلا به مازوخیسم و آزادی طلبی می شوند.
فائزه در نشست سرای قلم با بضاعتی نحیف از مبانی و معرفت دینی در مقام نقد حکومت دینی اظهار داشته: من با حکومت دینی مخالفم! و در ادامه مخالفت خود را مستظهر به آن کرده که تجربه حکومت دینی در ایران بعد از انقلاب اسلامی موجبات گسترش رفتارهای دین ستیزانه و دین گریزانه را در جامعه فراهم آورده.
هر چند نمی توان مُنکر گسترش قابل رویت از اطوار و رفتار منافی دین و زیست مومنانه نزد کسری از شهروندان در ایران شد اما در این میان اگر جمهوری اسلامی اتهامی دارد آن اتهام، نشان دادن عریانی و برون ریخت بی ریختی و بی شمایلی هویت فرهنگی بخش های متکثری از بدنه شهروندی در ایران بعد از انقلاب اسلامی است که در فردای انقلاب و ابتنای جامعه بر شاکله ای نوین ازهویت ایرانی، دچار بحران هویت شدند. اتهام سنگین جمهوری اسلامی آنست که بی هویتی و خانه بدوشی فکری و کولی وشی این بدنه متکثر را عریان کرد و بی محابا فریاد زد: ایشان لُختند!
جمهوری اسلامی خواسته یا ناخواسته عامل و اسباب برون ریخت و عریان کردن ماهیت «ایمان ویترینی» و «دین مخنث» مردمانی شد که تا قبل از این با تعریف مدالیومی و مینی مال و کاریکاتوری از دین «فکر می کردند» مسلمانند. دینی که در مسامحه آمیز ترین قرائت ممکن «بود و نبودش» علی السویه است و کمترین بروز و نمود و ظهوری در تعیین و تبیین رفتارهای فردی و اجتماعی مومنانش ندارد.
(پیش تر در مقاله «آی دی لوژی» در این مورد بتفصیل نوشته ام)
اما در این میان اظهارات فائزه هاشمی نیز از آن جهت مناقشه پذیر است که دوز صداقت در آن فاقد غلظت است!
تنزه طلبی فائزه از آن جهت غیر قابل وثوق و فاقد جذابیت است که عنصر ابن الوقتی در آن مشهود است.
در واقع جنس و جنم تنزه طلبی فا‌ئزه لطیفه ای را می ماند که طی آن ایشان می کوشند با «ژاندارک بازی» و «ژاندارک نمائی» مانع از قابل رویت شدن پیوستن عقیل گونه خود به شامیان بعد از محروم شدن شان از خزانه امیرالمومنین شوند!

تنزه طلبی خلق الساعه فائزه و برائت امروزین ایشان از حکومت دینی را چگونه می توان باور کرد در حالی که تا وقتی «آقا جون» بر سر کار بود و ایام به کام بود و مخالف هاشمی دشمن پیغمبر بود و ویلای لواسان هم به راه بود و جولان «مهدی بابا» مُهیا بود و رعیت نیز مشغول ثناگوئی و استقبال بود! حکومت دینی خوب بود و اکنون که بنا به هر دلیلی اسباب سور و سات و ویژه خواری و اشرافیگری برای ایشانیان (!) کم فروغ شده مشارالیها به صرافت بد بودن و اخ بودن و نالازم و نامفید بودن حکومت دینی افتاده اند!؟

خیر فائزه خانم!
نقل این حرف ها نیست. ادبار امروز شما از حکومت دینی در کنار اقبال دیروزتان از همان حکومت دینی حکایت آن داعشی است که همسرش را بعد از ازدواج در شب دوم سر بُرید! و وقتی در محکمه قاضی از ایشان پرسید چرا همسرت را کشتی؟ گفت: آقای قاضی ـ چون باکره نبود!
و وقتی قاضی پرسید پس چرا همان شب اول او را نکُشتی گفت:
آخه شب اول «بود»!


هیچ نظری موجود نیست: