۱۳۹۵ تیر ۲۴, پنجشنبه

آقای هاشمی، کاش می ماندید!


آقای هاشمی رفسنجانی طی سخنانی در دانشگاه آزاد کرمان فرموده اند:

کشور بعد از جنگ در دوران سازندگی، در ریل توسعه اقتصادی افتاد و سپس دولتی آمد (دولت خاتمی) که در ادامه طرح‌های سازندگی، به توسعه سیاسی نیز می‌پرداخت که البته برنامه‌ آن در دولت سازندگی در قالب برنامه‌های اول، دوم، سوم و چهارمِ پنج ساله آمده بود. (منظور آقای هاشمی آن است که خاتمی هم ادامه و ادامه دهنده دولت من و سیاست های من بود! درستی یا نادرستی و دفاع یا تکذیب یا تائید این ادعا بماند بر عهده و «مسئولیت شخصی» آقای خاتمی)
آقای هاشمی در ادامه با اشاره به سیر تدریجی اتفاقات در دولت‌های پس از جنگ، فرموده اند:
در مقطعی، همان‌هایی که در زمان مبارزه به انقلاب معترض بودند، با قدیس‌سازی، دولتِ هشت سالِ قبل را (دولت احمدی نژاد) بر کشور تحمیل کردند (!) که همگان از اقدامات تخریبی آنان در ابعاد داخلی و خارجی خبر دارند که البته برای جلوگیری از گسترش نا امیدی در جامعه، مواردی نادر را افشا می‌کنند.

حسب بیانات جناب آقای رفسنجانی و با فرض صحت و درستی و اتقان و ایقان فرمایشات معظم له بالمآل معظم له نیز موظف اند به لوازم اظهارات مزبورشان مُقید و متعهد بمانند.
لذا «جناب آقای هاشمی»
بیآئید بپذیریم «محمود احمدی نژاد» بشهادت امریه و صراحت استشهادیه جنابعالی بی صلاحیت ترین فرد در تصدی مسئولیت ریاست جمهوری در بازه ۸۴ تا ۹۲ بوده اند! اما بلافاصله و با پذیرش امریه حضرتعالی و برسمیت شناختن «بازه احمدی نژاد» در قامت تاریک ترین نقطه و سیاه ترین و پلشت ترین مقطع از ادوار ریاست جمهوری طی ۳۸ سال گذشته در ایران حضرتعالی نیز نمی توانید از لوازم چنین اعراض و اذعان و ادباری شانه خالی فرمائید!
در واقع فرمایشات معظم له در خوش بینانه ترین تحلیل چیزی نیست جز تجاهل العارف!
به عبارتی دیگر معظم له نمی خواهند بپذیرند اگر «محمود» اشتباه ترین و هیولاترین و جنایت کارترین (!) گزینه در میانه گزینه های مردم ایران طی ۳۸ سال گذشته بود؛ این «سر جهازی» هدیه و عطیه معظم له به مردم ایران بود که در ۸۴ قاطبه ایرانیان را در برزخ کلافگی از سوء مدیریت برجا مانده از دولت سازندگی و تداوم و تداول آن در دولت اصلاحات (به استناد اظهارات آقای هاشمی) صاحبان آراء را به این صرافت انداخت تا در دو گانه هاشمیِ «همه چیز» و محمودِ «بی همه چیز» آسیمه سر برای فرار از آن عقرب جراره پناه به این مار غاشیه بَرَند!
جناب آقای هاشمی ـ مستحب است در ترسیم و تشبیه و تخفیف «محمود» حداقل های حزم و احتیاط را لحاظ فرموده و بپذیرید «محمود مزبور» با «مختصات مفروض» هر چه بود محصول عملکرد جنابعالی و دسته گل اهدائی جنابعالی به مردم ایران بود.
تصور می فرمائید ایرانیان در ۸۴ به استعداد کدام بینه یا ادله در دوگانه اعلی حضرت هاشمی و محمود اردهالی، انتخاب شان یک آهنگر زاده گمنام کاوه نما شد!؟
محمود هدیه اجتناب ناپذیر معظم له به ملت بود.
فراموش فرموده اید وقتی حسین آقا مرعشی تان از منتهی الیه تبختر و از عمق سالوسی و «عتبه بوسی صاحب اختیارش» در ۸۴ «محمود» را آنچنان تحذیر می داد که «تو را با نبرد دلیران چه کار؟ ـــ تو برزگری بیل ات آید به کار!» چگونه در فردای انتخابات ، ایرانیان به طعنه همان «حسین آقا» را آنگونه انذار دادند که «یادتون رفته که اون شاه که به صد مهره نمی باخت ــ تاج و از سرش تو میدون لشکر پیاده برداشت؟»
جناب آقای هاشمی!
تاریخ را به تعارف و تکلف نمی نویسند و واقعیت آن است وقتی در سال های زعامت خود در پاستور با سیاست های نابخردانه و مدیریت های گشاده دستانه و بی مبالاتی های اشراف سالارانه، پدر مردم را درآوردید بالتبع آن مردم فلاکت زده و به استیصال افتاده در گریز از تباهی دوران مدیریت سپهسالارانه جنابعالی در بزنگاه ۸۴ شادکامانه و امیدوارانه با تصور «آنتی هاشمی بودن» پناه به آن هندوانه سربسته بُردند.
بدین منوال دیگر چه جای گلایه از انتخاب محتوم محمود و اجتناب مفهوم از جنابعالی توسط ایرانیان می ماند تا ناجوانمردانه خاک در چشم واقعیت بپاشید و «محمود» را تحمیلی قدیس سازان بخوانید!؟
محمود اگر تحمیلی هم بود تحمیلی اجتناب ناپذیر از جوار نابلدی ها و نابخردی ها و ناروائی های متخذه سالار و سال های سازندگی بود!
اگر به دست خود و از جوار مدیریت ناشایست خود، مردم را به صرافت انزجار از خود، پناه به محمود دادید و در ۸۸ نیز بابت «تکرار آن اقبال» پدر همین مردم را در زمین فتنه و تمهید تحریم درآوردید تا به صرافت «غلط کردم» بیفتند! در آن صورت این کمال بی آزرمی است تا بدون تعهد به لوازم سوء تدبیرها و بی کفایتی ها و نامبالاتی های خود بی اقبالی شهروندان به خود را فرافکنانه محصول قدیس سازی از رقیب تان معرفی فرمائید!
فی الواقع خوانش بین سطور از فرمایش پُر ز وضوح جناب هاشمی برخوردار از این صراحت است که:
ایرانیان در مقام رعایای «ما» موظف اند یا ثناگویانه و عتبه بوسانه به پابوس قبله عالم و عمله و اکله قبله عالم بیآیند و در غیر این صورت آن چنان دماری از روزگارتان برآورم و آن چنان تسمه ای از گرده تان برکشم و از جوار دسائس و ترفند و فتنه و سعایت «مهدی بابا» و تحریم های فلج کننده اقتصادی آن چنان نسق گیرتان کنم تا با افتادن به صرافت «غلط کردم» منجی انگارانه به پابوسم بازگردید.
جناب آقای هاشمی.
ان شاء الله بقای عمرتان باشد! اما شوربختانه گریزی از این فرجام محتوم نیست که جملگی باید روزی برویم.
کاش تا آن اندازه بمانید تا بجای جلوس بر کرسی خطابت های یک طرفه و نشستن در میانه مصاحبه های فرمایشی و سالوسی ها مهوع و پرسش های جان نثارانه که «جناب هاشمی چرا شما این قدر خوبید»!؟ فرصتی به دیگرانی نیز می دادید تا پرسش های سخت و بجا مانده را از جنابعالی بپرسند تا قبل از رفتن تان پاسخگوی آن پرسش های سختی باشید که تاکنون با لطائف الحیل از پاسخ به آنها شانه خالی کرده تا در فردائی بدون شما برای همیشه در سینه تاریخ مدفون شود.
کاش می ماندید و قبل از رفتن لااقل این پرسش های سخت را می شنیدید!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقالات مرتبط:
دور شید، کور شید!
آقای هاشمی، میشه بسه!؟
پیاده ها


۱ نظر:

ناشناس گفت...

و در راس همه آن پرسشها اینکه:
چه کسی پنج سال تمام بر طبل ادامه جنگ می کوبید؟ نقل است پس از فتح خرمشهر امام با فرماندهان و سیاسیون عالیرتبه جلسه ای گذاشت و گفت "هرچه بگوید می پذیرم"آن موقع شما کجا بودید؟ چگونه است که در دیگر موارد خود را "نفر دوم" و دست راست امام می نامید اما به اینجا که می رسد .....؟ آیا شما جانشین فرمانده کل قوا و در واقع همه کاره جنگ نبودید؟ وقتی در سال آخر کار ببخ پیدا کرد کاملا ماهرانه نقش عوض کردید و حالا بزرگترین افتخار دوران عمرتان را پایان جنگ می دانید؟! نه حضرت آیت الله، جنگ هشت سال طول کشید که از شش سال آخر آن پنج سال تمام را مدعی ادامه جنگ و پیروزی حتمی و قریب الوقوع بودید اما به راحتی از پاسخگویی گریختید، راستی "جناب جانشین" کار دریافت غرامت از عراق به کجا رسید؟
این فقط یکی از ده ها مورد سوالاتی بود که نباید پاسخ آنرا با خودتان به......ببرید!
سخن داریوش سجادی دراینجا فقط نظر او نیست، مطالبه ملت است.