۱۳۹۵ بهمن ۲۲, جمعه

قدیسه!؟



ماشین عظیم اسطوره سازی ایرانیان با گذشت نزدیک به چهل روز از فقدان مرحوم هاشمی رفسنجانی و با پشت سر گذاشتن و شکستن مرزهای قدیس سازی از «آیت الله» اکنون خط تولید خود را متوجه «همسر آیت الله» کرده و بدین طریق حواریون و ذوب شدگان در مهابت آیت الله می کوشند از «عفت السادات مرعشی» نیز قدیسه ای هم تراز با همسر قدیس انگاشته شان هندسه سازی کنند. (1)

دامنه این قدیسه سازی با گذشتن از مرزهای ملی تا آنجا پیش رفت که نشریه المانیتور نیز با دمیدن در این کوره مدعی شد:

علی رغم آنکه ایرانیان کمی حتی نام همسران سیاست مداران را می دانند اما عفت مرعشی یک استثنا در ایران است ... نقش موثر مرعشی بر زندگی سیاسی همسرش و شجاعت او در طول زندگی به کرات در خاطرات هاشمی مورد تحسین قرار گرفته است ... قدرت مرعشی در زندگی سیاسی به عنوان یک زن ایرانی پشت صحنه بوده است . او بر دخترانش که در صحنه سیاست فعال بوده اند و بر روی محسن و مهدی اثر مهمی داشته. در واقع فایزه و فاطمه از برادرانشان هم در عرصه سیاست فعال تر بوده اند و شاید این گواه از وجود یک اتمسفر غیر مردسالارانه در خانه هاشمی بوده است. عجیب نیست اگر مرعشی یکی از مهمترین دلایل ایجاد چنین جوی در خانه شان بوده باشد ... مرعشی یک کاراکتر با اهمیت بوده که در موفقیت های رفسنجانی نقش ویژه ای بازی کرده است.

در این میان «روزنامه آرمان» نیز که از بدو تاسیس با عزمی جزم در قامت ارگان پروپاگاندای خانواده هاشمی انجام وظیفه کرده طی مقاله ای با امضای «نعمت احمدی» حجت را به کمال رسانده و در مقام ثنا و مداهنه توام با مبالغه سنگ تمام گذاشته و آنطور نبشته و انگاشته که:

آیت الله هاشمی نمونه بی‌بدیلی از روحانی تأثیرگذاری است که با دیگر همرزمان خود متفاوت بود. سال‌های زندان یک نفر جور زندگی را می‌کشد، یک نفر باید دغدغه زندان و سلامتی آیت لله را داشته باشد و به زندگی ۵ فرزند آن زمان خرد سال خود برسد، کمتر نام همسران روحانیون را می‌دانیم حتی اگر در زندگی اجتماعی فعال هم باشند وقتی از همسر خود یاد می‌کنند با عنوان«حاج خانم» از همسرشان یاد می‌کنند- اما آیت الله هاشمی رفسنجانی با چنان ذوق و شوقی همسرخود را با نام کوچک در گفته‌ها و نوشته‌های خود یاد می‌کرد، حال این همسر زنی که ۵ دهه در کنار مردی که درونش همانند اقیانوس مواج بود و بیرونش همانند برکه‌ای لمیده در حاشیه کوهی سرسبزآرام وخاموش، عفت خانم مرعشی، سروی است که آیت الله هاشمی رفسنجانی در سایه سار او مبارزه کرد، به مبارزه ادامه داد و وقتی که انقلاب پیروز شد، استوار ماند. (2)

عطف به قدیسه سازی هائی از این دست از فردای فقدان مرحوم هاشمی رفسنجانی و رغم قابل فهم بودن صنعت مبالغه بمنظور دلجوئی از صاحبان عزا در آداب سوگواری ایرانیان، اما واقعیت آن است که «تاریخ» فرای عاطفی گری با رُمانتيسيزم سياسی نگاشته نمی شود و خط النثر تاریخ با لگالیستی ترین و در عین حال فاقد احساس ترین کلمات و مفاهیم عقلی و استدلالی آغشته و نبشته است. بر این منوال داوری تاریخ نیز سوای «دوست داشت» یا «نفرت داشت» از هاشمی رفسنجانی و خانواده هاشمی رفسنجانی ناظر بر یک داوری خشک و واقع بینانه و انتزاعی است.

به احتساب همین داوری انتزاعی است که عفت السادات مرعشی همسر محترمه اکبر هاشمی رفسنجانی را با هیچ معیار یا مکیالی نمی توان در قامت یک قدیسه از منتهی الیه «ژاندارک بودگی» تا «مادر ترزا انگاری» معنا و معارفه کرد.

برخلاف باورداشت و قرائت قدیسگی از بانوی اول ایران (!) در بازه زمانی «68 تا 76» و از «76 تا استخر کوشک و بیمارستان شهدای تجریش» واقعیت آن است که عفت السادات مرعشی زنی از میانه زنان سنتی ایران با خُلقیات و خصوصیات اخلاقی خویش کامانه توام با روحیات اقتدارگرایانه اند.

پیش تر در «از مهدعلیا تا عفت السادات» خصلت های شخصیتی ایشان گمانه زنی شده بود.

(اینجا)

خصلت ها و روحیاتی که بدون تردید برون ریخت آن در عفت السادات مرعشی از فردای ترور ناموفق اکبر هاشمی رفسنجانی در سال 58 هویدا شد.

حسب اظهارات اکبر هاشمی رفسنجانی در بازتعریف ماجرای ترورش در سال مزبور:

غروب به منزل رفتم. یکی دو تا پاسدار هم داشتم ... گفتند که یک نفر آمده و نامه‌ای آورده است. گفتم بگویید بیایند داخل منزل، نماز مغربم را تمام کردم. او به مهمانخانه رفته بود و آنجا نشسته بود ... آمدم روی صندلی مقابل نشستم و در جلوی در به او گفتم بفرمایید. او هم ادب کرد و از جایش بلند شد، خیال کردم که می‌خواهم ادب بکند. جلو‌تر آمد و در یک متری من ایستاد یک دفعه دیدم دست خود را زیر کتش برد و اسلحه را کشید. وقتی این کار را کرد من هم دستش را گرفتم. اسلحه در دستش بود و مچ دست او در دست من بود. دیگر قدرت شلیک نداشت، من ایستادم او هم ایستاده بود. مدتی همین‌جور کلنجار می‌رفتیم که سروصدا بلند شد. «خانواده» ما فهمیدند (منظور از خانواده «عفت السادات مرعشی» همسر ایشان است) ما در اتاق آن طرفی بودیم، «خانواده» ما وارد شد ... در‌‌ همان وقتی که ما کلنجار می‌رفتیم و «خانواده» ما داشت نزدیک می‌شد، رفیق دومی او جلوی در اتاق آمد و در مقابل اتاق ایستاد و اسلحه‌اش را به طرف من گرفت، به نظرم دومی به طرف من تیراندازی کرد یعنی همانی که جلوی در ایستاده بود. وقتی که به طرف من شلیک کرد، زمین خوردم البته اسلحه را از دست او گرفته بودم. در این موقع فردی که اسلحه نداشت رفت کنار و آن دومی آمد تا تیر خلاص را به من بزند. زمانی که من تیر خورده بودم و روی زمین افتاده بودم «خانواده» ما آمد و خودش را سپر کرد تا او نتواند ما را بزند. شجاعت هم می‌خواست. او مسلح بود و من هم روی زمین افتاده بودم. ایشان سپر من شد. «خانواده» ما می‌گوید تروریست آمد و دستش را زیر بدن او درآورد که تیر خلاص را به من بزند. به هر حال آن موقع هم یک تیر شلیک کردند که از گوشه چشم من عبور کرده بود و پوست را خراشیده بود. دست «خانواده» ما را هم زخم کرده بود.

(مصاحبه 21 سال پیش هاشمی رفسنجانی با فریدون وردی‌نژاد، محمود دعایی، مسیح مهاجری، حسین شریعتمداری و غلامحسین کرباسچی ـ تاریخ ایرانی)

من حیث المجموع ماجرای ترور ناموفق هاشمی رفسنجانی را می توان و باید نقطه عطفی در زندگی زناشوئی ایشان با «خانواده» (!) محسوب کرد. در آن سوء قصد هر چند شخص هاشمی رفسنجانی با خوش اقبالی کشته نشد اما بصورتی تبعی استقلال شخصیت ایشان در پیشگاه همسرش کاملا به قتلگاه رفت و قربانی شد و از آن تاریخ به بعد بود که هاشمی بصورت اخلاقی زندگی خود را مدیون فداکاری همسرش می انگاشت اما بر همان منوال نیز از آن تاریخ به بعد این عفت السادات بود که توانست اقتدار و ثقل شخصیت خود را بر بصورتی مهتر سالارانه و تحکم منشانه بر «اکبر» تحمیل کند. خصوصا آنکه هاشمی رفسنجانی شخصیتا بشدت عاطفی بود و همین عطوفت محمل مناسبی برای تحمیل اراده «همسر ایشان» بر «منش ایشان» شد.

بر خلاف روحیه عاطفی هاشمی، عفت السادات فردی اقتدارگرا و پرخاشگر بود که از فردای عاملیت در نجات جان همسرش این روحیه در ایشان تقویت نیز شد و به کرات ظهور و بروز پیدا کرد.

تا جائی که می توان به نقش بالا دستی ایشان در خانه و بر فراز همسر و فرزندان اذعان داشت.

نکته حائز اهمیت در خلقیات «عفت السادات» آن بود که به شهادت خودش «اکبر» بدلیل زندانی بودن یا در فرار بودن طی سالهای قبل از انقلاب عملا کمترین نقش را نیز در تربیت اخلاقی فرزندان نداشت و ایشان (عفت السادات) مسئولیت تامه تربیت فرزندان را بر عهده گرفتند.

عفت السادات مرعشی در مصاحبه با سی ‌و یکمین شماره ماهنامه «مدیریت ارتباطات» در پاسخ به این پرسش که «در مورد تربیت و اسم گذاشتن فرزندان با ایشان هم (هاشمی رفسنجانی) مشورت می‎کردید؟» اظهار داشت:

خیر ـ تربیت بچه‌ها همه با من بوده، ایشان که اصلاً نبودند!

هر چند خانم مرعشی در این مصاحبه با اذعان به نقش یک جانبه و همه جانبه اش در تربیت فرزندان کوشیده تا از آن طریق برای خود کسب اعتبار کنند اما ناخواسته یک واقعیت تلخ را نیز در دسترس قرار داده اند.

واقعیت غیر قابل انکار آن است که تربیت بهینه فرزند محصول تشریک مساعی دو جانبه بین پدر و مادر خانواده است و یک محیط سالم برای رشد و تکوین شخصیت فرزندان محیطی است که در آن فرزندان سنین رشد و اثرپذیری و الگوبرداری غیر مستقیم از اولیای خود «که عمدتا شامل سالهای 3 تا 10 سالگی می شود» را از طریق همزیستی همزمان و توامان با پدر و مادرشان سپری کنند.

پدر و مادر در فرآیند تربیت و رشد اخلاقی و تکوین شخصیت فرزند هر کدام کار ویژه منحصر بفردی دارند و بصورت طبعی نفش پدر مدیریت عقلانی خانواده است و مادر مدیریت عاطفی خانواده را عهده داری می کند.

نقش هائی که هر دو مکمل و لازم و ملزوم یکدیگرند و هر کدام ذاتی و انحصاری بین مرد و زن است. بدین منوال نه زن می تواند در غیبت مرد نقش پدر را برای فرزندان عهده داری کند هم چنان که مرد نیز در فقدان همسر عاجز از عهده داری نقش مادرانه برای فرزندان است.

بر همین اساس است که بغضا و به تجربه مشاهده شده فرزندانی که بنا به هر دلیلی اعم از طلاق یا موارد دیگر در سنین رشد محروم از وجود پدر یا مادر بوده اند در آینده نیز برخوردار از روحیه و شخصیتی بعضا پرخاشگر و نامتعارف و شورشی شده اند.

نمونه برجسته از این دست را می توان نزد انقلابیونی دید که مانند هاشمی رفسنجانی سالهائی را که می توانستند در کنار همسر و فرزندان صرف مدیریت خانواده کنند درگیر مشقات و تبعات مبارزه شده و بالتبع هر چند از یک طرف جامعه را از خدمات خود بهره مند ساخته اند اما توامان خانواده خود و فرزندان را از موهبت امنیت خاطر از خلال زندگی در کنار پدر و مادر محروم نگاه داشته اند که بالتبع آسیب های خود را نیز متوجه ایشان کرده است.

نمونه هائی مانند عصیانگری فرزند «محسن رضائی» فرمانده اسبق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که بدلیل حضور مسئولانه پدر در دوران جنگ نتوانسته بود در زیست سالم و رشد شخصیت فرزندش مشارکت بورزد و یا موارد دیگری مانند خودکشی پسر حسن روحانی یا رفتارهای نامتعارف «روح الله زم» و هم زادش «مهدی خزعلی» که جملگی علائم پرخاشگری در رفتارهای فردی و اجتماعی شان بوضوح مشهود است مصادیقی از شخصیت نامتعارف و روح سرگشته ایشان و روان شوریده ایشان در سالهائی است که علی رغم نیاز به سایه مشترک پدر و مادر بنا به هر دلیلی از این موهبت محروم مانده اند.





بر همین منوال رفتارهای نامتعارف و بعضا شورشی و پرخاشگرانه و عصیانگرانه فرزندان هاشمی رفسنجانی به ویژه سنت شکنی های فائزه و مهدی را می توان الگوبرداری ذهنی و اجتناب ناپذیر ایشان از رفتار سنت شکنانه و پرخاشگرانه مادر و در «نبود پدر» طی سالهای سنین رشد، فهم کرد.

همان طور که در این میان شخصیت و منش متعارف تر و سنجیده تر «محسن هاشمی» فرزند ارشد اکبر هاشمی رفسنجانی می تواند موید آن باشد که ظاهرا «محسن» تنها فرزندی از فرزندان هاشمی رفسنجانی بوده که برخلاف دیگر خواهران و برادرانش حظ بیشتر و بهتری از حضور توامان پدر و مادر در دوران صباوت و طفولیت برده که آنک ایشان را با فاصله ای بعید از فاطمه و فائزه مهدی و یاسر برخوردار از شخصیتی متعارف و قابل وثوق تر کرده.

نمونه برجسته از رفتار و روحیات اقتدارگرایانه و پرخاشگرانه و در عین حال جسورانه عفت السادات مرعشی که در فرزندانش نیز به تنوع قابل تعقیب است در صبح انتخابات ریاست جمهوری 88 مشاهده شد که از موضعی بالا دستی و تحکم آمیز شهروندان را امر به شورش خیابانی کرد!





هم چنان که در نمونه ای دیگر و بنا به اقرار مسموع «محمودعلیزاده» وکیل خانواده هاشمی رفسنجانی:

«شبی به خانه آقای هاشمی رفتم. زمانی بود که حسین مرعشی، فائزه و مهدی هر سه زندان بودند من رفتم برای پرونده مهدی توضیحاتی بدهم. وقتی به خانه ایشان رسیدم عفت خانم بشدت عصبی و تند بودند وقتی آقای هاشمی از راه رسیدند ایشان شروع کرد به تندی و خطاب به آقای هاشمی گفت: تو جوانی‌هایت از هیچی نمی‌ترسیدی الان چرا می‌ترسی حرف بزنی؟ من خودم می‌روم با مراجع صحبت می‌کنم و آقای هاشمی در پاسخ به عفت خانم گفتند که شما انتظار‌داری من مصلحت حکومت و نظام را فدای مصلحت شخصی خودم و خانواده‌ام کنم؟»

اعترافی صادقانه که نشانگر روحیه اقتدارگرا و پرخاشگر عفت السادات در مقابل شخصیت عاطفی هاشمی در اندرونی بوده. اقتدار و زیاده خواهی هائی که ظاهرا هاشمی را به مرز استیصال نیز می کشانده تا جائی که «نفیسه سادات پرورش» بنقل از پدرش (علی اکبر پرورش) نقل می کند:

پدرم همیشه می‌گفتند هاشمی به‌خاطر روحیه عاطفی اش از ناحیه همسر و فرزندانش ضربه می‌خورد. حتی نسبت به همسر ایشان خیلی تأکید داشتند ... روزی خانم عفت مرعشی با پدر تماس گرفته و گفته‌اند «آقای پرورش من را شناختی!؟» پدر گفته بودند «بله شما خانم هاشمی هستی». او گفته بود «می‌خواهم یکی از اقوام ما را که در آموزش و پرورش کرمان است، به تهران منتقل کنی و باید این کار را انجام بدهی. پدر گفته بودند «بایدی» در این مورد وجود ندارد و اگر ایشان صلاحیت و شرایط لازم را داشته باشند منتقل می‌شوند و گرنه این اتفاق نمی‌افتد. خانم هاشمی از رفتار پدرم ناراحت می‌شود و می‌گوید «شناختی من چه‌کسی هستم!؟» پدر گفته‌اند «بله، شناختم...! شما بهتر است به‌جای دخالت کردن در این امور به خانه‌داری بپردازید. خانم هاشمی هم از این موضوع ناراحت می‌شود. چند روز بعد پدرم آقای هاشمی را می‌بیند و گله می‌کند «نباید اجازه بدهید همسرتان در این امور دخالت کند؛ خانم خانه‌دار نباید در امور کشوری دخالت کند» پدر می‌گفتند بعد از این حرف آقای هاشمی سرش را پایین انداخت و حتی اشک در چشمانش جمع شد و گفت «دعا کنید»!

نمونه آخر از این دست رفتار عفت السادات در تصادفی بود که عروس اش در سه راه یاسر با خودروی فرزند اسدالله لاجوردی داشت و علیا مخدره تا آن درجه برای خود و خانواده اش قائل به «حق ویژه» بود که بمنظور دفاع از عروس اقدام به گاردکشی خیابانی و توسل به محافظان مسلح در برخورد با فرزند لاجوردی می شوند! (3)

بر اساس همین سِرتِقّی و خُلقیات پرخاشگرانه و خیره سرانه «خانواده» استبعادی ندارد تا فضای اندرونی در دوران حیات مرحوم هاشمی رفسنجانی را فضائی آکنده از استرس های ناشی از ادبیاتی از این دست بیانگاریم که:

حاج آقا چرا ساکت اند؟

حاج آقا شما که بیشتر از «ایشون» اعتبار دارید!؟

آقا جون شما که سابقه تون از «ایشون» بیشتره؟

آقاجون یه کاری بکن!

آقا جون دیگه شور اش رو درآوردن!

حاج آقا ـ همه می دونن شما بودین که «ایشون» را «ایشون» کردین!؟

مجموعه ای از ادبیاتی از همین دست که می تواند احاطه کننده فضای مسمومی پیرامون «آیت الله» در منزل بوده باشد و مشارالیه را در برزخ دلبستگی اش به نظام و رهبری و تعهدات خانوادگی اش، مبتلا به افسردگی و روان نژندی کرده باشد. در آن صورت با وضوحی بیشتر می توان مرجع ضمیر اشاره آن بخش از پیام تسلیت آیت الله خامنه ای بمناسبت فقدان مرحوم رفسنجانی را که ناظر بر سعایت خناسان بمنظور تیره کردن مودت هاشمی با ایشان بود را گمانه زد:

«وسوسه‌ی خناسانی که در سال های اخیر با شدّت و جدیت در پی بهره‌برداری از تفاوت های نظری بین اینجانب با مرحوم هاشمی بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد»

اجتناب آیت الله خامنه ای از رفتن به منزل مرحوم هاشمی بمنظور عرض تسلیت به خانواده آن مرحوم نیز می تواند موید تفطن معظم له به این واقعیت باشد که آن مرحوم آخرین و تنها ترین فرد دلبسته به ایشان در آن اندرونی بود.

من حیث المجموع و با فرض حاکمیت چنین فضای پارادوکسیکالی در «اندرونی» مرحوم هاشمی و با تاکید بر نقش بالادستی همسر ایشان «عفت السادات مرعشی» در ملتهب نگاه داشتن چنین فضائی، گریزی از این واقعیت نمی توان داشت که اکبر هاشمی رفسنجانی با یک سابقه بزرگ انقلابی و علی رغم مدارج عالیه مدیریت کلان در سطح انقلاب و کشور در اندرونی و در جوار خانواده بشدت زیر فشار خرد کننده ناشی از زیاده خواهی ها و خیره سری ها و رفتار با تبختر و خود خاص بینانه و حق ویژه طلبانه همسر و فرزندانش بوده و همین فشار خرد کننده عصبی «هاشمی رفسنجانی» را به مرز فروپاشی شخصیتی و افسردگی مزمن رسانده بوده است.

این امر بر فرض صحت بمعنای تبرئه هاشمی رفسنجانی در حوزه سیاسی نیست و به هر حال آن مرحوم علی رغم خدمات غیر قابل کتمان اش در قبل و بعد از انقلاب برخوردار از خطاها و اشتباهات غیر قابل انکاری نیز در عرصه ملکداری بوده اند که هیچ وقت نخواستند در یک محیط کارشناسانه آن خطاها را به داوری بگذارند.

علی رغم این آن مرحوم وفق افق های سیاسی و اقتصادی مطمح نظرش بقاعده به اصول مبارزه سیاسی با مخالفانش آشنائی و تقید مکفی و قابل قبول نیز داشت و هیچ گاه در نزاع و رقابت های سیاسی هر چند بکفایت شیطنت کرد اما قاعده بازی را نیز هیچ گاه برهم نزد و از خطوط قرمز نظام فراتر نرفت. اما آنچه هاشمی رفسنجانی را در سال های پایان عمر مبتلا به خمودگی و افسردگی و پژمردگی عاطفی می کرد «خانه» و مدیریت بیرون از نفوذ ایشان در «خانه» بود که مشارالیه را در برزخ تقید به الزامات مُلکداری و سیاست ورزی مصلحت سنجانه مملکت و تعارض آن تقیدات با فشارها و گستاخی ها و خیره سری ها و سِرتِقّی ها و رانت جوئی ها و خود برتر بینی ها و حق ویژه طلبی های «رئیس پنهان خانواده» و فرزندان تحت اتوریته «آن رئیس» به انتهای محزونی رساند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مقاله ابلیس یا قدیس را ببینید
http://bit.ly/2jI5i0T

2 ـ روزنامه آرمان ـ قرار این نبود آشیخ اکبر
http://bit.ly/2koF9Wl

3 ـ احسان لاجوردی، فرزند اسدالله لاجوردی، رئیس پیشین زندان اوین و دادستان انقلاب ، آبان 94 در صفحه اینستاگرام خود، از ماجرای تصادف، مشاجره و درگیری‌اش با محافظ عفت السادات مرعشی در منطقه نیاوران تهران نوشته و اذعان داشته:

امروز ساعت ۱۵:۳۰ داشتم از نیاوران وارد سه‌راه یاسر مى‌شدم. یک خودروی BMW با پلاک ایران ١١ ــ ٣٨٦م۵۱ که قصد داشت صف ماشین‌هاى پشت چراغ قرمز را رد کند به‌ سمت چپ جدول‌هاى وسط خیابان آمد و با ماشین من تصادف کرد. از ماشین پیاده شدم و جلویش را گرفتم تا فرار نکند و به پلیس زنگ زدم. راننده خودرو که دخترى نیمه‌چادرى بود هم تماسى گرفت و منتظر ایستاد. بعد از دو سه دقیقه که آرام‌تر شدم قصد کردم بى‌خیال شوم و بروم که آن خانم به یکى از عابران گفت: «این آقا شیاد است و چون ماشین من مدل بالاست قصد اخاذى دارد» و عصبانیت فروخفته بازگشت. شمارش دقایق به ٣ و ٤ نرسیده بود که آقایى آمد و بى‌سیم و کلتش را به رخ کشید و صد البته بدون بى‌احترامى خواست که کنار بروم وعرض کردم قصد داشتم بروم که ایشان توهین کردند.

به زبان خوش کلتش را کشید، خشاب بر زمین افتاد و بعد از برداشتن خشاب آن را بر شقیقه گذاشت و با مهربانى کامل با پاهاى مبارک نوازشى بر شکم و ساق پا کرد. BMW رفت و جناب محافظ که فکر کنم او را «ج» صدا مى‌کردند مشت و لگدزنان به ‌طرف یک خودروی پژو رفت و فریاد زد: «اگر به سمت این ماشین بیایى شلیک مى‌کنم». سرنشین عقب پژو خانمى بود چهره‌آشنا. چهره‌اى داشت بسیار شبیه خانم ع. م. [عفت مرعشی] همسر ا. ه. ر. [اکبر هاشمی رفسنجانی]؛ البته فقط خیلى شبیه!

پلیس تماس گرفت. پاسخ دادم قضیه به‌خوبی و خوشى پایان یافت و جان من و زن و بچه‌ام مقدم است بر هر چیز.

اگر از احوال من بپرسید ملالى نیست جز اندکى درد استخوان و اندکى دلخورى. دلخورى از پاره شدن تى‌شرتى نو که تازه هدیه گرفته بودم.

وی در ادامه در کامنتی نوشت: «خانومم اومد کلید ماشین رو از من بگیره و ماشین رو جابه‌جا کنه، بدون هیچ صحبتى، حتى یک کلمه. دختره شیشه رو کشیده پایین به خانومم می‌گه: چرا شما این‌قدر وحشى هستین!»

تکمیلی: «دختر نیمه‌چادری» سرنشین BMW عروس رفسنجانی بود.

به نوشته روزنامه وطن امروز که تیتر یک صفحه اول امروز، چهارشنبه ۶ آبان خود را به این ماجرا اختصاص داده، «دختر نیمه‌چادرى» سرنشین BMW «مریم سالاری» یکی از عروس‌های حجت‌الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی و خانم عفت مرعشی و همسر یاسر هاشمی است! البته این عروس خانواده آقای هاشمی، یکی از بستگان نسبی آنها نیز هست و در ادامه تصادف «سه‌راه یاسر»، پژوی عفت مرعشی، همسر هاشمی رفسنجانی نیز به آنها ملحق شده و درگیری میان محافظ او و پسر لاجوردی، پیش آمده است.

تکمیلی: واکنش سید احسان لاجوردی به رسانه‌ای شدن ماجرای هفت‌تیرکشی

فرزند اسدالله لاجوردی، پس از رسانه‌ای شدن هفت‌تیرکشی، مطلب زیر را منتشر کرد:

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه چهارم آبان ماه، نزدیک ظهر بود که یکی از اساتید سابقم تماس گرفتند و جویای احوالم شدند. تماس استاد مقدمه‌ای شد تا در جریان خبر منتشر شده از حادثه دو هفته پیش قرار گیرم. از رسانه‌ای شدن ماجرا متأثر شدم و از طریق دوستانی که با جراید در ارتباط هستند تلاش کردم تا خبر از سایت ها حذف شود. دیگر دیر شده بود و کاری از پیش نرفت.

بعد از حادثه از خودم عکسی گرفته و در صفحه اینستاگرامم گذاشته بودم تا ثبت خاطره‌ای باشد و اشتراک‌گذاری با دوستان و اقوام. صفحه اینستاگرامم دنبال‌کنندگان محدودی داشت که غالباً از اقوام و دوستان نزدیک هستند. حتی نام خانوادگی‌ام را هم در عنوان صفحه درج نکرده‌ام. با توجه به شناخت مخاطبان محدود صفحه‌ام گمان نمی‌کردم که قضیه بُعد رسانه‌ای پیدا کند، آن هم دو هفته پس از درج مطلب!

همان روزهای نخست برخی دوستان پیشنهاد رسانه‌ای کردن ماجرا را دادند ولی مخالفت کردم. علتش هم حداقل برای خودم واضح بود. رفتار ارباب و رعیتی سرنشینان خودرو و همچنین خطایی که آقای محافظ کرده بودند یک خطای فردی بوده و نمی‌توان این خطا را به آقای هاشمی نسبت داد. با تفکیک این حادثه از انتقادات متعددی که به آقای هاشمی وارد می‌دانم، بهره‌برداری از این ماجرا برای تخریب ایشان را مصداق بی‌تقوایی سیاسی می‌دانم.

از اصحاب رسانه و دوستانی که در شبکه‌های اجتماعی اقدام به انتشار اخبار و تحلیل‌های این حادثه می‌کنند تقاضا دارم برای صیانت از اخلاق از ادامه حاشیه‌سازی در این موضوع بپرهیزند.

سید احسان لاجوردی

مقالات مرتبط:
بازبینی کپسولی ماجرای مهدی
آقای «بازتاب» حاج خانم را توجیه کن




۳ نظر:

ناشناس گفت...

به موارد جالبی اشاره کردید همسایه ای داشتیم که پدر خانواده در یکی از وزارت خونه های مهم کار میکرد اسلحه هم داشت ظاهرآ شغل حساسی داشت و مادر خانواده هم سازمان مبارزه با مواد مخدر کار میکرد! و جفتشون بیشتر مواقع بالا سر پسراشون نبودن خلاصه کنم موضوع رو یکی از بچه هاش شدیدآ و فجیعآ معتاد شد! اون یکی هم تو خونه تیمی ها پیداش میکردن!

و این یکی مورد رو پسرخالم که الان ساکن آمریکاس تعریف کرد موضوع برای خیلی قدیمه تعریف میکرد تو یه چهارشنبه سوری دختر پسرا گیشا جمع شده بودن بزنو برقص بود رو سقف ماشین های شاسی بلند و کنار آتیش میرقصیدن تا اینکه مامورا میان، میگفت یاسر ترقه! پسر کوچک عالیجناب هم اونجا بود میگفت مامورا رو با خودرو زیر کنید دیه شون با من!
به نظرم این کامنت تایید نشه بهتر باشه عفت خانوم میاد به خاک سیاه میشونتمون

ناشناس گفت...

��تفاوت نیروهای انغماسی و انتحاری گروهای تکفیری ��
♦️انتحاری: توسط خودروهای که حاوی مقدار مواد منفجره بسیار زیاد است یا توسط افرادی که خود را با کمربند های انتحاری تجهیز میکنن به سمت اهداف خود حرکت کرده و در وسط تجمعات نفرات یا خودرویی خود را منفجر میکند.
♦️انغماسی: یکسری از نیروهای نخبه در واحد های داعش «دولت اسلامی عراق و الشام» یا گروه تروریستی جبهه النصره که در حال حاضر به جفش «جبهه الفتح الشام» معروف می باشد گفته می شود که تا آخرین مهمات باقی مانده و آخرین نفس می جنگند و در صورت نرسیدن به اهداف تعیین شده خود را در تجمعات منفجر میکنن.کاری که واحد های زمینی ژاپن در جنگ جهانی دوم انجام میدادند-این نیروهای به واحد های ضربت در گروهای تروریستی معروف هستند.

seyyed گفت...

درود بر شما استاد
مثل همیشه از قلم و تحلیل زیبای شما لذت بردم..