۱۳۹۵ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

زن رجُل سیاسی نیست؛ اما رجُل سیاسی می تواند «زن» باشد!



امکان یا عدم امکان ریاست جمهوری زنان در ایران جدال قدیمی و بی حاصلی است که از آغاز تاسیس جمهوری اسلامی همواره و هر چهار سال یک بار در موسم انتخابات ریاست جمهوری بحث اش به سطح می آید و بعد از احتجاجاتی تکراری بین موافقان و مخالفان بدون تحصیل مراد به بایگانی می رود تا در موسمی دیگر و تکرری دیگر از بایگانی خارج شود!

اما علی رغم ظاهر پروبلماتیک بحث، چنانچه قضیه درست تعریف شود آنگاه «هم» صورت قضیه قابل فهم و خالی از ابهام شده و «هم» حل قضیه سهل و فاقد اغماض می گردد.

حزم اندیشی در تبیین مشهود و مفهوم موضوع باید قائم بر معنای قابل وثوق از گزاره «رجُل سیاسی» باشد.

رجُل سیاسی برخلاف ظاهر قبل از آنکه مستظهر به جنسیت باشد مستدرک به شخصیت است.

بدین معنا شخصیت سیاسی برآیندی از التزامات واجتنابات و تبعات و اختصاصات تبعی دنیای سیاست است.

دنیائی که ماهیت اش استوار بر ستیزندگی با تبعات اجتناب ناپذیری اعم از نقد شوندگی و هزل شوندگی و تحقیر و تخفیف و تخطئه و طعنه و استهزا و ابتذال است. دنیائی که در نقطه مقابل زن و دنیای زن و اقتضائات و اختصاصات زن بودگی تعریف و تبیین و استوار و استقرار و استمرار یافته.

زن برخلاف اقتضائات سرد مزاجانه دنیای سیاست موجودیتی است منعطف و بالذات عاطفی و نازنده و خرامنده که مبنای خلقت اش را با طنازی و غمازی و جلوه فروشی و توجه طلبی و تحسین خواهی و ستایندگی سرشته اند.

ممدوحاتی که ذاتی زن است و در جای خود شایسته و بایسته زن بودن است و محل ذم و نزاع در «استفاده نابجا» از آن ظرفیت های زنانگی است.

بدین منوال زنی که رغم تفطن به مزاج سرد و خشن و ستیزنده و پرخاشگرانه دنیای سیاست میل به سیاست آن هم در سطح ریاست جمهوری دارد چنین زنی حتما باید مجاز به چنین جوازی باشد!

زنی با چنین رغبتی به چنان بهیمیتی قطعا زن نیست (!) و از زنانگی کالبدی را وام دار است و بدین منوال باید و می توان ایشان را در عداد رجل سیاسی برسمیت شناخت.

نوادری مانند «هیلاری کلینتون» مصداقی برجسته از چنین رجال سیاسی است. هیولائی که از زن بودن تنها مستظهر به ظواهر زنانه است تا جائی که در فضاحت «مونیکاگیت» به درستی یکی از احتجاجات منتسبه در چرائی هرزگی بیل کلینتون، به سردمزاجی و روحیه نامنعطف و نازنانه «هیلاری» اطلاق و ارجاع شد.

آنگلا مرکل و کریستینا فرناندز و دیلما روسف در آلمان و آرژانتین و برزیل و دیگر نوادری از این دست جملگی مصادیقی از زن نمایانی بوده و می باشند که با کالبدی زنانه و روحیاتی مردانه، دنیای عبوس و ستیزنده سیاست را ما به ازای اختلالات کروموزومی خود کرده و حالش را می برند!

میل به سیاست بمعنای عرفی آن (*) نزد زنان همان قدر نامانوس است که میل به رقاصی و خرامندگی و مشاطگی نزد مردان و هر دو را باید و می توان ذیل اختلالات کروموزومیک این دو تبیین و تسبیب کرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* ـ سیاست عرفی در نقطه مقابل سیاستی است که مبنای اخلاقی دارد که متاسفانه فعلا و تا اطلاع ثانوی در انزوا و تنگنای سیاست عرفی قرار گرفته.


۲ نظر:

ناشناس گفت...

این سنگیست که آیت الله بهشتی به اقرار خود کاملا عمدی و آگاهانه به چاه انداخت و حالا صد عاقل نمی توانند در آورند....

ناشناس گفت...

هرکس برای کاری ساخته شده . زن که بسیار حساس و آنا" تحت تاثیر احساسات قرار میگیرد ، نمیتوند عواقب عملی را در آینده پیش خود مجسم کند ، در شرایط بحرانی نیاز به آرامش دارد، درست برخلاف مرد که بعداز بحران نیاز به آرامش پیدا میکند . نیتواند تصمیم گیریهای عاقلانه ای هم اختیار کند . از آنرو شایسته دنیای خشن ، جدی و پراز نیرنگ و دغل سیاست نیست.