۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

من و جنبش سبز

هر چند در این ایام که سوگوار و چله نشین فوت مادرم هستم مایل نبودم ورودی به سیاست داشته باشم اما ظاهراً از سیاست گریزی نیست
طی سفر اخیرم به ایران و در هفته نخست اقامتم در تهران قبل از وخامت حال مادر و از دست دادن ایشان فرصتی دست داد تا به درخواست یکی از جوانان وبلاگ نویس نشستی با ایشان داشته که محصول آن نشست مصاحبه ای شد که امروز متن آن مصاحبه در لینک زیر منتشر شد
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/12/097567.php
داوری درباره این مصاحبه به عهده انصاف خوانندگان فقط پیشاپیش مایلم از بخش عمده ای از دوستانم که اتفاقاً متعلق به جنبش سبزند عذرخواهی کنم
می دانم عمده ایشان با بیان چنین دیدگاه هائی مکدر می شوند اما توقع دارم حداقل حق را برای داشتن نظراتی متفاوت با خود را برای اینجانب برسمیت بشناسند در عین حالی که صرف نظر از سیاست و تفاوت و بلکه تضاد قابل تصور موجود در بین دیدگاه های سیاسی انسانها، شخصاً و خارج از جهان سیاست ارادتمند همه دوستان عزیزم هستم خصوصاً آنکه در این ایام سوگواری بزرگوارانه فرای از اختلاف دیدگاه ها با اینجانب همدردی کردند
دوستانم را دوست دارم ولو آنکه با من اختلاف نظر داشته باشند
توقع دارم دوستانم نیز سجادی را با همین مختصات برسمیت بشناسند
از انتقال نقطه نظرات تان در خصوص مصاحبه مزبور بشدت استقبال می کنم

۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

۱- با وجود سرکوب حکومت پهلوی، به هیچ وجه قابل مقایسه با سرکوب جمهوری اسلامی نیست، و حداقل اصول مشخصی برای زندانیان سیاسی وجود داشت.

۲- از نظر شرایط اقتصادی وضعیت جامعه بسیار بهتر از امروز بود و مردم به دنبال آزادی و آرمان‌های خود بودند. در حال حاضر گرفتاری‌های روزمره جائی‌ برای جستجوی آزادی و آرمان خواهی‌ نمیگذرد.

۳- با همه این‌ها هر گاه فرصتی فراهم شود و با وجود همه خطرات حضور، در راه پیمای‌های مناسبت‌ها حضور میابند.

ناشناس گفت...

واقعه نادیده گرفتن حکومت نظامی شاه توسط مردم زمانی صورت گرفت که شاه از ایران رفته بود و حکومت در واقع سقوط کرده بود و ترس مردم از برخورد حکومت از بین رفته بود.
سردمداران حکومت فعلی اگر جرات دارند مجوز راهپیمایی اعتراضی بدهند تا ببینند حجم واقعی اعتراض مردم چقدر است. این دهها هزار نفری که این روزها به خیابانها می آیند واقعا از جان خود گذشته اند.
و دست آخر اینکه زیاد نگران نباشید، روزی که ترس مردم از حکومت به همان اندازه روزهای پایانی رژیم شاه ریخته باشد به زودی فرا خواهد رسید. آن روز خواهید دید که خیلی از کسانی که امروز «علمدار ولایت» هستند چطور سر از لوس آنجلس و تورنتو در خواهند آورد و بقیه شان هم که در ایران ماندند هویت گذشته خود را تکذیب خواهند کردو طرفدار دو آتشه دموکراسی خواهند شد...
عجله نکنید.

ناشناس گفت...

من متاسفانه در بیشتر مواقع عقیده ای خلاف عقیده شما دارم.ولی اینبار واقعا تعجب کردم از این مصاحبه...من نظری نمی دم جز اینکه این مصاحبه بیشتر شبیه مقالات کیهان است تا نظرات یک مرد آزاد اندیش....تبریک می گم.24 آذر روزنامه کیهان مقداری از صفحه خود را به مطلب شما اختصاص داده است.امیدوارم این موضوع شما را به فکری دوباره وا دارد.با تشکر

ناشناس گفت...

جناب آقای سجادی

البته به رسمیت شناختن حق داشتن نظر مخالف وظیفه هر کسی است که به مبانی حقوق انسان و آزادیهای فردی معتقد است . بر همین اساس فردی مانند آقای گالوی فراماسونر ، آزادانه در انگلستان سیاستهای دولتمردان ایرانی را فریاد می کند و دستمزد خود را هم مستقیما از شبکه پرس تی وی و غیر مستقیم از جاهای دیگری میگیرد .

آقای سجادی ایشان جرمی مرتکب نشده اما به صورت مستقیم و غیر مستقیم شریک در پایمال کردن حق آزادیخواهان ایرانی و مردم مظلوم فلسطین است که از زد و بندهای امثال ایشان با صهیونیستها چیزی نمی دانند .

امروز در ایران می شود آزادانه دستبند سبز در دست و یا حسین میر حسین گویان , عکس آقای خمینی را پاره کرد . به قول آقای احمدی نژاد این حد بالای آزادی سیاسی است فقط به شرط آنکه قبل از انجام اعمال فوق الذکر با برادران اصولگرا و ارزشی مستقر در کیهان و تلویزیون ضرغامی هماهنگی صورت بگیرد و گرنه در شرایط دیگر مجازات انجام یکی از اعمال فوق الذکر یعنی بستن دستبند سبز کهریزگ و فبها می باشد .

جناب آقای سجادی شما آزادید که هرچه می خواهید بگویید . هرچه می خواهید بیندیشید . اما لطفا پیشانی بند خودتان را عوض کنید . اگر به هر دلیل می خواهید پشتیبان حاکمان فعلی باشید ، به ما ربطی ندارد که این کار را مجانی می کنید یا در ازای آن حقوق می گیرید یا اینکه آرامش رویت مادرتان در اخرین لحظات بی ترس از بازداشت و استنطاق و .... اینها به ما مربوط نیست .
اما اینکه چه تابلویی در دست گرفته اید برای ما مهم است .
شما می توانید مثل آقای امیر محبیان حداقل شرافت علنی کردن منویات خود را داشته باشید . این رویکرد منافع مورد نظر شما را بیشتر تامین می کند . البته شاید بعد از برداشتن تابلو و پیشانی بند تان دیگر در چارت سازمانی دوستانتان جای نداشته باشید .

پرويز پدرام گفت...

جناب سجادي
باسلام
من عليرغم اينكه با غالب تحليل‌هاي جنابعالي مخالفم ولي همه آنها را مي‌خوانم چون در لابلاي آنها چيزي براي آموختن وجود دارد.
غالب گزاره‌هاي شما حاوي دو نكته زير است:
1- پاينبدي به انتقادات جنابعالي، نتيجه‌اش يا بي‌عملي است يا بن‌بست. يعني اگر فعالان سياسي قرار باشد به قيد و بندهائي كه شما پيش پاي اعتراصات مي‌گذاريد پايبند باشند پيشرفتي حاصل نخواهد شد.
2- شما در نوشته‌هاي خويش هم به حكومت و هم به مخالفان حكومت گير مي‌دهيد، اما اين گيردادن، در ارتباط با حكومت داراي تم انتقادي ولي در ارتباط با مخالفان آن داراي تم بدگوئي است. با خواندن مطالب شما اينگونه به ذهن مي‌آيد كه انگار حاكمان امروز ايران آدمهاي خوبي هستند و فقط اشتباه مي‌كنند ولي مخالفان آنها آدمهاي بد و فاسدي هستند و كارشان خطا كردن و گناهكاري است. من كمتر ديدم در مطالب خود به دورغ و دغل‌ها و فريبكاري‌هاي وسيع و گسترده حكومت اشاره كنيد.

ناشناس گفت...

اول اينكه تسليت مي گويم.
اين نظر را قبل از پست آخرين شما نوشته بودم. ذيل مطلبي كه غير مرتبط بود. حالا كه به شدت از انتقاد استقبال مي كنيد فكر كردم اينجا درجش كنم يك جمله اي را در نوشته نپسنديدم، خودم حذفش كردم. لابد ما مردمانيم!
1. قلم و زبان شما هيچ از شريعتمداري و مصباح يزدي كم ندارد. من نمي دانم چرا شما را براي مصاحبه انتخاب كرده‌اند اما سخن شما كه بخت خود را در همه جا آزموده ايد و اخيرا هم براي صله رحم تشريف آورديد به وطن، سخن يك ايراني آزاديخواه مسلمان نبود.نمك روي زخم ديگران ريختن خيلي بي‌مرامي است. نكند براي تماشاي يا همكاري براي تئاتر جلو سفارت انگليس به ايران آمده بوديد؟
2. شما با آن بدگوييهاي تندي كه عليه مصباح و شريعتمداري كرديد و آنها را قاتلان كهريزك دانستيد، چطور خيلي راحت تشريف مي آوريد و بعد هم به سلامت عزيمت مي‌كنيد؟ كساني به جرمهاي خيلي سبكتر از اين! به سالها زندان محكوم شده اند؟ لابد بايد بروم از شريعتمداري بپرسم؟!
خير. نيازي نيست. معماي مشكلي نيست كه حلش سخت باشد

فقط اينكه:
گر حسودي بدي گفت و رفيقي رنجيد/ گو تو خوش باش كه ما گوش به احمق نكنيم

ناشناس گفت...

قای سجادی

وقتی آقای احمدی نژاد می‌گوید چهل میلیون پیروز شدند. مفهومش آن است که انتخابات درست برگزار شده و من را به عنوان برنده بپذیرید در آن صورت است که چهل میلیون پیروز شده است و هرکه صحت این مدعا را نپذیرد و اعتراض کند خس و خاشاک است.
آقای احمدی نژاد به چهارده میلیون نفری که رأی به او ندادند خس و خاشاک نگفت اما به انانکه صحت انتخابات را نمی پذیرند چنین اتهامی زد. به همین دلیل معترضین به انتخابات حق دارند که بگویند ما خس و خاشاک نیستیم. به همین دلیل جمعیت میلیونی شرکت کننده در تظاهرات میتوانند به این حرف نیز اعتراض کنند. و برخلاف نظر شما دروغی نیز نگفته است!
راستی شما معتقد هستند که تنها چهارده ملیون به احمدی نژاد رأی نداده‌اند و رأی های خوانده شده درست بوده است؟ چرا در این مورد صریح نظر خود را بیان نمیکنید؟
در باره شرکت کنندگان در تظاهرات به نظر خود شما میلیونی شما چه فکر میکنید؟ آیا واقعاً تصور میکنید که صحبت‌های آقای خامنه ای در نماز جمعه آن‌ها را قانع کرد و تصمیم گرفتند که از طریق قانونی مسائل را حل کنند یا برخورد خشن نیروهای حکومتی و تهدیدهای مکرر مسئولین آن‌ها را با عواقب احتمالی تظاهرات آگاه ساخت؟ و فعلاً گامی به عقب برداشته اند؟
نوشته ایدکه شعارهای انحرافی در لوای جنبش سبز سر داده می شود. هیچ‌کس وجود شعارها گوناگون را انکار نمی‌کند اما آیا این شعارها خواست های و شعارهای اصلی اکثریت و رهبران و جنبش سبز اند؟ حتی اگر بپذیریم که این شعارها از نظر شما غلط هستند چرا دیگران اجازه طرح آن‌ها را در رزونامه ها ندارند؟
آیا شما نظرات حسین شریعتمداری را نظرات آقای خامنه ای میدانید؟ درحالیکه او منتخب آقای خامنه ای است؟ چگونه است که نظرات عده‌ای از تظاهر کنندگان را مساوی خواست های جنبش میدانید؟ اگر یادتان باشد در سالهای انقلاب هم نیروهایی که به مبارزه مسلحانه اعتقاد داشتند نمود بسیار بیشتری داشتند اما آیا آن‌ها بودند که روند انقلاب را تعیین کردند؟

ناشناس گفت...

دنباله

مقایسه‌های شما جالب است. جوانانی که در خیابان برای آزادی‌های بقول شما جنسی تظاهرات میکنند را با انان که در زمان جنگ در جبهه ها بوده‌اند مقایسه می کنید. اما بهتر است این جوانان را با چماقدارانی مقایسه کنید که به زنان و دختران رحم نمیکنند و بی پروا آن‌ها را می‌زنند. کدامیک از این دو گروه انسانی تر هستند؟ انانکه آزادی‌های جنسی برای خود می‌خواهند یا انانکه با چماق آزادی دیگران را محدود میکنند؟ نظر ات رهبران جنبش سبز را با دیدگاههای آقای خامنه ای مقایسه کنید. بدنه جنبش سبز را که متشکل از نیروهای میانه شهری است با بدنه طرفداران آقای احمدی نژاد مقایسه کنید. مهمتر از همه نیروهای شرکت کننده در جنگ را بهتر است با زندانیان کنونی جنبش سبز مقایسه کرد. اینگونه عادلانه تر نیست؟
سالها پیش چند روزی پس از انتخابات 72 و پیروزی آقای خاتمی بود روزی به تصادف روزنامه‌ متعلق به مجاهدین را در مطب دکتری در دست یکی ایرانی دیدم. نگاهی به محتوایات آن انداختم سرشار بود از درگیری‌های درون ایران و اعتراضات مردمی و شعار نویسی. یک نکته در آن صفحات جایی نداشت. انتخابات و پیروزی خاتمی و ... فرض را بر آن میگیرم که تمام اخبار آن روزنامه در مورد اعتراضات و شعار نویسی صحت داشتند اما نویسندگان مقاله قادر نبودند جنبش اجتماعی با این ابعاد را که در ایران در حال شکل‌گیری بود درک کنند. آیا با این وصف میتوانستند تحلیلی درست از شرایط داشته باشند؟
حال از شما می‌پرسم آیا شما بارضایتی میلیونها ایرانی را از این حکومت می بینید؟ آیا این اعتراضات مرده و به انحراف رفته اند یا آنکه خود را برای خیز بعدی آماده می سازند؟ فکر میکنید با سیاستهای آقای احمدی نژاد که، به گفته آقای خامنه ای مواضع او را به خود نزدیکتر میداند، میتواند مشکلات را حل کند؟
جنبش سبز هنوز نارسائی های فراوانی دارد و خوشبختانه راهی طولانی در مقابل خود، اما به یقیین بسیار عاقلانه تر و انسانی تر از ذوب شدگان ولایت عمل میکند.
میدانم شما نظری خلاف این دارید!! اما نمیتوانید صریح بیان کنید؟
سعید

ناشناس گفت...

سلام.

نه به آن مصاحبه و نوع اظهارات در مورد این جنبش کوتاه عمر! نه به این پست که سراسر اضطراب و دلجوییست! به هر حال استفاده بردم از مصاحبه. ممنون.

Saber Rastikerdar

ناشناس گفت...

با سلام
فكر مي كنم خانم لیلا ملک‌محمدی در سايت جرس پاسخ كاملي به آنچه در مصاحبه افاضه فرموده ايد و ناحق و دلخراش است، داده اند.
دمكراسي اين نيست كه تو روبروي من بايستي و آب دهان برويم پرت كني. كار شما اين چنين بود. هرچند در شبكه تلويزيوني هما كه تعطيلش كرديد هم مجيزگوي احمدي نژاد بوديد و مدتها برايش اعجاز و فضيلت مي تراشيديد. از شما انتظار مي رود همچنان به آن جرثومه وفادار بمانيد و خودتان را لاي صفوف منتقدين پنهان كنيد! اما بايد بپذيريد كه بيش از گذشته خود را معروف و اليته بسيار بدنام مي كنيد! اين ارزش دارد؟
اين هم نشاني آن پاسخس كه گفتم:

توضیح واضحات برای داریوش سجادی
http://www.rahesabz.net/story/5521

صابر راستی کردار گفت...

سلام.

برای من جالب است که ادبیات اکثر سبزها شبیه به هم شده! یعنی تکرار و تکرار. اصلا انگار یک نفر شده که همه قضاوت ها را خودش و به یک شکل می کند. جالب است که شما در طیف های مخالف اینها خیلی کمتر چنین چیزی می بینید چون اکثرا سعی می کنند ولو به ظاهر هم که شده کمی تا قسمتی منطقی و متفاوت اظهار نظر کنند. این نوع دفاعیات سبزها به نظر من بیشتر جنبه ملتمسانه به خودش گرفته. یعنی اصلا نمی خواهند فکر کنند دیگر چه رسد به عمیقا. مثلا اینکه "آقا تو را به خدا حرف من رو باور کنید. من خودم توی تظاهرات بودم دیدم." یا این تیکه را داشته باشید لطفا:‌ "یکی از نیروها موی یکی از جوانان معترض را گرفته بود و روی زمین می‌کشید. وقتی به جدول وسط خیابان رسید سرش را چندین بار به جدول کوبید."

از این دست جملات را شما چاشنی اکثر صحبت های سبزها می بینید. نمی گم دروغه ولی ظاهرا پایانی نداره! اوایل که من می شنیدم خیلی متاثر می شدم اما اخیرا بیشتر خنده ام می گیرد.

نکته دیگر اینکه سبزها اصلا نمیدونن چی میخوان! مثلا یکیشون می گفت که من فقط میخوام این نظام نباشه بعدش مهم نیست! یا امثالهم.

نکته عجیب دیگر اینکه که این ها به نظر میاد دیگر هیچ احساسی نسبت به فلسطین یا جنایات آمریکا و انگلیس و اسرائیل و بی احترامی های آنها و همچنین گذشته خود منظور دفاع مقدس و حتی اوایل انقلاب ندارند. حرف هایی می زنند که آدم شک می کند که آن ۹۸ درصد رای به جمهوری اسلامی ایران کجا و اینها کجا! حتی اگر مقامات فاسد اسرائیل، تعریف و تمجیدی از این سبزها کنند بیشتر به مزاقشان خوش می آید تا دیگران! احتمالا. آخر هر چی فکر میکنم جور در نمیاد.

دیگر اینکه این ناشناس آخر انگار که فقط خودش و هم طیف خودش را آدم حساب میکند! فکر کرده است که معیار بدنامی و خوش نامی و ارزش خودشان هستند. اگر اینطور است که همان بهتر که آقای سجادی در بین شما معروف اما بدنام و بی ارزش گردد!

یک نکته از هزاران نکته دیگر: لحن سبزها این روزها خیلی بی ادبانه و کاملا حتاکانه نسبت به طرف مقابلشان شده. برای مثال من را اگر اصولگرا فرض کنید وقتی با امثال اینها صحبت میکنم خیلی راحت به ارزش های من مثل اسلام، امام و... توهین میکنند آن هم صراحتا. در صورتی که من سعی در دعوت به آرامش دارم. حالا اگر بگویی بالای چشم موسوی ابروست که ...

موضوع دیگر تزریق اطلاعاتی که اینها میشوند! با اکثر سبزی ها که صحبت کردم فهمیدم که اینها فقط از چند کانال و در کل کانال های کاملا مخالف نظام تغذیه اطلاعاتی آن هم به صورت تزریقی میشوند. یعنی حتی مزه مزه هم نمی کنند. لااقل کمی در موردش فکر کنند! فقط یک راست به خودش تزریق میکند. معمولا چند درصد از واقعیت آنهم معلوم است که چه بخشهایی را می دانند.

نکته بسیار جالب دیگر اینکه تعریفی که جدیدا این سبزی ها از دموکراسی و حقوق بشر و ... می کنند فراتر و تند تر از آن چیزیست که در ممالک دیگر می بینیم. گویی که اینها می خواهند جهش کنند!

با این نکات و هزاران دیگر سبزها راه به جایی نخواهند برد و روز به روز آب میروند همانطور که آقای سجادی فرمودند: جنبش موسوم به جنبش سبز تحقیقاً به انتها رسیده.

بعدا اگر فرصت شد نقدی بر راهپیمایی سبزها حتی همان میلیونی که خودم در تهران شاهد بودم و این جنبش آبکی خواهم زد.

عذرخواهی می کنم که طولانی شد. با تشکر.
Saber Rastikerdar

ناشناس گفت...

khob gofti gol gofti shereh madarat halalat motmaen bash dayeh madareh (khoda beyamorze))shoma hamesh hamrahetan ast chon harfeh hagh ra gofti va khoda va madar ra razi motmaen bash
eshteba karde az sabzha mazerat khaste azezam harfeh hagh ke mazerat nemekhahad? mofagh bashe dark mekonam ,tanha dr an hameh sabz lajanti khodayeh man !bedadeh shoma beresad