۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

پینوکیوها در لندن!


««کلیه اسامی ایرانی موجود در این مقاله مستعار است هر چند موجودیت ایشان کاملاً واقعی است»»

در داستان مشهور ایتالیائی «پینوکیو» سرزمینی وجود دارد تحت عنوان pleasure island  یا «جزیره خوشی» که پینوکیو با اغوای گربه نره و روباه مکار (دو شخصیت منفی این داستان) مفتون آن جزیره شده و با شوق و ابتهاج عازم آن «خوش باشی موعود» می شود.
خوش باشی که پینوکیو بعد از رسیدن به آن pleasure island  با تلخی توام با تاخیر متوجه توهمی بودن آن می گردد.
پینوکیو بعد از ورود به «جزیره خوشی» و چند روز خوشگذرانی و خوش باشی تدریجاً با دراز شدن گوش ها و دمب درآوردن متوجه «خر شدنش» می شود. خریتی که اینک صرفاً و بمنظور بقا در آن «جزیره موسوم به خوشی» ایشان را ملزم و محکوم به آن کرده و می کند تا نه «مثله خر» بلکه «عین خر» کار کند. کار کردنی برای زنده ماندن.
در واقع «کارلو کلودی» نویسنده و خالق پینوکیو زبردستانه به مخاطب تفهیم می کند برای تن دادن به این سفر توهمی و بمنظور رسیدن به جزیره خوش باشی در ناکجاآبادی «بیدرکجا» ابتدا باید «عقلاً خر» شوید تا در انتها «واقعاً خر» شوید.
چیزی نزدیک به اظهارات 40 سل پیش دکتر شریعتی با این مضمون که:
خوشبختی فرزند مشروع حماقت است. همه کسانی که در جستجوی خوشبخت بودن هستند بی خود تلاشی در بیرون از خویش نکنند. اگر بتوانند «نفهمند» می توانند خوشبخت باشند. خوشبختی فرزند مشروع خریت است. برای خوشبخت بودن سعی کنید «خر» باشید! هر چقدر بیشتر «خر» باشید خوشبخت ترید!
توهمی عام که در حال حاضر گریبان گیر کسر بزرگی از خود باختگان و غرب شیفتگان در جهان شده تا ضمن باور چنین توهمی از غرب به عنوان «جزیره خوشبختی» خود را به آب و آتش برای رسیدن به آن شادکامی موهوم زده و بعد از رسیدن به آن «بهشت مفروض» با واقعیت تلخ آن آشنا شده و ضمن برسمیت شناختن اجتناب ناپذیر آن «خریت توهمی» ناگزیر و ناگریز برای تداوم بقای خویش ملزم به تن دادن «کارخری» و «خرکاری» در چنان ناکجا آبادی خواهند شد.
تن دادن به مشاغل و حرفه هائی که در اوطان خود هرگز حاضر نبوده و نیستند از کنارشان هم بگذرند. هر چند اکنون نیز ناصادقانه خود و حرفه خود در خارج از کشور را برای هموطنان و اقوام ودوستان شان در وطن کمتر از دکتری و مهندسی و میلیونر و تاجر و هنرمند موفق بودن، معرفی و ترسیم نمی کنند.
«شهره» دختری 28 ساله با مدرک کارشناسی از تهران است که تقریباً دو سالی می شود از ایران به آمریکا آمده. شهره که با مختصات جامعه شبه مدرن ایران بقاعده از جمال و کمال چیزی کم ندارد اکنون در یکی از فروشگاه های زنجیره ای غرب آمریکا کارگری ساده است. شهره ای که در ایران با پسر شاه نیز با اکراه پالوده می خورد و در ایران از کنار شاغلین به شغل فعلی خود با افاده و تفرعن رد می شد اکنون ولو کرهاً امربر صاحب کار آمریکائی اش شده. کار شهره از خالی کردن ظروف زباله تا تمیز کردن دستشوئی و مبال های عمومی در کنار چیدن کالا در قفسه ها و صندوق داری را شامل می شود.
«جواد» جوانی حدوداً 25 ساله است که مانند شهره با مدرک کارشناسی در یکی دیگر از فروشگاه های آمریکا به اتفاق چند جوان و میان سال هم وطنش اشتغال به حرفه کارگری دارد. کار ایشان خالی کردن کالاهای منتقل شده به فروشگاه از کامیون به انبار و سپس چیدن کالاها در ردیف های فروشگاه است.
یک بار در یکی از فرصت های استراحت با ایشان هم نشین شدم و در حین صحبت با ایشان ناگهان مدیریت آمریکائی فروشگاه به محوطه بیرونی آمد و جواد و یارانش بلافاصله خود را پنهان کردند! وقتی از ایشان چرائی این کار را پرسیدم گفتند:
چون تنها دو نوبت حق استراحت بین کار دارند و آنها دو نوبت خود را قبلاً مصرف کرده اند این بار خارج از نوبت مشغول استراحت بوده اند.
نکته جالب آن بود که جواد بنمایندگی از جمع دوستانش در توجیه این اقدام شان می گفت:
بالاخره ایرونی هر کجا باشه زرنگه و باج نمی ده!!!
این بنده های خدا استفاده غیرمجاز از یک فرصت استراحت 10 دقیقه ای در حین فعلگی کردن برای آمریکائی ها، آن هم علی رغم برخورداری از تحصیلات عالیه، زرنگی و باج ندادن معنا می کردند!
22 سال پیش مجله فارسی زبان «جوانان» چاپ لوس آنجلس نامه جوانی ایرانی بنام «فرهاد» را منتشر کرد که شرح حالی گویا از جویندگان جزیره خوشبختی در ینگه دنیا بود و هست.
فرهاد در این نامه می نویسد:
زمانی که هنوز به زیارت آمریکا نائل نشده بودم، آنقدر از اوصاف ینگه دنیا برایم گفته بودند که تصورم این بود آمریکا بانوئی است زیبا که آوارگانی چون من را تنگ در آغوش می کشد و سحرگه جوان بیدار می شوم. وقتی به آمریکا آمدم دیدم درست فکر می کردم. آمریکا زنی است زیبا. بسیار زیباتر از آنچه در رویا داشتم. اما این بانوی خوش بر و رو یک اشکال کوچک دارد. فاحشه است. اول پول را می خواهد بعد آغوش باز می کند. اگر کیسه ای داشته باشی و سرش را شل کنی آمریکا بهشت است. اما اگر پول نداشته باشی وای به حالت. زمانی که وطن داشتیم و پشتوانه ای، وصل این بانوی زیبا نصیب بنده نشد و حالا با دست های تهی خیره خیره به این روسپی جهانخوار نگاه می کنم. (نشریه تحلیل و رویداد ـ شماره 99)
اعلام مراسم ازدواج پرنس ویلیام پسر ارشد پرنس چارلز «ولیعهد انگلستان» با کاترین میدلتون در کنار هروله و هلهله و همهمه شیدائیان تشنه رویت چنین رویدادی، مستندی برجسته از عفونتی پیشرفته در روان چنان روان پریشانی است که در رویای خود در جستجوی همان جزیره خوشبختی می گردند که پیش از ایشان  پینوکیو در اشتیاقش «خر» شده بود!
اثبات سفاهت 60 میلیون شهروند انگلیسی که سالیانه و با طیب خاطر هزینه زندگی اشرافی خانواده ای موسوم به سلطنت در بوکینگهام را با مالیات های مستقیم خود تامین می کنند یک بحث است و تبیین بلاهت «دهان های نیمه باز» و «چشم های مفتون» شیدائیان در گوشه کنار دنیا برای رویت ازدواج جوانکی از این خانواده با همسر منتخبش، بحثی دیگر.
هر اندازه خالق پینوکیو زیرکانه توانست جویندگان جزیره خوشبختی را به استهزا بکشد اما در نقطه مقابل وی خالق داستان «سیندرلا» قرار دارد که با ابتنای بر کذب «جمال سالاری» اسباب تحمیق کسر بزرگی از جماعت دخترکان توهم زده را فراهم کرد تا همه شب در رویای شان با خلسه «خود سیندرلابینی» خوش خیالانه چشم انتظار شاهزاده ای سوار بر اسب سفید بنشینند تا برای دادن پیشنهاد ازدواج و بردن ایشان به قصری رویائی همچون قصر بوکینگهام، بالاخره و انشاالله روزی خواهد آمد!
رویاپردازئی شیرین که اینک ازدواج سیندرلاگونه «کاترین میدلتون» با «پرنس ویلیام» این فرصت را برای چنان دخترکان و ایضاً چنان آقازادگانی فراهم می کند تا امروز و با نیش هائی تا بناگوش باز و مشعوف از تجمل و شکوه ازدواج پرنس با کاترین! به تماشا و استقبال از مراسمی بروند که ارضا کننده و القا کننده pleasure island  رویائی در ضمیرناخود آگاه ایشان شود.
شریعتی زمانی می گفت:
اه که چقدر زشت است مُردن در بستر آن هم به ضرب اسهال!
و اکنون می توان طعنه آن روز شریعتی را این گونه تحشیه زد که:
چقدر زشت تر است یک عمر زیستن در «حماقت» با توهم «بلاغت» آن هم با ضربآهنگ تصلب افکار.

۱۶ نظر:

ناشناس گفت...

salam

ahk gol goftei az deleh landan menevesam mordem az bas tblegh mekonand barayeh in arosi kzaei

ناشناس گفت...

به صورت کاملا استثنائی با این مقاله شما موافق هستم.
خدا رو شکر دوباره شروع به تعریف و تمجید از خامنه‌ای و احمدی‌نژاد و کوبوندن موسوی و کروبی و جنبش سبز نکردین. اما یک چیزی که مشخص هست آقای سجادی این هست که تفاوت زندگی‌ در آمریکا و ایران از زمین تا آسمان است. من خودم سالهاست که آمریکا هستم و عاشق ایران . ولی‌ آرامش، راحتی‌، و حتا امنیت و احترامی که به عنوان یک انسان در قوانین اینجا رعایت شده به هیچ وجه در ایران شاهدش نیستیم. اما برای قشری که تحصیل میکنند و در مشاغل درست حسابی‌ مشغول به کار هستند. شما در آمریکا میتونید برای حتا ۵ سال دیگه هم برنامه ریزی کنین و میدونین که قوانین کلی‌ چه اجتماعی چه اقتصادی اونقدر تغیرتش شدید نیست ولی‌ در ایران برنامه ریزی کردن حتا برای ۱ هفته دیگه هم ممکن نیست. شب می‌خوابین صبح بلند میشین ۱۰۰۱ اتفاق افتاده. اما با اینکه بعضی‌ به عشق آمریکا میان و اینجا به هر خفتی تن‌ میدان که فقط بگن در آمریکا هستیم کاملا مخالفم و از این نظر مقاله شما رو مفید میدونم.در مورد انگلیس هم نمی‌توان گفت که همهٔ جامعه انگلیس احمق یا نادان هستند ، چون ما جای اونها نیستیم اما از اینکه در یه سری کشورهای دیگه همه منتظران که ببینن این ازدواج به کجا می‌‌انجامه کمی‌ نشانه سادگی‌ مردم و قدرت تبلیغی دستگاهای اطلاع رسانی غرب هست. در ایران هم شاید بشه گفت به دلیل مشکلات و برنامهی‌ نه چندان جذاب تلویزیون ایران مردم دنبال سرگرمی های کاذب هستند از جمله همین موضوع
شهریار

ناشناس گفت...

با قسمتی از مطالبه آقای سجادی در خصوص غیره واقعی بودنه تصوراته جوانانه ایرانی در مورده زندگی در غرب موافقم، ولی در اینه حال بد نیست بدونید اقلیته ایرانی جزو تحصیلکرده ترین و ثروتمند ترن ا آقالیتاهائی هستند که در امریکا زندگی میکنند. و هنوز در امریکا میشه ازراهه تلاش کوشش به قسمتی از خواستها رسید
در ضمن آقای سجادی خوب بود این سوال رو هم مطرح میکرد که چه عواملی در ایران بائس میشه پسراانو دخترانه جوان الا رغم تمامه مشگلات ، خانواده و کشوره عزیز ایران رو رها میکنند و راهی دیاره غرب میشن.
متشکرم

ناشناس گفت...

داریوش جان این موضوع را می توان از زاویه دیگری هم دید که این توجه مردم انگلستان به ویلیام ( فرزند پرنسس دایانا ) کنایه و طعنه به ملکه است و دیدیم که پرنسس دایانا در مقامی بالاتر از عروسش راهی متفاوت از خاندان سلطنتی رفت و از اینرو هم محبوب مردم انگلستان بود

بی طرف گفت...

شما کمی در مورد مردم انگلیس (طبق معمول متعصبانه) قضاوت نموده اید!!!

در ضمن این فقط مردم انگلیس نیستند که خرج این عروسی رو میدند بلکه تمامی مستعمرات انگلیس در خرج عروسی شرکت دارند از جمله «ایران»!!!

اما تامین اجتماعی که تو انگلیس و برخی کشورهای اروپایی برای مردمشون دارند٬ باقی مردم دنیا حسرتش رو فقط دارند!

ناشناس گفت...

جناب آقای سجادی سلام !
سوالی فقط در رابطه با شما برایم مطرح است این است که شما با این همه احساسات و عقاید ضد آمریکائی در قلب این استکبار جهانی مشغول چه کار ی هستید ؟!

داریوش سجّادی گفت...

تلخ یا شیرین برای انگل شناسی چاره ای نیست تا در محیط انگلی حضور داشت و حتی مدفوع را بمنظور شناسائی دقیق تر «انگل» بدست گرفت و زیر میکروسکوپ ریزبینی و آنالیز کرد

بی طرف گفت...

جناب آقای سجادی! شما که از مسایل مطرود و نکات منفی غرب مدتهاست ما رو آگاه میکنید! خواهشمندیم کمی در باب فضایل غرب نیز ما را مورد تفوض قرار دهید!
البته شما با این قلم پر طمطراقتان ما را شرمنده می فرمایید! خواهشآ کمی ساده تر و به بیانی عام پسند برای ما عموم بفرمایید که در بلاد غربیه چه مزایایی جاری است٬ چه نکات مثبتی قابل اشاعه و بررسی میباشد! و اگر شما در آن کشور به مدت چند سالی است که زندگی میکنید٬ چه مطلبی رو برای کسی که از آن طرف دنیا هیچ دید مثبتی ندارد ارایه میفرمایید!

در ضمن مطلبی جهت اضافه نمودن به نوشته شما :
در ایران (و برخی کشورهای منطقه شاید)٬ در هنگام عزا داری و فوت یک شخص ( چه آن فرد اخیرآ فوت کرده باشد یا سالهای خیلی دور) مراسمی بلکه بزرگتر و پر هزینه تر در مقیاس اقتصاد کلان ایجاد میکنیم که چنین مراسمی را این خانواده سلطنتی هم در خواب نمیتوانند داشته باشد٬ ...تازه این مراسم رو هر سال با تعطیل کردن اقتصاد مملکت جشن عزاداری میگریم٬ خرج میدیم٬ خرج میگریم٬ خرج میدند...چند شب و روز و هفته... تازه ما بارگاهی مجلل هم برای رفتگانمان میسازیم ( اونم از جنس طلاییش) و هی بزرگ و بزرگترش هم میکنیم٬... تورهای مجانی با کلیه امکانات فراهم میکنیم.....

لطفأ٬ خواهشمندیم٬ کمی ما رو مستفیض نموده! نکات مثبت حاضر و موجود در غرب را (البته بدون هیچ گونه تعصبی) که میتواند کمی کمک جهت شناخت بهتر ما از غرب باشد٬ ارایه فرمایید! تشکر!

ناشناس گفت...

فقط میتونم بگم خیلی بهم چسبید
عالی بود

سپهر گفت...

تلخ یا شیرین برای انگل شناسی چاره ای نیست تا در محیط انگلی حضور داشت و حتی مدفوع را بمنظور شناسائی دقیق تر «انگل» بدست گرفت و زیر میکروسکوپ ریزبینی و آنالیز کرد!
سلام آقای سجادی شما از بد صحبت کردن و فحاشی کردن هر دو طرف نوشتید ولی فکر نکنم انگل شناسی محیط انگلی و در آخر مدفوع!کلمات مناسبی باشه البته منظورتون رو واضح تر بیان کنید اونوقت میشه بیشتر در موردش بحث کرد در هر صورت انسان ها در هر جای این کره خاکی فرهنگ خودشون رو دارند ولی تشبیه کردن اونم به این صورت کار درستی نیست

سیاوش گفت...

این خوش رقصی های شما که باب دل حاکمان مینویسی قابل تحسین است!
بالاخره همه که نباید نان بازویشان را بخورند که!
مملکت چاپلوس و روزنامه نگار نما هم میخواهد.
اما این که از سر شکم سیری مطلبی بنویسی راجع به کسانی که اکثرا به دلیل رفتار های ناخوشایند اقتدار گرایان مجبور به ترک میهن شده اند و با تمسخر همه را سفیهانه به یک چوب برانی و تمثیل خامت را بسط دهی و دست آخر شامان و پایکوبان با جمله ای نغز نتیجه گیری کنی ، چندان قابل احترام نیست.
عروسی سلطنتی را اگر تقبیح میکنی -که نوشتنش توسط شهروند لندن قابل ستایش است اما توسط شما که مملکتی با هزار ایراد داری و نمی نویسی از درد هایش مایه نکوهش - کمی هم به وضعیت روزنامه نگاران ایران و فیلمسازان در بند و پروژه های نیمه کاره سپاه و فقر معیشتی مردم و ... بنویس تا این تصور را که " با نان حکومت به اینسوی گردون آمده ای تا مدح وثنا بگویی و هر از چند گاهی هم با میکروسکوپت خونی به دل این طرفی ها کنی " را کمرنگ تر کنی

ناشناس گفت...

وقتی انگل قوی و پیچیده ای مثل جمهوری اسلامی وجود دارد حیف نبود ایران را ول کردید و به امریکا تشریف بردید تا ان انگل ساده را برررسی کنید؟شما در ایران می توانستید مدفوع های متنوع تری را پیدا کنید با انگلهایی جالب تر
امریکا هرجی هم باشه تونسته امنیت و رفاه رو برای مردمش تامین کنه اون جوانهاش حداقل یه کاری تو سوپ
رمارکت پیدا می کنند اما اینجا جمهوری اسلامی شما کاری کرده که دیگه اصلا کار گیر نیاد تازه به کارگر ماهی 303 هزار تومن میده و قبض 600 تومنی گاز در خونه اش میفرسته
من به تازگی پی برده ام که ما تو ایران دین هم نداریم و از دین ظاهری هم به عنوان پوششی برای انجام کارهای غیر اخلاقی استفاده می کنیم
جناب سجادی امریکا 300 میلیون جمعیت داره اما مثل ایران 8 میلیون پرونده تو سیستم قضایی اش روی هم تلمبار نمیشه اونها ادعای مسلمانی ندارند و در زندان هم به هموطنشان تجاوز نمی کنند امریکا هر طوری که باشه امثال شماها همیشه انتقادی برای گفتن دارید
بله امریکا جنگهای زیادی رو تو دنیا راه انداخته و کلی جنایت کرده امابا در نظر گرفتن قدرت و جمعیت و زمان به نسبت به اندازه جنایات جمهوری اسلامی در ظرف 30 سال نمیرسه .امریکا خدمات زیادی هم به بشریت کرده بهترین سیستم اموزشی جهان مال امریکاست و ...
به نظر من شما بسیار منافقانه عمل می کنید رفته اید انجا و ادعا می کنید که دارید انگل را بررسی می کنید انگل تر از ما مسلمانها تو دنیا وجود نداره که دزد متولد میشیم
کلا این رو میخام بهت بگم که وقتی که خودت چیزی شدی یا کشورت اختراعی ابتکاری نظریه ای داد اون وقت میتونی
بری و امریکا رو نقد کنی این انتقادهای شما مثل این هست که یک مورچه برود سراغ فیلها و در مورد این تحقیق کند که چرا فیلها جثه کوچکی دارند و باید به انها کمک کنیم
شماها و اون مزدورهای جمهوری اسلامی که به غرب می روند و از زور بدبختی و عقده هایی که تو اون جامعه براشون درست میشه شروع به نادیده گرفتن فضائل غرب و انگشت گذاشتن روی ضعفهاش میکنن واقعا حالم رو بهم میزنید
شماها باید خودتون رو به روانشناس معرفی کنید وقتی وارد مطب شدید به روانشناس بگید "دکتر جان مدتی است به امریکا امده ام با دیدن پیشرفتهای اینجا کلی فشار بهم وارد شد و ضمنا چندین سال ما تو کشورمون امریکا رو می کوبیدیم الان نمیتونم این چیزهایی رو که می بینم باور کنم و دچار تهوع فکری شدم دارم چیزهایی روتو وبلاگم استفراغ می کنم و به ناچار باید یه جورایی توجیه اش کنم کمکم کنید "
با کلمات بازی نکنید سیستم اسلامی شما در عمل پیاده شد و همه رو عزادار کرد تو عمل حرفی برای گفتن ندارید با قیمت بالای نفت رشد اقتصادیتون صفر و منفی شده بیکاری درست کردید تورم و...
برای امریکا دعا می کنم امیدوارم که دچار بحران نشه اونها حداقل منطقی دارند اگه دنیا دست مسلمانها بیفتد که خون همه جا رو می گیره دمشون هم گرم هر کاری می کنن به خاطر منافع خودشونه مثل ما نیستن که پول نفت رو صرف سایر مناطق دنیا می کنیم و مردم خودمون بدبختی میکشن سیسنم قضاییشون عالیه ادم به حق خودشش میرسه دزد رو تعقیب می کنن اینجا شما هیچ امنیتی ندارید
به نظر من اولا بشین کمی با خودت خلوت کن و فکر کن از اون ریشهای سفیدت خجالت بکش
دوم هروقت خودت یا هموطنات چیزی شدین اونوقت برو از دیگران انتقاد کن برادر من
تو اون پست اولی هم که گذاشتی از نظرت تعریف کردم دو ساعت پیش ولی الان
پشیمانم

بنده گفت...

مقاله ای انتقادی راجع به اين يادداشت تو خودنويس هست. مطالعه کردين آقای سجادی؟
http://www.khodnevis.org/persian/permalink/12714.html

داریوش سجّادی گفت...

جناب بنده!!!
با تشکر از شما
خیر این مطلب را ندیده بودم اما اکنون با لطف شما آن را مطالعه کردم و بزودی نظر خود را در مورد آن در قالب پستی جدید در وبلاگم منتشر خواهم کرد
از لطف تان ممنون

بنده گفت...

ممنون آقای سجادی

نکاتی بود که برای من هم سوال است و يادداشت شما مطمئناً گره گشا خواهد بود

سینا گفت...

ای کاش خرمندان ما سیاست ورزی می آموختند و سیاستمداران ما خردمندی.ای کاش ذره ای اعتدال دذ وجود ما ایرانی ها بود . آنوقت زندگی از سال 57 شکل دیگری می گرفت. ای کاش یاد می گرفتیم غیر سیاه و سفید رنگ های دیگری هم هست. آنوقت نقاشی هایمان زیبا بود. ولی افسوس که از کودکی با ذغالی سیاه بر دیواری سفید کشیدیم به خیال اینکه نقاشیم.غافل ار اینکه فقط محیط زندگی خود را ویران می کنیم. نقاشی یعنی با قلم مو روی بوم رنگ ها را ترکیب کردن. این یعنی تمرین دموکراسی. ما بلدیم توی اینترنت فحش بدهیم و روی دیوار شعار بدهیم و همدیگر را کتک بزنیم بدون اینکه بدانیم اینها سیاست و خردورزی نیست.