۱۳۹۰ شهریور ۸, سه‌شنبه

عید فطر مبارک


برای من «مسلمان» حکم خودروئی را دارد که برای حرکت کردن نیاز به بنزین دارد و نماز پنجگانه حکم پمپ بنزین و سوختگیری در طول شبانه روز برای تداوم حرکت این خودرو را دارد و ماه رمضان نیز بیمه کردن این ماشین است تا به اتکای این 1 ماه 11 ماه با گارانتی حرکت کند
عید فطر مبارک

۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

ژاپه خر است!

با شیطان معامله کردیم! او ما را زیبا و باهوش کرد و حالا آمدیم دلبری کنیم!
جمله فوق، فرازی طلائی از گزارش خبری تلویزیون فارسی BBC از تیم آوازه خوان «پیستول انیز» با محوریت «میراندا لمبرت» است که  در روز جمعه چهارم شهریور ماه از این شبکه پخش شد که بدون تردید آن گزارش را می توان نمونه موفق و قابل استنادی از مهارت و ذکاوت اصحاب رسانه در انتقال نامحسوس و غیر مستقیم پیام به مخاطب تلقی کرد.

سال 1992 که بمنظور یک سفر سیاحتی در سئول پایتخت کره جنوبی بودم. شبی بمنظور گذراندن اوقات فراغت به اتفاق یکی از همسفران برای دیدن یک فیلم به سینما رفتیم. در میانه فیلم ضمن احساس عطش بشدت هوس نوشیدن یک کوکاکولای خنک کرده و به همین منظور به بوفه سینما مراجعه کردم و طرفه آنکه تعداد زیادی از تماشاچیان را دیدم که ایشان نیز به سیاق بنده جهت خرید کوکاکولا به آنجا آمده بودند.
فردای آن شب بود که یکی از دوستان راز آن هوس مشترک را بر من آشکار کرد. ماجرا از آن قرار بود که «چنان هوسی» محصول قرارداد انتشار آگهی کمپانی کوکاکولا با کمپانی های تولید فیلم های سینمائی و صاحبان سینماها بود! بدین صورت که کوکاکولا مبلغی پول به ایشان پرداخت می کند تا در کسری از ثانیه لوگوی نوشیدنی کوکاکولا را در میانه فیلم قرار دهند. زمان پخش این لوگو تا آن اندازه کوتاه است که بیننده عملاً متوجه پخش آن نمی شود و تنها در مُخیّله خود آن را حس کرده و به تبع نوشیدن آن را هوس می کند و بدین ترتیب کمپانی کوکاکولا بشکلی غیرمحسوس، هوس و ذائقه بنده و امثال بنده را مدیریت کرده و غیر مستقیم «ما» را از مقابل پرده سینما به بوفه کشانده که محصول آن فروش گسترده کوکا به ما «ناغافل تشنه شدگان آن شربت گوارآ» می شد!
بر همین روال نیز رپرتاژ آگهی از ترانه «شیاطین پاشنه بلند» توسط گروه «پیستول انیز» را می توان مصداقی موفق از چنین القاء پیامی به مخاطب محسوب کرد که با فراست و ذکاوت می کوشد در راستای «انتقال پیام و شعائر خوش باشانه جهان سکولار» چنین پروپاگاندای نامحسوس و غیرمستقیمی را با موفقیت عهده داری کند.
کاش مسئولین صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تا آن اندازه استعداد داشتند تا سیاست خبری مستقیم و چکشی و بی تاثیر خود با مخاطب را جایگزین چنین شیوه های رایج و حرفه ای در دنیای رسانه می کردند.
اینکه BBC تعمد دارد با قرار دادن «میراندا لمبرت» یک دختر خانم بزک کرده و خوش آب و رنگ در مقابل دوربین در جوار «آنجلینا پریسلی» و «اشلین مونرو» با شکل و شمایلی مشابه از ایشان مصاحبه بگیرد و «نریشن خوان» آن رپرتاژ آگهی نیز بر همان سیاق تعمد بورزند تا از میانه ترانه «شیاطین پاشنه بلند» آن بخشی را برای مخاطب ترجمه کند که ناظر بر این گزاره خبری است:
با شیطان معامله کردیم! او ما را زیبا و باهوش کرد و حالا آمدیم دلبری کنیم!
و بعد از قرائت چنان معامله پُربرکتی به مخاطب نوید آن را از متن ترانه بدهد که این علیا مخدراة:
آمده اند ـ اما نه برای «دل شکستن» که برای «دل بُردن»!
مجموعه چنان گزینه و گزاره هائی تنها ناظر بر یک هدف پنهان و زیرکانه است:
تغییر سلیقه و ایجاد ذائقه فرهنگی نزد مخاطب نوجوان و جوانی که در دوران تلاطم روحیات و غرائز عاطفی و جنسی است و هنوز از توان لازم جهت فائق آوردن مصالح خود بر عواطف و اشتیاق های جوانانه اش برخوردار نیست.
به عبارت دیگر ارگان جامعه سکولار فارسی زبان در حال دادن این پیغام پنهان به مخاطب جوان خود است که:
معامله با خدا را وانهید و بشتابید به معامله با شیطان که محصولش زیبائی و دلبری و ایضاً خوش باشی است. که ای بی خبران چه نشسته اید که:
دوران جهان بی می و ساقی (ایضاً بدون میراندا لمبرت) هیچ است!
همچنانکه: اگر زباده مستید خوش تان باد و ایضاً چنانچه با ماهرخی نشسته هستید، خوش خوشان تان باد! خدا کیلوئی چنده؟
خدا را با آموزه ها و دستورات نازیبایش به خود واگذار کنید که محصول خداپرستی و معامله با خدا، نازیبائی و ناشادی و بی عشق و حالی است و شیطان را عشق است!
اما ماجرا به اینجا نیز ختم نمی شود. در واقع تبعات خط مشی BBC و رسانه هائی امثال BBC در انتشار چنان گزارش هائی منجر به القاء توقع فرهنگی از نوع «سکولار اباحه گرانه» نزد مخاطب خواهد بود.
توقعی که مخاطب جوان با توجه به ساختارهای سنتی و مذهبی جوامع فارسی زبان مانند ایران و افغانستان و ایضاً تاجیکستان، امکان تامین و مرتفع شدن آن را نخواهد داشت. لذا چنین عدم امکانی منجر به ایجاد بحران و رو در روئی بین جوانانی که بشکل نامحسوس توسط چنان رسانه های از خارج کشور نیازهای سکشوال و مبتهجانه و زیاده خواهانه و عشرت طلبانه شان تحریک شده با حکومت ها و سنت ها و آداب و آئین و شعائر بومی شان خواهد شد.
تا همین حد نیز مُراد حاصل است و چنین رسانه هائی به رایگان موفق شده اند از بدنه مخاطب جوان و فارسی زبان خود جهت ایجاد بحران انگیزش و تمهید بستر چالش بین قشر جوان با حکومت و ساختارها و هنجارهای سنتی و بومی شان یارگیری فرهنگی کنند.
طبیعتاً تبعات چنان القا توقعاتی محدود به زیاده خواهی نامانوس جوانان از جامعه و حکومت شان نخواهد ماند و در بلند مدت چنان جوانانی چنانچه نتوانند به نُرم ها و سلائقی که توسط رسانه هائی از این دست به ایشان پمپ می شود دسترسی پیدا کنند تدریجاً مبتلا به «حسرت رفتن» خواهند شد.
هجرت برای ایشان مُبدل به آرمانی جهت رسیدن به آن بهشتی خواهد شد که چنان رسانه هائی برای ایشان پیش تر ترسیم کرده اند.
بهشتی که در آن کازآده به کام دل رسیدی آسان!
حال چنان جوانانی در مسیر رسیدن به این بهشت مفروض:
یا دل را به دریا زده و هجرت می کنند و ضمن بریدن از خاستگاه شان، کشور را محروم از نیروهای جوان و کارورز و متخصص خواهند کرد که تا همین جا نیز باز هم مُراد دولت هائی که چنان رسانه هائی را تاسیس و تمهید کرده اند حاصل است و موفق شده اند به نیروی کار و سرمایه های جوان و انسانی کشورهای مطمع نظر خود از طریق محروم کردن ایشان از چنان جوانان هجرت کرده ای، ضربه ای کاری بزنند.
و یا آنکه چنان جوانانی بدلیل نداشتن امکان مهاجرت تمامی سالهای جوانی خود را در حسرت رفتن و رسیدن به آن بهشت مفروض از دست خواهند داد و همواره خود و جامعه شان را شماتت می کنند که: اگر رفته بودم حتماً خوشبخت می شدم!
اوج تراژدی آنجائی است که همین رسانه ها روی دیگر سکه را به ایشان نشان نمی دهند که بر فرض موفقیت چنان جوانانی در هجرت و ورودشان به آن بهشت های موعود، تازه متوجه فریب خوردن خود خواهند شد و به همان جائی می رسند که پیشتر در «پینوکیوها در لندن» از زبان «فرهاد» آوردم که صادقانه اعتراف می کرد:
زمانی که هنوز به زیارت آمریکا نائل نشده بودم، آنقدر از اوصاف ینگه دنیا برایم گفته بودند که تصورم این بود آمریکا بانوئی است زیبا که آوارگانی چون من را تنگ در آغوش می کشد و سحرگه جوان بیدار می شوم. وقتی به آمریکا آمدم دیدم درست فکر می کردم. آمریکا زنی است زیبا. بسیار زیباتر از آنچه در رویا داشتم. اما این بانوی خوش بر و رو یک اشکال کوچک دارد. فاحشه است. اول پول را می خواهد بعد آغوش باز می کند. اگر کیسه ای داشته باشی و سرش را شل کنی آمریکا بهشت است. اما اگر پول نداشته باشی وای به حالت. زمانی که وطن داشتیم و پشتوانه ای، وصل این بانوی زیبا نصیب بنده نشد و حالا با دست های تهی خیره خیره به این روسپی جهانخوار نگاه می کنم.

خوش باشی از جنس «پینوکیو» در «جزیره خوشی» که بعد از چند روز خوشگذرانی و عیاشی تدریجاً با دراز شدن گوش ها و درآوردن دُمب متوجه «خر شدن شان» می شوند. خریتی که اینک صرفاً و بمنظور بقا در آن «جزیره موسوم به خوشی» ایشان را ملزم و محکوم به آن کرده و می کند تا نه «مثله خر» بلکه «عین خر» برای زنده ماندن کار کنند. (بخشی از مقاله پینوکیوها در لندن)
برنامه Word on the Street که علی الظاهر برنامه آموزش زبان انگلیسی در تلویزیون BBC فارسی است نمونه دیگری از چنان القائات و پمپ ذائقه هائی نامحسوس است.
برنامه ای که موید تلاش زیرکانه برنامه سازان این رسانه در زیر پوست ظاهری آموزش زبان انگلیسی برای فرهنگ سازی و مغزشوئی مخاطب جوان چنین رسانه هائی است.
برنامه سازان Word on the Street با قرار دادن «اشلی و استیون» دو مجری جوان و شاداب و خوش بر و روی در مقابل دوربین، ظاهراً در حال ارائه و آموزش زبان انگلیسی اند اما نکته محوری در این برنامه تحت الشعاع قرار داشتن شکل برنامه در مقابل محتوا است.

«اشلی و استیون» در برنامه مزبور بشکلی نامحسوس اما موثر بازیگر نقش یک زندگی خوش باشانه در «خلوت و جلوت» و «می خانه و رقاص خانه» با «مایو و برهنه» کنار دریا و سرخوشانه در نایت کلاب های لندن در حال تفرج اند و ظاهراً در حال آموزش زبان انگلیسی به مخاطبان جوان. اما برنامه از نظر شکلی طوری شماسازی شده تا مخاطب جوان قبل از ترغیب برای آموزش زبان در اشتیاق و تمنای چنان زندگی های هیجان انگیز و رویائی و آزاد یک دختر و پسر جوان و لاقید بر سر شوق آیند و به صرافت «منم می خوام» بیافتند!
سال 1383 که با مساعی و پایمردی «ژاپه یوسفی» و جمعی از دوستان اقدام به راه اندازی تلویزیون ماهواره ای هما در خاک ایالات متحده آمریکا کردیم. یکی از میثاق هائی که برای فعالیت رسانه ای خود در آن تلویزیون تعریف کردیم: انتقال و ترسیم واقعی از وضعیت زندگی در خارج از کشور و ایضاً ترسیم چهره واقعی زندگی ایرانیان مقیم خارج از کشور بود تا مخاطب داخل کشور را از این توهم درآوریم که در خارج از کشور از شب تا صبح لیلا فروهرشان در حال رقاصی و مطربی است و ایرانیان هم کاری جز تفریح و تفرج و عیاشی در کنار لیلا فروهرهای شان ندارند!!!
همه هدف یاران تلویزیون هما نیز در راستای چنان انتقال تصویری، مبتنی بر پرهیز از تبلیغات مستقیم بود. همان چیزی که در حال حاضر رسانه هائی مانند BBC یا VOA (اگر بتوان VOA را با تسامح  رسانه تلقی کرد) با تشبث به آن به حرفه ای ترین شکل ممکن در حال فرهنگ سازی نامحسوس و غیرمستقیم نزد مخاطب اند. تنها با این تفاوت که «هما» پایبند به منافع ملی ایران بود همچنانکه رسانه هائی دولتی مانند BBC و VOA نیز پایبند به منافع ملی دولت تابعه خود در لندن و واشنگتن بوده و هستند.
ژاپه یوسفی بنیان گذار تلویزیون هما تعریف می کرد در ایام طفولیت و در بازی های کودکانه شان همواره از جانب همشیره بزرگتر و به اعتبار ارشدیت مورد آزار و اذیت قرار می گرفت و هر چند در اکثر موارد حق با وی بود اما به اعتبار دختر بودن و ایضاً از ناحیه زیرک بودن همشیره همواره این ژاپه بوده است که مورد تنبیه و شماتت والدین قرار می گرفت تا آنکه ایشان بمنظور تغییر این وضعیت نامطلوب و ظالمانه متوسل به چیزی شد که امروز و در عالم رسانه از آن تحت عنوان «تبلیغات غیرمستقیم» نام می برند:
تنها کاری که یوسفی خردسال انجام داد آن بود که روزی در ایام عید نوروز که بهترین اتاق منزل جهت پذیرائی از میهمانان نوروزی به خوبی آراسته شده بود. مخفیانه و با استفاده از یک میخ و با حروفی درشت بر روی دیوار میهمان خانه شان کنده بود:
«ژاپه خر است!»
و چه کتکی آن روز همشیره خورد!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوکیوها در لندن:

۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

قدس مظلوم

بمناسبت «روز قدس» جدلی نوشتاری بین اینجانب و جناب آقای سعید شریعتی (عضو حزب مشارکت) در صفحه فیس بوک ایشان شکل گرفت که تصور می کنم فحوا و جوانب این جدل می تواند خالی از لطف نباشد.
ماجرا از آنجا آغاز شد که ایشان بمناسبت روز قدس در صفحه فیس بوک شان پنج گزاره زیر را مطرح کردند که همین پنج گزاره محل ورود به بحثی چند جانبه بین اینجانب و ایشان و جمعی از دوستان ایشان شد.
از آنجا که جمیع نوشته ها و گفتگوهای خود را در این وبلاگ جمع و آرشیو می کنم لذا ضمن حذف نظر دیگر دوستانی که در این بحث مشارکت داشتند گقت و گوی دو جانبه بین خود و جناب شریعتی را در این جا و برای اطلاع دیگر دوستان بازنشر می نمایم به امید آنکه مفید واقع گردد:

سعید شریعتی:
چند گزاره به بهانه روز قدس:
1- فلسطین برای همه فلسطینیان
2- هیچ کس ،به خصوص ما، فلسطینی‌تر از فلسطینیان نیست
3- هیچ بنی‌بشری را نمی‌توان به دریا ریخت
4- مسأله فلسطین، انسانی، اسلامی، عربی و اگر چیزی باقی ماند ایرانی است.
5- هم غزه هم وست بانک، جانم فدای هیچ کدوم

داریوش سجادی:
جناب شریعتی در آمریکا جمله ای لقلقه زبان آمریکائیان است که من بشدت از آن متنفرم آن جمله عبارت از این است:
This is your problem
خیرـ  مشکل من مشکل شما هم هست نه تنها مشکل شما هم هست بلکه مشکل همه است و همه باید برای رفع مشکل یکدیگر تشریک مساعی کنیم و حتی در این راه رقابت و از یکدیگر سبقت هم بگیریم. بنابراین من معتقدم در قضیه فلسطین موظفیم حتی فلسطینی تر از فلسطینی ها باشیم.
طرد کنید این ادبیات متفرعنانه و شبه روشنفکرانه را یا لااقل چندان به فرهنگ غنی ایران ننازیم که سعدی اش را به رخ دنیا می کشیم و به پیشانی تاریخ می کوبیم که فرمود بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند اما به مرز عمل که می رسیم پایمان سست می شود و شعار می دهیم اصلاً شما خودشو به من چی کار داری و مار و به فلسطین سننه!!!؟
البته کاش سرایندگان شعار «نه غزه ـ نه لبنان جانم فدای ایران» لااقل به لوازم شعارشان نیز پایبند می ماندند و آماده جان نثاری برای ایران بودند اما متاسفانه مدعیان «وطن دوستی و وطن پرستی» و «فلسطین به ما چه مربوطه» امتحان خوبی هم ندادند.
جناب شریعتی؛ سن شما ظاهراً قد نمی دهد اما جهت اطلاع تان عرض می کنم که در دهه شصت نیز مدعیان ملی گرائی و وطن دوستی زیاد بودند اما آنکه از ناموس کشور و دین و ملت در جبهه ها دفاع کرد همان کسانی بودند که متهم به بسیجی بودند و مدعیان جانم فدای ایران در دفاع از ناموس کشور یا تا قلب لوس آنجلس و لندن و پاریس فرار کردند آنانی هم که مانند چون عرضه فرار نداشتند و سال هاست که بزرگ ترین دغدغه شان آن شده که چرا در زمان جنگ وقتی در جشن تولد هایشان شرکت می کردند آژیر خطر کشیده می شد تا اسباب ابتهاج ایشان به هم بخورد از ترس اسهال بگیرند !!!! متاسفانه ملی گرائی ایرانی هیچ نقطه قابل افتخار و استنادی در کارنامه اش ندارد جز دریائی از ادعا.
سعید شریعتی:
این منظوری که شما مد نظرتونه رو من در بند چهار بهش اشاره کردم که موضوع فلسطین را باید ابتدا انسانی و بعد اسلامی و بعد عربی و در انتها ایرانی دید. یعنی دقیقا از موضوع نوع دوستی و حقوق انسانی با آن برخورد کرد و به آن فکر کرد.در بند دوم که شما اشتباه برداشت کرده‌اید منظور من این است که به تصمیم‌ها و راهکارهایی که اکثریت فلسطینی‌ها اتخاذ می‌کنند احترام بگذاریم و بدان تمکین کنیم و در جهت تقویت آن تصمیم‌گیری‌ها سیاست خارجی خود را تنظیم کنیم نه اینکه منافعی علی حده بر خواست فلسطینی‌ها برای خود در آن خطه قائل باشیم.امیدوارم که توضیحم اهانتی به هوش و قدرت برداشت و درک متن شما نبوده باشد.
داریوش سجادی:
در مورد هر تصمیمی که فلسطینی ها گرفتند باید به آن احترام بگذارید اصلاً با شما موافق نیستم حتی اگر همه فلسطینی ها فردا و به هر دلیلی اعم از اجبار و فشار و استیصال و اکراه یا اقبال به صرافت مشروعیت رژیم صهیونیستی بیفتند این امر ارزنی آن حکومت را مشروع نخواهد کرد و ما ملزم به پذیرش آن نیستیم. ذات نجس نجس است و با هیچ آب کری تطهیر نمی شود. ظاهراً به شان حکومت در شیعه کمتر تفطن دارید که شانی طبیبانه است نه اقبال مدارانه.
سعید شریعتی:
من به اندازه‌ای با شعار نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران مخالف بودم که در اولین ملاقاتی که در زندان با یکی از اعضای حزب مان (دکتر شکوری)‌ داشتم اولین سوالی که از ایشان کردم گفتم حزب چرا موضع علیه این شعار نگرفت که خوشبختانه آقای دکتر شکوری گفتند که خود ایشان به نمایندگی از حزب در مصاحبه با بی بی سی شعار نه غزه و نه لبنان را انحرافی خوانده اند.البته داریوش خان بنده دهه شصت را خوب یادم هست و آن موقع هم خودم بسیجی بودم و 15 سالم بود که توفیق شرکت در جنگ را پیدا کردم. ولی این حرف کلی و کیلویی شما را هم قبول ندارم که هر کس به خاطر مشکلات پیش آمده در سال‌های پس از انقلاب و خصوصا دو سال گذشته مجبور به مهاجرت به آریزونا یا لوس آنجلس یا پاریس شده حتما این توصیفاتی که شما در حق شون روا داشته‌اید را سزاوارند یا در مورد کسانی که مانده‌اند حتی برای مهمانی افطارشان هم با لشکر کشی پلیس درگیرند سزوار چنین ادبیاتی‌اند. ملی گرایی هم به معنای ترجیح منافع ملی هیچ چیز بدی نیست اما به معنای خواسته‌های شوونیستی را رواج دادن قطعا چیز مزخرفی است.
داریوش سجادی:
چرا سزاوارند! بنده دارم با ایشان زندگی می کنم و متاسفانه از نزدیک با تعفن اندیشه شان مقرب و مانوس ام البته حرف من ناظر بر دو سال اخیر نبود که شما فرموده بودید. همانطور که گفتم فراریان از جنگ مطمع نظر بود که از یک طرف و علی الظاهر برای وطن بال بال می زدند و از طرف دیگر برای رساندن خود به خطوط مقدم لوس آنجلس چه جان نثاری ها که نکردند.
سعید شریعتی:
آقای سجادی عزیز من با منطق شما در کامنت قبل مخالفم. وقتی اصلی را در سیاست بنا می گذارید باید قابل تعمیم باشد. شما فرض کنید خانم هیلاری کیلنتون فردا بگوید، «چون از نظر ما نظام ولایت فقیه مستبدانه و بر خلاف اصول دموکراسی است و نتایج حاصل از آن با منافع و امنیت ملی ایالات متحده مغایر است، حتی اگر همه مردم ایران بگویند ما ولایت فقیه را می خواهیم، ما به خودمان حق می دهیم که در امور داخلی ایران مداخله کنیم و بر خلاف خواست اکثریت آنجا هر تصمیمی که صلاح می دانیم را به اجرا می گذاریم» بنده و شما توی دهن خانم کلینتون نمی زنیم؟ البته که می زنیم.
حالا شما که مطمئنا در این مثال با ما هم نظرید چطور می پذیرید که اکثریت فلسطینیان چنانچه ما سخن شما را رسما بزنیم توی دهن ما نزنند؟
این توضیح را هم بدهم که ما می توانیم مستقل از نظر فلسطینی ها در مورد رژیم صهیونیستی و به رسمیت شناختن یا نشناختن آن تصمیم بگیریم اما حق نداریم بگوییم که فلسطینیان حق ندارند بر اساس مصالح و منافع خودشان و درکی یا توانی که برای کسب آن دارند تصمیم بگیرند.
داریوش سجادی:
جناب آقای شریعتی با تشکر از توضیحات تان اما در ادامه موظفم نکاتی را متذکر شوم
اولاً شما کمتر به این نکته توجه می فرمایید که محل ورود به این بحث چند گزاره جنابعالی به بهانه روز قدس بود و طرفه آنکه در ادامه بحث فرموده اید شخصاً از مخالفین شعار نه غزه نه لبنان بوده اید و در زندان هم به این شعار اعتراض داشته اید حال با توجه به گزاره های شما درباره روز قدس سوالی که مطرح می شود آن است که با توجه به چنین دیدگاه ها و گزاره هائی اساساً مشکل شما با شعار نه غزه نه لبنان چیست؟ کسی که قائل به چنان گزاره هائی هست چرا باید نسبت به شعار نه غزه نه لبنان معترض باشد؟
جنابعالی فرموده اید از توفیق حضور در جبهه در سن 15 سالگی برخوردار بوده اید و با توجه به تاریخ تولدتان علی الظاهر این توفیق مربوط به ماه های پایانی جنگ بوده لذا ظاهراً توفیق کامل نداشته تا با فرهنگ حاکم بر جبهه و رزمندگان جبهه ارتباطی عمیق برقرار فرمائید. اگر نه چنین جسورانه امکان نداشت تا یکی از یادگارهای ارزشمند مرحوم امام را (روز قدس)  اینچنین با چنان گزاره هائی به استهزا بکشید!
تصور می فرمائید  آن فرمانده جاوید اثر (احمد متوسلیان ـ  فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله) بعد از فتح خرمشهر چرا با اذن مرحوم امام در معیت سید محسن موسوی و تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان عازم لبنان شدند؟
در مورد مثال تان از خانم کلینتون ظاهراً متوجه عرائض بنده نشده اید.
اولاً  خانم کلینتون و اعقاب خانم کلینتون خود را معطل بنده و جنابعالی نکرده و 32 سال است که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی لحظه ای در اعمال خصومت و شرارت و کارشکنی  در مسیر حکومتی که متکی به مشروعیت اکثریت مردم بوده درنگ نکرده اند.
ثانیاً اینجانب بالاتر خدمت تان معروض داشتم که شان حاکم و حکومت در تفکر شیعه شانی طبیبانه است شما در یک نظام اقبال محورانه قطعاً می توانید تصمیمات حکومت را به چالش بکشید اما قطعاً هیچ عاقلی با نسخه پیچی کارشناسانه طبیبان چالش نمی کند و عقلاً ملزم به پیروی از دستورات طبیب است .
سکوت و حاشیه نشینی علی ابن ابیطالب در غصب حق مشروع حکومتش ناظر بر این اصل بود که ایشان علی رغم آنکه اکثریت جهان اسلام تن به تصمیم سقیفه دادند اما ایشان ارزنی در ناصواب بودن آن تصمیم درنگ نکرد و 25 سال بر نظر خود پایبند ماند تا همان اکثریت نهایتاً برای حکومت ایشان به وی بازگشتند.
بحث بنده نیز نامشروع بودن ذاتی رژیم اسرائیل بود و هست. بنا بر این اگر تمام ملت فلسطین هم از صرافت مبارزه با اسرائیل افتاده و با این رژیم سازش کنند این امر نمی تواند این حق را از من و از هیچ کس دیگری بگیرد که کماکان بر نامشروع بودن و جنایتکار بودن آن حکومت تاکید داشته باشیم.
مانند آنست که طبیبی به بیمار بگوید برای درمان از شُرب مسکرات باید پرهیز کرد و بیمار وقعی ننهد! این نافی صاحب صلاحیتی پزشک و درستی نسخه تجویزی ایشان نیست و اساساً چالش با پزشک که چرا چنین نسخه ای می دهی خود نوعی بلاهت است.
گذشته ار آن بنده از ابتدا قائل به مواضع خام اندیشانه و ساده انگارانه جبهه مشارکت در قبال مسائل داخلی و خارجی ایران بودم و اگر نظر جنابعالی را نیز بتوان با نظر مشارکت همگون دانست این امر را موید دیدگاه خود می دانم که اساساً با پدیده ای بنام اسرائیل ناآشنائید.
اسرائیل تابلوئی است که مرجع و سیکل خوبی برای مبارزه با اندیشه شیطانی صهیونیسم بین الملل است
این کمال ناآشنائی با نظام بین الملل است که تصور فرمائید اسرائیل منحصر به کشوری با حدود جغرافیائی مشخص در خاورمیانه است.
اسرائیل تجلی و پایگاه شرارتی بین المللی است که دامنه شرارت اش تنها منحصر به غصب سرزمین های فلسطینی ها و کشتن ایشان نیست.
اسرائیل را اگر مایلید بشناسید باید آن را در  Federal reserve آمریکا بکاوید که از طریق 7 بانک خصوصی تمامیت اقتصاد آمریکا را به انحصار شبکه صهیونیسم بین الملل درآورده و اکنون نیز دنیا و اقتصاد جهانی را به چنین فلاکتی انداخته اند  و ملت آمریکا را نیز چون ملت فلسطین به گروگان سیاست های زیاده خواهانه و شرورانه خود کشیده اند.
اسرائیل را اگر مایلید بشناسید آن را باید در سرمایه گذاری هنگفت جامعه یهود وابسته به صهیونیسم بین الملل در هالیوود بجوئید که از آن طریق پمپ کننده کثیف ترین خُلقیات به جامعه بشری شده اند.
اسرائیل را در امپراطوری رسانه ای جامعه صهیونیست بین الملل بجوئید که با انحصار رسانه در جهان دنیا را به کثافت خبری خود کشانده اند که نمونه اخیر مُرداک در انگلستان رقم بسیار کوچکی از اعمال شیطانی ایشان را بروز داد.
اسرائیل حیات خلوت همه جنایت های شبکه جهانی صهیونیسم بین الملل برای پولشوئی و فشار بر آمریکا  و دیگر کشورهای قدرتمند جهانی است تا از آن طریق بتوانند حاشیه امن برای زیاده خواهی و جنایت و شرارت های خود فراهم کنند.
در ضمن من با این بخش از اظهارات شما که فرموده اید «موضوع فلسطین را باید ابتدا انسانی دید و بعد اسلامی و بعد عربی و در انتها ایرانی» تا آنجا موافقم که بحثی انسانی و اسلامی است و اساساً استعدادی در فهم عربی یا ایرانی موضوع فلسطین ندارم و نمی توانم داشته باشم و نمی خواهم داشته باشم .
موفق باشید.
سعید شریعتی:
آقای سجادی عزیز من کجا روز قدس را به استهزا گرفته ام؟ این که خیلی بی انصافی است. من یک فهم متفاوت از کلیشه‌های دادار و دُدوریه صدا و سیما و شورای هماهنگی تبلیغات جنتی از مفهوم آرمان فلسطین بیان کرده‌ام. تقریبا تمام بیانیه‌های حزب مشارکت در سال‌های گذشته در حمایت از روز قدس و دفاع از آرمان فلسطین به قلم بنده بوده است. می‌توانید به حداقل ده سال سابقه این بیانیه‌ها مراجعه کنید.
مقاله‌ای که در کامنت نوشته‌اید را خواندم و خوب البته در بعضی از جاها با شما اختلاف نظر دارم اما در فهم اینکه شأن حکومت در تشیع طبیبانه است با شما مشکل دارم. چون تشیع سنتی که اساسا برای تشکیل حکومت در زمان غیبت اعتباری قائل نبوده و تشیع مدرن در گفتمان مرحوم امام هم شآن علی الاطلاق برای حکومت قائل است طبیب و غیر طبیب در ولایت مطلقه فقیه را من نمی‌فهمم.
در مورد نسبت ناراویی که به امیرمومنان هم داده‌اید که برای سقیفه پشیزی اعتبار قائل نبود و بیست و پنج سال آن را ناصواب دانست هم قبول ندارم. امیر مومنان صادق‌ترین مشاور و همراه خلافای اول و دوم بود تا جایی که عمر بن خطاب گفت لولا علی لهلک عمر و حتی دو فرزند رشیدش فرماندهان سپاه خلفا بودند در فتح الفتوحات و پاسبان حرم خلیفه سوم برای محافظت از جانش در برابر معترضان و هزاران شاهد دیگر که مولا علیرغم اینکه نتیجه یا اصل سقیفه بنی ساعده را صحیح نمی‌دانست اما در برابر خواست اکثریت یا مصالح جامعه اسلامی بی اعتنا و کناره جو نبود والبته مهم‌تر اینکه ربط کشیدن پای مولا وسط مباحثه کامنتی خود و جنابعالی را نفهمیدم. در روزگاری که ما هستیم برادر، چاه اسرائیل ستیزی با منطقی که شما دارید خشکیده است بس که به صورت ناروا و تبلیغات مدارانه از آن آب کشیده‌اند و سعی در شستن زشتی‌هایشان با آب این چاه داشته‌اند. برای دفاع از آرمان فلسطین و مقابله با زیاده‌ خواهی صهیونیست‌ها باید به اندیشه و راه نوتری متوسل شد برادر من.
زیاده جسارت است تا بیشتر ما را به نفهمی و ناآشنایی با دنیا و خام اندیشی و کوته نظری و غیره و ذالک متهم نفرموده‌اید.
داریوش سجادی:
جناب شریعتی بنده نیز به سهم و اندازه خود با تاریخ آشنایم و می دانستم علی ابن ابیطالب در آن 25 سال عزلت، مشاورت هم به خلفا می دادند موضوع مطمع نظر بنده شان حاکم در اندیشه شیعه و جایگاه اقبال و ادبار عامه بود.
در انتها هم که نوید راه های نوین مبارزه برای دفاع از آرمان فلسطین داده اید موجب کمال مسرت است چنانچه بفرمائید آن راه های نوین تان چیست؟
در مورد استهزا یا عدم استهزای روز قدس هم داوری بماند بین بنده و شما و حاملان روز قدس!
موفق باشید

۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

کیمیاگران خاکباز!


نامه نگاری های مصطفی تاجزاده از زندان هر چند بنام همسر محترمه شان صورت می پذیرد اما با توجه به محتوای سیاسی و انتشار عمومی می توان آن نامه ها را برخوردار از مخاطب عام دانست و بر همین اساس دیگران نیز در به چالش و مناقشه کشیدن نگارنده آن نامه ها مُحق خواهند بود.
بر همین مبنا و بر سبیل رفع مسئولیت تذکر نکاتی در خصوص نامه اخیر ایشان به همسرشان را وافی به مقصود فرض می نمایم.
جناب تاجزاده در فراز پایانی نامه مزبور و در راستای تبیین و تدبیر مشکل تاریخی ایرانیان، انگشت بر نکته ای گذاشته که چنانچه تصریح بر این نکته را نتوان ناشی از عصبانیت و دلچرکینی از ایام قطعاً تلخ و سخت زندان گذاشت بلاتردید اعترافی نامیمون از کم صلاحیتی و عدم خلوص و بلوغ اندیشه آن دسته از اصلاح طلبانی است که سالها بر طبل فرزانگی و خردورزی و تسامح و اعتدال کوبیده اند.
چنین ادعائی بمعنای صدور کیفرخواستی است که ناظر بر آن بخش از اظهارات مکتوب جناب تاجزاده است که خطاب به همسرشان فرموده اند:
«فخری جان!
شکست اقتدارگرایی در ایران نیز لزوماً ما را به دموکراسی نمی‌رساند،‌ مگر آن ‌که همگان بازی بُرد- بُرد را سرلوحه اقدامات شان قرار دهند. گمشده ما از نهضت مشروطه تا کنون عدم انتخاب بازی بُرد- بُرد بوده است. این در حالی است که نه مشروعه‌خواهان توانستند مشروطه‌طلبان را قلع و قمع و برای همیشه از صحنه حذف کنند و نه اعدام شیخ فضل‌الله نوری به نابودی اندیشه و راهبرد شریعت‌خواهی و تشکیل حکومت اسلامی منجر شد
اولاً و ظاهراً جناب آقای تاجزاده خواسته یا ناخواسته اما به صراحت در حال (اگر نه دفاع اما) توجیه «پروژه قتل درمانی» جهت درمان ابتلائات اجتماعی اند! پروژه ای که پیش از این مصباح یزدی و هم فکران مصباح یزدی بارها توسط ایشان و هم جناحی های ایشان به آن متهم بوده و هستند.
این جای کمال شگفتی است که ایشان ضمن عدم ابراز برائت، ماهیت اعدام شیخ را محکوم نکرده بلکه ظاهراً تنها مشکل ایشان آن است که کشتن شیخ برخلاف توقع و تصور، وافی بمقصود نشده و انتظار مطمع نظر ایشان و مشروطه خواهان را برآورده نکرده!
لابد اگر چنان اعدامی جواب می داده و «قائلین به اندیشه شریعت خواهی» ریشه کن می شدند! اکنون می توان چنین استنباط کرد که در موارد مشابه نیز تاسی به قتل درمانی بلااشکال خواهد بود!

ثانیاً ایشان صریحاً اذعان داشته اند که «شیخ فضل الله نوری» تنها به اتهام «اندیشه و راهبرد شریعت خواهی و تشکیل حکومت اسلامی» اعدام شد. در حالی که چند پاراگراف بالاتر پیش بینی بدون تردید کرده اند که بزودی استبداد دینی از نوع مصباح یزدی با ناکامی و بن بست مواجه و به تاریخ سپرده خواهد شد. این در حالی است که جناب تاجزاده و هم فکران ایشان بارها و مکرراً اعلام کرده اند مشکل شان با جناح مصباح مخالفت ایشان با آزادی اندیشه است همچنانکه سرناسازگاری با آن بخش از سلوک مصباحیان دارند که شهروندان را بر اساس نیت و اندیشه مستحق جزا و پاداش می کنند. (یک توضیح ضروری در پانوشت)
ترشروئی و ادبار جناب آقای تاجزاده و همسنگران ایشان از چنان تصلب و تحجر اندیشه ای که در جای خود قابل ستایش است در حالی است که اینک بدون پروا و بوضوح لااقل در قبال اعدام فضل الله نوری، نشان داده با اعدام شیخ به اتهام دگراندیشی مشکلی نداشته و تنها با بی نتیجه ماندن چنین اعدامی مشکل دارند!

جناب تاجزاده!
این کمال بی اخلاقی است ولو آنکه از شیخ فضل الله نوری متنفر هم باشیم اما بدون پروا آنچه را که محکوم می کنیم «بی نتیجه بودن اعدام ایشان باشد» و با نفس اعدام یک مرجع تقلید و تنها به اتهام برخورداری از اندیشه ای متفاوت با اندیشه دیگران، مشکلی نداشته باشیم. آن هم اعدامی با چنان شیوه ای سخیف و وحشیانه که در تاریخ معاصر تنها با شیوه اعدام «ببرک کرمل» توسط طالبان قابل مقایسه است. با این تفاوت که مجریان اعدام «کرمل» مشتی جنگجوی خشن با تئوری اسلام متصلب و دگم بودند که آنچنان صبوعانه کرمل را کشتند و تکه تکه کردند و قاتلان شیخ فضل الله علی الظاهر اصحاب فرهیختگی و فضیلت و مشروطیت و منورالفکری و تمدن! بودند که یک مرجع تقلید را آنچنان ددمنشانه کشتند و جنازه اش را لگدمال کردند و بر پیشانی جنازه نیز در ملاء عام ادرار کردند!
جناب آقای تاجزاده

نمی دانم بخاطر دارید یا خیر؟ آخرین بار که توفیق ملاقات با جنابعالی را داشتم حدود 12 سال پیش و در جلسه تودیع مرحوم بورقانی در سالن نماز خانه وزارت ارشاد در چهارراه مهناز و در معیت […] بود که وقتی مرحوم بورقانی پشت تریبون در ذکر خاطرات شان از دوران کودکی فرمودند: در تعطیلات تابستان کارگری می کردند و سپس جناب آقای عطاالله مهاجرانی نیز پشت تریبون قرار گرفت و در واکنش به این بخش از اظهارات مرحوم بورقانی ایشان نیز اظهار داشت: اتفاقاً من هم در دوران کودکی در اراک و تعظیلات تابستان کارگری می کردم. جنابعالی و از سر شوخی و ملاحت و در خفا فرمودید:
علی الظاهر مسئولین مملکت عموماً عمله بوده اند!
جناب تاجزاده آن روز سه نفره به این شوخی ظریف شما خندیدیم اما آیا اکنون این حق را برای دیگران قائل خواهید بود که بصورت کاملاً جدی از شما بپرسند:
آیا مهترانی که سالها طلایه دار فضیلت و فرزانگی بوده اند اکنون می توانند در فهم و تحلیل تاریخ تا این گونه «کارگرانه»! تاریخ را حلاجی کنند!؟
جناب آقای تاجزاده
فرصت را مغتنم شمرده و توجه جنابعالی را به مراوده ای خصوصی که بالغ بر 3 سال پیش در رمضان سال 87 و پس از انتشار مقاله ای بنام «عروس فرنگی» که به قلم اینجانب در روزنامه اعتماد ملی منتشر شد جلب می کنم.
لازم به ذکر می دانم این مراوده بین اینجانب و یکی از دوستان اصلاح طلب و صاحب نام جنابعالی و در آستانه بالا گرفتن رقابت های انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت که طی آن و به زعم و بضاعت خود بخش عمده ای از ناکامی های اصلاح طلبان را (از جمله جنابعالی را) بلاتکلیفی با خود و پایگاه اجتماعی خود تلقی کرده بودم که امروز نیز کماکان این مشکل را دامنگیر اصلاح طلبان دانسته و می دانم.
جناب آقای تاجزاده
جسارتاً از آنجا که این مراوده خصوصی بوده و مخاطب اینجانب، اخلاقاً بنده را از اعلام و انتشار کامل این نامه نگاری منع کرده لذا تا حد مقدور، موظف به حذف بخش هائی از این نامه نگاری هستم اما معتقدم آنچه که قابل رویت می ماند تا آن درجه استعداد دارد تا مُراد و مفاد مطمع نظر طرفین را اطلاع رسانی کند.
انشاالله مفید واقع گردد.
متن نامه نگاری های مزبور:
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای سجادی
با سلام
[…]
عصبانیت و استدلال‌های سست و استنادهای مغشوش و مغرضانه شما (در مقاله عروس فرنگی)علیه اصلاح طلبانی كه سلامت نفس و فكر و عمل خود را در جریان سالیان متمادی از تلاش و مبارزه به اثبات رسانده‌اند، برای خواننده آشنا تردیدی باقی نمی‌گذارد كه برای این كینه توزی باید به دنبال علت باشد تا دلیل. من به هیچ وجه علاقه‌ای به آگاهی از علت یا عللی كه موجب نگارش مقالاتی از این دست می‌شود ندارم. تنها چیزی كه می‌توانم بگویم این است كه بسیار متاسفم از این كه مجری متین تلویزیون هما (اشاره به سالهای حضور بنده به عنوان مجری تلویزیون ماهواره ای هما) را در این حال و روز می بینم. تنها برای این كه اندكی تامل كنید عرض می‌كنم كه به نظر دوستان ما حق هر گروه و حزبی است كه كاندیدای مورد نظر خود را معرفی و برای وی تبلیغ كند. گروه‌های اصلاح طلب نیز از این قاعده مستثنی نیستند. اگر قرار باشد اجماع و وحدتی هم صورت گیرد موكول به بعد از معرفی و طرح كاندیداها است. در آن زمان است كه می‌توان با شیوه‌ای دموكراتیك نظیر نظرسنجی بر سر كاندیدایی كه از اقبال عمومی برخوردار است توافق كرد. به راستی نمی‌دانم چرا در بین كاندیداها این تنها خاتمی است كه برای نیامدن و یا بهتر بگویم انصراف وی از ورود به عرصه رقابت‌های انتخاباتی از راست افراطی گرفته تا لوس آنجلس نشینان یك صدا به تكاپو افتاده‌اند؟
برخی برای او خط و نشان می‌كشند و تهدید می‌كنند كه اگر بیاید رد صلاحیت می‌شود. برخی می‌گویند چون سازشكار است نیاید. برخی برعكس می‌گویند چون او نمی‌تواند با قدرت دیالوگ برقرار كند نباید بیاید. برخی نیز مانند شما كه رویشان نمی‌شود به خود خاتمی چیزی بگویند طرفداران او را به باد اتهام‌های عجیب غریب می‌گیرند. اما در این میان اظهارات شما از جنس دیگری است. اگر برخی از دوستان ما را به جرم این كه معتقدیم تنها گزینه مطلوب برا ی انتخابات ریاست جمهوری آینده خاتمی است متهم به خود محوری و تحمیل عقیده می‌كنند شما یك خال بالاتر زده‌اید و ما را متهم به طرفداری از ولنگاری و اباحی‌گری می‌كنید. اما اتهامات شما نیز مانند اتهامات دیگر بدیع و جدید نیست پیش از شما همین مطالب را آقای مصباح نیز در نماز جمعه مطرح كرده‌اند. تنها تفاوت این است كه ایشان مانند شما خیلی حرفه‌ای!!!! نبوده‌اند تا تصویر چند جوان دانشجو را كه برخلاف ادعای شما شعارشان عبور از خاتمی بود و نه طرفداری از خاتمی، به عنوان دلیل صحت مدعای خود اراایه دهند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاسخ اینجانب:
جناب آقای ...
با سلام متقابل و آرزوی قبولی طاعات و عبادات تان در ماه مبارک رمضان و التماس دعا در سر سفره پر معنویت سحر و افطارتان برای اینجانب. قبل از هر چیز موظفم مراتب امتنان خود را بابت وقتی که صرف نوشتن و ارسال نقطه نظرتان […] مبذول داشتید خدمت محترم تان اعلام دارم.
اما بعد
لازم می دانم خدمت تان معروض دارم طعنه و بلکه متلک لطیف جنابعالی به خود مبنی بر «کینه توزی از سر علت» را نوشیدم اما ارزنی بابت آن دچار تکدر خاطر یا دل چرکینی نشدم و علت آن نیز دو چیز است:
نخست آنکه از ناحیه ده سال اقامت در غربت و شنا نکردن در مسیر آبی که جماعت مخالف جمهوری اسلامی در آن غوطه ورند به اندازه ای از جانب ایشان متهم به مزدوری و جاسوسی و خودفروختگی شده و آنقدر ده ها و صدها ناسزا و دشنام و دُرشتی های چارواداری دریافت کرده ام که اکنون تا آن اندازه پوست کلفت شده ام تا تازیانه لطیف شما که حکم حجت را بر من دارد را به شیرینی استقبال کنم.
و دوم آنکه جنابعالی به اعتبار سلامت نفس و صداقت تان تا آن اندازه برای اینجانب محترم و معتبر هستید که هر اندازه ترشروئی و بلکه درشت گوئی اش ارزنی موجب تکدر خاطر اینجانب نشود.
[…]
اما فرموده اید:
بسیار متاسفم از این كه مجری متین تلویزیون هما را در این حال و روز (عصبانیت و استدلال‌های سست و استنادهای مغشوش و مغرضانه علیه اصلاح طلبانی كه سلامت نفس و فكر و عمل خود را در جریان سالیان متمادی از تلاش و مبارزه به اثبات رسانده‌اند ) می بینم.
جناب آقای ...
اولاً حضور محترم تان مبذول می دارم چنانچه صد بار دیگر هم فرصت حضور در تلویزیونی مانند هما را پیدا کنم جنابعالی کماکان سجادی را همان مجری بقول خودتان متین خواهید دید.
اما چنان متانتی قبل از انکه برخاسته از ملکه اخلاق در اینجانب باشد بازگشت به طبع آن حرفه دارد و اینجانب یا هر کس دیگری حق نداریم در مقام «مجری یک رسانه» اغراض و جهت گیری ها و داوری های سیاسی خود را مقابل دوربین یک رسانه اعمال نمائیم.
این در حالی است که شخصاً برخوردار از خاستگاه و جهت گیری سیاسی بوده و هستم و سالهاست که در کسوت یک روزنامه نگار طی مقالاتم از مواضع خود دفاع و بر مواضع مخالفان انتقاد روا داشته ام. اما همه آنها را در مقالات خود که مسئولیتش را شخصاً به عهده داشته ام مطرح کرده ام. این طبیعت چنین حرفه و مسئولیتی است. اما آیا تا این اندازه به اینجانب حق می دهید که در مقاله خود «داریوش سجادی» باشم و نه «مجری تلویزیون هما» و درست یا غلط بتوانم مواضع و نقطه نظرات خود را صراحتاً و صادقانه با مخاطبان مطرح کنم؟
من متوجه نشدم از کجای مقاله «عروس فرنگی» بوی عصبانیت و استدلال های سست و استناد های مغشوش و مغرضانه استشمام کرده اید. درست یا غلط ادعاهائی در مورد محسنات جناب کروبی و تعلل های جناب آقای خاتمی مطرح کرده ام و برخلاف نظر جنابعالی که فرموده اید در انتقاد از جناب آقای خاتمی دچار کمروئی شده و به همین خاطر اطرافیان ایشان را به باد انتقاد گرفته ام خدمت محترم تان معروض می دارد:
اینجانب ترش یا شیرین فرزند انقلابی هستم که برخوردار از رهبریتی همچون مرحوم امام بود و همان امام بود که جمله ماندگار و طلائی خود را در گوش ما خواند که:
من با هیچکس و در هیچ مرتبه ای عقد اخوت و دوستی ابدی نبسته ام. چهارچوب دوستی من با افراد مبتنی بر عملکرد مبتنی بر حق ایشان است.
بر همین اساس است که صادقانه خدمت جنابعالی معروض می دارم برای نقد دوست و دشمن ارزنی ماخوذ به حیا نبوده و نیستم کما اینکه برخلاف نظر جنابعالی در نقد جناب آقای خاتمی هرگز خود را دچار کمروئی ندیده و ندانسته و اساساً حرف امروز من در مقاله عروس فرنگی حرف جدیدی نبود. بالغ بر 9 سال پیش در هفته نامه وزین «عصرما» […] نیز کما بیش همین حرف ها را مطرح کرده بودم.

(روان کاوی جنبش اصلاح طلبی ایران ـhttp://www.sokhan.info/Farsi/Ravankavi.htm)

گذشته از آنکه شاید اولین کسی که در اوج محبوبیت سید محمد خاتمی از میان روزنامه نگاران اصلاح طلب ایشان را بدون کمروئی نقد کرد اینجانب بود که نه الان بلکه یازده سال پیش در تیر ماه سال 77 و در نشریه راه نوی اکبر گنجی صراحتاً همین حرف امروزین را مطرح کردم که:
«برخلاف هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور پیشین ایران که صراحتاً جاه طلبی را برای انسان ارزش تلقی می کرد، خاتمی از ابتدا با کراهت وارد رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری شد و برخلاف علی اکبر ناطق نوری رقیب اصلی اش در انتخابات که از یک سال قبل از انتخابات، تمایل خود را برای رئیس جمهور شدن رسماً اعلام کرده بود، خاتمی با ترغیب سنگین همسنگران سیاسی اش وارد مبارزات انتخاباتی شد و تا روزهای آخر انتخابات نیز چشم اُمیدی به موفقیت در این انتخابات نداشت و زمانی نیز که ناباورانه موفق به کسب 20 میلیون رای بنفع خود شد از سرسیری و بی میلی وارد کاخ ریاست جمهوری ایران گردید.
رویکرد «دیوژنی» خاتمی به قدرت عملاً وی را از برخورداری از عزم سیاسی جهت مواجهه با رقبا محروم کرده و در عمل تمایلی از وی جهت به چالش طلبیدن رقبا مشاهده نمی شود.
خاتمی با توجه به برخورداری از شاکله شخصیت فرهنگی اش عملاً لذت کار فرهنگی را بر مجادلات خسته کننده سیاسی که خود از آن تعبیر به «کار گِل» می کند ترجیح می دهد و این در حالیست که رُقبای محافظه کار خاتمی برخلاف وی از آمادگی و ظرفیت بالائی جهت مجادله سیاسی برخوردارند»
مقاله سمفونی خاتمی هفته نامه راه نو:http://www.sokhan.info/Farsi/Samfoni1.htm

اما علی رغم این طی تمام مدت ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی به اندازه وسع و توان و بضاعت قلمی خود ذره ای از حمایت ایشان دریغ نکردم.
[…]
اما اینکه فرموده اید:
«اینجانب با عصبانیت و استدلال‌های سست و استنادهای مغشوش و مغرضانه علیه اصلاح طلبانی كه سلامت نفس و فكر و عمل خود را در جریان سالیان متمادی از تلاش و مبارزه به اثبات رسانده‌اند، مقاله مزبور را تحریر کرده ام» صرف نظر از قابل مناقشه دانستن عصبانیت یا استدلال های مغشوش و مغرضانه اما مشکل اینجانب تصادفاً با همان اصلاح طلبانی است که بقول جنابعالی سلامت نفس و فكر و عمل خود را در جریان سالیان متمادی از تلاش و مبارزه به اثبات رسانده‌اند.
جناب آقای ...
همه حرف من نیز آن است که چنین صاحب صلاحیت هائی همچون جنابعالی چرا باید تن به چنین عوام زدگی و خدای نکرده عوام فریبی بدهند. اما اینکه […] فرموده اند: باید تصویری از خود بمنظور جلب آرای اکثریت خاموش ارائه دهیم تا ایشان را ترغیب به شرکت در انتخابات کنند! این تصویر سازی مبتنی بر کدام مختصات است؟
صادقانه از شما می پرسم جنس مطالبات این اکثریت خاموش چیست؟
برخلاف نظر جنابعالی باز هم این حرف جدیدی از من نیست و نخستین بار در اسفند 78 بود که بعد از آنکه سرکار خانم امان پور با تهیه گزارشی از ایران ناجوانمردانه محصول جمیع مبارزات جنبش اصلاح طلبی ایران را به پیدا شدن فرصت برای برگزاری پارتی و رقاصی در منزل دختر عمه خود در شمال شهر تهران مصادره کردند ، اینجانب بودم که «تنهای تنها» تاکید می کنم «تنهای تنها» طی «مقاله توهم» خطاب به ایشان گفتم:

«جنابعالی ناآگاهانه تمامی مجاهدت و تلاش های جبهه اصلاح طلبان در ایران را منحصراً نیل به رقاصی های مشترک جوانان و آزادی معاشرتهای مختلط و باز دختران و پسران ایرانی و دغدغه زلف افشانی بانوان القاء کرده و این توهین آشکاری به تمامیت تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران است.
هر چند گزارش امانپور متضمن بخشی از واقعیت موجود در ایران کنونی هست اما اشتباه امانپور در آنست که این بخش از واقعیت را بمعنای تمامی واقعیت نهضت اصلاح طلبی در ایران به افکار عمومی عرضه کرد. این در حالیست که جبهه اصلاح طلب در خط مقدم مبارزه با محافظه کاران ایران در نبردی توان فرسا بدنبال آرمانهای بلند مدنیت ، حقوق شهروندی ، آزادی بیان و اندیشه ، تعقل ، واقعگرائی و قرائت رحمانی از دین است.
گزارش امانپور در جوهر خود توهین مسلمی به مردان مبارزی چون عبدالله نوری و محسن کدیور بود که در مصاف با محافظه کارها بدلیل مطالبه همان آرمان های بلند اکنون در گوشه زندان بسر می برند.
آیا امانپور تصور می کند عبدالله نوری و محسن کدیور و دیگر رهبران جنبش اصلاح طلبی در نبرد خود با محافظه کارها دغدغه آزادی شُرب خمر و هم آغوشی جوانان و صدور مجوز برپائی نایت کلوپ ها و دیسکوتک های شبانه را داشته اند؟
آیا نهضت اصلاح طلبی ایران در تعقیب اهداف بلند خود طی دو سال گذشته ده ها روزنامه را قربانی کرد ، یک وزیر کشور را از دست داد ، دانشجویانش وحشیانه کتک خوردند تا امروز خانم امانپور در یک واریته تلویزیونی همه مجاهدت های دو سال گذشته را بنفع پارتی های شبانه بخشی از جوانان ایران مصادره کند؟»
مقاله توهم http://www.sokhan.info/Farsi/Tavahom.htm
پاسخ کریستین امان پور http://www.sokhan.info/Farsi/Pamanpoor.htm
پاسخ اینجانب به امان پور http://www.sokhan.info/Farsi/Jamanpoor.htm
جناب آقای ...
نکته جالب در انتشار این مقاله (توهم) آن بود که برخلاف تصور اینجانب بعد از انتشار آن در تهران کمترین استقبالی از سرآمدان جنبش اصلاحات از آن نشد و دوستان با سیاست «یکی به نعل و یکی به میخ» تلویحاً به استقبال از مواضع مطرح شده در واریته امان پور رفتند!
اینجانب از همان زمان بود که تدریجاً احساس نگرانی کردم که ظاهراً اصلاح طلبان یا برخی از اصلاح طلبان که بقول جنابعالی سلامت نفس و فكر و عمل خود را در جریان سالیان متمادی از تلاش و مبارزه به اثبات رسانده‌اند، اکنون صرفاً برای ماندن در قدرت و از دست ندادن آرای نامتعارف این بخش از جامعه شهروندی ایران، حاضر شده اند تن به بازی پیروزی به هر بهائی بدهند!
جناب آقای ...
اینجانب برخلاف شما سیاستمدار نیستم و می فهمم که یک سیاستمدار برای ورود به کانون قدرت و ماندن در آن کانون نیاز به رای مردم دارد و برای جلب آن آرا موظف است با لطائف الحیل از هر راهی اقدام به تحبیب قلوب از بدنه شهروندی کند اما مشکل آنجاست آیا برای ورود و ماندن در قدرت می توان پرنسیب ها و اصول اخلاقی خود را نیز زیر پا گذاشت؟
من یک روزنامه نگارم و برخلاف سیاستمداران کمترین چشمداشتی به آرای مردم یا اصحاب قدرت ندارم. تعهد یک روزنامه نگار صرفاً باید به حقیقت باشد و برای بیان آن حقیقت خود را معطل ادبار یا اقبال مردم یا اصحاب قدرت نمی کند و نمی تواند بکند. یک روزنامه نگار موظف است هر نوع کجروی را به دیده نقد منعکس کند حال چه آن کجروی از جانب اصحاب سیاست باشد و چه از ناحیه مردم.
جناب آقای ...
من کمترین مشکلی با این امر ندارم که آن طبقه خاموش که معتقدم بدنبال تفرج طلبی و خوش باشی اند صادقانه ابراز کنند که مایلند هر روز آب نمای میدان ونک را مملو از شراب کنند و تا صبح در آن شنا کنند!
من اصلاً مشکلی با این امر ندارم که آن «اکثریت خاموش تفرج طلب» صادقانه اعلام کنند جامعه مدنی و مطلوب شان جامعه ای است که بتوانند روزی سه بار با معشوق شان در نیمکت های پارک ملت آمیزش و هم آغوشی داشته باشند!
همه حرف من و مشکل من آن است که هر کس مسئولیت عمل خود را به دوش گرفته و زیر بیرق خود سینه بزنند.
نمی شود اصلاح طلبانی که سلامت نفس و فكر و عمل خود را در جریان سالیان متمادی از تلاش و مبارزه به اثبات رسانده‌اند صرفاً برای پیروزی در انتخابات، فعالیت انتخاباتی خود را در مرزهای مه آلودی قرار دهند که دیگران بتوانند از آن سوء برداشت و سوء استفاده کنند.
هشت سال در دوره جناب آقای خاتمی نه آن اکثریت خاموش صراحت آن را داشت و دارد که بگوید مرادش از جامعه مدنی چیست و نه این دسته از اصلاح طلبان شجاعت آن را داشتند که یا برائت خود را از چنان آرائی را صراحتاً اعلام کنند و یا صراحتاً خود را در جستجوی چنان مطالباتی قرار دهند.
مشکل اینجانب با این دسته از اصلاح طلبان آن است که ایشان برای دمکراسی «شان راهبردی» قائلند در حالی که نه به نظر اینجانب بلکه در جمیع دمکراسی های جهان بویژه آمریکائی که بنده در خدمت تان هستم و اشتهار به مهد دمکراسی دارد شان دمکراسی شانی تاکتیکی است و استراتژی ها در فکرانباره ها تدوین شده و این رسانه هایند که در خدمت حکومت آن استراتژی ها را در قالب مطالبات به مردم القا و پمپ می کنند و مردم نیز در یک خودفریبی تصور می کنند مطالبات خود را بصورتی دمکراتیک از طریق انتخابت ابتیاع می کنند.
همه دغدغه اینجانب در مقاله «عروس فرنگی» ژلاتینی بودن مرزها و اصول اخلاقی و سیاسی آن دسته از اصلاح طلبان است که هدف اصلی شان صرفاً پیروزی در انتخابات است.
جناب آقای ...
اصلاح طلبان چاره ای ندارند تا برای اینکه در بلند مدت هم از ناحیه حکومت دچار بی اعتمادی نشوند و هم از جانب مردم مبتلا به بی اقبالی، یک بار و برای همیشه خود را تعریف کرده و مرزهای خود را با دیگران در سرحداتی محکم و تغییر ناپذیر تثبیت نمایند.
فرموده اید استناد به چند جوان دانشجو که از ابتدا نیز شعارشان عبور از خاتمی بود دلیلی بر اباحی گری اصلاح طلبان نیست.
جناب آقای ...
اگر با تسامح بتوان از آن چند جوان دانشجو گذشت با دیگران چه کنیم؟
محسن سازگارا چه؟ اکبر گنجی چه؟ ا ـ ن چه؟ ح ـ ب چه؟ نیک آهنگ کوثر چه؟ م ـ ب چه؟ علی رضا نوری زاده چه؟!!! خانم ح و همسرشان چه که اکنون روزی خوار […] شده اند؟
یک بار شد تا این دسته از دوستان اصلاح طلب طی یک بیانیه ولو نیم بند از ایشان اعلام برائت کنند؟ این در حالی است که جمیع سایت های این دسته از دوستان اصلاح طلب اقدام به بایکوت مقالات اینجانب کرده اما بی صبرانه به استقبال مقالات این دسته از دوستان شان در خارج از کشور می روند که متاسفانه بعد از خروج شان از کشور جوگیر شده و همه گذشته نظام را زیر سوال برده و می برند.
جناب آقای ...
مقاله عروس فرنگی اشاره بسیار کمرنگی از رنج نامه اینجانب از این دسته از دوستان اصلاح طلب بود والی اگر امر بر باز شدن این پرونده شود حرف های زیادی برای گفتن خواهد بود!
بیش از ده سال است که این عقده را در خود نگاه داشته ام که چگونه با چشم خود دیدم در سفر دوم جناب آقای خاتمی به نیویورک آن مقام ارشد ریاست جمهوری تمام قد به استقبال نوریزاده در هتل پلازای نیویورک آمد و وی را در آغوش کشید و چه جلساتی با ایشان گذاشت و چه حرف هائی میان شان رد و بدل شد!
جناب آقای ...
شاید نخورده باشیم نان گندم اما دیده ایم آن را در دست مردم!
درد اینجانب تنها چند جوان تفرج طلب نیست. متاسفانه اقتضائاتی اجازه نمی دهد همه حرف ها را زد و لذا در آن مقاله تا آن حد بیشتر را جائز ندانستم مطرح کنم و گرنه خوبست شما به این پرسش پاسخ دهید منظور آقای تاجزاده دوست محترم جنابعالی از بیان این حرف در سایت نوروز چه بود که:
ما یا نباید طرح اصلاح مطبوعات را به مجلس ششم می بردیم و یا باید وقتی به مجلس رفت تا آخر پای آن می ایستادیم!!!
معنای این حرف چیست؟ یعنی قرار بود اصلاح طلبان، نظام را به یک رویاروئی سینه به سینه با رهبری بکشانند؟ آیا ما در دوم خرداد چنین قراری داشتیم؟
اگر این بود چرا دوستان از ابتدا آن را صادقانه اعلام نکردند تا امثال بنده تکلیف خود را با چنین اصلاحاتی روشن کنیم؟
اشتباه نشود! بنده در مقام دفاع چشم بسته و کلی از مواضع آیت الله خامنه ای نیستم اما دوستانی که به هر دلیلی با کلیت سیستمی که در راس آن ولایت فقیه وجود دارد، مشکل دارند اخلاقاً نمی توانند از اعتبار آن نظام بهره ببرند ودر خفا بدنبال تغییر آن باشند.
بنده مشکلی با کسی که با نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه مخالف باشد، ندارم و به ایشان حق داده و می دهم تا به هر شکل اخلاقی و یا قانونی برای براندازی آن فعالیت کند اما باز هم تاکیدم بر شفافیت است. نمی شود هم از اعتبار نظام تغذیه کرد و هم در جستجوی تغییر آن بود. دوستانی که دنبال تغییر آنند بروند و با تابلوی خود و صادقانه و شفاف فعالیت کنند.
[…]
جنابعالی انتقاد بنده به آن دسته از اصلاح طلبان را که در جستجوی شماسازی از خود بمنظور جلب آرای تفرج طلبانند را مقایسه با آرای مصباح یزدی کرده اید!
من مسئولیتی در قبال آرا ایشان ندارم و صرفاً مسئول حرف ها و نظرات خودم هستم اما اینکه احیاناً ادعای ایشان با ادعای اینجانب یکی شده را می توان دلیلی بر رد اصل ادعا کرد؟ در حالی که اینجانب با هیچ سریشی از حیث سیاسی یا اخلاقی با ایشان مقاربت یا مشابهتی ندارم تا جائی که در نقد ایشان مقالاتی متعدد را در مطبوعات کشور منتشر کردم که بابت آن بارها از جانب کیهان بنحو احسن نواخته شده ام:
دفاع نکردن بهتر از بد دفاع کردن است http://www.sokhan.info/Farsi/Defabad.htm
تمشک طلائی http://www.sokhan.info/Farsi/Tameshk.htm

تنها پاسخم به این مشابهت […] بوده است.
جناب آقای …
مسائل زیاد دیگری نیز برای گفتن دارم اما اجازه دهید فعلاً تا همین حد بسنده کنم و انشاالله اگر توفیقی بود جسارتاً وقت ارزشمند تان را خواهم گرفت.

موفق باشید و التماس دعا
ارادتمند ـ داریوش سجادی
19شهریور87 ـ آمریکا

پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای سجادی
با سلام
زمانی كه آن یادداشت كوتاه را برای شما قلمی كردم قصدم صرفا یك گله دوستانه از سر كم توقعی بود و نه گفت و گوی نقادانه و طولانی. این نوشته را نیز به حساب یك توضیح جهت رفع ابهام بگذارید و نه پاسخ. توضیحی كه قطعا توضیح دیگری در پی نخواهد داشت تا انشاء الله دیداری تازه شود.
بنده را سیاستمدار طالب مصلحت و كسب موقعیت در قدرت دانسته‌اید وخود را روزنامه نگار طالب حقیقت. در مورد خود نیك می‌دانم كه هیچ یك از این اوصاف ویژگی من نیست كه اگر بود كارنامه و گذشته و حال دیگری می‌داشتم. در مورد شما قضاوتی نمی‌كنم تنها عرض می‌كنم در مقاله مورد نظر بویی از حقیقت جویی استشمام نمی‌شد. گفتم سیاستمدار نیستم اما آنقدر سیاسی هستم كه مقالات و اظهارات با محتوای یكسان در نقد خاتمی و اصلاح طلبان را كه ناگهان در این روزها در تریبون ها و نشریات داخلی و حتی نشریات وابسته به برخی جریان‌های اصلاح طلب به تولید انبوه رسیده است، صرفا یك تصادف و حاصل حقیقت‌جویی و حقیقت خواهی ندانم. بالاخره آمدن خاتمی بسیاری از نقشه‌ها و طرح‌ها را برهم می‌زند و هزینه‌های هنگفتی كه برای ایجاد وضعیت كنونی بر كشور و این ملت بی‌نوا تحمیل شده است به باد هوا می‌دهد و عجیب آن كه از ضد انقلاب لوس‌انجلس نشین كه بیش از همه معرف حضور شما هستند تا تحریم یون داخلی كه از بیان ما فی الضمیر خود هراس دارند و تا برخی از دوستان اصلاح طلبی كه كینه و دلخوری از خاتمی دارند و تا برخی از جریان‌های بدون تابلویی كه پروژه سكولاریسم را در داخل تعقیب می‌كنند و تا افراطیون اقتدارگرا البته با انگیزه‌های مختلف در این نقطه یعنی انتقاد به خاتمی و اتهام و بدگویی از اصلاح طلبان طرفدار حضور خاتمی در رقابت انتخاباتی با هم به وحدت رسیده‌اند.
دوست عزیز معمولا آثار شما را دستكم آنچه را كه برای بنده ارسال می‌كنید خوانده و می‌خوانم. مقاله‌ای را نیز كه در «عصر ما» از شما منتشر شد به یاد دارم . برخلاف آنچه فرمودید هیچ یك از آن مقالات را موید و منطبق با آنچه كه در مقاله مورد بحث قلمی فرموده‌اید نیافتم. دیوژن و بی رغبت دانستن خاتمی به سیاست و قدرت كه روزی نقطه مثبت خاتمی و وجه تمایز او از قدرت‌طلبان شمرده می‌شد و دست برقضا امروز در برخی نشریات روشنفكر وطنی به عنوان نقطه ضعف خاتمی مطرح می شود، چه ربطی به تایید و همراهی اصلاح طلبان با ولنگاری و اباحی‌گری دارد؟
درباره جماعتی كه نام بردید البته من نمی‌دانم كه آقای اكبر گنجی كه سال‌هاست صف خود را از اصلاح طلبان جدا كرده و آرا و نظریات او از جمله مقاومت مدنی و جمهوری خواهی وی بیش و پیش از دیگران از سوی اصلاح طلبان نقد و پاسخ داده شده چه ربطی به اصلاح طلبانی دارد كه خواهان حضور خاتمی در انتخابات هستند؟ و یا آقای نوری‌زاده چه نسبتی با اصلاح طلبان دارد و یا اساساً كی مدعی اصلاح طلبی بوده كه شما با چنین اطمینان و شوق و ذوقی برای محكوم كردن اصلاح طلبان داخلی به گفته‌ها و كرده‌های ایشان استناد می‌كنید؟
اساساً اصلاح طلبان در ایران پای عملكرد و گذشته و آینده كدام فردی امضا زده‌اند كه اگر یكی از ایشان پس از دوره‌ای همراهی آن هم نه به عنوان فعال سیاسی، تغییر عقیده و روش داد نیروهای اصلاح طلب یا خاتمی باید پاسخ‌گوی گفته‌ها و كرده‌‌های ایشان باشند؟ آیا این ملاك ومحك فقط در اثبات عدم اصالت اصلاح طلبان و یا اثبات انحراف ایشان از آرمان‌های انقلاب معتبر است یا برای دیگران نیز به اعتبار این روش معتقدید؟ این روش راحت‌ترین و ساده‌ترین شیوه محكوم كردن یك جریان اجتماعی و یا سیاسی و یا هر جنبشی است . اگر تردید دارید این روش را در باره نهضت مشروطیت و نهضت ملی نفت به كار بگیرید تا برایتان روشن شود كه اثبات وابسته بودن و فقدان اصالت نهضت‌های مذكور چقدر راحت است . البته اگر این روش به كار فهم حقیقت و كشف واقع نمی آید درعوض در اقناء و همراه كردن عوام بسیار كار آمد است و هم از این روست كه كیهان نشینان سال‌هاست با آن مانوسند و به رغم این كه بارها و بارها بی‌پایگی تحلیل ها و پیش بینی هایشان به اثبات رسیده حاضر به دست برداشتن از این حربه نیستند.
من نه با فكر نیك‌آهنگ كوثر موافقم و نه او نگاه مثبتی به امثال من دارد. اما دوست عزیز استناد به تصویر یك زن برهنه در یكی از پارك‌های هلند با جمله طنز گونه «هلند هم بدجایی نیست» ذیل آن، در وبلاگ یك طنز نویس، برای اثبات این كه اصلاح طلبان خواهان آزادی جنسی در ایران هستند هر چه باشد ، نشانی از حقیقت طلبی ندارد. نه زیبنده روزنامه‌نگاری است كه مدعی حقیقت طلبی و حقیقت خواهی است و نه روشی صحیح برای دفاع از آرمان‌های انقلاب.
سخن آخر آن كه در مقاله مورد بحث و نیز در پاسخ به گلایه بنده به سخنی […] استناد كرده‌اید. اجازه بدهید صادقانه و به صراحت بگویم این استناد شما مرا در نظر و قضاوتم نسبت به نوشته شما و اراده نهفته در ورای آن مطمئن تر كرد. باور نمی‌كنم روزنامه‌نگاری كه طالب حقیقت است بدون مطالعه كامل یك متن به جمله ای از آن استناد كند و آن را موضوع تفسیر و برداشتی صد درصد مغایر با متن و مراد و مقصود گوینده قراردهد. قطعا شما نظرات بنده را كامل می‌دانید و می دانید که من […] رفتار انتخاباتی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هشتم را نقد كرده و در باره علت عدم حضور اكثریت خاموش جامعه در آن انتخابات تصریح كرده‌ام: رفتار ما در آن انتخابات و در قبال رد صلاحیت ها و فهرست انتخاباتی كه دوستان ما دادند، حامل این پیام برای آن اكثریت خاموش بود كه اصلاح طلبان پذیرای هر محدودیت و تحمیل هر شرایطی هستند. این پیام كافی بود تا اكثریت خاموش را به عدم حضور در پای صندوق‌های رای مصرتر كند. ما باید چهره‌ای از خود نشان دهیم كه جامعه عزم قاطع ما را برای پیگری شعارهایمان باور كند و برای حضور در پای صندوق‌های رای انگیزه پیدا كند.
برادر عزیز برداشت شما چه ربط و نسبتی با این سخن دارد؟ از كجای این سخن شما برداشت كردید كه […] اكثریت جامعه اهل ولنگاری و اباحی‌گری هستند و اصلاح طلبان برای جلب حمایت آنها باید تصویری موافق با اباحی‌گری و ولنگاری و موافق آزادی جنسی از خود ترسیم كنند؟ این كه در نامه قبلی عرض كردم استدلال های شما سست و بی‌پایه و بی‌نیاز از جواب است قصد توهین و بدگویی نداشتم . نمونه فوق به روشنی گویای صحت این مدعاست. […]
بقیه مطالب هم باشد برای فرصتی مناسب و گفتگویی حضوری انشاء الله.
ارادتمند ...
[…]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جناب آقای تاجزاده
با پوزش از تصدیع اوقات شریف متاسفانه تمامی این مراوده قابل انتشار نیست اما تصور می کنم تا همین حد نیز راهگشا خواهد بود. مراتب جهت اطلاع تقدیم شد.
جناب تاجزاده
متاسفم که پیش بینی اینجانب در سال 87 در فرجام چنان آغوش گشائی های ناصوابی از جانب اصلاح طلبان بعد از انتخابات سال 88 محقق شد که امروز مجبور باشم در مقاله «هاله نفرت» بر این نکته ابرام بورزم که:
بنا بر همین دعوت غیر مُدبرانه بود که در فردای شهرآشوبی های تهران، هر اندازه رهبران اغتشاشات شعار اسلام و امام و انقلاب و قانون اساسی سر می دادند. بدنه رادیکال ایشان در کف خیابان و برخلاف ایشان سُراینده شعارهای ساختارشکن بودند و طبیعتاً و به همان اندازه تحریک کننده و دامن زننده و توجیه کننده رفتار نیروهای رادیکال در جبهه مقابل می شدند و می شوند. متاسفانه چنین فرجام محتومی نیز از ابتدا قابل پیش بینی بود اما باز هم آنچه به جائی نرسید فریاد دلنگرانه دلنگرانانی بود که به اصحاب اصلاح طلب هشدار می دادند:
یا مکن با فیل بانان دوستی
یا بنا کن خانه ای در خورد فیل!
با آرزوی آنکه در آینده ای نزدیک بتوان شما را بیرون از زندان و در ملاقاتی حضوری ملاقات و محاجه کرد.
موفق باشید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت:
با توجه به اینکه در مقاله «آداب عفو» که در آن به استناد دو فیلم منتشره در تلویزیون بی بی سی تحت عناوین «روزهای سبز» و «گزارش یک رای» شعارهای سبزها در خلال دوران تبلیغات ریاست جمهوری که عموماً شعارهائی غیراخلاقی و هتاکانه نسبت به رقیب بود (که در هر دو فیلم مضبوط است) ادعاهای اخلاق مداری و مدنیت و فرهیختگی مدعیان سبز را به چالش کشیدم بلافاصله کسری عمده از سبزها اینجانب را خطاب قرار دادند که عامدانه شعارهای هتاکانه و غیراخلاقی حامیان احمدی نژاد در مقاله «آداب عفو» را نادیده گرفته ام.
این در حالی است که در همان مقاله اعتراف کرده بودم که شخصاً در آن ایام ایران نبودم تا مشاهده ای مستقیم و دست اول از جنس شعارهای طرفین داشته باشم. اما معترضین به دو نکته کمتر توجه کرده اند:
اولاً مرجع قضاوت اینجانب در مقاله «آداب عفو» دو فیلم مزبور بود که هر دو توسط منسوبین جنبش سبز تهیه شده و منطقاً باید خالی از جهتگیری یا تحریف مواضع و شعارهای سبزها و یا سانسور شعارهای غیراخلاقی حامیان احمدی نژاد باید باشد.
ثانیاً چنانچه بیرون از این دو فیلم مستند، جبهه مقابل سبزها نیز متوسل به شعارهای غیراخلاقی و هتاکانه و فحاشی و تحقیر نسبت به رقیب شده اند باز هم خدشه ای به ادعاهای مطروحه در مقاله «آداب عفو» نمی زند!
دلیل آن هم بسیار روشن است و آن اینکه جبهه مقابل هرگز مانند سبزها ادعای فرهیختگی و آلامدی و مدنیت و اخلاق مداری و فضیلت و گفتمان مدنی نداشته. نه تنها چنین ادعائی نداشته و ندارد بلکه متناوباً از جانب سبزها متهم به فاشیست بودن و فالانژ منشی و لمپن بودن و ساندیس خواری و چماقداری بوده اند! لذا طبیعی خواهد بود از ایشان نباید پایبندی به اخلاق و فضیلت را توقع کرد. اما مشکل آنجائی شدت و عمق و حدت می یابد که مدعیان فضیلت خط شکن رذیلت می شوند.
بر همین سیاق است که اکنون می توان به جناب تاجزاده نیز گوشزد کرد رذیلتی متوجه قائلین به ئئوری «استبداد دینی» نیست چنانچه وقعی به آزادی اندیشه نمی گذارند اما بلافاصله می توان گریبان آنانی را که گرفت که سالها ادعای فرزانگی و فرهیختگی داشتند اما اینک بی اخلاقانه به استقبال «قتل درمانی» می روند!
مقاله آداب عفو:

عنوان مقاله (کیمیاگران خاکباز) ناظر بر آن بخش از سروده فاخر حضرت حافظ است که می فرمایند:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
دردم نهفته به ز طبیبان مُدعی
باشد که ز خزانه غیبم دوا کنند

مقالات مرتبط:
دفاع نکردن بهتر از بد دفاع کردن است http://www.sokhan.info/Farsi/Defabad.htm
تمشک طلائی http://www.sokhan.info/Farsi/Tameshk.htm
کیهان و عاشقانش http://www.sokhan.info/Farsi/Kayhanlove.htm
ای عدو آتش زدی بر خرمن ام http://www.sokhan.info/Farsi/Adoo.htm
رئیس جمهور و لیوان های آب http://www.sokhan.info/Farsi/Leevan.htm
خاتمی، خاتمی است http://www.sokhan.info/Farsi/Khatamikhatami.htm
دو مرغابی در مه http://www.sokhan.info/Farsi/Morghabe.htm
مقاله توهم http://www.sokhan.info/Farsi/Tavahom.htm
پاسخ کریستین امان پور http://www.sokhan.info/Farsi/Pamanpoor.htm
پاسخ اینجانب به امان پور http://www.sokhan.info/Farsi/Jamanpoor.htm