۱۳۹۱ دی ۲۳, شنبه

رابین هود یا بابا شمل!؟


محمود احمدی نژاد را در قامت یک «پدیده» و از حیث خاستگاه اجتماعی بنوعی می توان با «باراک اوباما» قابل مقایسه دانست و از این منظر به داوری ایشان نشست.
به همان اندازه که برای شهروندان سیاه پوست آمریکائی «اوباما» به اعتبار خاستگاه نژادی اش در قامت یک پدیده به نماد موفقیت و افتخار برای این قشر سفله نگاه داشته آمریکائی مبدل شد. محمود احمدی نژاد نیز به اعتبار خاستگاه فرو دستی و تعلق طبقاتی اش به اقشار محروم جامعه ابتدا به ساکن نزد افکار عمومی با شناسه «آهنگر زاده ای آرادانی» در قامت و نماد رویش و کامیابی فردی از میانه اقشار تهی دست فهم، معنا و اقبال شد.
علی رغم این در بازبینی عملکرد این دو رئیس جمهور بوضوح می توان به این داوری رسید که هر چند آن دو برخوردار از خاستگاهی بالنسبه مشترک بودند که از حیث قطب بندی های ناصواب اجتماعی به جفا به «سفله و پست» مسموع بود اما در ادامه و بوضوح مشخص شد برخلاف «اوباما» رئیس جمهور ایران نتواست امانتدار قابل وثوقی برای حفظ رکورد حائز افتخارش از میانه خاستگاه و بدنه اجتماعی منتسبه اش باشد.
اوباما تاکنون سالهای ریاست جمهوری خود را بشکلی سپری کرده که نزد هم نژادانش مبدل به مظهر تشخص و تفاخر و اعتبار و منزلت اجتماعی شده. این در حالی است که در جامعه آمریکائی تا قبل از اوباما سقف پرواز و توقع و کامجوئی قابل تصور برای سیاه پوستان عموماً محدود به ستارگان ورزشی یا موسیقیائی بود. معدود رجال سیاسی مانند «کالین پال» یا «کاندولیسا رایس» نیز رشد اجتماعی خود را قبل از بستر جامعه و ظرفیت های دمکراتیک مدیون بنده نوازی روسای جمهور بودند. اما اوباما با تسخیر مقتدرانه صندلی ریاست جمهوری و با ابراز شخصیتی نسبتاً کاریزما و سخندان و متشخص و برخورداری از قدرت کلامت و سخنوری آریستوکرات با حاملان نژادی خود کاری کرد که هر چند فاقد کارنامه درخشانی در اقتصاد بحران زده آمریکاست و هر چند ارتش تحت امرش کماکان و مانند دیگر روسای جمهور آمریکا در مقام سنگربانان هژمونی امپریالیسم در بیرون از مرزهای آمریکا مشغول کشتارند اما علی رغم این ایشان در داخل ایالات متحده مبدل به پمپ کننده اعتبار و تشخص به هویت فردی و اجتماعی سیاهانی شده که تا قبل از این و در خرده فرهنگ های غیر رسمی جامعه آمریکا، شهروندانی عموماً سفله و بزه کار معنا می شدند.
سیاهانی که تا دیروز همه پـُز اجتماعی شان یا «محمد علی کلی» بود و یا «مایکل جکسون» و «کوبی برایان» اکنون به خود و دیگران، کسی را نشان می دهند که مانند خود سیاه است اما بجای بوکس زدن روی رینگ یا قـِر دادن روی سـِن و یا پرتاب کردن توپ بسکتبال درون حلقه توانسته ضمن تصاحب بالاترین کرسی ریاست در کاخ سفید با ارائه شخصیتی متین و فرهیخته و تخلق به اشرافیتی اخلاقی، اسباب افتخار و امید و منزلت سیاهان در آمریکا شود.
چنانچه اوباما دور دوم ریاست جمهوریش را نیز نتواند با موفقیتی حائز اهمیت به پایان برساند اما همین اثری که از خودش در روحیه هم نژادانش گذاشت تا آن اندازه نافذ هست تا جایگاه و منزلت اجتماعی ارتقا یافته سیاهان در آمریکا را برای همیشه تثبیت کند.
این فرصتی بود که بصورتی مشابه در اختیار محمود احمدی نژاد هم قرار گرفت و ایشان نیز با لحاظ ارزنی فطانت می توانست بیرون از کامیابی ها یا ناکامی های قابل تصور و تحقق در حوزه مسئولیت های محوله اش لااقل خود را در مقام سخنگوی قابل احترام و افتخار و با منزلت و اعتبار پایگاه اجتماعی اش در تاریخ معاصر ایران الحاق و ضمیمه و ثبت کند.
احترام و افتخار و منزلت و اعتباری که می توانست موید آن شود که اقشار فرودست لزوماً به اعتبار «فقر مالی» مبتلا به «فقر فرهنگی» نیستند و اکنون می توان شان و منزلت و شخصیت و رتبه و جایگاه به ناصواب سفله مفروض گرفته شده ایشان را با اتکای بر نخستین نماینده کامروای شان در فتح ساختمان ریاست جمهوری ایران و با استناد بر گویش و منش و سلوک و شخصیت فرزانه آن نماینده کامروا از وجدان جامعه دادخواهی کنند.
علی رغم این 8 سال ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد اثبات کرد که ایشان برخلاف «اوباما» جهت تمهید چنین برآیندی فاقد استعداد لازم بوده و در حافظه تاریخی ایران با ثبت ادبیاتی «بابا شملی» از قبیل:
آنقدر قطعنامه صادر کنید تا قطعنامه دون تون پاره بشه!
اون ممه را لولو برد!
آب بریزید اونجا که می سوزه!
نه تنها از فرصت ریاست جمهوری برای رفع اتهام «بی کلاسی»! از طبقات محروم بهره نبرد بلکه با برسمیت شناختن و دامن زدن و اتخاذ چنان گویش و منشی در تاریخ سیاسی ایران نام خود را در کنار کسانی چون «رضا شاه پهلوی» گذاشت که به سنت مالوف از سخیف ترین ادبیات چارواداری جهت بیان نظرات و دفاع از اعتقادات خود در مراسم رسمی مملکت بهره می برد.
گویشی که بشکل اجتناب ناپذیر بازخورد خود را در جامعه پیدا کرد و به مصداق قاعده «بی ادبی پیش نمار و جسارت بد نماز»! جواب های را با هوی می دهد و نتیجه اش بازتولید شعارهائی هم جنس در بدنه جامعه خواهد شد.

اما محمود احمدی نژاد صرف نظر از «گویش نامتعارف و سلوک نامتقارن» در عرصه عمل سیاسی نیز نشان داد «علی رغم نشانه های اولیه» فاقد حزم اندیشی سیاسی قابل توقع و انتظار در اتخاذ راهکارهای سیاسی است. بدون ورود به رفتارهای مناقشه برانگیز ایشان طی سالهای گذشته اکنون و در ماه های پایانی حضور احمدی نژاد در ساختمان ریاست جمهوری «محمود» بیش از همیشه خود و حلقه سیاسی خود را تنها و در انزوا می بیند.
محمودی که در تابستان 84 بر تارک امواج اقبال میلیونی شهروندان ایرانی ستاره اش خوش می درخشید و زمین و آسمان را به مبارزه می طلبید اکنون در حالی خود را برای ترک ساختمان پاستور آماده می کند که:
ـ نه تا آن اندازه همانند اسلاف خود در دولت سازندگی و دولت اصلاحات تدبیر و دوراندیشی از خود نشان داد تا مانند هاشمی یا خاتمی با تاسیس حزبی تحت الامر (کارگزاران و مشارکت) بتواند اکنون و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری با اتکای بر حزب متبوعه دست به بسیج پایگاه توده ای باقیمانده اش بمنظور مدیریت آرای ایشان بنفع نامزد مطمح نظر خود بزند.
ـ و نه با اتخاذ مدیریت «وزرای تابع و حذف وزرای قابل» امیر رشید و بلند قامتی را در کنار خود باقی گذاشته و اینک و عملاً و در روز واقعه با بی تدبیری، خود را فرماندهی فاقد ژنرال می بیند که قرار است با مشتی سرجوخه به نبرد با امواج گسترده رقبائی برود که پیش از این یاران و حامیان وی محسوب می شدند و در حالی که این گستردگی رقیب نیز محصول بی تدبیری سکاندار «سفید چشم» ساختمان سفید ریاست جمهوری ایران است.
علی رغم این احمدی نژاد تا آن اندازه نیز شعور دارد تا بداند اگر چه نمی تواند راهروهای ساختمان ریاست جمهوری را برای جانشین مطمح نظرش آب و جارو کند اما لااقل می تواند هزینه ماه های باقیمانده ریاست جمهوری اش را تا آن درجه بالا ببرد تا بلکه از قبال چنان شهرآشوبی هائی بتواند ماهی مراد خود را صید کند.
بالغ بر 9 ماه پیش ذیل مقاله «بوف کور سیاست» بوضوح ضمن تذکر این نکته تصریح داشتم که ظاهراً احمدی نژاد بدنبال پروژه خودزنی و شهیدنمائی و استقبال از برداشتن جراحت سیاسی از طریق لگد زدن به زیر میز سیاست است!
«« بعد از انتخابات مجلس نهم و ناکامی احمدی نژاد و عقبه سیاسی اش در فتح کرسی های مجلس و بموازات حذف غیر قابل کتمان وی از پرونده انرژی هسته ای و ناکامی در مدیریت موفق اقتصاد، همه شواهد و قرائن موید آن شده که احمدی نژاد هوشمندانه اهتمام خود را طی یک سال باقیمانده از دوران ریاست جمهوری از طریق بازی کردن با «کارت رهبری» صرف باج گیری از نظام از طریق سرکشی و دهان کجی به نُرم های سیاسی حاکم بر مناسبات قدرت در ایران خواهد کرد.
علی الظاهر محور بازی احمدی نژاد طی یک سال آتی متکی بر به گروگان گرفتن رهبری نظام خواهد بود! رفتارهای معنادار احمدی نژاد اعم از پاسخگوئی نامتعارف وی در قبال سوال مجلس از خود و به مضحکه و شوخی و استهزا کشاندن و دست انداختن پارلمان، تا انتصاب های مسئله دار و هزینه زای افراد ناخوشنامی مانند سعید مرتضوی و ملک زاده (و اینک عزل های معناداری مانند بیرون کردن خانم دستجردی از کابینه) و صدور امریه ژاژخواهانه علیه مجلس به زیر مجموعه دولت مبنی بر استنکاف از قوانین پارلمان، جملگی می تواند حاکی از رفتار از سر سیری احمدی نژاد بمنظور عصبانی کردن حریف و ترغیب ایشان به «زدن وی» بعد از ناکامی در انتخابات مجلس نهم باشد.
استقبال احمدی نژاد از گزیده شدن، زخم برداشتن و استیضاح و حتی قربانی شدن توسط رقیب ناظر بر فراست وی در بازبینی خطبه های نماز جمعه آیت الله خامنه ای در 29 خرداد سال 88 است. با توجه به حمایت آیت الله خامنه ای از احمدی نژاد در آن مقطع و در آن نماز جمعه اکنون که ستاره اقبال «محمود» کم فروغ شده ایشان هوشمندانه در مقام خرج کردن و نقد کردن آن سرمایه برآمده!
تحریک و تعمد احمدی نژاد در عصبانی کردن رقیب ناظر بر این برآیند است که به اعتبار صراحت رهبری در تائید وی در سال 88، هرگونه «زدن وی» در معادلات سیاسی بمعنای «زدن رهبری» نظام معنا خواهد شد.
احمدی نژاد هم به اندازه کافی شعور دارد که بداند سیستم برای تنبیه وی شاید تا مرز گوشمالی وی جلو برود اما به اعتبار نماز جمعه سال 88 و لزوم حفظ شان رهبری هرگز تن به جراحی رئیس جمهور از بدنه حکومت نخواهد داد.
گذشته از آنکه بعد از ناکامی احمدی نژاد و عقبه اش در انتخابات مجلس نهم از آنجا که وی از نظر روانی خود را در فرآیند بازی قدرت در فردای پایان دوران ریاست جمهوری، عنصری تمام شده می بیند لذا به «رفتارهای خودزنانه که منجر به اخراج اش از حاکمیت شود» چندان بی تمایل نیست.
فی الواقع احمدی نژاد با زیرکی و باج خواهانه، می کوشد سیستم را به یک دو راهی گریزناپذیر برساند:
از طرفی به اعتبار تائید رهبری از خود، با رفتار و گفتار جسورانه سیستم را تحقیر و تسلیم به زیاده خواهی خود کند همچنان که هم زمان بی تمایل نیست تا با گذراندن آستانه صبر سیستم و جراحی و حذفی «مظلوم نمایانه» خود را در قواره قهرمانی ملی که قربانی جنگ عدالت طلبانه اش با اغنیا شد در حافظه توده هائی که کماکان وی را «رابین هود» ضد اشراف فهم و اقبال کرده اند، تداعی معنا کند.»»
پروسه تلخ کامانه ای که در انتها بعید بنظر می رسد تا منجر به آن شود «محمود» لااقل یا مانند «هاشمی رفسنجانی» برخوردار از یک کرسی در مجمع تشخیص مصلحت نظام شود و یا مانند «محمد خاتمی» کرسی کتابخانه ملی را در اختیارش بگذارند. مگر آنکه پاشنه سیاست طی ماه های منتهی به ریاست جمهوری در ایران بر روی پاشنه ای دیگر بچرخد!؟ 22/دی/91 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

مقاله بوف کور سیاست

http://sokhand.blogspot.com/2012/05/blog-post_12.html




۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام جالب بود استفاده کردم

ناشناس گفت...

"محور بازی احمدی نژاد... متکی بر به گروگان گرفتن رهبری نظام خواهد بود!"


پس "بصیرت قدسی" آقای رهبر "معصوم" کجا بود، تا آنکه از به "گروگان گرفته" شدن ایشان جلو گیرد؟

مگر به قول مصباح "آقا" از "امام علی" بهتر و با "بصیرت بالاتر" نیست؟

اگر رای سال ٨٨ واقعی بود، و "آقای با بصیرت ٥٠ میلیون رای ولایی" دارد، چرا از یک انتخابات واقعا آزاد (یا یک رفراندم) میترسد؟