۱۳۹۳ تیر ۱, یکشنبه

هیچی و پوچی!


زمانی دکتر علی شریعتی با بیان ساحرانه اش می گفت:
به هر حال سه ره پیداست. «پلیدی» «پاکی» و «پوچی» . این سه راهی است ، که پیش پای هر انسانی گشوده است؛ و تو یک کلمه نامفهومی ، و وجودی بی ماهیتی و هیچی ، که بر سر این سه راه ایستاده ای و تا ایستاده ای ، هیچی. چون ایستاده ای ، هیچی ... و با انتخاب ات، رفتنت ، خودت را انتخاب می کنی ، معنی می شوی.
اینک و برخلاف دکتر بر این باورم که «تنها دو ره پیداست»
«پوچی» و «هیچی»
این دو راهی است که پیش پای هر انسانی گشوده است و تو با انتخاب پوچ انگارانه ات از جهان خلقت بدواً و قهراً یا به خوانشی «نهیلیستی» هم تراز با خوانش «خیامانه» از جهان مبتلا خواهی شد که بشارتت به آنی دهد که:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
و یا با رویکردی عبث انگارانه از «دیوژنیزمی» کلبی مسلکانه سر بر خواهید آورد تا همچون نگاه پر مذمت «بابا طاهر» خبر از دنیائی گیرید آن گونه که:
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کله ای با خاک می گفت
که این دنیا نمی ارزد به کاهی
و در نقطه مقابل، با انتخاب هیچ انگاریت از «خود» و «دنیای خود» در مقابل «همه چیز» انگاریت از «خدای خود» بمثابه قطره ای مستحیل در بی نهایت دریائی خواهید شد آنسان که مولانا بشارتش را می دهد که:
قطره ، دریاست اگر با دریاست
ورنه او قطره و دریا دریاست
خوانشی مستظهر به «صفر» بودن خود در مقابل «یکه» بودن خدای خود!
صفری که «هیچ» است اما مانند تـُهی «پوچ» نیست! هیچی که نمی تواند سفلگی و بی وقعی و بی اعتنائی و بی اعتباری و بی اهمیتی و بی ارزشی به خود و دنیای خود را افاده معنا کند.
هیچی که مقـّوم زیستنی مومنانه و امانتدارانه است.
توحیدی ناظر بر «همه چیزی» خدا و «بی همه چیزی» غیر خدا.
اجاره نشینی امانتدارانه در مُلک خداوند. زیستنی استیجاری با اجاره ای به شرط تملیک و «تحصیل تحبیب» به اقتفای التزام به تعهدات و تقیدات صاحب مُلک و مکانت نظام هستی!

هیچ نظری موجود نیست: