۱۳۹۵ مرداد ۲۲, جمعه

قطعه BBC


افشین مُبَصّر یکی از ایرانیان شاغل در تلویزیون فارسی BBC هفته جاری در تنهائی و خلوت منزل مسکونی اش در لندن فوت کرد و جنازه ایشان چند ساعت بعد از فوت توسط دو تن از دوستان و همکارانش آرمیده در خوابی ابدی بر روی تختخواب اتاق خوابش پیدا و بدینوسیله کارنامه فعالیت ۲۴ ساله وی در BBC بسته شد. (*)


ظاهراً «مُبَصّر» اولین متوفی از مجموعه ابواب جمعی ایرانیان شاغل در تلویزیون فارسی BBC است و قطعاً طی روزهای آینده ضمن دفن «مُبَصّر» در یکی از گورستان های شهر لندن و برگزاری مراسم یادبودی برای ایشان توسط اقوام و همکاران، به سنت «نسیان همیشگی انسان» مُبَصّر نیز در خلوت گور محل دفن و گورستان حزن آلود و غم گنانه اش در لندن به سرعت فراموش خواهد شد و در ادامه، دنیا ادامه می یابد.
هر چند فرجام «مُبَصّر» امر غریبی نیست و جمیع آدمیان دیر یا زود محکوم به همین خاک فرجامی و فراموش شدگی خواهند بود اما جنس عزلت و غربت «مُبَصّر» در خاک و ایضاً فردای همکاران «مُبَصّر» در همان خاک امر غریبی است و فی الواقع «مُبَصّران BBC» سهم شان از عزلت و غربت مضاعف است و قبل از آنکه چنان عزلت و غربتی را «زیر خاک» بیآزمایند از سالها قبل همان عزلت و غربت را در هجرت و بر «روی خاک» آزموده اند!
این فرجام تلخ محصول خودکردگی لاتدبیری است که امثال ایشان را تشجیع کرد تا در توهم ساختن فردائی بهتر با جلای وطن و پیوستن به یکی از بد سابقه ترین رسانه های تحت امر وزارت خارجه انگلستان، ضمن شکاندن قهری تمامی پل های بازگشت، لامحاله خود را مُبدل به نماد «نه در غربت دلم شاد و نه روئی در وطن» نمایند تا در نهایت همه سهم و حق شان از دنیا «گوری نمور در گورستانی محزون» در انزوای کسالت آور و باران ریز لندن با مسمی مستعار به «قطعه BBC» باشد.
چیزی قرینه «قطعه هنرمندان» در بهشت زهرای تهران با این تفاوت که برخلاف متروکه گی و محزونگی حاکم بر انزوای گورخوابان لندن قطعه هنرمندان تهران به رفعت و منزلت اصحاب هنر در ایران را آغوش گشایانه میزبانی می کند.
شوربختانه این فرجام محتوم، محصول پیوستن به اردوی دشمن و ناخواسته یا خواسته خود را مُبدل کردن به ملعبه بازی های سیاسی دولتمردان وزارت خارجه انگلستان است.
ترش یا شیرین «قطعه BBC» در لندن در قامت یک جاذبه توریستی می تواند تمثیلی فرضی از ورشکسته به تقصیرانی محسوب شود قرینه «پادگان اشرف» در عراق تا توریست های ایرانی سالها بعد طی بازدیدشان از لندن با رویت «قطعه BBC» عبرت بینانه فرجام هم سگالی با اجنبی علیه کشور خود را در سکوت و فتور و گمنامی آن گورهای فرسوده به شماتت بنشینند.
آنان که در غربت پژمردند و غمگنانه در «خودکردگی خود» دل نگرانه آیه «چقدر زود دیر شد» را با هر بار شنیدن رفتن «عزیزان خود» تا لحظه «رفتن خود» تلاوتی اجباری کردند و آنک و سوته دلانه در انزوای آن «گورآباد باران ریز» محکوم اند به استماع نجوای «عجب رسمیه، رسم زمونه» هر چند از آن فرصت برخوردار بودند تا قبل از زود دیر شدن «کاش می شد سرنوشت از سر نوشت» را بموقع هجی نمایند!

۱ نظر:

كامبيز خان گفت...

خوب از نظر بى بى سى چى ها، نه خدايى است ونه پيامبرى، هرچه است همين دنيا و امكانات راحتى، دروغ گفتن و وارونه جلوه دادن حقايق و شركت در كودتا بدون هزينه است. حا لا اون دنيا اگر حساب و كتابى هم باشه، ملكه و كور وكچل هاى دور و برش، پارتى بازى مى كنند و با فتواى مفتى سعودى ونيروهاى SAS از جهنم عبور كرده به بهشت خواهند رفت تا در شعبه بى بى سى اونجا فعاليت كنند! حالا هى شما متلك بگيد قطعه بى بى سى جاى بدييه!