۱۳۹۶ مرداد ۱۵, یکشنبه

سبک بالان خرامیدند و رفتند!




علی تک پسر خونواده سه نفره شون بود. خودش بود و یه مادر پیر و یه خواهر نجیب!
مادرش علی رو با یتیمی بزرگ کرده بود.
ماشاءالله هیکل درشت و ورزیده ای داشت. بچه فقر بود اما در دامان عزت بزرگ شده بود.
جنگ که شد تامل نکرد بسرعت خودشو به جبهه رسوند.
روزی که رفت نبودم تا واسه آخرین بار صورت همیشه خندونش رو ببوسم!
تو جبهه توپچی تانک شد سال ۶۱ وقتی عراقی ها تانکش رو زدن همه بسرعت از تانک خارج شدن ولی علی آخرین نفر بود و بخاطر درشتی هیکلش موفق نشد بموقع از تانک بیرون بپره.
جنازه اش رو که آوردن از اون هیکل تنومند فقط یه نیم تنه سوخته باقی مونده بود.
علی جان!
بی معرفت ـ رفتی و منو تنها گذاشتی.
از اون وقت تا حالا ۳۶ ساله سخت جونی کردم و هنوز اکسیژن خدا رو تلف می کنم.
علی خوش به حالت. رفتی نیستی ببینی شهر بو گند گرفته.
نیستی ببینی یه مشت بی سر و پا از رو جنازه تو رفتن بالا و پست و مقام گرفتن و حالا واسه عکس یادگاری گرفتن با یه زن اجنبی چه آبرو ریزی ها راه میندازن.
علی جان دلم برات تنگ شده.
کاش منم با خودت می بردی.
اینجا جای ما نیست.
اینجا دیگه جای ما نیست.
این شهر دیگه شهر ما نیست!
شهرمون رو یه مشت مشنگ تسخیر کردن.
علی جان. بعد از سالها دارم برمی گردم تهرون ولی این دیگه تهرون من نیست.
بوی گندش آزارم می ده!
ما اشتباهی هستیم علی جان. ما یه سوء تفاهمیم.
خوش به حالت رفتی و نیستی تا این همه بی غیرتی و بی شرافتی رو ببینی.
علی دعا کن منم بیام پیشت. اینجا دیگه جای ما نیست.
نسل ما منقرض شده. ما سخت جون ترینشون بودیم که هنوز موندیم.
علی جان دارم می آم تهرون. اما این شهر دیگه شهر من نیست. مردمشو و کوچه هاشو و خیابونا شو دیگه نمی شناسم.
اگه ۴ تا دلاور مثل حاج قاسم هنوز نبودن تا درس شرافت به زمین بفروشن نفس کشیدن تو این شهر رو هم حروم می دونستم!
علی جان دارم میآم تهرون. سر خاکت تا مثله قدیما با هم سوته دلی کنیم.
خیلی بی معرفتی علی. کاش منم با خودت می بردی!
دلم برات تنگ شده علی!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۲ نظر:

ناشناس گفت...

بله تهرون دیگه شهر شما نیست , آب و هوای اسکاتزدیل رو بچسبین که خیلی بهتره !!

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.