حسن قشقاوی را می توان از منتهی الیه مردان همیشه در صحنه و بوروکرات های مادم العمری محسوب کرد که در جوار انقلاب اسلامی روئیدند و همچون «بُز اخفش» بدون کمترین صلاحیت تخصصی یا اخلاقی بصورت مادام العمر خود را به بدنه مدیران میانه نظام کلیپس کرده اند.
سلفی انداختن اخیر ایشان از «فدریکا موگرینی» کمترین بی هنری مسبوق به سابقه ایشان در طول سالهای حضور مادام العمرش در مناصب حکومتی است.
سال ۷۱ که با بروز اختلافی وزارت خارجه را ترک کردم به مسئول ارشد خود گفتم:
من به دو دلیل به درد وزارت خارجه و ایضا هیچ کدام از وزارت خانه های دولت جمهوری اسلامی نمی خورم!
نخست آنکه سیرم! و دوم آنکه بلد نیستم بترسم!
ساختار معیوب و کوتوله پروری که در وزارت خانه های جمیع دولت های جمهوری اسلامی نهادینه شده آنگونه است که سیستم عناصر مستغنی را برنمی تابد و فرد باید از منتهی الیه سفلگی و نیاز و تکدی گری چشم امید به لقمه نان و مزایای مناصب و مشاغل دولتی داشته باشد تا سیستم نیز بالتبع بتواند وی را در قامت یک موجودیت منفعل و مفلوک در خود جذب و هضم کند!
هم چنان که چنین عنصر مفلوک و مستمندی بقاعده و بموقع نیز باید بتواند از مدیران بالا دستی خود بترسد و بالتبع متابعت داشته باشد تا از آن طریق بتواند خود را به امربَری قابل وثوق نزد ارشدینش مبدل سازد.
همان دوران و به همین بهانه طی مقاله ای بر این نکته تصریح ورزیدم که ساختار معیوب بوروکراسی حکومتی ایران مبتنی بر یک کُلکتیویسم باندی استوار بر دو گانه «تقرب و تمکین» شده.
برآمدی که ذیل آن شرط ورود فرد به سیستم «تقرب به قطب قدرت» است و شرط پیشرفت و ارتقایش نیز «تمکین ایشان در پیشگاه قطب قدرت و منظومه تحت فرمان آن قطب قدرت» می باشد.
در آن تاریخ که من از وزارت خارجه بیرون آمدم قشقاوی نماینده مجلس چهارم بود و با خوش استعدادی که از خود نشان داد بزودی توانست خود را به همین سیستم معیوب اداری کلیپس کند و الحمدالله(!) سالیان سال هم در سمت خود مانائی داشته و به کفایت ارتقا انباشته!
علی ایحال این سیستم معیوب توان جذب سیرانی که بلد نیستند بترسند را ندارد و قد بلندی را آفتی برای خود می انگارد.
قشقاوی شاخص چنین اخفشانی است که سلفی گرفتن از موگرینی کمترین آن است.
زبان بسته بزرگ ترین مزیت اش که با گردنی افراشته بدان می بالد تبحرش در تقلید صدای بزرگان کشور است تا جائی که بارها این خاطره را با شعف در گعده هایش فخرفرمائی می کنند که:
حاج آقا ناطق وقتی رئیس مجلس بودند در سفری که به نور داشتند شبانه بنده را احضار کردند تا هر کجا هستم نزدشان بروم و بنده نیز علی رغم دوری راه نیمه شب خود را به ایشان رساندم و تا پاسی از شب با تقلید صدای بزرگان نظام موجبات خرسندی و تشفی خاطر حضار را بنحو احسن فراهم آوردم!
بقول ناصرالدین شاه:
الحمدالله همه چیزمان به همه چیزمان می آید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر