۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه
این مقاله را هرگز نخوانید!
دکتر عباس میلانی بعد از تحریر کتاب «معمای هویدا» و صرف نظر از پاره ای از مطالب قابل مناقشه اما قابل اغماض در آن کتاب، برای اهل مطالعه و تاریخ به عنوان فردی مُلا و مطلع و محقق برسمیت شناخته شد.
انصافاً بعد از تحریر آن کتاب «آشنایان با ایشان» یا لااقل «آشنایان با ایشان از طریق مطالعه آن کتاب» دانش و فصاحت و بلاغت کلامی و نوشتاری مضاعفی را از وی توقع داشته و خواهند داشت.
علی رغم این، انتشار مقاله «موسوی مردی برای تمام فصول» بقلم ایشان در «سایت روز» حضیضی نآخوشايند برای اعتبار قلمی و مطالعاتی دکتر میلانی را در کاریر حرفه ای ایشان ثبت کرد.
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/2010/february/18//-40b2568a63.html
مقاله ای مشحون از اغلاط املائی و بدتر از آن مملو از اغلاط تاریخی.
طبعاً غلط های املائی را باید ومی توان با احتساب محتمل شتابزدگی و عدم فرصت ویراستاری غمض عین کرد اما خواننده با رویت اشتباهات بزرگ تاریخی تنها یک تکلیف بر عهده خود دارد و آن اینکه به دیگران توصیه کند:
این مقاله را هرگز نخوانید!
اشتباهات و انشاالله اشتباهاتی از این دست:
میلانی: زمانی که در حدود سال های پنجاه موسوی و رهنورد با هم آشنا شدند، زهرا رهنورد نامی پرآوازه در عرصه فمینیسم اسلامی بود. در عین حال مجسمه ساز و منتقدی نامدار و از ستارگان حلقه های روشنفکران مذهبی ایران به حساب می آمد.
شهرتی که میلانی از آن برای خانم رهنورد خبر می دهد ظاهراً تنها در ذهنیت ایشان وجود دارد و جامعه هنری و سیاسی ایران در سال های پنجاه اساساً ردی جدی و اثرگذار از خانم رهنورد ندارند.
میلانی: نام خانوادگی کامل میرحسین، میر حسین موسوی خمینی است!
ظاهراً آقای میلانی دچار این همانی بین خامنه و خمین شده اند ، چرا که نام کامل خانوادگی موسوی، میرحسین موسوی خامنه است.
میلانی: علی شریعتی یکی از نظریه پردازان مهم انقلاب 1979 بود. حدود چهار سال پیش از سقوط رژیم شاه درگذشت.
علی شریعتی در خرداد سال 56 در لندن درگذشت نه چهار سال قبل از انقلاب.
میلانی: در سخنرانی معروف آیت الله خمینی که هدفش آشکارا خامنه ای بود، آیت الله خمینی گفت که منتقدین نخست وزیر حتی از اداره یک نانوایی هم عاجزند.
میلانی ظاهراً اساساً در جریان نامه 99 نفر از جناح محافظه کار مجلس وقت برای عدم معرفی موسوی برای پست نخست وزیری و مخاطب نامه مرحوم خمینی خطاب به این 99 نفر نیست.
میلانی: البته دو پرسش مهم در مورد دوران نخست وزیری موسوی کماکان لاینحل مانده اند. اول مساله نقش او در ماجرای معروف به ایران- کانترا است. گرچه او جزو کسانی نبود که با الیور نورث که همراه یک کیک و نسخه ای از کتاب مقدس محرمانه به تهران آمده بود دیدار کردند. او در کنار رفسنجانی و خامنه ای جزو گروه اصلی ایرانیان بود که در این مذاکرات شرکت داشتند
میلانی ظاهراً اینجا نیز بی خبر از آن است که اساساً یکی از اعتراضات موسوی به سفر مک فارلین به ایران آن بود که چرا وی به عنوان نخست وزیر به هیچ وجه در جریان این سفر قرار داده نشده بود.
میلانی: شرح این ماجرا را بیشتر از هر جا می توان در خاطرات آیت الله منتظری سراغ کرد. هم او بود که با شجاعتی بی بدیل به این کشتارها (اعدام های سال 67) اعتراض کرد و به جرم این شجاعت، آیت الله خمینی او را از مقام جانشین رهبری و همه مقامات دیگر عزل کرد.
در اینجا نیز میلانی مبتلا به فقر تاریخی شده و متوجه نبوده که عزل آیت الله منتظری بازگشت به مجادلاتی داشت که بعد از سفر مخفیانه مک فارلین به ایران و افشای خبر آن سفر توسط باند مهدی هاشمی در نشریه الشراع لبنان و بازداشت و محاکمه مهدی هاشمی، بین وی و آیت الله خمینی آغاز شد و ماجرای اعتراض به اعدام های سال 67 متاخر بر این واقعه است.
میلانی: مرگ آیت الله خمینی در سال 1989 زندگی سیاسی موسوی را هم یکباره پایان بخشید. علی خامنه ای با تکیه به این ادعا که آیت الله خمینی در بستر مرگش او را به رهبری برگزید به مقام رهبری رسید. او که تکثر مراکز قدرت را بر نمی تابید و در عین حال کینه موسوی را هم به دل داشت، در بازنویسی قانون اساسی مقام نخست وزیر را یکسره از میان برداشت.
میلانی اینجا نیز کم اطلاعی اش از تاریخ بعد از انقلاب را به تصویر کشیده و معلوم نیست این خبر را از کجا آورده که «خامنه ای با تکیه به این ادعا که آیت الله خمینی در بستر مرگش او را به رهبری برگزید به مقام رهبری رسید»
مطابق اسناد و مصاحبه های موجود در مجلس خبرگان این آقایان هاشمی رفسنجانی و حاج احمد خمینی بودند که برخلاف میل خامنه ای با توسل به اعلام تمایل آیت الله خمینی به جانشینی خامنه ای اسباب و فضای مساعد جهت تصدی مسئولیت خامنه ای را فراهم کردند گذشته از آنکه آنچه که باعث حذف پست نخست وزیری شد برخلاف ادعای میلانی کینه خامنه ای از موسوی و امریه ایشان جهت حذف پست نخست وزیری نبود بلکه مجلس خبرگان رهبری در ماه های پایانی حیات آیت الله خمینی با اجماع نظر عموم دولتمردان ایران مبنی بر بروز تداخل مسئولیت ها در قون مجریه ضمن اصلاح قانون اساسی اقدام به حذف پست نخست وزیری کردند.
ظاهراً جناب میلانی در نوشتن این بخش از مطلب شان متوجه نبودند که در آن مقطع آيت الله خامنه ای از آن پس رهبر نظام محسوب می شدند و بودن یا نبودن موسوی در پست نخست وزیر یا هر پست دیگری نمی توانست تداخلی با مسئولیت های وی به عنوان رهبر داشته باشد.
در مجموع ظاهراً و با تسامح باید این اشتباهات فاحش را اگر نخواهیم به حساب فقر تاریخدانی دکتر میلانی بگذاریم، می توان آن را به این حساب گذاشت که جناب میلانی برای مناسب چاپ بودن مقاله خود در «مجله نیوریپابلیک» ترجیح داده آنطور بنويسد که دلدار پسندد!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۴ نظر:
سلام دوست عزیز، ممنون از نقد جالبی که نوشته اید. راستش من آقای میلانی رو تقریبا می شناسم و یکبار هم ایشون رو از نزدیک در یک مهمانی خصوصی زیارت کردم.
تنها چیزی که فهمیدم این بود که ایشون از عموزاده های آقای رضا پهلوی هستند.
شاید دلیل دلدار پسند بودن مقاله ایشون هم به همین نسبت فامیلی ربط داشته باشه.
موفق باشید
آقای سجادی استدعا دارم در نقل مطلب امانت داری بفرمایید :
1-آقای میلانی نوشته اند پسوند فامیلی موسوی ، خامنه ای است نه خمینی ، که البته آن هم اشتباه است و همان طور که فرمودید خامنه است.
2-آقای میلانی تاریخ مرگ شریعتی را چهار سال قبل از انقلاب ذکر نکرده اند بلکه گفته اند حدود دو سال قبل از انقلاب ، که اگر تفاوت 29 خرداد 56 را از 22 بهمن 57 بدست بیاوریم تقریبا می شود 1 سال و 8 ماه ، که فکر می کنم به این رقم می توان گفت حدود 2 سال.
البته ایراد های دیگر به درستی وارد شده است
دو سوال دارم از حضورتان دارم:
1 - می شود لطف کنید درحد یک صفحه از بیوگرافیتان را در سایتتان قرار دهید ؟
2 - در مقالاتتان خیلی از عبارات پیچیده استفاده می کنید: که بعضا خواننده غیر حرفه ای را با مشکل پرت شدن از موضوع مقاله مواجه می کند
می خواستم بدانم این همان طرفند فلسفه است مبنی بر این که هر چه "گنگ تر بهتر" ؟ یا فی الواقع واژگان و اصطلاحات عادی گنجایش این گونه مفاهیم را ندارند ؟ و یا چون از ابتدا همین گونه شنیده اید و خوانده اید جور دیگری نمی توانید بگویید و بنویسید یا حداقل حوصله ترجمه اش به زبان محاوره را ندارید ؟
این سوال سال هاست که در ذهن بنده در مورد روشن فکران شکل گرفته است اما چون اولین کسی هستید که فکر می کنم این کلمات را پلکان نردبان روشن فکری قرار نداده است فکر کردم صادقانه تر جواب می دهید و لذا اول بار از شما می پرسم
جدا..... چقدر سوتی داده، چه افتضاحی!
اینا رو که دیگه هر کسی که کمی تاریخ خونده باشه...می دونه... احتمالا در هنگام نگارش مطلب حال شون خوش نبوده....
کامنتی از مرتضی:
آقای سجادی،
در این مقاله، آقای میلانی (استاد علوم سیاسی و مدیر برنامه مطالعات ایرانی در دانشگاه استانفورد) را متهم به فقر تاریخی کرده اید و با لحنی تحقیر آمیز اشتباهاتشان را به رخ ایشان کشیده اید. حتی با فرض اینکه تمام اشکالات مربوطه بجا باشد، "سخن گفتن از موضع بالا و برخورد تحقیر آمیز با یک استاد دانشگاه" را از اخلاق اسلامی بدور میدانم، منتها لازم میدانم موارد زیر را به شما یادآوری کنم تا معلوم شود من و شما نیز استاد تاریخ نبوده و ممکن است در مواردی فقر تاریخی داشته باشیم.
1. گفته اید: "...عزل آیت الله منتظری به ماجرای مک فارلین مرتبط بوده ...و ماجرای اعتراض به اعدامهای سال 67 متاخر بر این قضیه است". جهت اطلاع شما عرض میکنم که ماجرای اعتراض به اعدامهای سال 67 متقدم بر عزل آیت الله منتظری است نه متاخر به آن. خاطرات آیت الله منتظری در وبسایت ایشان موجود است http://www.amontazeri.com/farsi/frame3.asp
نامه های اعتراضی آیت الله منتظری به امام خمینی در مورد اعدامهای سال 67 در تاریخ های 9 مرداد 67، و 13 مرداد 67 نوشته شده است (پیوست های شماره 153 و 154 در آدرس وبسایت مذکور). عزل آیت الله منتظری در 8 فروردین 68 رخ داد.
خود آیت الله منتظری در همین خاطرات میگوید که دقیقا نمیداند چه اتفاقی در روزهای آخر منتهی به فروردین 68 رخ داد که نامه های 6 و 8 فروردین امام خمینی نوشته شده است. آیت الله منتظری میگوید حتی پس از ماجرای مهدی هاشمی و ماجرای اعتراض به اعدام های سال 67 نیز با امام خمینی دیدار داشته و امام از وی به گرمی استقبال کرده و صحبتی از عزل نبوده است. تحلیل شخصی من این است که از اواخر سال 67 که بیماری شدید امام خمینی در بیت وی و مسئولین مملکتی محرز شده بود، عده ای از افراد تشنه قدرت (که برخی مرحوم شده اند، برخی اکنون در مصادر امورند، و برخی نیز اکنون از قدرت طرد شده اند) برای پست رهبری دندان تیز کرده بودند و سعایت های شدیدی نسبت به آیت الله منتظری در نزد امام خمینی میکردند، و تمام موضوعات (از قبیل ماجرای مهدی هاشمی، اعتراض به اعدامهای سال 67، و ....) را با بزرگنمایی و تکرار فراوان (وحتی شاید مخلوط کردن راست و دروغ) در نزد امام خمینی مطرح میکردند، و از آنجا که امام خمینی کلا به مسئولین مملکتی اعتماد داشتند، سخنان ایشان را پذیرفته و به این نتیجه رسیدند که آیت الله منتظری فرد مناسبی برای این سمت نیست.
2. گفته اید که میرحسین موسوی اساسا در جریان مسئله مک فارلین نبود. بنده چنین سخنی را از میرحسین نشنیده ام. اگر منبع آن را بفرمایید ممنون میشوم. ولی شواهدی است که به احتمال زیاد میرحسین در جریان بوده است. در این ماجرا، منوچهر قربانی فر دلال اسلحه بوده و اصلی ترین رابطش در داخل ایران نیز محسن کنگرلو بوده است (به پیوستهای 130 و 131 از خاطرات آیت الله منتظری رجوع کنید). آقای کنگرلو مشاور امنیتی میرحسین موسوی بوده است و خیلی بعید است که مشاور امنیتی نخست وزیر، بدون اطلاع نخست وزیر کارها را پیش ببرد. البته شخصا به میرحسین اعتماد دارم و اگر جایی میرحسین مشخصا گفته باشد که در جریان نبوده، این سخن وی را میپذیرم.
3. گفته اید اشتباها "میرحسین موسوی خمینی" نوشته شده و "خامنه" صحیح است. اصل مقاله آقای میلانی به زبان انگلیسی نوشته شده و قرار است بزودی در یک ژورنال انگلیسی منتشر شود. من احتمال میدهم (اگرچه مطمئن نیستم) که فرد دیگری به فارسی ترجمه کرده باشد. شخصا اکثر اساتید ایرانی مقیم امریکا (البته در رشته های غیر سیاسی) را که دیده ام، اصلا فونت فارسی در کامپیوترشان ندارند و اکثرا با تایپ فارسی آشنا نیستند. و ممکن است غلط های املایی به مترجم مربوط باشد و از آنجا که نوشته انگلیسی خمین و خامنه مشابه است ممکن است مترجم بی دقتی کرده باشد. بهرحال همانطور که گفتید این مسئله خیلی مهمی نیست.
ادامه کامنت مرتضی
4. مهمترین مطلبی که میخواهم به شما بگویم، این است که طبق نوشته های قبلی تان، شما ظاهرا خود را اصلاح طلب میدانید. در طی هفت هشت ماهه اخیر تمام مطالبی که از شما دیده ام بنوعی طعنه و ایراد گیری به اصلاح طلبان و جنبش سبز در تقریبا تمام نوشته های اخیرتان دیده میشود. البته شکی نیست که نقد درون گفتمانی خیلی خوب و ضروری است. منتها برداشت من این است که همه اصلاح طلبان در یک نکته مشترک میباشند. و آن نقد اشکالات موجود در حاکمیت فعلی کشور و تلاش برای اصلاح اشکالات است. آیا شما در 8 ماهه اخیر از سمت حاکمیت هیچ اشکالی ندیده اید که بخواهید آن را نقد کنید و سعی در روشنگری در مورد اشکالات حاکمیت داشته باشید؟ آیا همه اشکالات از میرحسین و جنبش سبز بوده که شما بخواهید فقط و فقط (آن هم اغلب با طعنه) نسبت به اینها ایراد بگیرید؟ رسالت اصلاح طلبی تان کجا رفته است؟ شاید هم دیگر خود را اصلاح طلب نمیدانید؟
بعنوان مثال، آقای عباس عبدی که نقدهای بسیار تند صریح و دقیقی نسبت به جنبش سبز مطرح میکنند، از سخنانشان کاملا واضح است که بعنوان یک اصلاح طلب در حال نقد جنبش سبز (و با هدف اصلاح اشکالات در این جنبش نه با هدف تخریب و تمسخر) میباشند. و ایرادات موجود در برخوردهای حاکمیت با جریانات اخیر را نیز صریحا مطرح میکنند.
آنطور که یادم می آید در پاسخ به کامنتی، در یکی دو ماه قبل گفتید که بخاطر محذورات نمیتوانید همه مطالب را بگویید. اگر در نقد حاکمیت محذورات دارید، خب میتوانید کلا سکوت کنید. بعضی مواقع فکر میکنم شاید این محذورات شما را مجبور کرده اند که سکوت نکنید، و دنبال کوچکترین نقطه ضعف ها در میرحسین و جنبش سبز بگردید و آنها را در بوق و کرنا کنید. البته هدفم از جمله اخیر، تهمت زدن به شما نبود، بلکه یک احتمال معقول بود که در ذهن بنده مطرح شده است. در روایات داریم که "از مواضع تهمت دوری کنید". اگر مورد اخیر تهمتی به شما باشد، این را بدانید که دقیقا این نکته در ذهن اغلب کسانیکه که مطالب شما را میخوانند خطور خواهد کرد، و بهتر است در این مورد فکر بکنید.
(از کامنت شماره 4 به بعد، کلا نقد شخصی بنده به شما بوده است، و هدفم فقط خواندن توسط شخص شما بوده است. اگر خواستید، میتوانید قسمت اخیر (شماره 4 به بعد را منتشر نکنید).
با تشکر،
مرتضی
دوست ناشناسی که فرموده اند اینجانب در نقل مطلب امانت داری کنم ضمن تشکر از دقت نظر ایشان اما خدمت ایشان معروض می دارد در نقل مطلب کمال امانت داری لحاظ شده و آن دو موردی که ایشان اشاره فرموده اند دو روز بعد از انتشار در سایت روز اصلاح شد و اشاره اینجانب به نسخه اصلی بوده و هست که یک نسخه اولیه آن را محفوظ نگاه داشته تا در صورت تکذیب به رویت علاقه مندان برسانم
از دوست ناشناس دیگری نیز که سوال و گلایه بابت مغلق نویسی و نثر و عبارات پیچیده اینجانب داشته اند پوزش خواسته و تلاش خواهم کرد ساده تر بنویسم
مطمئن باشید با توجه به کراهت اینجانب از اطوارهای فاخر و فضل فروشانه هرگز تمایلی به اداهای روشنفکری در آوردن از طریق ادبیات ثقیل نداشته و ندارم
از تذکر شما ممنونم
جناب آقای مرتضی
بابت تقبل زحمت و انتقال نقطه نظرات ارزشمندتان کمال تشکر را دارم
در مورد معذورات خودم که به آن اشاره فرموده اید اتفاقاً موظفم خدمت تان معروض دارم این معذورات متوجه حاکمیت نیست و اتفاقاً متوجه اصلاح طلبانی است که اکثر ایشان از دوستان اینجانبند و جهت حفظ حرمت ایشان و با توجه به اینکه در حال حاضر فضا به اندازه کافی علیه ایشان هست مایل نیستم همه حرف ها و بلکه گلایه ها و انتقادات خود نسبت به ایشان و عملکردشان را مطرح کنم
تصور می کنم در چنین موقعیتی این امر غیر اخلاقی است
جناب آقای مرتضی
در ضمن از آنجا که رفرنس بی اطلاعی موسوی از سفر مک فارلین را خواسته بودید شما را ارجاع می دهم به خاطرات هاشمی رفسنجانی که طی آن در قسمتی از کتاب خاطراتش اشاره به این مطلب کرده است
متاسفانه حضور ذهن از جلد و صفحه مشخص ذکر این مسئله ندارم و منابع اینجانب نیز در داخل ایران است که فعلاً به آنها دسترسی ندارم
خودتان با کمی وقت گذاشتن قطعاً موفق به یافتن ماخذ مزبور خواهید شد
با پوزش
بنده همان ناشناس اولی هستم.
اول اینکه خدمتتان عرض کنم که بنده اصل مقاله را خوانده ام نه نسخه روزآنلاین را و این لینک زبان اصلی مقاله در سایت نیو ریپابلیک است :
http://www.tnr.com/article/the-mousavi-mission
با جست و جوی کلمات two و khamenei می توانید متوجه بشوید که همان چیزهایی که گفتم درست است و اگر به قول شما اشتباهی بوده است و تصحیح گردیده ، از جهت مترجم بی مسئولیت روزآنلاین است که حتی عنوان مقاله را هم به درستی ترجمه نکرده است :
The Mousavi Mission
Iran finds its Nelson Mandela
آیا معنی این جمله می شود "موسوی مردی برای تمام فصول" ؟ اصلا ماندلایش کجا رفت ؟
دوم اینکه پس از تغییر مطلبی در اینترنت تنها مدرک مستندی که می تواند دال یر آن موضوع باشد و در دسترس کاربران عادی اینترنت قرار بگیرد ، در صورت خوش شانسی ، کش گوگل است و هیچ چیز دیگری نظیر عکس یا صفحه ذخیره شده نمی تواند ملاک قرار گیرد ، چرا که تمام این ها قابل جعل است .
البته بحث در مورد این چیزها آب در هاون کوبیدن است و ارزش اتلاف وقت من و شما را ندارد ولی مقصودم این است از شما که اینطور در مذمت علمی و ادبی بزرگان دانشگاهی قلم فرسایی می نمایید عجیب است که به روزآنلاینی استناد می کنیدد که در عدم رعایت عدالت در تحلیل ها و این طور که معلوم است حتی در ترجمه ها ، بارها خود را اثبات کرده است
و البته راستش را بگویم به عنوان طرفدار پر و پا قرص نوشته های شما بیشتر از این ناراحتم که کار از خرده گرفتن به بزرگان نیز به رد شده است و دیگر نمی توان این فرض را نمود که طرف می خواهد با نقد بزرگان خود را مطرح تر کند چرا که میلانی و موسوی که هیچ بلکه گرمی و اسکار، باطبی و نبوی نیز از تیررس نقد شما نمی توانند خارج باشند و این طور که پیش می رود باید تا چند ماه دیگر باید منتظر تقد پدر پسر شجاع و یا علت بسته بندی بی کیفیت آدامس شیک خروس نشان باشیم
حقیقتا صلاح مملکت خویش خسروان دانند اما به نظر من حیف این شم نسبتا بالای سیاسی شما است که این طور به بیراهه کشیده شود.
دوست گرامی و ناشناس
از دقت نظر و پی گیری شما سپاسگذارم و صرفاً جهت بستن این بحث به اطلاع تان می رساند شب گذشته جناب میلانی شخصاً ضمن ارسال ایمیلی اغلاط و اشتباهات صورت گرفته در آن مقاله را تائید کردند که بنا به گفته ایشان این اغلاط و اشتباهات برخی ناشی از شتابزدگی در ترجمه و برخی ناشی از اطلاعات ناصحیح تاریخی عنوان شده است
به هر حال از حسن توجه جنابعالی کمال امتنان را دارم
موفق باشید
تجربه بنده انست که سواد فارسی ایشان مشکل دارد. کتاب معمای هویدا را هم احتمالا کسی برای ایشان ویراستاری کرده. ایشان در یک مصاحبه تلویزیونی در مورد جمله معروف مرحوم مصدق به ایت الله کاشانی بجای کلمه مستظهر گفتند فرمودند مستحضر! خطاهای تاریخی احتمالا سفارشی بوده.
عطف به آخرین کامنت اینجانب مبنی بر انعکاس نقطه نظر جناب آقای دکتر میلانی ایشان طی ایمیل مجددی اقدام به گلایه ای موجه از اینجانب کرده مبنی بر آنکه ایمیل ایشان خصوصی بوده و مایل به انتشار عمومی نظرشان نبوده اند ضمن پوزش از ایشان تکمیلاً معروض می دارد حسب ایمیل ایشان در انعکاس نظر مشارالیه نیز کوتاهی شده و ایشان نفرموده اند که:
در کار ترجمه شتابزدگی شد. بلکه فرمایش ایشان ناظر بر این نکته بوده است که:
در کار ترجمان دست-نویس من به متن نهائی خطا شد که میان این دو تفاوت از زمین تا آسمان است.
با پوزش مجدد از دکتر میلانی
ارسال یک نظر