۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

همه در «یا همه یا هیچ»!

عطف به پست «یا همه یا هیچ» که حاشیه ای به فیلمی منتشر شده با همین نام در برنامه آپارات در تلویزیون فارسی بی بی سی بود دوستی بنام وحید شکوهی لطف کرده و بنده را در جریان بحثی گذاشتند که در صفحه شخصی جناب آقای حسن صلح جو (مجری برنامه آپارات) در قبال تحشیه اینجانب به فیلم مزبور واقع شده است.
به نیت تعاطی افکار و ارتقا بحث و نظر و اندیشه مجموعه اظهارات مطرح شده در آن صفحه را در اینجا منعکس می کنم.
انشاالله مفید واقع گردد:

و ـ ش:
آنچه که از نقد آقای سجادی از فیلم «یا همه یا هیچ» به چشم می اید پیش از آنکه قابل تامل باشد حاکی از نگاه و انتقاد طنزواره ایشان از فیلم است.-خاطره مربوط به بازی های کودکانه زینب در برخورد با آشیانه کلاغ ها را می توان ناشی از شیطنت های کودکانه ای دانست که پیش از خنده، افسوس را در ذهن بیننده تداعی می کند و نیز اوج تراژدی داستان را باید در صحنه مواجه شدن زینب با مزار خانواده ای جستجو کرد که برای بازگشت شان ساعت ها چشم به راه جاده می ماند
در طول فیلم در خلال بیان خاطرات از زبان زینب بارها و بارها شاهد خنده هائی هستیم که سهم بیننده از آنها تنها درکی مختصر از اندوهی است که عمق این اندوه از پس چهره شاد زینب نیز آشکار است و بی انصافی محض است اگر این خنده ها را ناشی از حظ سادیسمی شخصی همچون زینب بدانیم

م ـ ح:
مطلب آقای سجادی را خواندم و تقریبا می توان گفت با تمام نکاتی که ایشان از آن به عنوان نداشتن تعادل روانی زینب ذکر کرده اند موافقم، جدای از اینکه اینها را آثار به جا مانده از زلزله بدانیم یا یک نوع مسئله عمیق تر روانی که یا از ابتدا با او زاده شده یا نتیجه تربیت و برخورد نادرست اطرافیان بوده باشد، اما آنچه شدیدا مرا تکان داد و واداشت تا این مطلب را بنویسم جمله انتهائی آقای سجادی است که بنوعی زینب را مستحق چنین سرنوشتی دانسته اند !!! مشکل خنده های هیستریک و احتمالاً عدم تعادل زینب ناشی از هر چه که باشد یک بیماری است که امروزه برای آن مداوای دراز مدت وجود دارد. این کمال بی انصافی است که شخصی را بخاطر آنچه که در بوجود آمدنش نقشی نداشته مستحق چنین مصیبت و مجازاتی بدانیم. که اگر چنین بیندیشیم :
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو

نارا:
به نظر من نظر آقای سجادی و خانم م ـ ح غیر منصفانه و غیر تخصصی هست. آیا شما یا آقای سجادی روان شناسید؟ کدام اصوال اخلاقی و انسانی به ما اجازه می ده که به همین راحتی به یک انسان بگیم سادیسمی. من بسیاری از بچه ها رو می شناسم که در دوران کودکی و به خاطر اقتضای سنی با گنجشک یا مورچه ها همچون بازی هایی رو می کردن آیا همه این افراد بیمار روانی و سادیسمی هستن؟جستجو کرد که برای بازگشت شان ساعت ها چشم به راه جاده می ماند-در طول فیلم در ضمن بیان خاطرات از زبان زینب بارها و بارها شاهد خنده هایی هستیم که سهم بیننده از آنها تنها درکی مختصر از اندوهی است که عمق این اندوه از پس چهره شاد زینب نیز آشکار است و بی انصافی محض است اگر آین خنده ها را ناشی از حظ سادیسمی شخصی همچون زینب بدانیم
چرا از روح لطیف یک کودک که می خواسته با دست به جوجه ای که از تخم بیرون می آد کمک کنه و زندگی رو به اون هدیه بده به این راحتی می گذرید و یک شیطنت کودکانه را علم می کنید تا بگید فرد مسئله عمیق روانی داره! اظهار نظر شما غیر اخلاقی غیر منطقی و غیر اصولی است.

م ـ ح:

نه ـ شیطنت های کودکانه را همه ما داشته ایم مسئله اون حظ و لذتیه که تو سن بالا و بعد از رسیدن به بلوغ فکری از چنان شیطنت هائی در حالات و روحیات زینب در حین تعریف اون وقایع مشاهده می شه آیا اون بچه هائی که شما می شناسید موقع تعریف خاطرات شان همین حس را به مخاطب منتقل می کنن؟ برای تشخیص اینکه کسی مشکل داره الزاماً نباید تخصص داشت همونطور که کسی رو برای معاینه پیش روانپزشک می برند که حس می کنن یه چیزی یه جای کار اشکال داره و از حالت طبیعی خارجه و الزاماً متخصص هم نیستند. به هر حال دوست عزیز من پدرکشتگی با زینب ندارم فقط حسی که از دیدن این فیلم بهم القا شد را بیان کردم.

ا ـ ب
نقد آقای سجادی دو قسمت داشت ... قسمت اول و قسمت نتیجه گیری ... قسمت اول آن احساسی طبیعی بود که به طور طبیعی از خنده های بیجا و بی مورد زینب در همان ابتدای فیلم از پشت چهره ی مینیاتوری و زیبای او خود را نشان می داد... و سئوالاتی که در ذهن رژه میرفت ... و جواب می طلبید ... در مورد علت این خنده ها .... دو احتمال به ذهن خطور کرد...یکی فشارهای روحی و روانی ناشی از زلزله و از دست دادن پدر و مادر خود و دیگری ادامه بیماری از کودکی که خاطرات همراه با خنده و شادی اذیت و آزارها در خانه و مدرسه بیانگر آن بود
آنچه طبیعی و مهم است قبول این واقعیت است که برای همه در طول زندگی اتفاق ناگواری مثل از دست دادن عزیزان بخاطر بیماری های لاعلاج مثل سرطان یا بیماری های دیگر یا تصادف و یا ... پیش آمده و می آید ولی آیا این تمام اذیت و آزارها را توجیه می کند؟ آیا وظیفه ما به عنوان انسان نیست که با شریک شدن در غم آنها کمک کنیم تا آنها شرایط جدید را زودتر قبول کرده و زندگی را ادامه دهند؟
آنچه من را می تواند خیلی کم با نظر نارا موافق کند در مورد نتیجه گیری آقای سجادی است که با این سوال القا شده: آیا مقدر نبوده کسی که فرزندان کلاغ ها را بمنظور خوش باشی به دیوار می کوبیده و می ترکاند اکنون پدر و مادر خود را نیز کوبیده شده به دیوار زلزله ببیند؟ (پایان سوال آقای سجادی)
نه ـ به نظر من این عدم توجه به ما انسان ها مخصوصاً نخبه ها و هنرمندان و عدم قبول واقعیات پیرامون مان است که اجازه نمی دهد بیماری یک فرد قبل از اینکه به مراحل حاد نزدیک شود دیده و مداوا شود.

نارا:
ببینید خانم م ـ ح اینکه بگیم فردی در کودکی اشتباهی کرده و چون در بزرگ سالی اومده اون اشتباه رو با خنده تعریف کرده پس بیمار هست اصلا استدلال منطقی نیست. اتفاقا برای تشخیص بیماری روانی و سادیسمی حتما باید تخصص داشت (متاسفانه باب شده در جامعه ما ، که افراد از لوله کشی تا انرژی هسته ای مادرزاد متخصص هستن!) و از شما جوان تحصیل کرده و منطقی همچون صحبتی بعید است در ضمن برای جسارت و زدن برچسب به دیگران حتماً نباید پدرکشتگی با کسی داشت.
هزاران هزار بچه در دنیا دست به شیطنت و اشتباه می زنن پس باید زلزله سرشون بیاد؟ این چه دیدگاهی است عزیز من؟ پس خوبه زینب بچه کلاغ زده به دیوار اگه بچه گربه زده بود به دیوار احتمالاً قیامت می شد! خندیدن یک فرد واسه تعریف کردن یک خاطره کجا دلیل سادیسمی بودن اون هست؟ پیشنهاد می کنم مسئله خنده را با دانشمند و روان شناس ارزشمند ایرانی جناب آقای دکتر هلاکوئی که در شبکه اندیشه و تصویر صحبت می کنند در میان بگذارید تا متوجه بشین به همین سادگی نمی شه به کسی گفت سادیسمی و شاید نگاه ما اشتباه باشه دوست من

ح ـ ص:
بحث جالبی است گمانم هر کدام از ما سنگی به گنجشکی پرانده باشیم ، سگی را لگد زده باشیم و لانه کبوتری را ویران کرده باشیم با این نگاه گمانم آب هم بیماری روانی داشته باشد! با همه این احوال حرف فیلم سرشار بودن این دختر از زندگی بود و در عین آن که مرگ را در نزدیک ترین نفس خودش حس کرده بود و آن بخش جوجه کشی پی اش حرف از مادری ضجه زن بود.

و ـ ش:
از پس تمام خنده های زینب می توان سنگینی بغض در گلو مانده ای را حس کرد با این حال پیامی که از لابه لای تمام خاطراتش ادراک می شود تنها امید است و امید

م ـ ح:
آقای ح ـ ص، باز هم روی جملات اول کامنت دومم تاکید میکنم، لطف کنید کامنت دوم مرا دوباره بخوانید، اینکه آب را روانی بخوانیم، مغلطه در بحث است. آقای نارا، گمانم کامنت اول مرا کامل نخوانده اید، متاسفانه جوابیه شما مرا و آقای سجادی را به یک چوب می راند، در حالی که مطلب اصلی آن کامنت انتقاد به منطق ایشان بود، ظاهرا با خواندن جملات اولیه فوری دست به قلم شده اید. لطف کنید آن را کامل بخوانید تا ببینید بنده در هیچ جمله ای کلمه سادیسم را بکار نبردم. از عدم تعادل روانی صحبت کردم که هنوز هم به آن معتقدم و اما در پاسخ به عدم صلاحیت و عدم تخصص باید بگویم از آنجا که تنها هم دردی کردن با افراد مصیبت زده دردی از آنها دوا نمی کند در کشورهای پیشرفته همیشه بعد از اینکه کسی یک مصیبت یا اتفاق ناگواری را از سر می گذراند قرار گرفتن تحت نظر روان پزشک یک روتین لازم الاجراست تا به او کمک شود با قضیه راحت تر کنار بیآید و این توصیه ای است که همه به فرد مصیبت زده می کنند. لازم به داشتن مدرک و تخصص خاصی هم نیست هیچکس هم آن را توهین آمیز و غیراخلاقی نمی خواند.

نارا:
به نظر من بحث اینقد روشنه که دیگه نیاز به بحث مجدد و دلیل آوردن نیست. نظر آقای ح ـ ص هم نظری روشن و صریح بود.آقای ح ـ ص من بچه بودم یه فیلم جنگی دیدم که با هیلیکوپتر بر سر سواره نظام دشمن آتیش می ریختن. تصمیم گرفتم همین پروژه رو شبیه سازی کنم. یه گونی خالی پلاستیکی آرد رو گرفتم رفتم در خونمون و بالای سر خونه مورچه ها گونی رو آتیش زدم و قطره های آتیش گرفته پلاستیکی بر سر مورچه های بیچاره ریخت و پروژه تمام شد البته یک قطره افتاد رو انگشت شصت پام و خودم هم تمام شدم و آدم شدم که دیگه فکر شبیه سازی خطرناک به کله ام نزنه.
از طرفی با پسرخاله ام به فکر اختراع ماده ای برای کشتن مورچه ها افتادیم یه روز آب و فلفل قاطی می کردیم و رو سر مورچه ها می ریختیم یه روز آب و ریکا و آخرشم نشد یه تف (با عرض معذرت) انداختیم رو سر مورچه ها بیچاره خفه شدن و کلی ذوق کردیم
ولی بخدا من و پسر خاله ام بیمار روانی نیستیم سادیسمی هم نیستیم فقط شیطنت بچه گانه بود شاید یه روز هم از ما فیلم ساختن.

هیچ نظری موجود نیست: