برای آنهائی که در آمریکا زندگی می کنند پژمردگی آمریکا بوضوح در روحیه خسته و افسرده شهروندان آمریکائی قابل رؤیت است. کشوری که روزی از حیث ثروت و مکنت و سعادت و شادباشی شهروندانش سرآمد کشورهای جهان بود. اینک آنچنان در شوره زار افول اقتصاد فرو رفته که دیگر کمتر شهروندی را می توان در سطح شهر دید که بدون دغدغه درآمد و فقد امنیت شغلی نگران وضعیت شکننده اقتصادی خود نباشد.
گرانی رو به تزاید اقلام مصرفی در کنار رکود ناباورانه و سنگین بازار مسکن آنچنان عرصه را بر شهروندان آمریکا تنگ کرده که برای ایشانی که می خوردن شاد بودن آئین شان بود اینک درد معاش یگانه دغدغه موجود شده.
آنهائی که در آمریکا زندگی می کنند بوضوح افزایش مشهود قیمت اقلام سبد خانوار را درک کرده که طی 3 ماه گذشته قیمت عموم اقلام خوراکی در آمریکا دو برابر شده و شهروندان در سوپرمارکت های زنجیره ای هر روز با کوپن های تخفیفی حریصانه در جستجوی کالاهائی ارزان ترند.
گردی از یاس و نگرانی سطح کشور را پوشانده و اقشار طبقه متوسط همچون جن زدگان مبهوت از وضعیت بغرنج اقتصادی مُبدل به خوابگردهائی شده اند که دل نگرانه روز را به امید فردائی شاید بهتر شب می کنند وشب را با استرس فردائی غیرقابل پیش بینی به صبح می رسانند.
دو سال پیش و در ابتدای این مصیبت اقتصادی وقتی یکی از دوستان خود را (راسل) از ناحیه همین نابسامانی اقتصادی از دست دادم در حالی که زیر فشار ناشی از بی شغلی ناشی از بحران اقتصادی و به تبع آن از دست دادن منزل مسکونی اش در اقدامی جنون آمیز خود و همسر و دو فرزند دلبندش را به ضرب گلوله کُشت در تبیین و ریشه یابی این رفتار جنون آمیز با استناد به فیلم «خانه ای از ماسه و مه» نوشتم: ماجرای این فیلم، جدال بر سر خانه ای است که مسئولین بانک با عدم پرداخت بموقع قسط اش، خانه را از مالک گرفته و به خانواده مهاجری می فروشد. جدالی که نهایتاً به کشته شدن تمامی اعضای خانواده مهاجر منجر شد. نکته محوری در این فیلم آن است که تمامیت داستان در میانه یک پرسش کلیدی (Is this your house?) آغاز می شود و پایان می یابد.
در ابتدای فیلم پاسخ مالک خانه به این پرسش«آری» بود اما همین مالک در پایان فیلم و بعد از سیر وقایعی تلخ، پاسخی منفی به همان پرسش نخست می دهد!
کتی (مالک خانه) در پایان فیلم دیگر احساس مالکیت به خانه ای نداشت که برای نگاهداری اش هیچکس نه مادر، نه برادر، نه دوست، نه قانون و نه حکومت به وی کمک نکرد.
خانه «کتی» سمبل کشوری بود که در آن مناسبات انسانی و اخلاقی قربانی پول شده است.
پولی که در آمریکا و بقول «پرزیدنت نیکسون»: «همه چیز» نیست بلکه «تنها چیز» است! *
طبیعتاً در چنین خانه ای نمی توان از مالکیت مفهومی حقیقی یا حقوقی را استنباط کرد. (بخشی از مقاله مقصر کیست؟) راسل نیز قربانی چنین مناسبات مبتذلی از حاکمیت پول و نظام سرمایه سالار آمریکا شد.
اما نکته حائز اهمیت بی عملی و بی حسی طبقه متوسط آمریکا در قبال چنین ابتذالی است که دامن گیرشان شده.
این در حالی است که انظار جهانی شاهد آنند که وقتی دامنه همین بحران جهانی اقتصاد به مرزهای آفریقا و خاورمیانه ایضاً اروپا می رسد سیل گسترده توده های معترض خیابان ها را در سلطه خود گرفته و با خشن ترین شکل ممکن ساختارهای حکومتی از تونس تا مصر و سوریه و لیبی و یمن و بحرین و اردن و مراکش و بلکه یونان و اسپانیا را به چالش می کشند.
چرائی شهرآشوبی شهروندان در خاورمیانه در مقابل بی حسی و عدم واکنش شهروندان آمریکائی در قبال وضعیت ناهنجار اقتصادی شان بازگشت به جنس طبقه متوسط و جنس مالکیت در این دو بخش از دنیا دارد.
ساده اندیشی است چنانچه سکوت گورستانی توده های رنجور از وضعیت اقتصادی در ایالات متحده به حساب رضایت نسبی شهروندان از ساختار حکومتی شان گذاشته شود. این آرامش قبل از آنکه محصول خویشتن داری باشد مولود «توهم مالکیت» است.
در واقع در ایالات متحده به شهروندان بجای «فروش» کالا «حس مالکیت» کالا را می فروشند.
این همان بر سر عقل آمدن سرمایه داری است تا بدینوسیله خود را در مقابل نقطه ضعفی که کارل مارکس سالها پیش بر آن انگشت گذاشته بود، واکسینه کنند.
وقتی مارکس در انتهای «کاپیتال» خطاب به استثمارشدگان نظام سرمایه داری نهیب زد:
کارگران و زحمت کشان جهان متحد شوید. شما «چیزی» ندارید تا از دست دهید جز زنجیرهای پاهای تان!
سرمایه داری نکته را بفراست گرفت و کوشید با «چیزدار کردن» توده های «بی چیز» اینک ایشان را برخوردار از «چیز» یا همان حس مالکیت کرده تا قهراً برای حفظ داشته ها یا همان «چیزهای شان» به اندازه کافی محافظه کار شوند تا تن به توصیه شهرآشوبانه کارل مارکس نزنند.
فروش حس مالکیت به شهروندان آمریکائی این استعداد را دارد تا شهروند با اتکای بر نظام متکی بر «کارت اعتباری» به سهولت و در اسرع وقت بتواند بصورت ظاهر از امکانات یک زندگی نسبتاً مُرفه برخورداری مالکانه شوند.
یک شغل تمام وقت در کنار یک کارت اعتباری سهل الوصول یعنی تضمین کافی برای هر بانکی تا از آن طریق بتوانند شهروند را از موهبت برخورداری از یک منزل مسکونی و تجهیزات شایسته و وسیله نقلیه فاخر بهره مند کنند.
برخورداری که به دلیل سهیم شدن شهروندان در بهره وری از «مایملک شان» مالکیت بر داشته ها را با تحصیل «لذت مالکیت و حق تصرف» مُبدل به حسی واقعی می کند.
اما همه مشکل آن است که چنان مالکیتی صرفاً مبتنی بر حبابی از «حس مالکیت» قرار دارد و ساختار بانکی کشور با اولین عدم پرداخت اقساط ماهیانه، بدون تعلل و عاطفی گرائی سرمایه خود را از طریق قوانین خشک و غیر قابل انعطاف نقد می کنند.
در چنین حالتی است که شهروند بدلیل باور مالکیت مجازی و وجود نداشته اش، اینک دچار پسیکوز عاطفی شده و دست به رفتارهای نامتعارفی چون خودکشی از نوع « راسل»می زند.
«خودکشی» و «دیگرکُشی» دو رویکرد قابل فهم در قبال نابسامانی اقتصادی است.
شهرآشوبی های موجود در خاورمیانه در کنار شهرخاموشی های حاکم بر ایالات متحده محصولی طبیعی از جنس شهروندان در این دو بازه جغرافیائی است.
بر این اساس پدیده «خودکشی» بخاطر از دست دادن «چیزها» نزد شهروندانی که مبتلا به فریب «حس مالکیت اند» به همان اندازه قابل فهم است که پدیده «دیگرکشی» و «سرکشی» و «شهرآشوبی» و «طغیان گری» شهروندانی که در نابسامانی اقتصادی چیزی برای از دست دادن ندارد را قابل فهم می کند.
تفاوت قشر متوسط شرقی با غربی در آن است که اولی می داند چیزی برای از دست دادن ندارد تا از شهرآشوبی بهراسد و دومی نیز فکر می کند چیزی دارد تا برای حفاظت از آن مبادی آداب بماند.
حکایت این دو روایت آنی است که هنگام خواب یک لیوان آب و یک لیوان خالی بالای سرش می گذاشت و وقتی از ایشان پرسیدند لیوان آب برای چیست؟ می گفت:
آمدیم و تشنه ام شد!
وقتی می پرسند لیوان خالی برای چیست؟ می گفت:
آمدیم و تشنه ام نشد!
علی الظاهر از آنجا که در غائله بحران جهانی اقتصاد «لیوان های خالی» سهم خاورمیانه در توزیع «چیزهای» رعایای نظام سرمایه داری شده این امر اکنون ایشان را از آن درجه از جسارت برخوردار کرده تا برای تن زدن به شهرآشوبی دل نگران از دست دادن چیزی نباشند.
همانطور که سهم شهروندان آمریکائی نیز احساس کاذب مالکیت بر «لیوان های آبی» است که لااقل توان رفع عطش ولو مجازی ایشان و آسودگی خاطر زمامداران از بی عملی شهروندان شان را فراهم می کند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جمله معروف «ریچارد نیکسون» رئیس جمهور اسبق ایالات متحده در کتاب In The Arena مبنی بر آنکه: در آمریکا پول همه چیز نیست. بلکه تنها چیز است!
مقالات مرتبط:
۱۱ نظر:
نظرت درباره ایران چیه؟ میدونی افزایش 100٪ کرایه حمل و نقل چند درصد افسردگی میاره؟ میدونی وقتی مجبوری با دو تا بچه به جای خونه 70 متری بری چند محله پایینتر توی خونه 40 متری با دو برابر اجاره بیشتر بشینی چقدر افسردگی میاره؟ میدونی وقتی میبینی پنیز هنوز گرون نشده، ولی قالب پنیرت داره توی ظرفش لق لق میزنه و شنا میکنه و شده به اندازه دو روز صبحانه خودت و زن و بچههات چقدر افسردگی میاره؟ میدونی وقتی میری سهم گدایی رو از دولت بگیری و بعدش مجبوری همهش رو بدی برای آب و گاز و برق وو تلفن و دست از پا درازتر و با شرمندگی برگردی پیش زن و بچهت چقدر افسردگی میاره؟ میدونی از ترش زیاد شدن پول برق کولر و پنکه رو توی دمای 40 درجه روشن نکردن چقدر افسردگی میاره؟ تا حالا شده بچهت با حسرت از خاطرات مسافرتهای دوستهاش برات تعریف کنه و توی دلت یهو خالی شه؟ میدونی این یکی چقدر افسردگی میاره؟ تو اصلاً میدونی افسردگی یعنی چی؟
آقای محترم٬ آقای سجادی٬ شما بیمارید! (مسخ شده اید)
متأسفانه٬ چشمهایتان چپ و راست میبیند!!!
وضعیت کم و بیش درست امریکا رو دیده اید و ناعادلانه مقایسه کرده اید!
متأسفیم٬ شما که دغدغه «بیطرفی» دارید٬ کاملآ٬ کاملآ مغرضانه قلم فرسایی میکنید٬ واافساء!
AKH , KHODAYEH MAN
CHE.GHADR GHAMNAK KHELI NARAHAT
ShODAM ,OSTAD AZEZ TASLIYAT MAN RA BEPAZERED HAMESHEH IN JOR
ETEFAGHHA MAN RA BECHAREH MEKONAD
MAKHSOSAN KE AZ DASTAM HECH KARI BAR NEMEAYAD. KHODA LANAT KONAD BAES O BANEASH RA. MAN HAMESHEH VAGHTI DR (PERES TV )MEDEDAM MADARANI VA PEDARANI KE( (JASADEH) KODAKANEH MAZLOM;MESHAN RA DR BAGHALEH DARAND VA ZAR ZAR naleh MEZANAND VA HECH KOMAK RESI NADARAND JOZ ;KHODA ; IN HADS RA MEZADEM SHAYAD KHODA SEDAYEH MAZLOMEH MADAREH KODAK AZ DAST DADEH JAVAN ,PER ,MARD ,PEDAR,RA SHENEDEH TA BALKEH MARDOMEH AMREKA BEDAR SHAVAND VA BE FEKREH MARDOMEH MAZLOMEH DEGAR KESHVARHA HAM BEYOFTAND SHAYAD AZ SAKHTY ZENDEGE BEGOYAND JANG O KHONREZE o jenayat BAS AST degeh ESHGHALEH KESHVARHAYEH DEGAR BAS AST DEGAR TEROR VA POSHTBANI AZ TEROREST BAS AST DEGAR KODAKANEH MAZLOM VA BE GONAH koshtan BAS AST DEGAR BAS AST DEGAR DOSHMANI BA IRAN ba on mardomeh mehrbanash BAS AST DERAR MAKHSOSAN jenayat be,FELESTEN AFGHANESTAN ,ARAGH VA DEGAR KESHVARHAYEH MAZLOMEH DEGAR ,KE AGEH BEKHAHAM BEGOYAM SARDARD MEGERED bas ast degar jenayat bas ast degar
VALI ba hameh in harfha HANOZ DELAM BARAYEH MARDOMEH ,ZAEF ,AMREKA MESOZAD CHON BE ANHA HAM ZOLM MESHAVAD VA JENAYAT KARASHON ZENDEGEY RAHATY DARAND bevojdanh MOTASEFAN
OMEDVARAM VA BAZ OMEDVARAM BALKEH MARDOMEH AMREKA BEDAR SHAVAN BE KHATEREH IN SAKHTE AGHTESADE HAM KE SHODEH JOLOYEH IN SEYASAT,MADARANEH JENAYAT KAR BESTAND VA BE,GOYAND BAST AST DEGAR JENAYAT BAS AST DEGAR JANG BAS AST BE DADEH MARDOM azare basast BERESED be mardom vali motasefaneh ko gosheh shena dr zemn (nashenas) ageh in amreka jenayat kar begzarad iran behesht meshavad ageh amreka va oropa va mozdoran o khenan be vatan begzaran iran behesh beshavad va ma bayad eltemas komnem ma ra be iran ra bedahed
be omedeh on roz arezo bar javanan eb nest va dr akhar shaereh azezaeman gofteh
bane adam azayeh yek degarand
ke dar afarenesh ze yek goharand
ageh ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,...................
bagheyeh ra hameh be khobe medanand
way khodayeh man ,aghayeh betaraf, cherah shoma enghadr asabani hastid? khob nest be adabe va ba hers sohbat kardand sekteh ghalbi mekoneda
کامنت اول مصداق بارز مفت خور، زیاده طلب و پر توقع بودن یک قشر کثیر ایرانیان است. کمبودهایشان تقصیر خودشان نیست، تقصیر دولته. دولت باید مفت گاز و برق در اختیار ایشان بگذاره تا قطرهای در گرما عرق نکنند. اگر فرزندشان با حسرت از خاطرات سفر دوستش تعریف میکنه تقصیر دولته.
راستی آقای سجّادی چطور شده که ما ایرانیان همش توقع داریم که دولت برامون یک کاری بکنه و وقتی هم میکنه باز کمه و فحش میدیم؟ از خودمون حاضر نیستیم مایه بذاریم و همه کمبودها تقصیر کس دیگست؟
کامنت دوم هم مصداق بارز بی اطلاع بودن ایرانیان از وضع موجود در آمریکاست. البته تقصیری ندارند چون سیستم تبلیغاتی آمریکا و هالیوود به قدری قویست که مردم عادی حق دارند که اطلاعات درست ندران. رسانههای آمریکا تو بوق نمیکنن که از هر ۸ نفر در آمریکا ۱ نفر با جیره غذا دولت زنده هست. ۱ درصد جمعیت توی زندونه. چندی پیش در شهری که من زندگی میکنم ۲۵۰ خانوار که در پارکها و زیر پلها تو چادر زندگی میکردن رو بی سر و صدا جمع کردن و خدا میدونه کجا بردن. اینها اکثرا خانوادههای طبقه متوسط بودن که هر دو زن و مرد کارشان و خانههایشان را در این خرابی اقتصادی از دست دادند. این است وضع "کم و بیش درست آمریکا".
آقا و یا خانم عزیز. اگر میخواهید از وضع حقیقی آمریکا مطلع بشین فیلمهای هالیوود و صدای آمریکا جاش نیست. خودتان مستقلا با استفاده از اینترنت تحقیق کنید تا بعد فقر و بدبختی در آمریکا را زیر این پوسته زرق و برق دار هالیوودی ببینید.
اونوقت آقایون ناله میکنن که کولر نمیتونن روشن کنن که خنک بشن!
جواد
آقای جواد٬ شما هم پیرو آقای سجادی برای قیاسهای مع الفارق هستید!( مژده خانم پیشاپیش از شما بابت پیدا کردن معنای «مع الفارق» جدأ عذر خواهی میکنیم)
آقای جواد٬ کجای اون ناشناس بالا حرف از روشن کردن کولر و خنک شدن بود که شما اینقدر خنک بازی در آورده اید!!!
کسی منکر مشکل شدن زندگی در سراسر گیتی نیست! از شرق تا غرب همه درتلاش برای پیدا کردن راه کار میباشد! اما شما هم کم بی ربط نمیگید!
آنچه که از فحوای کلام شما بازیافت میشود اینه که شما اصلأ پایتان به امریکا نرسیده است و حرفهایتان بو و عطر احمدینژادی ها رو دارد!
دوباره بگویم که کسی نمیگه که کارتن خواب در امریکا پیدا نمیشه و مشکلات اقتصادی روی خانوار فشار زیادی وارد کرده٬ اما این داستان شما مرا یاد حرفهای احمدینژاد می اندازد که دائمأ آمار درصدی میدهد و یه دفعه رو هوا می پرونه و میگه «چندی پیش در شهری که من زندگی میکنم ۲۵۰ خانوار که در پارکها و زیر پلها تو چادر زندگی میکردن رو بی سر و صدا جمع کردن و خدا میدونه کجا بردن...»
واقعأ که....
آقای ناشناس
من هیچ اصراری ندارم که شما و یا هیچ کسی دیگر آمارهای من را که در اینجا دادم باور کنید. شما آزادید تا در جهل بمانید و بر این باور باشید که من حتا پام به آمریکا نرسیده. ولی برای کنجکاوی هم که شده قبل از باطل خواندن نظرات من یا کس دیگر از گوگل استفاده کنید. به طور مثال عبارت زیر را گوگل کنید.
percent of Americans on food stamps 2011
ملاحظه میفرمائید که اولین مقاله آمار ۱ از ۷ آمریکای را میدهد که جیره دولتی میگیرند. آمار ۱ در ۸ من کمی قدیمی بود.
چون در خواب نهفته اید پس:
Sweet dreams
جواد
آقا جواد، من آمریکا زندگی میکنم. واکنش شما در قبال شرایط وحشتناک ایران، از واکنش فاشیستی ترین جمهوری خواهان آمریکا بیرحمانه تر است -- و دل سوزاندن منافقانه تان برای فقرای آمریکا خنده دار. شرط میبندم که درآمدتان توپ است، از قبل خون مردم ایران را توی شیشه کردن، البته زیر چتر حمایت حکومت "ولایی." بیخود نیست این قدر برای آقای سجادی نوشابه باز میکنید.
در این ینگه دنیا به شما یاد ندادند که حملات شخصی و خارج از سوژه بحث دلیل به کم آوردنه؟ خوب کم آوردی بگو کم آوردم دیگه. چرا به صحرای کربلا میزنی؟ راستی این تکنیک جمهریخوهان آمریکا نیست؟ کم که میارن حمله شخصی میکنن.
جواد
ای جواد! که هر کی و هر کجا هستی٬ بباش!
اون ناشناس دومی٬ با اون اولی که من بودم فرق میکنه!!!
تو یه جوک احمدینژادی گفتی و ما تشویقت کردیم و خندیدم! دیگه اینقدر دلقک بازی در نیار! اینجا محل دعوا نیست که تو کم بیار٬ من پر بیار بازی درآوردی! زیادی شلوغش نکن و بشین سرجات و اینقدر نمک نریز٬ لطفآ!
جواد,
"حملات شخصی و خارج از سوژه" ???
جمهوری خواهان فاشیستی آمریکا = حکومت "ولایی" ایران = 2 حکومت فاشیستی = دل سوزاندن منافقانه تان برای فقرای آمریکا = خنده دار
ارسال یک نظر