۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

آداب عفو!




داستان پر فراز و نشیب و تاسف بار «آمنه بهرامی» با پیام تامل برانگیز سید محمد خاتمی بُعدی نوین یافت.
7 سال پیش «آمنه بهرامی» قربانی عشق یک جانبه و جنون آمیز «مجید موحدی» شد و بعد از دادن پاسخ منفی به خواستگاری «مجید»، جوان دلباخته در رفتاری وحشیانه صورت «آمنه» را با اسید آن چنان سوزاند که آن بانوی جوان در ابتدای سنین شادابی و طراوت از هر دو چشم نابینا و از نعمت جمال محروم شد.
هر چند با گذشت 7 سال از فراز و فرود قضائی این ماجرا نهایتاً نهم مرداد ماه «آمنه» علی رغم آماده بودن اجرای حکم قصاص از انجام آن استنکاف ورزید. علی رغم این ظاهراً ماجرا را نباید تمام شده دانست و پرونده مزبور حواشی جدیدی پیدا کرده.
هر چند «آمنه» بنا بر حکم دادگاه می توانست «مجید» را از دو چشم و بینائی محروم کند اما بنا به هر دلیلی در آخرین لحظه نظر خود را عوض کرد و طی مصاحبه با رسانه ها گقت:
خیلی‌ها فکر کردند که الان من مجید موحدی را بخشیدم او راحت به خانه‌اش برمی‌گردد. اما نه. این طور نیست. من دیه‌ام را از او می‌خواهم. ندارد که دیه مرا پرداخت کند؟ گفتم تا آخر عمرت در زندان بمان. کار کن و دیه مرا پرداخت کن. این آدم باید در زندان بماند تا بپوسد. باید از او بیگاری بکشند. خود قاضی علناً دید که وقتی من او را بخشیدم شروع به گریه و زاری کرد. فکر کرد که الان می‌تواند برود خانه ... این آدم برای اجتماع خطرناک است. به نظر من فردی مثل مجید موحدی باید تا آخرین لحظه عمرش در زندان بماند.

طبیعتاً با توجه به شدت جراحات روحی و فیزیکی «آمنه» هیچکس بر ایشان خرده نمی گرفت چنانچه حکم قصاص را در حق «مجید» اجرا می کرد اما شایسته تر نیز آن بود تا این بانوی جوان و زخم خورده اگر قرار بود ببخشایند بدون منت و تحقیر از لذت عفو در مقابل انتقام بهره می بردند.
عفو در معنای صحیح اش برخوردار از آثار تربیتی و بازپروری دو جانبه است و باید متضمن تنبّـُه و سازندگی اخلاقی باشد.
به تعبیر دیگر ابتداً در فرآیند عفو، اصالت «عفی عنه» فرد عافی (آمنه بهرامی) نزد معافی (مجید موحد) حصول سُمُو درجات اخلاقی و تفوق فضیلت بر رذیلت و اطفای شعله کینه و انتقام نزد بخشایشگر است. بر این اساس عفو باید مبتنی بر رفعت اخلاق باشد. بخشایشگر برای بخشیدن موظف است با دیده رحمت و شفقت از حق مسلم خود و بمنظور ترویج اخلاق و انسانیت بگذرد. چنین عفوی است که توان آن را دارد تا هم زمان زمینه ارتقاً اخلاق و انسانیت را بصورتی دو جانبه و توامان نزد ضارب و مضروب فراهم کند.
عفو از سر تفرعن و تحقیر و گروکشی، عفو نیست.تجارت است! چنین عفوی تداعی ادبیات قجری دوران مشروطیت را متبادر بذهن می کند آنجا که مظفرالدین شاه را از سر اکراه وآ می داشت تا با زبان بی زبانی اما پروضوح  و از سر تفرعن با چنین ادبیاتی بفرمایند:
حال که اراده ملوکانه قبله عالم بر آن قرار گرفته تا دست تفقد خود را بر سر رعایاش بکشد! لذا از این به بعد رعیت می تواند به صلاحدید ما در انتخابات شرکت کند!
بر این مبنا کاش آمنه خانم با این مختصات تحقیرآمیز، نمی بخشید و قصاص را ترجیح می داد! چرا که آثار مثبت مورد نظر در چنین عفوی محتملاً مشهود نخواهد بود و همانطور که ایشان به درستی فرموده و تشخیص  داده اند:
«مجید موحدی برای اجتماع خطرناک باقی خواهند ماند و تا آخرین لحظه عمرش باید در زندان بماند
علی رغم این نباید و نمی توان «آمنه» را ملامت کرد. حجم مصیبت عارض شده بر این بانوی جوان آن قدر سنگین هست که ایشان را در اتخاذ هر تصمیمی ولو تصمیم هائی تحقیرگرانه یا گروکشانه حتی تاجرانه مُحق نماید.
اما در این میان بر فرزانه ای چون سید محمد خاتمی و با توجه به اشراف ایشان بر مناسبات و فرائض اخلاقی می توان خُرده گرفت که چرا فهمی مُعـوّج از رفتار آمنه بهرامی را به مباحث و افعال سیاسی تسری می دهند؟
پسندیده است جناب آقای خاتمی تامل بیشتری بر آن بخش از اظهارات خود می کردند که با تاسی بر رفتار سرکار خانم آمنه بهرامی می فرمایند:
«امروز وقتی در خبرها آمد که «آمنه» در کمال بزرگواری، آموزگاری کرد و از حق قصاص خود گذشت بر همه ثابت شد که در برابر سنگدلی و بی آزرمی و نفرت پراکنی و خودخواهی و کین توزی هنوز می توان از مهربانی، شرافت و احترام به زندگی، دیگرخواهی و بزرگ منشی هم سراغ گرفت و زیبایی را در اوج آن به تماشا نشست. آنچه آمنه از خود نشان داد حکایت گر آن است که جان زیبا و شکوهمند را هیچ عاملی جز نفرت و نابردباری و خشونت نمی تواند زشت کند و یا زشت بنمایاند.»

جناب آقای خاتمی!
به سُویدای قلم هائی که تاکنون بغض خود را در گلو نگاه داشته اند می توان شهادت داد که این بخش از اظهارات جنابعالی که ظاهراً ناظر بر برخوردها و بی اخلاقی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 بود کلام حقی است که هر چند با تاخیر اما با تدبیر صادر شد.اما کاش جنابعالی و دیگر بزرگوارانی که نقش مهتری را نزد حاملان جنبش سبز داشتید در کانون آن غائله منحوسه نیز چنین اندرزها و نصایحی را به جوزدگان و غوغائیان گوشزد می کردید.

جناب آقای خاتمی
جنابعالی به درستی باطل السحر سنگدلی و بی آزرمی و انتشار نفرت و خودخواهی و کین توزی را مهربانی و شرافت و احترام به زندگی و و دیگر خواهی و بزرگ منشی اشاره گذاری کرده اید. اما شگفتا که در چکاچک خون چکان اصوات و چشمان پر غیظ و نفرت شهرآشوبان، آنانکه باید میدان دار اعتدال و محبت می شدند، ساکت ماندند.

جناب آقای خاتمی
اینجانب در انتخابات ریاست جمهوری دور دهم در ایران نبوده و بالتبع نمی توانستم در جریان مستقیم مجادلات و محاورات طرفین باشم. اما شوربختانه سبزها خود در اسرع وقت و از موضعی حق به جانب تاریخ را مستند به بی اخلاقی های خود کردند! نیم نگاهی به مستند «روزهای سبز» و «گزارش یک رای» که هر دو توسط منسوبین جنبش سبز تهیه و در تلویزیون فارسی بی بی سی پخش شد جای این پرسش جان سوز را خطاب به جنابعالی و دیگر بزرگان جنبش سبز باقی می گذارد که: چرا چنین پایمردی ها و وصایای اخلاقی ارزشمندی در آن مقطع و به حاملان جنبش سبز گوشزد نمی شد؟

جناب آقای خاتمی
جنابعالی و دیگر بزرگان جنبش سبز بارها و به کرات بر ماهیت صلح جو و متین و مودت طلب جنبش اصلاحات و سبز تاکید مُصرح داشته اید. اما نیم نگاه به شعارهای حاملان جنبش سبز در خلال ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری و بعد از آن بیاندازید تا به صحت و عمق تعهد و تقید اخلاقی و مصالحه جوی سبزها تفطن یابید.

جناب آقای خاتمی
شعارهای زیر تماماً مستند به گزارش مستندسازان سبز است که با افتخار مالکیت آن را بنام خود سند زده اند:
شعارهائی از قبیل:
ـ زیر پل حافظ ـ محمود خداحافظ!
ـ مرگ بر احمدی!
ـ بوی شپش می آد!
ـ موسوی ، موسوی پرچم ایران ما رو پس بگیر!
- تورم و ننه جون مهدی فهمید ... این بوزینه نفهمید!
- دکتر برو دکتر!
- آزادی اندیشه با بسیجی نمی شه!
- آزادی اندیشه با ریش و پشم نمی شه!
- نصر و من الله و فتح القریب ... مرگ بر این دولت مردم فریب!
- هر که بی سواده با احمدی نژاده!
- محمودی بای بای
- آی چیگیلی چیگیلی چیگیلی محمودی بای بای!
- هر کسی رای بیاره....محمودی رای نیاره

جناب آقای خاتمی
صرف نظر از شعارهای سخیفی نظیر «توپ تانک فشفشفه ...»  یا «ننگ ما ننگ ما ... الدنگ ما» و «بسیجی ساندیس خور» که تعلق به بعد از انتخابات و دوران شهرآشوبی های سبزها داشت، جمیع شعارهای قبلی متعلق به قبل از انتخابات است و جالب آنکه کسانی که این شعارها را می دادند در جبهه «سبزهای خود صالح بینی» بودند که جامعه را به دو قطبی «هست ها و نیست ها» تقسیم کرده و ضمن تعریف خود ذیل جبهه: ما برتر هستیم و ما باسوادتریم و ما متمدن تریم و ما با شعورتریم! جبهه مقابل را تجمع بی سوادان و احمقان و خرآن! فاشیست ها و چماقداران و عقب افتاده ها توصیف می کردند. این در حالی است که به استناد همان مستندهای پخش شده در بی بی سی شعارهای جبهه متصف به بی سوادی و بی شعوری و بی فرهنگی و فاشیستی عموماً شعارهای ایجابی بود.
شعارهائی نظیر:
فقط دکتر ... دکتر مردمی نژاد
حزب فقط یک کلام ـ احمدی نژاد والسلام
مرسی دکتر احمدی نژاد

جناب آقای خاتمی
جبهه مقابل سبزها ولو آنکه شعارهای خشونت طلب و نفرت آفرین هم سر می داد که لااقل در این دو مستند اثری از چنان شعارهائی مشهود و مسموع نیست اما لااقل شعار فرزانگی و فرهیختگی از جنس سبزها را نیز نمی دادند.
جناب آقای خاتمی شما بهتر می دانید که ادعای فرزانگی و فرهیختگی لوازمی نیز دارد و نمی توان از یک سو مدعی اشرافیت اخلاقی بود و هم زمان سطح سواد و شعار خود را تا حضیض ادبیات مبتذل و خشن چارواداری تنزل داد.
جناب آقای خاتمی
ظاهراً سبزها قبل از آنکه با لوازم و الفبای دنیای فرزانگی آشنا باشند تنها شعارش را داده و می دهند. ایشان یا متوجه نیستند و یا متوهم اند که نمی فهمند شعاری که متضمن تحقیر و توهین به طرف مقابل باشد عین خشونت است.
نمی توان رقیب را با شعارهای سخیف و اهانت آمیز و تحقیر کننده مخاطب قرار داد و ایشان را به موضع عصبانیت کشاند و وقتی خود را در معرض واکنش اجتناب ناپذیر و خشن ایشان ببینند به طرفة العینی مبتلا به خود فرزانه بینی شده و رقیب را متهم به خشونت و توحش کنند. (1)

جناب آقای خاتمی
جنابعالی به درستی بر این نکته انگشت گذاشته اید که در برابر سنگدلی و بی آزرمی و نفرت پراکنی و خودخواهی و کین توزی می توان از مهربانی، شرافت و احترام به زندگی، دیگرخواهی و بزرگ منشی هم سراغ گرفت و زیبایی را در اوج آن به تماشا نشست. اما ظاهراً بدنه اجتماعی جنبش سبز ادب خود را بالای درختی جای گذاشته اند که در بستر توهم خود فرزانه بینی غرس شده. (2)

داریوش سجّادی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ توحش در دو سوی جبهه:
2ـ ادبی که بالای درخت بود:

۱۶ نظر:

ناشناس گفت...

درد من هم همین بود و هست.کارسیاسی در کشور ما باید با دقت و از سر تامل و هوشیاری صورت بگیرد. ما گروهی را بنام اصلاح طلب داریم که سواد و تجربه سیاسی دارند ولی در بزنگاه های مهمی مثل سال 88 ناگهان به بی خیالی و باری به هرجهتی سقوط می کنند. در جانب دیگر مردمی را داریم که از اوضاع عمومی کشورشان کلافه و افسرده اند و کارسیاسی نمی دانند یعنی چه! این مردم ازسویی دلی پرکینه دارند و از سویی به سبب بدآموزی از وقایع تاریخ معاصرشان دست به هر کاری میزنند تا تکلیف خودشان را روشن کنند. از رسانه های 30 سال گذشته شان آموخته اند که خشم مردم مساوی است با انقلاب و انقلاب یعنی آتش زدن و شکستن اموال عمومی و هتاکی و ساختارشکنی (بیاد بیاوریم شعارهای ازهاری گوساله ... و تخلیه چاه با دهن شاه و بختیار منقل و وافورو بیار را در آن ایام) بیماران دکترنما و از خداخواسته در آن سوی مرزها برطبل انقلاب سکولار عمه محترمشان می نواختند. دولت نهم و دهم هم احتراما با دهن کجی ها و متلک ها و ریشخند هایش که در کام هواداران گوارا می آمد کم آتش زیر این دیگ نینداختند. توده های عظیم هوادار ایشان هم که از سر رضایت دلیلی برای فحش دادن به کسی نمی دیدند به دریافت صد آفرین نایل آمدند. همانطور که خود جنابعالی هم اخیرا فرمودید، ملت ایران رهبرگرا هستند و باید کسی باشد که راه و چاه را نشانشان بدهد و سبزها هم از این جمله اند که متاسفانه در غفلت یا بی خیالی سوزنبانانشان از خط اصلاحات خارج شدند و 9 دی را هدیه گرفتند. ولی هنوز همین یک نکته را هم نمی خواهند درک کنند.
عسگری

ناشناس گفت...

آقای سجادی عزیز حرف شما در عدم پختگی خیلی از دوستان سبز در اظهار نظرهایشان و موضع گیری های احساسی متین است. ولی به نظر من آقای خاتمی عزیز هم باید محکم تر موضع بگیرند و سر حرفشان بایستند شاید مشکل همین جاست که بعضی خاتمی را مانند میر سبز و شیخ شجاع محکم نمی دانند
منصور

ناشناس گفت...

اولا که اگه صورتتون رو میسوزوندن مطمئنا نمیتونستید به آمنه ایراد بگیرید که چرا طرف رو تحقیر کرده ( خوب کرده دمش گرم) نکنه توقع داشتید دستشم ماچ کنه؟!!
ثانیا چیزهای بی ربط رو به هم ربط داده آسمون ریسمون نبافید
ثالثا با این حرفای صد من یه غاز نمیتونید چهره ی آقای خاتمی رو در ذهن ملت آگاه مخدوش کنید
باور ندارید میتونید به کامنتای بعدی مراجعه کنید

ناشناس گفت...

ای عجبا !!! آمدند و کندند و سوزاندند و خوردند و بردند و
کشتند و رفتند سبز و زرد و آبی و این سو و آن سو ندارد
ایران را به باد دادید چه جای بخشش ؟؟؟؟؟ من با پوزش از همه ی آزادی خواهان و غیر وابستگان به حزب و گروهی باید بگویم به احمدی جون رای دادم و سخت پشیمانم به خدا سوگند هرگز در هیچ انتخاباتی اینگونه ای شرکت نمی کنم . مگر خدا مرا ببخشد . و بدانم به سود میهنم هست شرکت در آن انتخابات ، تا کنون که اوضاع بدتر شدجنس قیاس شما با این داستان آمنه بهرامی جور در نمی آید مردمی که ستم دیده اند هزاران بدبختی دارند و فریادشان به جایی نمی رسد و پشتیبانی ندارند انتظار داری برای احمدی جون و دار و دسته اش فرش قرمز پهن کند؟
من اکنون نه سبزی هستم نه آبی نه سرخ و نه .... آزاد و رها از حزب زدگی با اینهمه می گویم ایرانی در دی ماه 1388غیرت و مردانگی خود را نشان داد و تا باز این عقده ها سر باز نکرده کاری کنید که ( الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم )= حکومت با کفر پا بر جا می ماند با ستم هرگز ( پیامبر اعظم و اکرم ) چین 1.5 میلیاردی کافر ! جهان را می چرخاند اسلام ناب شما مردم مومن زن و بچه ها و آزادی خواهان زجر کشیده .....
انتظار دارید چه کار کنند گر چه خویشتنداری بسیاری
کردند و این شد که می بینید ادب امام جمعه ی مشهد را در نهم دی ماه 88 فراموش نکرده ایم از صدا و سیمای ادب گستر شنیدم از زبان احمدی جون اینها را فراموش نمی کنیم .دمت گرم شعارهای خوبی بود باز امیدوار شدیم !!!
کشته ما رو این ادبتون دکتر برای ما تز صادر نکن !!!
از همه ی دوستان خواهش می کنم برای آمرزش گناه بزرگ من که همانا رای دادن به احمدی جون بوده ، دعا فراموش نشود !!! درود بر ایرانی با غیرت و آزاد مرد دور از
همه ی حزب بازی ها گذشت زمان بت سازی و بت پرستی و نادانی و واپسگرایی و بی خیالی برای دین نکوشند برای جان که می کوشند برای میهن و برای فرهنگ برتر ایرانی هم شده نمی گذارند صدا و سیما بنیان پارسی را ویران کند و آبروی ایرانی با فرهنگ را در جهان بریزند . بس است پنهان کردن بزرگان و اندیشمندان ایرانی
آیا گوش شنوایی هست ؟ نیست پس حقتان است هر چه بر سرتان خواهد آمد و آمده !!!
ای زبر دست زیر دست آزار / گرم تا کی بماند این بازار
سعدی
راستی اگر به خود تو یه سوزن بزنند باز هم اینگونه بلبل
زبانی می کنی ؟ گمان نکنم

ناشناس گفت...

احسنت

ناشناس گفت...

آقای سجادی عزیز
حرف دل ما را زدید، تا به حال کسی نیامده این نگاه و موضع "از بالای" سبزها که معلوم نیست از کجا آمده، را ریشه یابی کند و به نظرم جا دارد مقالاتی چنین بیشتر نوشته شود.
واقعاً در جامعه ای که هیچ کس به حقوق دیگری احترام نمی گذارد، صحبت از آزادی و دموکراسی کمی خنده دار است!
هموطنانی که هنوز دل در گرو جنبش سبز دارند، (به جز رهبران و صاحب اندیشگانش) به نظرم جزء ضعیف ترین و حقیرترین قشر کشورهستند که اساساً مفهوم آزادی را نمی دانند! من با خیلی شان نشست و برخواست داشتم . باور بفرمایید به حدی شناخت اینان از آزادی و مفاهیمی از این دست، ضعیف و ابلهانه است که جای بحث نیست!

باز هم می گویم به جز رهبران و برخی زندانیان و صاحب اندیشگان سبز، هر کس در ایران، دنبال پوشش ضعف هایش است دم از تغییر می زند آنهم از جنبس سبز! و خنده دارتر آنکه، با بازداشت کوتوله ترین ها هم گوش فلک کر می شود که وای حقوق بشر! فلانی را گرفتند! بدماجرا اینکه، حکومت نیز دودستی آروزشان که زندانی شدن است را برآورده می کند!
حرف در این مورد زیاد است
مصطفی

ناشناس گفت...

سلام جناب آقای داریوش سجادی عزیز
با عرض ارادت و احترام
مطلب شما را خواندم، این مطلب در نقد جنبش سبز و اصلاحات نوشته شد و البته در نقد جنبش سبز، به شعارها و حرکات خیابانی مردم اشاره شده است.
هرچند بنده خیلی از این شعارها و توهین ها را قبول ندارم و بسیار زشت هم می دانم، اما چرا مردم سبز، آقای احمدی نژاد را با چنین نفرتی خطاب می کردند و می کنند؟ دقیقا این رفتار نادرست و اشتباه واکنشی پر از نفرت است به شیوه های عوامفریبانه، دروغگویی ممتد، ریا و فریبکاری چندساله ی ایشان، جناب آقای احمدی نژاد و دوستان اصولگرا سالهاست که مردم را به بازی گرفته اند، نمونه ی آخر به طرح تفکیک جنسیتی و بعد نامه ی فریبکارانه ی ایشان به وزیر علوم و نمونه های فراوان دیگر که ماشاالله یکی دو تا نیست. بازی با شعور مردم خوب واکنش تند دارد که البته مورد قبول نیست ولی تعجب اینکه شما معمولا عمل را ندیده و عکس العمل را نقد می فرمایید. واکنش های نسبتا تند مردم در بعد از انتخابات 88 در حقیقت واکنشی بود به رفتار بسیار زشت حکومت ... اینکه به آن شکل مفتضخانه تقلب انجام شود، من نمی گویم که حتما آقای موسوی در دور اول انتخاب می شدند،ولی قطعا با نشانه هایی که خودم با چشمانم دیدم و دقیقا هم در جریان نحوه انتخابات در ایران و شیوه ی شمارش آرا هستم، مطمئنم که تقلب به صورت بسیار گسترده انجام شد.
بعد هم که افتضاح کشتار مردم در خیابانها، افتضاح جنایت کهریزک، افتضاح جنایت روز عاشورا و فرار به جلوی حکومت، و نهایتا افتضاح 25 بهمن و کشتن صانع و محمد و شهید دزدی و ....
وضعیت اقتصادی کشور افتضاح است آقای سجادی، سیاست داخلی پریشان، سیاست خارجی آشفته و حیف و میل منابع ملت هر روز بیشتر از دیروز ....
رفتار زشت واکنش زشت و تند به همراه دارد، شما می بایست همراه با مردم سبز بودین و از نزدیک نحوه ی توهین به آنها از سوی ماموران با یونیفورم و بدون یونیفورم حکومت را می دیدین و بعد قضاوت می کردین،واکنش تند برخی از معترضین که می توان آنها را تقریبا کمتر از 20% کل معترضان بوده را دیده اید ولی رفتار زشت حکومت را نمی بینید. شما چه اصراری دارین که این را پر رنگ ببینید و چه اصراری دارید که آن را هرگز نبینید؟! شما حاکمیت دروغ، ریا، ظلم و فریب را نمی بینید ولی کوچک ترین اعمال اشتباه جنبش سبز را می بینید .... من اتفاقا بیشتر انتقادات شما به جنبش سبز را وارد می دانم ولی چرا شما به حاکمیت نگاهی ندارین؟نقدی ندارین؟! و البته برخی دیدگاه های شما مانند حمایت از طرح گشت ارشاد تفاوت دیدگاه من نسبت به شما را به شکل عمیقی نشان می دهد ... اینکه هر خانمی حتما مادر، خواهر، همسر و یا دوست یک مرد ایرانیست و کل مردان ایران بی غیرت تشریف دارند و نیروی انتظامی جمهوری اسلامی که شاید از فاسدترین بخش های حکومت نیز باشد نماد غیرت ملت ایران شده است!!! و البته تمام این سخت گیریها برای پوشش با پرداخت جریمه ی نقدی قابل حل است.
دوست عزیز جناب آقای سجادی در مملکت تقریبا آزاد ایالات متحده نشستن و نقد نمودن مردم تحت انواع فشارهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی کار جذاب و لذت بخشی است حتما ولی از شما خواهش می کنم انصاف را رعایت فرمایید.
این مردم البته خود نیز نقش غیر قابل انکاری دارند در به وجود آمدن شرایط حال حاضر ولی دیدن اشتباهات کوچک آنها و بزرگ کردن و ندیدن اشتباهات بزرگ حکومت و ظلم و ستم هایی که آگاهانه و نا آگاهانه از سوی حاکمیت انجام می شوداصلا و ابدا منصفانه نیست. نهایتا بابت پراکنده گویی و شاید اشکالات در نوشتن از شما معذرت می خواهم و خیلی امیدوارم که بیشتر و بهتر بتوانم با شما مباحثه کنم، البته قبلا در فیس بوک نیز به شما پیام داده ام و امیدوارم روزی از نزدیک بتوانم شما را ببینم.
با آرزوی بهترین ها برای شما
مهدی

علي گفت...

باسلام. ضمن تشكر از انتقاد بجا و سازنده جنابعالي كه مطمئنم عمل به آن، موجب ارتقاء سطح بينش و تاثيرگذاري حركتهاي مردم ايران خواهد شد؛ نكات ذيل را خدمتتان عارض هستم:
1- مستند كردن يك قضاوت تنها به دو برنامه از بي بي سي بنظرم كار خيلي جامع و صحيحي نمي آيد.
2- اينكه شعارهاي حاميان احمدي نژاد را آنگونه ترسيم كرده ايد برايم بسيار جالب بود. انتقاد شما از سبزها صحيح و جاي خود ولي ناديده گرفتن آنچه در طرف مقابل در جريان بود نيز تحريف واقعيت است. درست است شما در ايران نبوديد ولي مي تونيد لااقل به آرشيو كيهان و رجانيوز و ساير پايگاههاي اين جبهه در آن روزها سري بزنيد تا بنگريد چگونه طرف مقابل را به هزاران القاب و اتهام متهم مي كردند؟
3- خود را جاي بخشي از جوانان اين كشور بگذاريد كه با انديشه حاكم مخالف است و انتقاد دارد. در صدا وسيما و هيچ جاي ديگري هم امكان بروز آزادانه نظراتش را ندارد. هر چهار سال يكبار به او مي گويند بيا و در انتخابات نظرت را بگو. طبق قانون خود حاكميت كانديداهايي صاحب صلاحيت تشخيص داده مي شوند. اين جوانان به آروزي دست يافتن به آمالشان براي او تبليغ مي كنند و در جلسات انتخاباتي اش شركت مي كنند. حال عده اي با نام بسيجي خود را صاحب حق مي دانند در جلسات اين گروه شركت كنند، آن را مختل كنند و حتي به تهديد و ضرب و شتم آنان بپردازند. درست است كه نبايد توهين كرد، درست است كه نبايد خشونت بكار گرفت ولي اين جوانان با آن همه شور و شوق عصباني مي شوند و راهي جز ابراز يك شعار نخواهند داشت.
4-بنظرم خلا اخلاقي و فرهنگي در كل جامعه ايراني سرايت دارد. راه حل هم افزايش آگاهي و آزادي فضاي نقد و تفكر است. همچنين خلاصي مردم از دغدغه هاي اقتصادي روزمره كه رمقي براي انديشيدن و فكر كردن به ساير مسايل براي آنها باقي نگذاشته در اين راه موثر است. مشكلات اقتصادي جامعه مردم را به ميزان زيادي عصبي و زود رنج و حتي در تصميم گيريها عجول كرده است.

ناشناس گفت...

شما مطمئن هستید که «اجتناب ناپذیر بودن پاسخ خشونت آمیز حکومت» در قبال «شعارهای سخیف و اهانت آمیز و تحقیر کننده مخالفین» ویژگی همه حکومتها می باشد؟ آیا در بلادی که شما زندگی می کنید اگر تظاهراتی انجام شود در مقابل کاخ سفید و طی آن تظاهرات شعارهای سخیف و اهانت آمیز برعلیه رئیس جمهور آن کشور داده شود، در طرفه العینی گارد ضد شورش همه مخالفین را سرکوب کرده و کشته و زخمی کرده و به سلول انفرادی انداخته و پس از چند ماه در دادگاه روبروی دوربین تلویزیونی آورده که شروع به اعتراف علیه خود کند و از ساحت مقدس مسئولین کشوری عذرخواهی کرده و از تدبیر ایشان در سرکوب تظاهرات تشکر کرده و از اینکه توسط کارشناسان سلول انفرادی(بازجویان) مورد هدایت قرار گرفته خدا را شکر کند؟؟؟؟؟؟ بارها مشاهده کردیم که صدا و سیمای وطنی با افتخار تمام، ذلت رئیس جمهور آمریکا را به ایرانیان متذکر شده، و با پخش مترسکهای رئیس جمهور وقت آمریکا در دست تظاهرات کنندگان واشنگتنی و فحشهایی که بر روی پلاکاردها نوشته شده، حرف خود را مستند کرده!! چند سال پیش بازیگر هالیوودی نقاب جورج بوش بر صورت زده بود و چهار دست و پا در پیاده روی یکی از شهرها راه می رفت و پلاکاردی به پشت خود نصب کرده بود که از عابران می خواست به او لگد بزنند و عابران با خنده ای،لگی آرام نثارش می کردند!! و این خبر در صدر اخبار صدا و سیما قرار گرفته بود!!!توهین ازین بالاتر؟؟؟ البته صدا و سیما خبری منتشر نکرد مبنی بر اینکه آن بازیگر به باد فنا رفته باشه! امیدوارم برچسب شیفته ی جورج بوش بودن به من نچسبونید !!! مگر نامه های انتقاد آمیز محمد نوری زاد چه چیزی داشت که نویسنده نامه ماهها به انفرادی انداخته شد؟؟ وای بر نوری زاد اگر نقاب تمسخرآمیز شخص اول مملکت را به صورت می زد و در خیابان تهران چهار دست و پا راه می رفت!! مگر راهپیمایی چن صد هزار نفری 4شنبه و 5شنبه پس از انتخابات به جز سکوت ، شعار دیگری داشت؟؟ پاسخ راهپیمایی سکوت، این بود که خطیب نماز جمعه تهران با روحیه ای لطیف و مهربان، با پیشگویی پیامبرگونه بشارت داد که از فردا خونها ریخته خواهد شد و حتی مسئول خونهای ریخته شده ی فردا را هم معین کرد.شواهد و قرائن نشاندهنده ی این است که پاسخ خشن و زندان در مقابل شعارهای سخیف و اهانت آمیز مخالفین، ویژگی برخی حکومتهای ایدئولژِک است نه همه حکومتها! البته این به معنای مدینه فاضله و بی نقص بودن دموکراسی های غربی نیست.مسلما عملکرد همه چند میلیونی که به خیابانها آمدند مورد تایید سردمداران جنبش سبز نیست.و مسلما عملکرد مستبدانه حاکمان، توجیه کننده اعمال و گفتار خشونت آمیز مخالفان نخواهد بود.کتک زدن بسیجی که سعی می کنه عکس رهبرش را از زیر پای دیگران دربیاورد، عملی ست زشت و محکوم! این مخالفان جمهوری اسلامی، افرادی هم شان و هم جنس با حاکمان مستبد کنونی هستند که از اعتراضات جنبش سبز در راستای اهدافشان سوءاستفاده کردند که مسلما باید از سوی رهبران جنبش سبز محکوم می شدند

داریوش سجّادی گفت...

جناب ناشناس
ایراد اهانت و تحقیر به رقیب همانقدر بی اخلاقی است که دست بردن در نوشته دیگران وآنگاه با اتکای بر آن جعل تحلیل های خود را مطرح کردن!
بنده کجا و کی گفتم «اجتناب ناپذیر بودن پاسخ خشونت آمیز حکومت» و بر این اساس پاسخ خشونت آمیز حکومت را توجیه کردم؟
این زشت و زننده است که کلمه «حکومت» را شخصاً و سرخود وارد متن اینجانب کنید و بعد هم شروع به نقد جمله خود ساخته تان کنید خصوصاً آنکه پیشتر در مقاله «هاله نفرت» نیز چنان روندی را نیز نفی و نقد کرده ام
گذشته از آنکه همامنطور که قبلاً گفته ام مشکل عموم ایرانیان آن است که خود را و حکومت خود را با استاندارهای آمریکا و بعضاً اروپای غربی هم شان و رتبه فهم می کنند در حالی که نمی خواهند بپذیرند ایران کشوری است در خاورمیانه و در جوار کشورهای مانند عراق و افغانستان و پاکستان و عربستان و با هنجارها و ویژگی ها و نُرم ها و رفتارها و الگوها و خصلت های کمابیش مشابه و اگر قرار است ایرانیان خود را با کشوری مقایسه کند باید کابل و بغداد و اسلام آباد و ریاض را در اولویت در مطمع نظر قرار دهند
گذشته از آنکه شما رفتار مدنی مردم و حکومت در آمریکا را خیلی جدی نگیرید
این رفتار قبل از فرهیختگی و مدنیت محصول امنیت و ثروت است. تجربه نشان داد هر وقت ارزنی به امنیت و رفاه اقتصادی این کشور گزندی وارد شود همین ملت و دولت علی الظاهر متمدن و متشخص به طرفه العینی یکدیگر را می درند نمونه آن رفتار هیستریک بخش های عمده ای از مردم در فردای حادثه یازده سپتامبر بود که منجر به کشته شدن برخی از مسلمانان و هندو ها به جرم ناکرده شان توسط شهروندان آمریکائی شد و یا توحش بعد از سیل نیورلئان بدنبال ضعف اقتدار پلیس در این ایالت اسباب شرمندگی بشریت شد
همچنانکه رفتار غیرقانونی و خشن خکومت در آمریکا بعد از یازده سپتامبر علیه شهروندان خودش تاکنون ادامه دارد از جمله نقض مکرر حقوق شهروندی با بهانه و سوء استفاده از قانون پتریت اکت
در مجموع کلام بنده در این مقاله ناظر به ترویج و گسترش خشونت بین آحاد جامعه بود و رفتار خشن حکومت را در جائی دیگر نقد کرده ام هر چند چنان رفتاری را نیر طبیعتاً نمی توان بیرون از چنین اتمسفر مسمومی تلقی کرد

فهیمه گفت...

بابحث سیاسی شما و انتقاد به آقای خاتمی موافقم...اما با بحث زمینه ای اون اصلا.
والا ما دیگه می ترسیم پا بذاریم تو خیابون...یه دیوونه رد می شه با یه پارچ اسید...دیوونه که هست،اشتباهم بگیره...دیگه هیچی!
بعد مطمئنن دخترا دلشون نمیاد قصاص کنن،راحت کارشونو می کنن. مگه از ترس دیه به راه دیگه ای فکر کنن. حالا شاید شیوه ی گفتم خانوم آمنه درست نبوده.اما به شدت با این حرکت دیه گرفتنش موافقم. خود گذشت از دیه هم خیلی کار بزرگیه!

ناشناس گفت...

آقای سجادی! البته که من قصد تحریف متن شما را نداشتم و مسلما توانایی انجام آن را هم نداشتم! چگونه می توان جمله ای را که چند سانتیمتر بالاتر از نوشته من هست، تحریف کنم؟ البته می پذیرم که تقصیر از من بوده که چند کلمه آغازی نظرم را داخل علامت گیومه گذاشته و اینگونه به شما القاء شده که من قصد داشتم متن شما را عینا بازنویسی کنم و با اضافه کردن کلمه حکومت به تحریف متن شما پرداختم!با پوزش جهت این سوءتفاهم!من برداشتم را نوشته ام که چندان هم نامعقول جلوه نمی کند! فکر نمی کنم که رقیب سبزها به جزء حاکمان کنونی کشور، نام دیگری به خود بگیرد.البته رقیب برخی از معترضین خیابانی هم مسلما کلیت حکومت کنونی بوده و نه صرفا حاکمیت کنونی!! در ثانی! هنگامی که شما پاسخ خشن رقیب را، به عنوان« واکنش اجتناب ناپذیر » معرفی می کنید باید ملزومات سخن خود را نیز بپذیرید! واکنش اجتناب ناپذیر بار معنایی خاص خود را دارد! وقتی حکومت ناگزیر به انجام واکنشی شود، وقتی هیچ راه چاره و گریزی برای جلوگیری از آن واکنش نتوان تصور کرد، وقتی که عملی گریزناپذیر باشد، خود به خود آن واکنش « توجیه » می شود.چگونه می توان عمل خشنی را محکوم کرد در حالی که عامل آن خشونت، ادعا کند راه چاره ی دیگری در پیش رو نداشته و عملش گریزناپذیر بوده است؟؟؟؟ گفته اید که در مقاله هاله نفرت اینگونه اعمال خشونت آمیز را هم نفی کردید! مطالعه که کردم متوجه شدم که شما در آن مقاله هم با وجود آنکه به نفی نفرت حکومت از مخالفینش اشاره می کنید و ریشه آن را یکصد ساله می دانید، ولی در نهایت، در 2 پاراگراف مخالفین را مسئول بازتولید این نفرت می دانید!( هر چند چنین نفرتی ریشه در تاریخی بالغ بر یکصد سال دارد اما بازتولید آن را بوضوح می توان در فردای شهرآشوبی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری دور دهم ملاحظه کرد.
این نفرت بازتولید جوی است که سبزها و در زمانی که در اوج بودند بدون توجه به تبعات رفتار پرخاشگرانه، اقدام به اتخاذ رفتار و گفتاری ساختار شکن کردند.
این نفرت محصول بی تدبیری فرزانگانی بود که بدون توجه به تبعات گفتارشان در اوج جنبش سبز بر طبل خشونت می نواختند و اشتغال به تجارت خشونت و نفرتی را وجه همت خود ساخته بودند که اساساً بر قامت ایشان ناراست می نمود) و در پارگرافی دیگر (قرائن و شواهد موید آن است که از ابتدا کسر بزرگی از غوغائیان منسوب به سبز، خود را در منتهی الیه انحلال طلبی جمهوری اسلامی تعریف کرده بودند.
بر این مبنا مسئولیت تمهید بستر پر غیض وخون چکان بعد از انتخابات را می توان برعهده کسانی گذاشت که با اتخاذ سیاست بی تدبیرانه «به حرکت در آوردن آرای خاموش» زمینه ساز ورود اقشاری به پروسه انتخابات شدند که از اساس و ابتدا دلبستگی نه به انقلاب اسلامی و نه نظام برآمده از آن انقلاب و اصل و فرع آن داشتند) و اصولا رفتارهای حاکمان را از نوع « واکنشی » می دانید!!! من می پذیرم که در همسایگی افغانستان و پاکستان و عربستان قرار دارم! ولی این چگونه استدلالی ست که ما باید خود را با این کشورها مقایسه کنیم نه با اروپای غربی! آیا این سرنوشت محتوم ما ایرانیان است که باید به دلیل قرار داشتن درین موقعیت جغرافیایی به وضعیت کنونی کشورمان قانع باشیم و آرزوی به دست آوردن خصایل خوبی که ممکن است در اروپای غربی وجود داشته باشد را حتی به زبان نیاوریم؟ اگر قرار باشد فرد پاکستانی بگوید که ما همسایه ایران و افغانستان و عربستان هستیم، پس بگذار خود را با استانداردهای این چند کشور مقایسه کنیم و عربستانی هم بگوید ما همسایه ایران و عراق و پاکستان هستیم پس بگذار ما خود را با استانداردهای این کشورها مقایسه کنیم، صدها سال خواهد گذشت و این چند کشور با نگاه به بدبختیهای همدیگر، شب را با این فکر خوش به صبح می رسانند که ما تنها نیستیم! و دارای همجنسانی از نوع خود در منطقه هستیم! همسایگان ما هم مثل ما هستند! اجازه بدهید که اگر در ممالک کفر، ویژگی مثبتی دیدیم آن را برای خود آرزو کنیم و هر کس به نوبه خود قدمی در راه رسیدن به آن نقطه مثبت برداریم! مسلما اعتقاد ندارم که عامل این رذائل اخلاقی تنها حکومتها هستد و جوامع این منطقه بی گناه می باشند و پاک و منزه!!! همچنین سعی نمی کنم که یک طرف را کنشگر و دیگری را واکنشگر( آنهم واکنشگری با واکنشهای اجتناب ناپذیر) معرفی کنم! به من توصیه کردید که رفتارهای مدنی مردم و حکومت آمنریکا را خیلی جدی نگیرم و مثالهایی هم برشمردید! من تعجب می کنم از شما! اتفاقا چون حدس می زدم که شما چنین چیزی بگویید، پیشدستی کرده و اعتراف کردم که دموکراسی غربی را مدینه فاضله و بی نقص نمی دانم! با این وجود باز شما این توصیه را به من می کنید که خیلی جدی نگیرمشان! مسلما این جوامع هم آسیبهای خاص خودشان را دارند.

داریوش سجّادی گفت...

با تشکر از حُسن توجه تان ظاهراً و تدریجاً در حال تفاهم دو جانبه هستیم و شخصاً آن را به فال نیک می گیزم فقط این نکته را موظقم متذکر شوم تاکید بنده بر کنش و واکنش خشن دو جانبه ناظر بر دو بخش اجتماع بود و حکومت را و رفتار حکومت را را زائده ای بر این می دانم قرار دادن لینک توحش دو جانبه در ذیل مقاله «آداب عفو» نیز ناظر بر این اعتقاد بود که بدنه اجتماعی دو فشر را مورد نظر قرار داده ام در مورد مفایسه خود با همسایگان و نه ممالک راقیه نیز منظورم متوقف ماندن در وضع موجود نیست اما معتقد بوده و هستم برای خروج از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب ابتدا باید موجودیت و واقعیت بدون روتوش و فاقدگریم خود را ببینیم و برسمیت بشناسیم و بپذیریم چی هستیم تا بعد بتوانیم به «چه می خواهیم باشیم» برسیم

ناشناس گفت...

motesefam ke as shoma in neveshteh
ra dedam !!! bakhshesh bedoneh tarahom ??? entezar dashted be 1 adameh jani o devaneh ke ba zor mekhahad har cheh ke delash khast ra saheb shavad cheh bar khordi kar. o ra bakhshed ba ehteram ??? vaghean ke o in kar ra az royeh amd anjam dad na ashtebaei pas bayad o ra be nazareh man khar kard ta an maneyat ra kosh bad o ra bakhsheh on ham faghat ghesaseh cheshmash ra na be koli chon o barayeh ejtema khatarnak ast bayad tanbe sakht shavad .ham barayeh khodash va ham barayeh adamhayi mesleh o injor adamha bayad bedanand ba in kareshan cheh dr entezarehshan ast zajr va mokafat mesleh tomeshan azab bekeshand o mokafat dr in donya ta on donya khoda be amaleshan beresad
ama khatami va amsaleh khatami ba khod khahi khodeshan javananeh mazlom ra alaki be koshtan dadand anha ham bayad dr in donya azab bebenand ta on donya khoda khodash medanad cheh konad ba in adanmh ke be rahati jovananeh sadeh ra be khatereh khod-khahi khodeshan be koshtan medahand motasefaneh va ajeb ke talab kar ham hastand ba por-roei tamam ebraz mekonand ma kari nakardem !!! faghat dorogh gofted taghalob shhodeh va be khatereh hamin harf bi sanad javanan ra be janeh ham andakhted va be koshtan daded sharmetan bad ke in hameh ro dared!!! ajab adamhaei yki mesleh majed ghatel) va yeki mesleh mosavi o karobi o khatami va bahgeeh poshteh sahneh vaghean cheh farghei darand az nazareh be vojdani va beakhlaghi ??? cheh farghei darand yei baes shod yek dokhtareh zebaro zendekiash kharab shavad degaran baes shodand yek keshvar be azab beyoftad jormeh kodam yeki be nazareh shoma beshtar ast ???zendegi yek nafar ra kharab kardan ya be gholeh sabzh 72 nafar ra be koshtan dadan (32)keshvar ra be ashob dr avardan az hameh mohemtar abroyeh iran ra bordan khesarateh zeyadi be keshvar avardabn, deleh mardomeh mazlomeh jahan ra be dard avardan va hanoz ke hanoz ast keshvar darad javabeh in karha ra midahad motasefaneh va hanoze keshvar be aramesh ghabli khodash naresedeh ast.( be azareh jameh shenasan) va halah be nazareh shoma kodam jormash zeyadtar ast??? on ke jormash zeyadtar darad beron jolan midahad va on yki ke jormash kami az on yki nadarad. az nazareh eslam dr zendan khosh-bakhtaneh
khodaya dr in maheh azez arezo daram dr iran edalat-teh vaghei anjam begerad az keshvarhayeh degar ke omedi nadaram

ناشناس گفت...

سلام جناب آقای داریوش سجادی عزیز

... شما حاکمیت دروغ، ریا، ظلم و فریب را نمی بینید ولی کوچک ترین اعمال اشتباه جنبش سبز را می بینید...

مهدی

مهدی عزیز،

میدانید "حزب باد" یعنی چه؟

ناشناس گفت...

برادرم، این نوشته نامه ای برای خاتمی بود یا انتقاد از بی بی سی، برنامه هایش و برنامه سازانش؟ قطع یقین شما نمی توانید انتظار داشته باشید که اخبار درست را از بنگاه خبرپراکنی بی بی سی بگیرید، همانطور که هیچ آدم عاقلی اخبار سوریه را از رسانه های ایران نمی گیرد. این اولین موضوع. نمی شود که با هرکه دشمن بودیم در هرمطلبی چه راه بدهد و چه راه ندهد بتوپیم. خلط مبحث است و مطلب را به حاشیه می برد. بالاخره هر تحلیلی هدفی به دنبال دارد. می توانید در مطالب جداگانه مدام به بی بی سی و وی او ای بتازید اما مخلوط تحلیلی درست نکنید که امروز یکی از مشکلهای ایران ما همین تحلیل! هاست.
دوم، بسیار موضوع مهمی است وقتی شرایطی را درک نکردیم درباره آن اظهار نظر نکنیم. من هم مثل شما در زمان انتخابات در ایران نبودم، در سفارتخانه رای دادم. اتفاقات قبل و بعد از آن را هم خوب به یاد دارم. به دلیل مشغله کاری آن دوران هر روز اخبار را زیر و رو می کردم. در تمام این مدت هرگز به خود اجازه ندادم که درباره آن دوران و شرایط قبل و بعد از آن اظهار نظر کنم. اساسا ما که در خارج از ایران زندگی می کنیم در چنین شرایطی نظرمان محلی از اعراب ندارد. شنیده اید که احساس سوختن به تماشا نمی شود؟! هرچه بگوییم مصداق لنگش کن است! درک فضای جامعه تنها با شنیدن اخبار و خواندن میسر نیست، حضور مداوم فعالانه می خواهد (اکتیو و نه پسیو).
از این موضوع گذشته رعایت انصاف در انتقاد واجب شرعی است. این شعارهایی که نوشتید درست، اما شعارهایی طرفداران آن گروه چه؟ آنها را شنیده اید؟ خوانده اید؟ گاها خواهر و مادر مخالفین سبز هم در شعارها کاربرد داشتند. این سکه دو رو داشت، طرفی احمدی نژادی ها و طرف دیگر سبزها. این سکه مدت ها روی حاشیه بیرونی اش چرخ می خورد تا بالاخره به سود احمدی نژادی ها بر زمین نشست. آنچه آقای خاتمی تلاش دارد به دولتمردان و حکومتگران بفهماند این است که مشروعیت هر حکومتی از رای مردم می گذرد. اینکه حاکمین موظف به رعایت حقوق اقلیتند. به انواع زبان ها می خواهد بگوید؛ اینکه وقتی دعوایی میان یک جوان 160 سانتی 50 کیلویی و یک ورزشکار 250 کیلویی 2 متر و 20 سانتی اتفاق می افتد، شرط انصاف نیست تا جایی که آن جوان می خورد کوبیدش. یادمان نرود که حکومت با چنین رویکردی حتی قادر نخواهد بود 50 درصد مردم را به صحنه بیاورد. از یک طرف عده ای دلسرد و نومید باقی خواهند ماند و از طرف دیگر طرفداران محافظه کاران وقتی ببینند طرف مقابلی وجود ندارد دلیلی نمی بینند که از صبح در صف انتخابات بمانند؛ سرآخر یکی از میان آنها به مجلس خواهد رفت. خاتمی سعی دارد بگوید اینکه می خواهید مردم را با جریان انحرافی بترسانید و بکشانیدشان به صحنه انتخابات امکان پذیر نخواهد بود، چون سرآخر آنها هم از همان بطن اصولگرایان خارج شده اند.
آنچه خاتمی انجام می دهد لازمه جامعه امروز ماست. یک آشتی همه جانبه. اگر تمایلی به حمایت ندارید و مایلید که اوضاع همینطور قمر در عقرب بماند ایرادی نیست، ادامه بدهید انتخاب هم که بالاخره میان رسانه های داخلی حداکثر آزادی عقاید را رعایت می کند. اما اگر این شرایط را به سود کشور نمی دانید لااقل سنگ اندازی نکنید. یادتان نرود که خاتمی دو دوره رئیس جمهور کشور 70 میلیونی بوده، سالها وزیر مدیر بوده، کشور را در مسیر تعالی هدایت کرده و از بزرگترین مردان سیاسی ایران محسوب می شود. دست آخر من و شمایی در آن سوی آبها که حداکثر فعالیتمان مثلا 10 سال قبل در فلان وزارتخانه بعنوان مشاور و یا فلان رسانه بعنوان خبرنگار بوده، اگر هزار مرتبه بدتر نباشیم، قطعا بهتر از خاتمی نمی دانیم چه دارویی درمان درد امروز ایران است.
خسته نباشید. به امید مطالب بهتر و تحلیل های عمیق
رضا سلیمانی