۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه
ادبی که بالای درخت بود!
روز چهارشنبه 26 اسفند «سید محمد خاتمی» طی ملاقاتی که با جمعی از اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها داشت در بخشی از اظهاراتش با ایشان به درستی ادعا کرد:
انقلاب ما انقلاب بزرگی است و همه دنیا شاهد بود که بدون توسل به زور و سلاح در مقابل رژیمی که مجهز به انواع سلاح ها و سازمان های مقتدر اطلاعاتی و نظامی و امنیتی بود و نیز با پشتوانه و حمایت قدرت های بزرگ بین المللی با دست تهی با «کلام و منطق و محبت و گل» در برابر گلوله ایستاد و با حضور فراگیر مردم این انقلاب پیروز شد.
برخلاف نسل جوان فعلی ایران، که طبیعتاً و به اقتضای سن شان معذورند اما اقشار سنی بالای چهل سال در ایران بخوبی می توانند بر اظهارات محمد خاتمی صحه بگذارند که در ایام انقلاب اسلامی سال 57 عمده شعارهای که توسط مردم ایران در سطح شهرها مطرح می شد اولاً و بعضاً متکی بر ادب ایرانی و ثانیاً برخوردار از منطق و استدلال بود.
این در حالی است که بعد از تحریر مقاله «داش آکل و جنبش سبز» در سایت خودنویس که تعریضی بود به لمپنیزم و موانست خرده فرهنگ این کلنی با اقشار و طبقات بعضاً مذهبی و سنتی، بخشی از مدعیان انتساب به جنبش سبز در ذیل آن مطلب به طعنه و کنایه و از موضعی اخلاق داورانه اظهار نظری کردند مبنی بر آنکه:
پایگاه توده ای مخالفان ما سبزها همین اقشار لمپن و بی اخلاق اند که خود بهترین نمونه در اثبات فضیلت محوری و فرزانگی در جنبش سبز و ابتذال و سخافت در جبهه مقابل است.
چنین ادعای قابل مناقشه ای در حالی مطرح شده و می شود که سایت خودنویس همین چند روز پیش در تلاش جهت اطلاع رسانی از وقایع چهارشنبه سوری در ایران در ذیل یکی از مطالب منتشر شده اش آورده بود:
صدای ترقه و انفجار از همه جای تهران میآید و شعار:
توپ، تانک، فشفشه ـ خامنهای ... شه! در نقاط مختلف تهران به گوش میرسد.
قطعاً خوانندگان محترم خود بخوبی از محتوای آن سه نقطه بعد از خامنه ای مطلعند و با کاربرد معادل کلمه «قوادی» در ادبیات محاوره ایران و حاملان چنان ادبیاتی آشنائی کامل دارند.
بر این اساس آیا اکنون مدعیان جنبش سبز می توانند نسبت خود و جنبش خود و ادبیات و شعارهای جنبش خود را با فضیلت و معرفت و فرزانگی تعریف و تعیین کنند؟
براین اساس باز هم باید جنبش را در زرورقی از تعارف و فضیلت هائی صوری و مجعول مستوره کرد؟
طبيعتاً این بمعنای آن نیست که از مدعیان جنبشی که درست یا غلط دل چرکین از مواضع رهبری ایران طی روند وقایع بعد از انتخابات ریاست جمهوری اند توقع ادبیات «فدایت شوم» در وصف ایشان داشت.
اما تلخ یا شیرین تاریخ شفاهی این ایام در حال ثبت است و زشتی ها و زیبائی های این تاریخ خواسته یا ناخواسته به حساب کنشگران آن در حال واریز است.
با چنین ادبیاتی آیا 30 سال بعد کسی مانند «محمد خاتمی» پیدا خواهد شد تا فخرفروش کلام ومنطق حاکم بر جنبش سبز گردد؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۳ نظر:
aaghebateh jonbesheh sabz hatta ageh pirooz besheh che khaahad shod? vaaghean daarim kojaa mirim? hamisheh dar tooleh taarikh faraar kardim, taa inkeh bekhaahim be samteh khaasi harkat kardeh baashim
باز هم با تشکر از مطلب خوبتون
برخلاف شما معتقدم شعارها و عملکرد نسل شما ایرادهای بسیار بیشتری نسبت به نسل ما داشت . در نسل ما با شعار مرگ بر ... . مخالفت میشد آیا در نسل شما چنین مخالفتی میشد . در نسل ما با خشونت مخالفت میشد و از اون به عنوان یک حرکت غیر انسانی نام برده میشد آیا اینکه نسل شما با احترام مهمانشان را ترور میکردند ( ماجرای ترور یک روزنامه نگار توسط فدائیان اسلام ) نشانه ادب و آداب ایرانی اسلامیست؟ حمایت از این نوع خشونت نه تنها از سوی نسل شما بلکه از سوی رهبران شما نیز حمایت میشد . تنها امام بودند که در مورد حرکت مسلحانه فرمودند ""هر چه که مردم گفتند. اصل مردمند ."" که این جمله خالی از اشکال نیست .
خشونت دوران شما اثرات بسیار مرگبارتر و خطرناکتری نسبت به شعارهای امروز ما جوانان که از روی نادانی برخی شعارهای زشت رو تکرار میکنیم دارد . اثرات آن خشونت همچنان در سرزمین من باقی است
در شبکه جنبش سبز این امکان را داریم که هر لحظه بهتر و بهتر شویم و به فرهنگ که عامل پیشرفت هر کشوری بوده دست پیدا کنیم .
اما در نظری که برای مطلب زیبای چهارشنبه سوری شما گفتم منظورم آن بود که مدت زیادی است که یک جانبه تنها به انتقاد از جنبش سبز پرداختید و طرف مقابل از نقد های شما در امان مانده است . درست این بود که اشتباهات آنطرف نیز دیده و گفته میشد
چه شما خوشتون بیاد چه نیاد من از شما چیزهای قشنگی یاد گرفتم پس جایگاه استادی یافتید .
درکل معتقدم شما هم سبز هستید
عیدتان مبارک همیشه خرم باشید .
جوانی 20 ساله از نسل متوهم فرزانگی که به دنبال فرزانگیست.
/
دوست جوان و 20 ساله ام
خوشوقتم که آخرین مراوده ام در سال 88 در این وبلاگ را با کسی انجام می دهم که در لابلای کلام اش رشحاتی از صداقت و سلامت بوضوح مشهود است.
من برخلاف شما و همانند جناب خاتمی معتقدم انقلاب 57 و نسل من انقلاب و نسل خشنی نبود.
انقلاب در فضای اجتناب از خشونت به پیروزی رسید و تا مقطع پیروزی کمترین درصد خشونت نزد حاملان انقلاب مشهود بود
انقلابی که علی رغم کشتار در میدان ژاله به سربازان گل هدیه می داد
درصد خشونت های اجتناب ناپذیر بعد از پیروزی انقلاب نیز هر چند قابل اغماض نیست اما قابل فهم است و هر چند نسبت به دیگر انقلاب های جهان آن درصد هم بشدت ناچیز بود.
پیشتر طی دو مقاله آرزوها و واقعیت ها و همچنین مقاله خلخالی جلاد یا قهرمان در لینک های زیر تا حدودی این بحث را شکافته بودم
http://www.sokhan.info/Farsi/Arezoo.htm
http://www.sokhan.info/Farsi/Khalkhali.htm
البته شعار «مرگ بر» نیز در انقلاب بود اما مگر اکنون در جنبش سبز علی رغم ادعای مسالمت آمیز بودنش این شعار بارها مطرح نشده
پیشتر نیز در مصاحبه ام با سایت آفاق مواردی متعددی از تناقض در گفتار ضد خشونت و عمل خشونت آمیز جنبش سبز را گوشزد کرده ام
http://www.sokhan.info/Farsi/goftego2.htm
گذشته از آنکه خشونت تنها شعار مرگ دادن نیست
گفتمان تحقیر نیز نوعی خشونت است
وقتی از یک طرف شعار «ما بسیجی نیستیم پول بگیریم بایستیم» می دهند این یعنی توهین و تحقیر طرف مقابل و همه اعتقادات و الفت ها و دلبستگی هایش را به سخره گرفتن که طبیعتاً دامن زننده به خشونت در رفتار طرف مقابل خواهد شد.
من در نامه ام به دکتر سروش به صراحت گفتم:
جامعه ملتهب ایران از کثرت «موزع خشم» مبتلا به تورم خشونت شده، در این برهوت مهرورزی حداقل توقع از فرزانگان کشیدن دست نوازش بر سر پرشور شوریدگان و آسودن دل پردرد دلشدگان است.
خشم مقدس، مشروعیت دهنده به خشونت مقدس است و خشونت مقدس مجوز دهنده به جنایت مقدس! جنایتی که در آن ضارب و مضروب و قاتل و مقتول هر دو به یک اندازه قربانی خشونت اند.
در این برهوت خشونت که امید به آمدن کاوه ای نیست، آیا نباید و نبایست حسرت یابش «اسکندری دیگر» را جایگزین طلب «مسیحی باز مبعوث» کرد تا بشارت آن دهد که:«خدا محبت است»
در فضائی که از «آسمان فتنه» جز درشتی و خشم و غضب و لُغـَز و لُغـُز نمی بارد، از سروشی که اشتهارش را مدیون اطعام «گشنه گان حقیقت» با گرفتن لقمه های معرفت از سفره معدلت و معنویت و عبودیت از بطن مثنوی و نص قرآن و نهج بلاغت است نباید و نمی توان سایه بانی از لطف برای «ذبیح» عبّاسان و عبّوسان توقع کرد؟
آنکه می زند و آنکه می خورد هر دو فرزندان وطنند و هر دو مستمند پدری.
بر سروشی که خود گزیده این خشونت است، ظهور طبیبانه بر این مصیبت واجب عقلی است.
http://www.sokhan.info/Farsi/Khashm.htm
دوست جوانم
فرموده اید:
در شبکه جنبش سبز این امکان را داریم که هر لحظه بهتر و بهتر شویم و به فرهنگ که عامل پیشرفت هر کشوری بوده دست پیدا کنیم .
و در ادامه تصریح داشته اید:
مدت زیادی است که اینجانب یک جانبه تنها به انتقاد از جنبش سبز پرداخته و طرف مقابل را از نقد های خود در امان گذاشته ام و در انتها فرموده اید:
درکل معتقدم شما هم سبز هستید
دوست ناشناس
بله شما درست تشخیص داده اید. مدت هاست که دوات قلم اینجانب صرف انتقاد از جنبش سبز شده اما دلیل آن را کمتر توجه کرده اید
بله شما درست تشخیص داده اید
من هم سبزم و قبل از آن اصلاح طلب بودم و هستم اما اصلاحات و سبزها را ره گم کرده می بینم و مطابق شما بدرستی معتقدم «در شبکه جنبش سبز این امکان هنوز هست تا هر لحظه بهتر و بهتر شوند و به فرهنگ که عامل پیشرفت هر کشوری بوده دست پیدا کنند» به همین دلیل است که مدام گوشزد کننده کژی ها در جنبش سبزم. هنوز امید به اصلاح این جنبش دارم
گلایه از انتقادات بنده نکنید که نشانه ای از دلبستگی ام و هنوز امیدواری ام به اصلاح این جوشش است
برخلاف شما معتقدم باید از آسیب شناسی این جنبش استقبال کرد واتفاقاً اگر جای گله ای هست مخالفان جنبش در جبهه مقابل باید گله کنند که چرا ایشان توسط کسانی همچون اینجانب نقد نمی شوند هر چند آنها را نیز فرزندان ایران و انقلاب دانسته و می دانم که سلائق و روحیه ای متفاوت و ناشکیبا دارند.
بگذریم. به هر حال از توجه و تذکر و تعقیب جنابعالی کمال امتنان را دارم و از خداوند موفقیت و شادکامی تان را در سال جدید مسئلت می نمایم
من علت این که در ایران نیستی رو نمی فهمم، اگر عقایدت این چیزهایی که این جا نوشتی تو ایران هم می تونستی فعالیت کنی، این جور نوشتن سن زیادی هم نمی خواد که بهش فخر می فروشی پیام فضلی نژاد با سن کمتر از تو بهتر می نویسه. سن مهم نیست داریوش جان اگر استدلال درست بکنی همه می پذیرند اینقدر بر سن و تجربه تکیه کردن بدون این که از استدلال درستی استفاده کنی معنی خوبی نداره، البته چیزی که من می بینم بیشتر داره نزدیک می شه به استدلال های دایی جان ناپلئون که البته اون هم سنش زیاد بود!
کامنتی از مرتضی،
آقای سجادی؛
با سلام و با تبریک سال نو،
در مقالاتی که در چند ماه اخیر از شما مطالعه کرده ام، یک خصوصیت مشترک در بسیاری از آنها میتوان یافت. شما پیش فرض مورد علاقه خود را در نظر میگیرید و سپس یکی دو یافته کوچک که منطبق با نظر شما باشد را با اغراق بیان کرده و شواهد بزرگی که برخلاف پیش فرض شما است را کوچک کرده و از آن غفلت میکنید، تا با قضاوت یکطرفه خود نظر خود را در مقاله به اثبات برسانید. بنظر من این مصداقی بارز از "بی انصافی تحلیل گر" میباشد.
شما اتقلابیون سال 57 را حاملان "کلام و منطق و گل" معرفی کرده اید، و بخاطر یک شعار معترضین فعلی، ایشان را بی ادب و بی فرهنگ معرفی میکنید.
دوست عزیز، شاید افراد غیر مطلعی که این مقاله شما را بخوانند تمام این مطالب را باور کنند، ولی افراد مطلع از موضوع بخوبی متوجه میشوند که در این تحلیل بی انصافی شدیدی برای اثبات پیش فرض نویسنده موج میزند.
انقلاب 57: در این شکی نیست که حرکتهای خشونت آمیز گروههایی مانند مجاهدین خلق نتوانست توده مردم را با ایشان همراه کند، و اعتقادات دینی توده مردم همراه با کاریزمای امام خمینی موجب شد تا موج مردمی انقلاب اسلامی شکل بگیرد. در این شکی نیست که تاکید امام خمینی بر پرهیز از خشونت بود، ولی آیا همزمان با قدرت گرفتن مردم خشونت شکل نگرفت؟ آیا مردم در بحبوحه انقلاب (قبل از 22 بهمن) در حین حمله به پاسگاههای پلیس و زندانها و مراکز ساواک، هموطنانی را که در آنجا کار میکردند را با توهین و خشونت به جرح و قتل نرساندند؟ آیا همه کسانیکه توسط انقلابیون کشته شدند مستحق مرگ بودند یا نه؟
آیا شعار "ما میگیم خر نمی خواهیم پالون خر عوض میشه" که قبل از 22 بهمن گفته میشد شعاری پر از گل و بلبل است یا توهین؟ آیا اعدامهای بی حساب و کتاب و بدون وکیل و بعضا بدون دادگاه در اوایل پیروزی انقلاب (تحت نظر آقای خلخالی،....) نشانه ای از غلبه "کلام ومنطق و گل" میباشد؟ لازم به یاد آوری است که مطالب بالا بهیچوجه در جهت تایید استبداد و ظلم نظام ستم شاهی پیش از انقلاب نمیباشد، بلکه مطالب بالا برای بیان یک "نقد درون گفتمانی" و آشکار کردن "غلبه داشتن فرهنگ غلط خشونت و خود حق پنداری" در اوایل انقلاب 57 است. آیا توهینهایی که انقلابیون دو آتشه در مجلس اول به نمایندگانی مانند بازرگان و صباغیان در حین سخنرانی در مجلس وارد میکردند نشانه ای از غلبه فرهنگ گل و بلبل در اول انقلاب است؟
در پاسخ به کامنت دوستی دیگر گفته اید که قبل از پیروزی انقلاب خشونت نبوده و پس از پیروزی انقلاب نیز خشونت اجتناب ناپذیر بوده است. در بالا به مواردی از خشونت و توهین قبل از پیروزی اشاره کردم. ضمن اینکه نه قبل از پیروزی و نه بعد از پیروزی بهیچوجه خشونت قابل توجیه نیست. یعنی اینکه خون تک تک انسانهای بی گناهی که به زمین ریخته میشود، بسیار مهم بوده و در هر حالی باید از آن اجتناب کرد.
دلیل اینکه بسیاری از انقلابیونی که در قبل از پیروزی 57 خشونت نکرده و پس از پیروزی خشونت کردند این بود که قبل از پیروزی حاضر به پرداخت هزینه سنگین خشونت کردن نبودند ولی پس از پیروزی وقتی به قدرت رسیدند، اثبات کردند که هرگز به عقیده مخالف احترام نگذاشته و خود را حق پنداشته و هرمخالفی را از زیر تیغ خشونت خود میگذرانند. (یعنی افراد خشن پس از پیروزی انقلاب، همان شناگران ماهری بودند که قبل از انقلاب آبی برای شنا کردن در اختیار نداشتند).
(ادامه مطلب در کامنت بعدی)
ادامه کامنت قبلی از مرتضی:
و اما جنبش سبز: بنده بهیچوجه منکر تندرویهای غلط در حین حرکت جنبش سبز نیستم. و موضع انتقادی خود را نسبت به اشتباهات این حرکت (بویژه شعارهای تند و بیفایده برخی معترضین) حفظ میکنم. بنده معتقدم فرصت طلبانی از بین سلطنت طلبها و مجاهدین خلق در دنیای مجازی وب بطور ناشناس خودشان را بعنوان دموکرات جا زده و اینها منشا انحرافات مذکور هستند.
منتها بسیار واضح است که تفکر غالب در رهبری جنبش سبز (میرحسین و کروبی) و بدنه جنبش سبز این است که مسیر اصلاح مسیری طولانی و بدور از خشونت است و راه اصلاح از طریق عمل واقعی به قانون اساسی موجود جمهوری اسلامی است.
چطور شما این تفکر غالب و آشکار "دوری از خشونت" را با بی انصافی نادیده گرفته و شعارهای یک عده تندرو را بزرگ کرده و بعنوان نماد جنبش سبز معرفی میکنید؟
بهتر است فکر کنیم که چطور راهپیمایی مسالمت آمیز و راهپیمایی سکوت روز 25 خرداد تبدیل به شعارهای تندروانه و ساختار شکن شش ماه بعد تبدیل شده است؟ بنظر من اصلی ترین دلیل این ماجرا دو نکته است: اول:عدم تحمل حاکمیت به انتقادات مسالمت آمیز منتقدین و بکار بردن مشت آهنین و خشونت برای سرکوب معترضین. و دوم: قطع ارتباط سران جنبش سبز (میرحسین و کروبی) با بدنه جنبش سبز توسط حاکمیت. قطعا وقتی میرحسین نتواند براحتی حرفهایش را با مخاطبانش بیان کند، فرصت طلبانی از جنس سلطنت طلبها،... مسیر جنبش سبز را به انحراف میکشانند.
ضمنا بنده شخصا سایت خودنویس را سایتی دریافته ام که بدنبال تشدید تنش و دوقطبی کردن جامعه است و بعید نیست که این سایت بخواهد به شعارهای تحریک کننده دامن بزند.
اجازه بدهید سخنانم را خلاصه کنم:
1. هم رهبری انقلاب 57 (امام خمینی) و هم رهبری جنبش سبز (میرحسین) افرادی هستند که به اتحاد مردم و حرکت عمومی مردم برای اصلاح بدون خشونت قائل بوده و هستند. آخرین مصداق این ادعایم این است که پس از این همه خشونتهای اعمال شده از سوی حاکمیت و لباس شخصی ها،....میرحسین در پیام نوروزی اش، سال 89 را سال صبر و استقامت نامیده و آشکارا نشان میدهد که به مسیر تدریجی و بدور از خشونت اصلاحات عمیقا معتقد است.
2. چرا هم در سال 57 و هم در سال 88 شاهد خشونت بودیم؟ زیرا در فرهنگ عمومی جامعه ایرانی "تحمل عقیده مخالف" هنوز نهادینه نشده است. البته واضح است که فرهنگ عمومی جامعه در سال 88 نسبت به سال 57 بسیار بسیار پیشرفت کرده است. همینکه پس از اعمال خشونتهای بسیار از سوی حاکمیت، هنوز اکثریت معترضین در سال 88 معتقد به اعتراض مسالمت آمیز و اصلاح هستند، نشانه ای از رشد فرهنگ عمومی جامعه است (با درنظر گرفتن اینکه اکثر معترضین از قشر متوسط و تحصیلکرده بوده و تحمل نظر مخالف و نفی خشونت را بسیار بهتر درک میکنند). یعنی هم در سال 57 و هم در سال 88 خشونت بوده است، ولی دقیقا برخلاف ادعای شما، تعداد افراد معتقد به خشونت و توهین در میان انقلابیون سال 57 بسیار بیشتر از معتقدین به خشونت در میان معترضین سال 88 است. در یک کلام، توسل به خشونت نشانه این است که فرد خشن به عقیده مخالف احترام نگذاشته و بجای دلیل و منطق، خشونت را برگزیده و خود را حق مطلق و مخالفین خود را باطل میداند. و البته امیدوارم روز بروز فرهنگ "تحمل عقیده مخالف" در میان مردم افزایش یابد.
در نهایت یادآوری میکنم که با مقالاتی که از شما در شش هفت ماهه اخیر مشاهده کرده ام، اگر واقعا به این مطالب نوشته خودتان اعتقاد داشته باشید، شخصا شما را دیگر یک اصلاح طلب نمیدانم. زیرا وظیفه یک اصلاح طلب را این میدانم که جمهوری اسلامی را مانند فرزندش دوست میدارد منتها بخاطر همین علاقه ای که دارد، در مقابل انحرافاتی که در میان مسئولین کشور و حاکمیت مشاهده میکند سکوت نکرده و برای "اصلاح روش حاکمیت" با بیان و قلم خود تلاش کند (همانگونه که شما قبل از 22 خرداد 88 اینچنین بوده اید). البته علل و محرکهای چنین تغییر موضعی برایم نامعلوم است. هدفم از نوشتن کامنتها این است که تبادل نظر در زمینه های مطروحه، شاید برای من و شما و خوانندگان وبلاگ شما مفید باشد. و نکته آخر اینکه "تحمل عقیده مخالف" از سوی شما و سایر هموطنان قابل تقدیر است، هرچند با هم اختلاف نظر داشته باشیم.
با تشکر،
مرتضی
جناب آقای مرتضی
ضمن سلام متقابل و عرض تبریک و شادباش بمناسبت سال نو از حُسن توجه و زحمتی که کشیده و تفصیلاً نقطه نظرات بعضاً انتقادی و ارزشمند خود را ذیل مطلب قرار داده اید کمال امتنان را دارم.
متاسفانه در ایام بدی دست به این مراوده مفصل زده اید و طبیعتاً جنابعالی نیز مانند بنده درگیر مناسبت ها و الزامات ایام نوروزید اما به هر حال جهت انجام وظیفه در حد مقدور و بضاعت تلاش می کنم نکاتی را در خصوص فرمایشات جنابعالی به اختصار ارائه نمایم:
اولاً فرموده اید مقالات چند ماه اخیر اینجانب آغشته به پیش فرض مورد علاقه ام بوده و مبتنی بر چنان پیش فرضی اقدام پردازش مطلب کرده و می کنم.
اما برخلاف گمانه جنابعالی صراحتاً اعلام می دارم:
مطالب مطمح نظر نه بر یک پیش فرض مورد علاقه بلکه متکی بر پیش حکم هائی بوده که صراحتاً و پیشتر آنها را اطلاع رسانی کرده بودم.
گلایه کرده اید که انقلابیون سال 57 را حاملان کلام و منطق و گل معرفی کرده ام در حالی که این جمله یک نقل قول مستقیم از جناب آقای خاتمی بود هر چند مورد تائید اینجانب هم بوده و هست اما طبیعتاً قبل از اینجانب باید جناب خاتمی را مورد پرسشگری و اعتراض قرار داده و ایشان قبل از بنده پاسخگوی شما باشند.
پرسیده اید:
«آیا همزمان با قدرت گرفتن مردم، خشونت شکل نگرفت؟ آیا مردم در بحبوحه انقلاب (قبل از 22 بهمن) در حین حمله به پاسگاههای پلیس و زندانها و مراکز ساواک، هموطنانی را که در آنجا کار می کردند را با توهین و خشونت به جرح و قتل نرساندند؟ ... آیا شعار ما می گیم خر نمی خواهیم پالون خر عوض می شه که قبل از 22 بهمن گفته می شد شعاری پر از گل و بلبل است یا توهین؟»
در پاسخ خدمت تان معروض می دارد:
خیر!
اولاً هر چند من منکر برخی شعارها و رفتار خشن و کور و خودسرانه از جانب برخی از انقلابیون نبوده و نیستم کما اینکه در همین پست هم از سر تعمد کلمه «بعضاً» را میانه جمله زیر تعبیه کردم تا اکنون بتوانم پاسخگوی شما باشم:
جمله: در ایام انقلاب اسلامی سال 57 عمده شعارهای که توسط مردم ایران در سطح شهرها مطرح می شد اولاً و «بعضاً» متکی بر ادب ایرانی و ثانیاً برخوردار از منطق و استدلال بود.
اما بینی و بین الله آیا ابتذال موجود در شعاری که جنابعالی از ایام انقلاب یادآوری کرده اید قابل مقایسه با شعار توپ تانک فشفشه ... است؟
اما نکته مهم آن است که چنین رفتار و شعارهائی کی و کجا توسط مرحوم امام به عنوان عالی ترین رهبر انقلاب مورد تائید قرار گرفت؟
آیا شما ادله یا شاهدی دارید که مرحوم امام یک بار هم بر چنان رفتاری صحه بگذارند؟
اگر جوانان امروز به اقتضای سن شان به یاد ندارند ظاهراً جنابعالی از هم نسلان بنده هستید و باید به خاطر داشته باشید که چگونه و برخلاف فرمایش جنابعالی مبنی بر آنکه:
«دلیل عدم خشونت ورزی بسیاری از انقلابیون قبل از پیروزی 57 و خشونت ورزی ایشان بعد از پیروزی آن بود که قبل از پیروزی حاضر به پرداخت هزینه سنگین خشونت کردن نبودند ولی پس از پیروزی وقتی به قدرت رسیدند، اثبات کردند که هرگز به عقیده مخالف احترام نگذاشته و خود را حق پنداشته و هرمخالفی را از زیر تیغ خشونت خود می گذرانند.»
این مرحوم امام بودند که حتی بعد از پیروزی انقلاب نیز که بر اریکه قدرت تکیه کردند وقتی مورد برخورد با بی حجاب ها در خیابان توسط برخی حزب الهی ها پیش آمد با قاطعیت دستور جمع کردن آن بساط را به حجت الاسلام ناطق نوری وزیر کشور وقت ابلاغ کردند.
در مورد اعدام های سال های نخست انقلاب نیز همانطور که به آن دوست جوان گفتم نظر خود را در مطالب قبلی از جمله دو مقاله زیر داده ام:
http://www.sokhan.info/Farsi/Arezoo.htm
http://www.sokhan.info/Farsi/Khalkhali.htm
در ادامه به صراحت تاکید می کنم که بشدت با جنابعالی در این خصوص وحدت نظر داشته و دارم که:
«نه قبل از پیروزی و نه بعد از پیروزی به هیچ وجه خشونت قابل توجیه نیست. یعنی اینکه خون تک تک انسان های بی گناهی که به زمین ریخته می شود، بسیار مهم بوده و در هر حالی باید از آن اجتناب کرد.»
اما این تائید نیز مسبوق به سابقه است و مجدد توجه جنابعالی را به نامه خود به دکتر سروش جلب می کنم که به صراحت در آن نامه تصریح داشته بودم:
«جامعه ملتهب ایران از کثرت «موزع خشم» مبتلا به تورم خشونت شده، در این برهوت مهرورزی حداقل توقع از فرزانگان کشیدن دست نوازش بر سر پرشور شوریدگان و آسودن دل پردرد دلشدگان است.
خشم مقدس، مشروعیت دهنده به خشونت مقدس است و خشونت مقدس مجوز دهنده به جنایت مقدس! جنایتی که در آن ضارب و مضروب و قاتل و مقتول هر دو به یک اندازه قربانی خشونت اند.
در این برهوت خشونت که امید به آمدن کاوه ای نیست، آیا نباید و نبایست حسرت یابش «اسکندری دیگر» را جایگزین طلب «مسیحی باز مبعوث» کرد تا بشارت آن دهد که:«خدا محبت است»
در فضائی که از «آسمان فتنه» جز درشتی و خشم و غضب و لُغـَز و لُغـُز نمی بارد، از سروشی که اشتهارش را مدیون اطعام «گشنه گان حقیقت» با گرفتن لقمه های معرفت از سفره معدلت و معنویت و عبودیت از بطن مثنوی و نص قرآن و نهج بلاغت است نباید و نمی توان سایه بانی از لطف برای «ذبیح» عبّاسان و عبّوسان توقع کرد؟
آنکه می زند و آنکه می خورد هر دو فرزندان وطنند و هر دو مستمند پدری»
جناب آقای مرتضی
پیش از این همین دوست جوان من در کامنتی از اینجانب گلایه ای با این مضمون کرده بود که:
«آیا شده انتقادی از رهبر داشته باشید»
البته جمله معترضه ایشان تا حدود زیادی موضوعیت دارد اما دلیل چنان استنکافی نه خود سانسوری بوده و نه مصلحت اندیشی یا سکوت از سر ترس بلکه همانطور که در ابتدای مطلبم خدمت تان معروض داشتم:
گلایه ها و انتقادهای اینجانب از جنبش سبز نه بر یک پیش فرض مورد علاقه بلکه متکی بر پیش حکم هائی بوده که صراحتاً و پیشتر آنها را اطلاع رسانی کرده بودم.
بر همین اساس مایلم جنابعالی را به چالش بکشم که چگونه بر من خرده می گیرید که در تحلیل جنبش سبز نگاهم آغشته به پیش فرض های مطلوبند و نه موجود.
جناب آقای مرتضی
جنابعالی فرموده اید:
« من به هیچ وجه منکر تندروی های غلط در حین حرکت جنبش سبز نیستم و موضع انتقادی خود را نسبت به اشتباهات این حرکت (بویژه شعارهای تند و بی فایده برخی معترضین) حفظ می کنم و معتقدم فرصت طلبانی از بین سلطنت طلبها و مجاهدین خلق در دنیای مجازی وب بطور ناشناس خودشان را بعنوان دموکرات جا زده و اینها منشا انحرافات مذکور هستند»
جناب آقای مرتضی
ضمن احترام به دیدگاه شما مایلم پاسخگوی به این پرسش باشید که اساساً چه کسی و تحت چه مسامحه هائی فضا برای فرصت طلبانی چون سلطنت طلبان و مجاهدین خلق مهیا شد تا وجود منحوس خود را به بدنه جنبش سبز پمپ کنند؟
دوست گرامی
من چگونه می توانم اغماض های جناب موسوی در تو دهنی زدن به سلطنت طلبان و مجاهدین را نادیده بگیرم و اکنون متهم به برخورداری از پیش فرض های مطلوب نظر شوم؟
جناب آقای مرتضی
من چگونه باید از اغماض های موسوی، حکم بر فرصت گرفتن سلطنت طلبان و مجاهدین خلق نگریم در حالی که خیلی پیشتر و دو روز قبل از آن انتخابات منحوس طی «رنج نامه ای به مهندس میرحسین موسوی» صراحتاً ایشان را مخاطب قرار دادم و گفتم:
«مهندس،
تلخ یا شیرین از اردوی تان صدای حرامیان را می شنویم. همان هائی که در 8 سال اصلاحات در اردوی خاتمی نیز رخنه کردند و جنبشی پرنشاط را با ندانم کاری ها و زیاده خواهی ها و افراط گری ها در کنار سنگ اندازی و کارشکنی مخالفان مُبدل به کابوس آن بقول شما «پدیده» کردند ... بخوبی واقفیم که شما طی دو ماه گذشته که پای در عرصه انتخابات گذاشتید توفیق آن را یافتید تا به سرعت برخوردار از اقبالی گسترده نزد کثیری از جوانان و اقشار مختلف جامعه شوید. اما متاسفانه از چنین اقبالی قبل از تعقل و شعور، تنها رایحه هیجان و شور به حبیب و کراهت و نفرت از رقیب استشمام می کنیم.
شور و هیجانی که به همان مقدار که استعداد خلق آرائی میلیونی بنفع شما را دارد به همان اندازه نیز از استعداد زمینگیر کردن شما در تمشیت امور کشور در صورت پیروزی تان در انتخابات از طریق تحمیل مطالبات نامتعارف و زیاده خواهانه برخوردار است.»
http://www.sokhan.info/Farsi/Ranjnameh.htm
همچنانکه پیشتر از آن ذیل مقاله «پروای میرحسین از فـُزتُ و رب الکعبة» صراحتاً هشدارهائی مشابه را به ایشان داده بودم.
http://www.sokhan.info/Farsi/Fozt.htm
جناب آقای مرتضی
فرصت برای فرصت طلبی سلطنت طلبان و مجاهدین خلق و همه آن حرامیان محصول سکوت بی معنا و نسنجیده و بی موقع موسوی در مقاطعی بود که اتفاقاً موظف به تودهنی زدن به همه آن حرامیان بود.
جناب آقای مرتضی
حرامیان از تنگه احد موفق به فتح جنبش سبز شدند.
سکوت و موضعگیری با تاخیر و نرمش موسوی در قبال شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران.
سکوت و موضعگیری با تاخیر و نرمش موسوی در قبال شعار استقلال آزادی جمهوری ایرانی.
سکوت بی دلیل و اعجاب آور موسوی در قبال ترهات محسن سازگارا و هذیان های محسن مخملباف و حمایت های آمریکائی ها و اسرائیلی ها و خانواده پهلوی و دیگر مجانین.
سکوت و موضعگیری با تاخیر و نرمش موسوی در قبال مخدوش کردن ایام پر افتخار 16 آذر و روز قدس و روز مرگ بر آمریکا و شعارهای ساختارشکنانه همان بقول شما فرصت طلبان در روز عاشورا تمهید کننده ورود بدون دعوت حرامیان فرصت طلب به بدنه جنبش سبز شد.
جناب آقای مرتضی
موسوی در حالی بعد از انتخابات دچار لکنت زبان و سکوت و کم حرفی و کمروئی شد که افکار عمومی هنوز بخوبی بخاطر دارند که چگونه در ایام تبلیغات انتخاباتی حال یا بدلیل سیاست ورزی جهت کسب آرا یا صدق اصولگرائی اش آنچنان زیبا و قابل تقدیر علیه آن «کریم شیره ای» جنبش سبز در بروکسل خروشید که به بهانه طنز آغشته به هزل اش معترض آن بانوی هجو نویس در اردوی اصولگرایان شد.
اکنون به اینجانب و امثال اینجانب حق می دهید تا موسوی را به دیده تردید بنگرم که اصولگرائی اش تابعی از اقتضائات دنیای سیاست و مصالح و مضار و منافع چنان سیاست هائی است؟
جناب آقای مرتضی
من در حالی باید مظنون به اجتناب از انتقاد به آیت الله خامنه ای شوم که منطقاً نمی توانم بر اساس همان پیش حکم هائی که در ابتدای این نوشته خدمت تان معروض داشتم حرفی خلاف اعتقاداتم بر زبان و قلم ام جاری کنم.
جناب آقای مرتضی
پرسیده اید:
بهتر است فکر کنیم که چطور راهپیمائی مسالمت آمیز و راهپیمایی سکوت روز 25 خرداد تبدیل به شعارهای تندروانه و ساختار شکن شش ماه بعد تبدیل شده است؟
و در پاسخ فرموده اید:
بنظر من اصلی ترین دلیل این ماجرا دو نکته است:
اول عدم تحمل حاکمیت به انتقادات مسالمت آمیز منتقدین و بکار بردن مشت آهنین و خشونت برای سرکوب معترضین
و دوم قطع ارتباط سران جنبش سبز (میرحسین و کروبی) با بدنه جنبش سبز توسط حاکمیت.
اما جناب آقای مرتضی برخلاف شما من پاسخی دیگر به این پرسش دارم.
اینجانب چگونه باید معترض موسوی بخاطر لشکرکشی خیابانی اش از فردای انتخابات نباشم که خیلی زودتر از آقای خامنه ای در اظهارات نماز جمعه 29 خرداد خطرات چنین امری را دیده و درست در فردای انتخابات 22 خرداد تاکید می کنم درست در فردای انتخابات 22 خرداد طی مقاله «امام آسوده نخواب» خطرات آن را به موسوی گوشزد کردم آنجا که به ایشان و دیگر رهبران جنبش سبز دلنگرانه نهیب زدم که:
«... این بر عهده نامزدهای رقیب احمدی نژاد در انتخابات مزبور است تا ایثارگرانه بمنظور عدم تحقق چنین باوری و بمنظور اعاده حق خود و بی توجهی نظام به پایه های مشروعیت اش، راساً مدیریت این بحران را بر عهده گیرند. بُغض متراکم شهروندان مدعی تقلب در ایران این فرصت نامیمون را در فضای سیاسی ایران مهیا کرده تا هرآئینه با بروز گسترده اعتراض های خیابانی، فضای رادیکالیزه در اختیار حرامیان قرار گیرد تا با سرکوب خونین آشوب هائی محتمل، حداقل های دستآوردهای دمکراتیک در ایران نیز با سیاست مشت آهنین به اضمحلال کشیده شود. نامزدهای مدعی تقلب در انتخابات بمنظور خیابانی نشدن اعتراض های مردمی می توانند با تکیه بر سنت سیاسی ـ مذهبی بست نشینی که میراثی موثر و ارزشمند از دوران مشروطیت است ضمن مدیریت اعتراض های مردمی و پرهیز از خشونت خیابانی فرصت شیطنت را از حرامیانی که مترصد بر هم زدن نظم اجتماعی در جامعه اند را گرفته و متقابلاً با ابزاری بهداشتی حکومت را مُجاب به تامین خواسته های خود کنند.
مقاله «امام آسوده نخواب ـ 23 خرداد88»
http://www.sokhan.info/Farsi/Khab.htm
جناب آقای مرتضی
پیش بینی متاسفانه محقق شده اینجانب از تبعات خیابانی شدن اعتراضات را نه به حساب آکی یو بالای اینجانب بگذارید و نه برخورداری ام از جامی جهان بین. هر ابجدخوانی در دنیای سیاست در ایران بخوبی باید می دید و می دانست که خیابان های تهران بمانند خیابان های سوئیس نیست تا شهروندان در یک بعد از ظهر دل انگیز تابستانی جهت طرح دیدگا ها و مطالبات خود بصورتی مدنی اقدام به راه پیمائی کنند و بعد از آن به خیر و خوشی قهوه های خود را در حاشیه کافی شاپ های کوه های مرتفع برن نوش جان نمایند.
بر هر آشنائی با فضای سیاست در ایران مشهود بود که در مملکتی که بیش از 30 سال انباشته از کینه و نفرت بین گروه ها و نحله های گوناگون سیاسی و قومی و نژادی عقیدتی است به خیابام کشیدن معترضانه مردم بمعنای تمهید سورچرانی حرامیان برای دست زدن به هر گونه جنایتی است.
آیا این چیزی بود که از دید رهبران جنبش سبز مغفول مانده بود؟
اگر آری که ایشان کمترین صلاحیتی برای رهبری چنان جنبشی را نداشته و ندارند مگر آنکه بپذیریم که اساساً هدف بر هم زدن اصل صفحه شطرنج بود.
بر همین مبنا بوده و هست که جناب موسوی را قبل از حکومت موظف به پاسخگوئی نسبت به تمامی خون های بنا حق ریخته شده در اغتشاشات اخیر می دانم هر چند این امر ارزنی از لزوم مجازات عوامل حکومتی در جنایات و ظلم های صورت گرفته طی 8 ماه گذشته نمی کاهد.
اطاله کلام شد در انتها باز هم از حسن توجه جنابعالی کمال امتنان را دارم ضمن آنکه با دیگر مسائل مطرح شده در کامنت جنابعالی کمابیش موافق بوده وهستم
عیدتان مبارک و ایام تان یه کام.
آقای سجادی،
با تشکر از پاسخ شما،
1. همانطور که در کامنت قبلی گفتم، من هم معتقدم که مرحوم امام خمینی از سدهای بزرگ جلوگیری کننده از تشدید خشونت در ابتدای انقلاب بودند، همانطور که میرحسین در حال حاضر چنین نقشی را دارد.
2. شما گفتید که "بعضا" شعارهای ابتدای انقلاب برخوردار از منطق و استدلال بود. بنده هم عرض میکنم که "بعضا" شعارهای جنبش سبز نیز برخوردار از منطق و استدلال است.
3. بنده معتقدم اکثریت بدنه جنبش سبز همان جمعیت خاموشی هستند که در 25 خرداد و در روز قدس و نمازجمعه تیرماه (به امامت جمعه رفسنجانی) به صحنه آمدند، ولی بعلت تشدید خشونت حاکمیت دست به اقدامات واکنشی نزده و ترجیح دادند در خانه بمانند (درحالیکه اغلب ایشان هنوز معترضند و بهیچوجه اقناع نشده اند، و از طریق رسانه هایی مانند اینترنت،... با هم مرتبط بوده و اطلاع رسانی میکنند). آن دسته از معترضان که شعارهای ساختارشکنانه میدهند اقلیتی هستند که تحت تاثیر خارج نشینان (مانند سلطنت طلبها، ....) واقع شده و مورد تایید میرحسین نیز نیستند. این مقاله در سایت رسمی میرحسین (کلمه) موید این نظر میباشد:
http://www.kaleme.com/1388/12/24/klm-14326
4. همینکه بدنه جنبش سبز و سران جنبش (میرحسین و کروبی) به این نتیجه رسیده اند که اصلاحات ارجح بر انقلاب و براندازی است، نشانه بهبود رشد فکری در کلیت جامعه ایرانی در سال 88 در قیاس با سال 57 است. اگرچه همواره مردم (چه در سال 57 چه در سال 88 و چه در آینده) از جمعیتی هتروژن تشکیل شده اند که افکار و عقاید گوناکونی دارند، ولی "جمعیت غالب" انقلابیون در سال 57 به براندازی، انقلاب و برخورد خشونت آمیز با اندیشه مخالف معتقد بودند، ولی "جمعیت غالب" معترضین در سال 88 به اصلاحات و عمل به قانون اساسی موجود معتقدند. در سال 57 مرحوم امام خمینی تاثیر بسیار قابل توجهی برای تعدیل خشونت داشتند اگرچه بطور صد در صد در این امر موفق نشدند.
بطور خلاصه، بنده به یک شعار "توپ تانک فشفشفه..." که از دهان عده معدودی خارج شده و توسط سایت مجهول الهویه ای مانند خودنویس تبلیغ میشود استناد نمیکنم و آن را بزرگ نمیکنم. بلکه استناد بنده به سران جنبش سبز و اکثریت جنبش سبز است که به اصلاحات و به مبارزه بدون خشونت معتقدند. لذا بنده برخلاف نظر شما، معتقدم که جنبش سبز نشانه ای از رشد و بلوغ فکری جامعه ایرانی است و عملکرد اکثریت جنبش سبز در مقایسه با اکثریت انقلابیون سال 57 از منطق و استدلال و ادب بالاتری برخوردار است.
5. گفته اید که پیشنهاد شما "بست نشینی" بوده است. فکر میکنید بست نشینی چه نتیجه ای داشت. بنظرم نتیجه اش بسیار واضح است. حمله نیروهای ناشناس!!!! و ضرب و جرح و قتل بست نشینان، و متهم کردن بست نشینان به دست نشاندگی بیگانه.
بنده به شما صریحا عرض میکنم که حاکمیت تحمل هیچگونه اعتراضی (اعم از تظاهرات، اردوکشی خیابانی، بست نشینی، تکبیر بر پشت بام، روشن کردن چراغ ماشینها،....) را نداشته و ندارد.
موسوی یا باید بطور دربست نتیجه انتخابات را میپذیرفت که بنظرم این رفتار منجر به دفن دراز مدت حرکت اصلاح طلبانه در ایران میشد، و یا اینکه بنوعی اعلام میکرد که نتیجه انتخابات را قبول ندارد و وی راه دوم را انتخاب کرد که بنظرم راه صحیحی بود.
نوشته بنده بهیچوجه به معنای تطهیر و تنزیه موسوی یا خاتمی از خطا و اشتباه نیست. چه بسا در طول 9 ماهه گذشته میرحسین اشتباهاتی داشته است، ولی بنده مانند اغلب اصلاح طلبان کلیات حرکت میرحسین را صحیح میدانم.
هیچ دستاوردی بدون هزینه حاصل نمیشود. همانطور که در سال 57 مردم هزینه های زیادی پرداختند.
بنظرم جنبش سبز دستاوردهای عظیمی در زمینه آگاه سازی مردم در مورد حقوق اولیه شان داشته است. حقوقی مانند عدالت، تقسیم نشدن به خودی و غیرخودی، ازادی بیان، آزادی حق انتخاب، .... و قطعا آگاهی های مردم در طول ده سال آینده به مطالباتی بزرگ تبدیل خواهد شد و امیدوارم موجب شود که این مطالبات منجر به اصلاح انحرافات موجود شده و یک جمهوری اسلامی واقعی بوجود بیاورد.
با تشکر،
مرتضی
انشاالله و توکلت علی الله
به هر حال من هم چشم امید به گذشتن مقرون به صحت و صرفه از بحران موجود در کشورم دارم و انشاالله در سال جدید گشایش هائی حاصل شود
ارسال یک نظر