۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

VOA از تراژدی تا کمدی!


قریب یک سال پیش طی تحریر دو مقاله:
VOA پروژه شکست خورده و صدای آمریکا؛گرگی در لباس میش به صراحت نسخه تلویزیون فارسی زبان صدای آمریکا VOA را پیچیده و پرونده آن را لااقل نزد خود به عنوان یک رسانه بستم و آن را نماد يک تراژدی و انحطاط رسانه ای و ابتذال اخلاقی معرفی کردم.
صرف نظر از ادله مطرح شده در آن دو مقاله امروز و با فعالیت یکساله تلویزیون فارسی BBC بهتر و شفاف تر می توان به مقایسه یک رسانه واقعی با یک شبه رسانه پرداخت.
جدای از قابل مناقشه بودن اهداف و مشی رسانه ائی BBC در یک نکته نمی توان تردید کرد و آن اینکه بی بی سی کار رسانه ای خود را بصورتی حرفه ای انجام می دهد.
نیم نگاهی به شیوه راه اندازی بی بی سی فارسی بخوبی مُبین تفاوت و درایت و زیرکی انگلیسی ها در مقابل آمریکائی هاست.
بی بی سی در حالی در مورخه 25 دی ماه سال گذشته افتتاح شد که تقریباً دو سال برای این تاریخ دورخیز کرد و طی این مدت با جذب خبرنگار و گذراندن دوره های متعدد آموزشی و سپس ضبط متعدد برنامه های تلویزیونی بصورت آزمایشی نهایتاً بعد از دو سال آموزش و تمرین و ممارست با دستی پر و حرفه ای بر روی آنتن رفت.
حال این روند را مقایسه کنید با شیوه «حسین قلی خانی» راه اندازی تلویزیون فارسی VOA و با تکیه بر چهار تا و نصفی مجری و مُخبر سرجهازی و فسیل شده که نه با بدیهیات کار رسانه آشنایند و نه از حداقلی از دانش سیاسی روز بهره مندند.
اینها را گفتم تا به اطلاع تان برسانم بعد از تحریر آن دو مقاله، بیش از یک سال می شد که این رسانه! را از سبد مطالعه و استماع و نظر روزانه رسانه های خود حذف کرده بودم تا چند روز پیش که تفنناً مجدد سری به این رسانه! زدم.
اکنون و با ویزیتی مجدد از VOA مایلم نظر خود در مورد آن را اصلاح کنم و برخلاف گذشته که گفته بودم:
«این رسانه نماد يک تراژدی رسانه ای است» اینک گزاره خود را این گونه اصلاح کنم که «VOA مُبدل به یک کمدی رسانه ای شده!»
فقط به دو نمونه زیر توجه کنید:
در برنامه «تفسیر خبر» که توسط فردی بنام «جمشید چالنگی» با پیشینه ای مبهم از حرفه روزنامه نگاری و «ستاره درخشش» با پیشینه ای مبهم تر از چالنگی اجرا می شود چند اتفاق جالب آن هم در یک ويزيت تصادفی ملاحظه شد که قابل تامل و تبسم است.
در یک برنامه، میهمان که از قضا محسن سازگارائی بود که علی الظاهر به اعتبار آپ دیت بودن بیشترش از دیگر سنگواره های موجود در VOA توقع می رود کمتر هذیان بگوید با اشاره به بخشی از یکی از سخنرانی های اخیر رهبری ایران مبنی بر پایان فتنه در تحولات بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران اظهار داشت:
« برخلاف کابوس سهمگینی که آقای خامنه ای می بیند و مشتاق آن است که ناگهان از خواب بیدار شود و ببیند که جنبش سبز و همه آنچه که دیده خواب بوده اما من این مژده را به ایشان می دهم که جامعه و جنبش سبز ایران تمام ناشدنی است هم چنانکه چیزی نیست که ایشان رهائی از آن داشته باشد چرا که این جنبش چهار ریشه جدی در جامعه دارد که خامنه ای و شرکای سپاهی اش نمی خواهند بفهمند:
یکی آنکه وقتی در کشوری شهرنشینی رشد کرده و بالغ بر 72 درصد از ایرانیان شهرنشین شده اند و دوم سوادآموزی و دانشگاه در میان اقشار جوان رشد کرده و همچنانکه صنعت رشد کرده و ارتباطات رشد کرده و مشارکت زنان در عرصه اجتماع افزایش یافته و در کشوری که یک نظام ناکارآمد دارد و 30 سال است که این نظام نتوانسته خواسته های مردم رو برآورده کنه، با این مولفه ها حکومت نمی تواند روند را به خواست خود عوض کند
»
حالا شما پیدا کنید این همه تناقض کمیک را.
در کشوری که بخش خصوصی همچنان نحیف است و بالغ بر هشتاد درصد امور اعم از تجارت و صناعت و فلاحت و اقتصاد و آموزش و پرورش و آموزش عالی و فعالیت های فرهنگی و هنری و غیره و غیره در اختیار دولت است چگونه می توان از یک طرف ادعا کرد یک نظام ناکارآمد بر سر کار است که نتوانسته طی 30 سال گذشته خواسته های مردم را برآورده کند و از طرفی دیگر به شاخص های مانند افزایش شهرنشینی و رشد سواد آموزی و تحصیلات عالیه و رشد صنعت و ارتباطات به عنوان شاخص ترقی و پیشرفت جامعه فخر فروخت و مباهات کرد؟
اگر کسی مدعی چنین شاخص های رشد و توسعه در ایران است مگر می تواند منکر خاستگاه حکومتی چنان رشدی با توجه به ساختار حکومتی اقتصاد و صنعت و آموزش و فرهنگ آن هم در ابعادی کلان باشد.
کمدی آیا تعریفی جز این دارد؟
یا در برنامه دیگری همان چالنگی مذکور در قسمتی از برنامه معترض سیاست حمایت جمهوری اسلامی از مردم فلسطین می شود و به اتفاق میهمانان حاضر در آن برنامه به این توافق میان خود می رسند که وقتی مردم ایران در درون کشور، خود مستحق کمک و حمایتند حکومت موظف است در اولویت در خدمت شهروندان خودش باشد و اساساً کمک به مردم فلسطین و غزه چه ربطی به ایران و دولتمردانش دارد که کاسه داغ تر از آش می شوند. (نقل به مضمون)
اما همین «پدیده» در پایان برنامه ظاهراً بدلیل عوارض طبیعی کبر سن دچار نسیان شده و در مقام جمله ای معترضه و موید طبع غیر انسانی وناخیراندیشانه حکومت در ایران از مهمانانش می پرسد:
چرا جای ایران همواره در عرصه های انسان دوستانه و کمک به مصیبت زدگان و محتاجان و خیر رساندن به دیگران مانند زلزله هائیتی یا شیلی خالی است؟
جل الخالق!
پیدا کنید مرز تراژدی و کمدی را.



۸ نظر:

ناشناس گفت...

کمدی یعنی استدلال‌های شما (البته به زعم خودتان) و این چرندیات منبری که برای مردم به عنوان شاهد و مثال می‌آورید. کمدی یعنی صغری و کبری چیدن شما برای ذکر پیشرفت‌های بی‌بدیل و توجیه کمک‌های میلیاردی به فلسطین. یعنی شما واقعاً نمی‌فهمید که وقتی صحبت از کمک می‌شه منظور همه نوع بشردوستانه است؟ فرق کمک به فلسطین و کمک به مردم زلزله‌زده در اینه: فلسطینی با پول ما اسلحه و بمب می‌خره تا آتیش جنگ شعله‌ور بمونه ولی مردم هائیتی و شیلی چادر و پتو و غذا تهیه می‌کنن تا مجبور نشن دزدی و قتل و غارت و خونریزی راه بندازن برای یک لقمه نون.
حالا فهمیدی آقای فیلسوف؟ نظر من رو هم نمی‌خواد تأیید کنی. نوشتم تا بفهمی این مثلاً استدلال‌های جناب‌عالی به درد لای جرز هم نمی‌خوره.

داریوش سجّادی گفت...

حالا چرا اینقدر عصبانی؟

ناشناس گفت...

البته قابل حدس بود نویسنده چه کسی است. صدای آمریکا پس از راه افتادن بی بی سی خیلی بهتر شده. بهتر است درباره شبکه های صدا و سیما بنویسید. لس آنجلسی ها که اصلا ارزش نوشتن هم ندارند.

ناشناس گفت...

با شما کاملا موافقم. ولی‌ متاسفانه باید بگویم که صدای آمریکا طرفدار در ایران زیاد دارد. جالب اینجاست که پخش صدای آمریکا در داخل آمریکا خلاف قانون می‌باشد چون که دولت آمریکا حق ندارد مردم خود را به پروپاگاندا آلوده کند*. جالب تر اینکه کمتر کسی‌ این مهم را میداند، چه در ایران چه در خارج، و وقتی‌ به دوستان غرب پرست این قضیه را گوشزد می‌کنم اول باور نمیکنند و وقتی‌ ثابت می‌کنم حرفی‌ برای زدن ندارند ولی‌ به تماشای این رسانه مضحک ادامه میدند. می‌گویند داره اطلاع رسانی میکنه! خود دولت آمریکا قبول داره که پروپاگاندا هست چون اجازه نمیده در آمریکا پخش بشه ولی‌ آقایون میگن داره اطلاع رسانی میکنه! دیگه چی‌ می‌شه گفت به این آقایون اجنبی پرست؟

در ضمن دوست ناشناس عصبانی‌ از قرار فلسطینیها را محتاج و مصیبت زده نمیدانند. شصت سال زیر اشغال نظامی بدون کوچکترین حق و حقوقی زندگی‌ کردن و هر هفته با اف-۱۶ بمباران شدن ایرادی ندارد. گیرم ایشان از فعالان حقوق بشری ایران هستن! ایشان و مجریان صدای آمریکا قول کمک ایران به سیل زادگان کاترینا را هم فراموش کردن. کمکی‌ که پذیرفته نشد.
ممد
* ر ک Smith Mundt Act

http://en.wikipedia.org/wiki/Smith%E2%80%93Mundt_Act

Section 501(a) of the Act:
information produced by VOA for audiences outside the United States shall not be disseminated within the United States …

Dalghak.Irani گفت...

گفتم ممکن است وقت دنبال کردن سایت خودنویس را نداشته باشی! لذا کامنت آنجا را آوردم توی وبلاگ خودت هم بگذارم.

خیلی سخت شده با داریوش سجادی حرف زدن. او ونیک آهنگ تصمیم گرفته اند- هرکدام به علتی متفاوت والبته معلوم- که سایت خودنویس را ازورشکستگی درآغاز نجات بدهند. وقطعی است که شعار مشترکی دارند در "دیگی که برای من نجوشد سرسگ توی آن بجوشد."ولی رفقا بخدا این آرزوهای سی سالۀ یک ملت کهن زیست است که بارگذاشته اید ونه "سرسگ".
اینکه نقطه ضعفی ازیک رسانه(دراینجا تلویزیون صدای امریکا) را مستمسک قرار بدهی که عالم وآدم رابهم ببافی با ادبیات چاله میدانی تانهایتاً یک جنبش مسالمت آمیزمدنی زندگی خواه دربرابرمرگ اندیشان را به سخره بگیری عمل ناجوانمردانه ای است. گذشته از اینکه شما آقایان ایرانی باشید یانه!
من یک بار دیگر وبرای آخرین بار به این سایت می آیم وپاسخ داریوش سجادی را می دهم واز نیک آهنگ نازنین هم ملتمسانه خواهش می کنم باتوجه به دسترسی اش به برخی خبرگان مورد وثوقش درامرسیاسی درایران؛ یک رایزنی با آنان بکند که آیا واقعاً این طرحات عصبی وبا منشأ عقده گشایی –حتی- بنفع رسانۀ نوپای خورده به پیسی اش است یانه!

Dalghak.Irani گفت...

اما پاسخ داریوش سجادی.
شما درمقاله ای بانام "اتفاق درتهران"-اگرنام ازحافظه ام دقیق باشد- ودرست بعداز انتخابات 22 خرداد فرموده بودید که: "ایرانیان دوپاره شده اند نیمی مدرن ونیمی سنتی. ازبدو تأسیس جمهوری اسلامی بخشی از هیئت حاکمۀ ایران همواره در اختیار نمایندگان بخش مدرن یا شبه مدرن بوده است و یا حداقل اینکه بخش مدرن جامعه همواره خودش را صاحب شراکت حداقلی درقدرت سیاسی احساس می کرده است. اینک برای اولین بار اتفاق افتاده که همۀ بلوک قدرت سیاسی درایران بدست نمایندگان بخش سنتی جامعه افتاده است ،وبخش مدرن که تحمل – ومن اضافه می کنم که انتظار- چنین وضعی را نداشته است سربه شورش واعتراض گذاشته است.(نقل به مضمون یادرحقیقت روح کل مقالۀ بلند داریوش سجادی)
من حرف درست ولی نادقیق آنموقع داریوش سجادی را این طور توضیح می دهم که: ایران دربعداز انقلاب بدلیل اینکه روحانیان نتوانستند- ازطرف دین مجوزنداشتند- هژمونی دین سنتی وفقاهتی منجر به انقلاب 57 را به ایدئولوژی ومانیفست مشخص- درقانون اساسی با عنوان مبانی اسلام واخلال درآن درهمۀ مقدمه وبندهاساری وجاری بود واست- ترجمه وتبدیل کنند. لذا نتوانستند حکومتی به ماهوحکومت باتعریف کلاسیک تشکیل بدهند ومجبورشدند که دریک وضعیت انقلابی وسیالیت باقی بمانند؛ وشروع کردند به آزمایش وخطا. هاشمی سعی کرد کل منطقة الفراغ را به عرف بسپارد که رهبروبخش متحجر روحانیان ارشد حاضر به پذیرش نشدند. خاتمی که بایک رأی بوضوح سکولار برسر کار آمده بود بدلیل فروکاهی امرسیاسی به اخلاق ازسویی وکاهیدن دین نیز به همان اخلاق صرف- که هردو بینشی خطا بودواست- نتوانست ازسرمایۀ اجتماعی به صحنه آمدۀ ایرانیان استفاده کند ودرچهارسال دوم مسئولیت خودنیزسعی کرد جاپای هاشمی ادامه بدهد و...البته شدونشد...
ودراین افت وخیزها بود که تعریف دقیق جمهوری اسلامی شد این مضمون توده: "درایران هرکاری همانقدرممکن است که ناممکن". وآن تناقض وپارادوکسی که داریوش سجادی از پیشرفت وپسرفت همزمان کشف کرده است محصول چنین دوره ای بود واست. بعلاوۀ پیش برندگی جبرزمان.
اینک احمدی نژاد دردولت دومش این پروژه را درحال نهایی کردن است که ایران صاحب حکومتی بتمام معنی توتالیترشود. اما نه با اجتهاد روحانیان ارشد دین-که تاقیام قیامت هم قادر به اجتهادی راه گشا به حکومت نخواهند یود- بلکه به ولایت امام غایب که نمایندگی اش را درظاهر رهبر دارد ولی فتواهایش از حلقوم احمدی نژاد وحسینیان وطائب وسقای بی ریا و...همراه وناهمراه آیت الله مصباح یزدی والبته دررأس وقبل ازهمه چشمۀ فیض؛ جناب اسفندیاررحیم مشایی صادرمی شود.
من قبول دارم که احمدی نژاد با شناخت دقیق از روحانیان وبلاتکلیفی ومنفعل بودن آنان جسارت تصمیم گیری رابه ناحکومت جمهوری سی ساله تزریق کرده است ودرحال تازاندن اسب بی مهارنابخردان درعرصۀ ایران است. وبا کشاندن خودش به سایه پروژۀ کلون اندازی مورد احتیاج آیت الله خامنه ای را پیش می برد. ودرهمان حال نیز نگاهی امیدوار به تعییر سریع صحنه بنفع خودش، صحابه اش، وانصارپاسداران نفتی اش دارد. ولی- واین ولی خیلی مهم است- ایران وبا این سرعت وحشتناک چه درراه کرۀ شمالی نفتی آیت الله خامنه ای ( دربهترین حالت اتحادشوروی استالین) کلون اندازی شود وچه در افق دکتر احمدی نژاد ویاران در آرزوی جماهیرلیبی معمرقذافی؛ درنهایت هنوز هم وطن من ونیک آهنگ وسجادی خواهد بود. آیا رواست بخاطردستمالی قیصریه را آتش زدن. فاعتبرو یا اولی الالباب! یا...هو

پ.ن:
من نه تلویزیون صدای امریکا را نگاه وگوش می کنم. نه مواضع محسن سازگارا یا هرنام دیگری را تأیید می کنم. من دارم راجع به یک سرزمین مشترک وازآن مهمتر از انسانهایی نازنین بنام ایرانیان حرف می زنم.

داریوش سجّادی گفت...

جناب آقای دلقک!
لطف کردید و از وسواس و حسن توجه ممارست تان در انتقال نقطه نظرتان به اینجانب در خودنویس و این وبلاگ کمال امتنان را دارم
البته در همان خودنویس نیز نقطه نظرات جنابعالی ملاحظه شده بود و استفاده بردم
موفق باشید

ناشناس گفت...

BEHET MEKHORAD ESMEH DALGHAK!
CHON TARAFDAREH JENAYAT KARAN HASTI IN HAMEH KOBRA SOGHRA KEARDE KE CHERA BE JENAYAT-KARAN BAD KGOFTI? MOTASEFAM BARAYEH SHOMA KH SORAHKH RA GOM KARDEHED VA NEDEDANED CHKAR KONED
ALANAN DARED AZ VAHSHEGARI ESRAEL, AMREKA,VA BAGHEYEH JENAYAT KARAN POSHTEBANI MEKONED VAGHEAN KE! CHE MESHAVAD GOFT BE SHOMA