۱۳۹۳ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

گنجی از تـُهی!



فراغتی حاصل شد تا مقاله اخیر «اکبر گنجی» تحت عنوان «اسطوره خمینی چگونه ساخته شد و از آن چه بجا مانده است» منتشره در رادیو زمانه را با نیشخندی از ابتدا تا انتها بخوانم!
انگیزه این نیشخند گـُرته برداری ناشیانه و احتمالاً ناخود آگاه گنجی از مقاله «ماهیان تشنه» است که بالغ بر 8 سال پیش و اتفاقاً در توصیف گنجی و جایگاه گنجی در «قامت یک اسطوره» نزد خودش و شیدائیان خودش تحریر و منتشر کردم.

هر چند گنجی کوشیده «خمینی انقلاب اسلامی» را اسطوره ای برنهاد بر توهم و تخیل و گفتمان شیدائیانی از منتهی الیه دکتر سروش و دکتر شریعتی و مطهری و منتظری و هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی تا رضا براهنی و اسماعیل خوئی و بیژن جزنی و علی اصغر حاج سیدجوادی و سیاوش کسرائی و احسان طبری ومیشل فوکو معرفی کند. اسطوره ای که به زعم گنجی اینک نه از نظر فکری و نه از نظر جنبش‌های اجتماعی، الهام بخش نیست و جوان‌ها، روشنفکران و فاعلان جنبش‌های اجتماعی در هیچ جای جهان دیگر به آیت‌الله خمینی استناد نمی‌کنند و ایشان در سطح جنبش‌های اجتماعی و متفکران سیاسی هیچ پژواکی ندارد.
و در انتها نیز در مقام افتا فرموده اند:
آدمیان موجوداتی واجب الخطا (!) هستند و لذا نباید آنها را به اسطوره تبدیل کرد. این درس مهمی است که از تاریخ باید آموخت. آدمی هر اندازه که بزرگ باشد، باز هم انسان و خطاکار است. به دنبال نجات دهنده‌های بزرگ رفتن یا نجات دهنده‌های بزرگ ساختن، خطایی بس بزرگ است.
کشف معوج و امروزین گنجی در حالی است که 8 سال پیش خطاب به ایشان و قهرمان بازی وی و قهرمان خواهی شیدائیان وی در «واریته اعتصاب غذا» انذارشان دادم که:
برادرم ـ اکبر!
تو پرومته نيستی. تو سياوش نيستی. تو تنها اکبر گنجی هستی و اکبر گنجی برای بودنش محتاج چيز ديگری نيست. اما واقعيت آنست که تو برای شیدائیانت پرومته ای! تو برای آنها سياوشی! يعنی می خواهند که باشی. چون خود هيچ نيستند، می خواهند تو بجای آنها باشی. مايلند «پوچی خود» را با تخیل «همه چیزی تو» انکار و استتار کنند.
هر چند در آن مقطع گنجی در خلسه خود قهرمان بینی وقعی به چنان انذارهائی ننهاد و با قدم زدن بر سقف آسمان نسخه های انقلابیگری برای انقلابیونش می پیچید و اینک و با عزلت و فراموش شدگی اش در حاشیه شهر نیویورک و در حسرت بازتولید ایامی که شیدائیانش در لهیب سرایش اوامر ملوکانه وی ورق به ورق نوشته هایش را می بلعیدند! اینک نامجویانه و توجه طلبانه می کوشد با پنجه کشیدن بر سیمای «خمینی انقلاب اسلامی» یک بار دیگر اقبال خود در بازتولید آن سالهای طلائی قهرمانی و اشتهارش را بیآزماید.
هر چند در نقد خمینی و اسطوره خمینی نیز فاقد بضاعت مکفی در فهم ترمینولوژی و جهان بینی خمینی مانده تا بتواند به آن گوشزد کلیدی «خمینی انقلاب» به «منتظری معزول از انقلاب» تفطن بیابد که:
همه عشق ما باید به خدا باشد نه تاریخ!

۲ نظر:

moshahedegar گفت...

آقای داریوش سجادی!
نفهمیدم چی گفتید!
گنجی در این مقاله نقدی نوشته است! ذبهنظرم مطلقا هم بی احترامی نکرده، بلکه وی را به عنوان یک انسان سیاسمی نقد کرده است؛ کجای این به نظر شما پنه کشیدن به صورت خمینی است!
یعنی رفتارار وی از هرگونه نقدی مبرا است!

moshahedegar گفت...

گنجی صرفا یک نقد ساده به شخصیت خمینی داشته است و اصلا هم اهانت ننموده است
کجای این نقد مصداق پنجه به صورت خمینی است؟
شما فکرمیکنید که وی از هر گو.نه نقدی مبرا است؟!!