۱۳۹۴ بهمن ۲۹, پنجشنبه

و خدا تنها بود! (شطحیات)



حدیث «کُنْتُ کَنزا» صرف نظر از آنکه معتبر باشد یا نباشد از نظر مفهومی روایتی است پُر حکمت!
«گنجی پنهان بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا مرا بشناسند»
(کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف)

هر چند «شیخ محمود شبستری» با لسانی پُر تکلُف در وصف حدیث «کنت کُنزا» و تبیین چیستی فرمایش خداوند در چرائی خلقت مخلوقات می فرمایند:

حدیث «کنت کنزا» را فرو خوان ــــ که تا پیدا ببینی گنج پنهان
عدم آیینه عالم عکس و انسان ــــ چو چشم عکس در وی شخص پنهان
تو چشم عکسی و او نور دیده است ــــ به دیده دیده را هرگز که دیده است
جهان انسان شد و انسان جهانی ــــ از این پاکیزه‌تر نبود بیانی
چو نیکو بنگری در اصل این کار ــــ هم او بیننده هم دیده است و دیدار

(متن کامل را «اینجا» ببینید)

فارغ از تکلف «شیخ محمود» صراحت حدیث ناظر بر تنهائی و یکتائی خداوند است.
خدائی که تنها است و برای خروج از تنهائی ظرفیت های خلقت خود را فعلیت می بخشد.
القای نوعی «رابطه متضایف» بین خدا و خلقت های خدا.
بر صراط تمثیل وفق حصول تفهیم، گزاره «داریوش سجّادی روزنامه نگار است» یک گزاره خبری است که موید و معرف توان بالقوه «داریوش سجّادی» در امر روزنامه نگاری است.
قدر مسلم «داریوش سجّادی روزنامه نگار» را اگر در یک جزیره متروکه و خالی از سکنه هم بگذارند ارزنی خدشه در ذات روزنامه نگارانه وی عارض نخواهد شد. اما همین ذات و توان خدشه ناپذیر روزنامه نگارانه زمانی می تواند به «داریوش سجّادی» حظ روحی و بهجت روانی برساند که «سجّادی مزبور» بتواند آن ذات بالقوه را مشمول فعلیت کند.
سجّادی مزبور برای حصول چنان فعلیتی و بروز ظرفیت خالقانه خود در امر روزنامه نگاری ابتدا به ساکن موظف است تا برای خود «روزنامه خوانی» را فرض و خلق کند تا به اعتبار یابش مرجع اشاره آن ضمیر «سجّادی مزبور» بتواند موجودیت و خلاقیت روزنامه نگارانه خود را به حَیـّز انتفاع برساند و با بهره وری از خوشآیند یا ناخوشآیند روزنامه خوانانش و تغذیه هاضمه روزنامه خواهانه ایشان از خلاقیت خود محظوظ و تنهائی خود را به شراکت بگذارد!
روزنامه نگاری در خلاء فاقد حظ و عاجز از فهم است.
«ویلسون» تنها یک توپ والیبال منقوش به صورت انسان برای «تام هنکس» در Cast Away نبود.
ویلسون مخلوق «تام هنکس» بود برای بیرون آوردن خود از تنهائی و برخورداریش از شاهدی بمنظور رویت توانمندی ها و خلاقیت های آن «تنها ماندگی» لاجرم اش در آن جزیره «بیدرکجائی»!
به زبان استعاره:
خدائی که تنها بود و نیاز به آئینه ای داشت تا قد رعنای خود را در آن ببیند لاجرم خود را در خلقت هایش تکثیر کرد تا در «چشم شاهد» با رویت آن همه توانائی به تنهائی یکتایانه خود ببالد! (*)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ در مورد چیستی «چشم شاهد» به بخش هشتم از مقاله «یکتایش» رجوع فرمائید.


۱ نظر:

كامبيز خان گفت...

حضرت سجادى، اينكه چرا زندگى وجود دارد وهدف خلقت چيست، پرسشى اساسى ايست كه قرنها متفكران را برأى يافتن پاسخى مناسب مشغول كرده است. متفكران لامذهب ودنياگرا هدفى جز بى هدفى نمىبينند. اگر نظر شما را بپذيريم، چاره اى از پذيرفتن اين نكته نيست كه خدا هم نياز دارد با خلق زندگى از تنهايى بدرآيد ، تحسين شود وحوصله آش سر نرود. در اين صورت خدا هم نيازمند است و اين خلاف باور ماست كه خدا بى نياز است. شايد اين يكى از اساسى ترين استدلالتى است كه در هجوم فرهنگى در بين جوانان جا افتاده است. و متفكران مسلمان پاسخى در خور و رسا به اين سوْال اساسى نداده اند و صرفا مى گويند إنسانها بايد خليفته الآه شوند؛ اما نمى گويند أصلا چرا اينهمه درد و رنج ؟ وغيره.
ايام بكام