۱۳۹۶ آبان ۲۸, یکشنبه

شما بیمارید!



بعد از انتشار پست «افسانه وصیتنامه» که تعریضی بود به ادعای رُبایش وصیت نامه اکبر هاشمی رفسنجانی و تاکیدم بر این نکته که وصیتنامه مزبور چیزی جز افسانه نیست و چنین وصیتنامه ای وجود خارجی ندارد! اکنون و به سنت مالوف سایت انصاف نیوز از منتهی الیه کلنی هاشمی پرستان ضمن بازنشر «افسانه وصیتنامه» در تیتر منتشره اش آورده: همسوی دزد احتمالی: «هاشمی وصیت‌نامه نداشت» و بدینوسیله سایت مزبور بر این شائبه دامن زده که اولا مقتدای ایشان وصیتنامه ای نوشته بوده و ثانیا با توجه به جمع آوری اسناد دفتر آقای هاشمی توسط مسئولین امنیتی مربوطه در «فردای فقدان ایشان» انصاف نیوز نامحسوس چنین القا کرده که وصیتنامه مفروض توسط نظام ربوده شده! (*)

حال این که هاشمی وصیتنامه نوشته و به هیچ کس نیز چیزی بابت آن وصیتنامه نگفته از شعبده هائی است که تشریح اش بر عهده هاشمی پرستان مزبور است.

اما آنچه که به اینجانب باز می گردد اصرار همیشگی انصاف نیوز به توصیف معنادار اینجانب از طریق اطلاق عنوان «بلاگر ایرانی آمریکایی همسو با جریان احمدی نژاد» است که حسب انکشاف انصاف نیوز از چند سال پیش یکباره مواضعی علیه مرحوم آیت الله هاشمی گرفته ام.

هر چند طی سفر اخیرم به ایران و مصاحبه تفصیلی ام با همین سایت به ایشان تفهیم کردم سواد حقوقی شان از مفهوم تابعیت نحیفانه است و به همین دلیل اگر فرض را بر حسن نیت بگذاریم آنگاه باید ادعای آمریکائی بودن اینجانب توسط آن سایت را تنها به حساب بازیگوشی مشتی جوان جویای نام قرار داد. (۱)

اما نکته دوم اصرار این سایت به این مطلب است که سجادی ابتدا مانند ایشان «هاشمی چی» بوده و یکباره و در میان راه حلقه دلشدگان حضرت استوانه را ترک و به احمدی نژادیان پیوسته!

هر چند در همان مصاحبه تفصیلی به مدیر سایت معروض داشتم در حوزه اطلاع رسانی القای دروغ به مخاطب کردن بی اخلاقی است و نمی توانید بدون ارائه بینه اینجانب را فریبکارانه به مخاطبان تان باژگونه معرفی کنید اما اصرار ایشان به پیمودن این رذالت قلمی را نمی توان چیزی جز بیماری شناخته شده بخش معناداری از ایرانیان تلقی و محسوب کرد.

خیر جناب آقای شفیعیان

حضور بنده در مطبوعات کشور حضوری با شناسنامه بوده و از سال ۶۶ که مقالات اینجانب در مطبوعات کشور منتشر شده امضای اینجانب پای تمام مقالاتم حک شده و اگر تنها یک مقاله با امضای اینجانب یافتید که موید «هاشمی چی» بودن اینجانب باشد در آن صورت اینجانب نیز متعهد خواهم شد تا عرصه روزنامه نگاری را برای همیشه ترک کنم.

خیر جناب شفیعیان

اکبر هاشمی رفسنجانی برای اینجانب تنها «اکبر هاشمی رفسنجانی» است و برخلاف هاشمی پرستان اینجانب هرگز نه ایشان را تقدیس کرده و نه توفیق کسب صله از آن معظم له را داشته ام و از ابتدای ورودش به کاخ ریاست جمهوری در سال ۶۸ تا روز تمام شدنش! منتقد رفتار و گفتار و سیاست های متخذه مشارالیه بوده ام.

این که همواره اصرار دارید اینجانب را بلاگر ایرانی آمریکائی هم سو با احمدی نژاد القا فرمائید چنین امری موید آن است که ناخواسته ابتلای تان به یک بیماری بدخیم و شناخته شده نزد کثیری از ایرانیان را اثبات و هویدا و نشانه گذاری می فرمائید.

خیر جناب شفیعیان!

من احمدی نژادچی نیستم، هم چنان که از شمایان نیز نیستم!

جناب شفیعیان

من از احمدی نژاد متنفر نیستم! هم چنان که از شما و شمایان نیز متنفر نیستم!

جناب شفیعیان

من علاقه ای هم به احمدی نژاد ندارم هم چنان که علاقه ای نیز به شما و شمایان نیز ندارم.

اما پیش تر هم گفته ام که احمدی نژاد از یک جهت برای بنده برخوردار از جذابیتی بالا بوده و هست.

جذابیت مزبور محصول ظرفیت و استعداد بالای ایشان در برون ریخت نفرتی هیستریک و کهیری چندش آور و مشمئز کننده از خود نزد بخش معناداری از ایرانیان می باشد.
کهیری که بشکلی قابل استناد توانسته «احمدی نژاد» را به برند و نماد و شاخص اختلال شخصیت روانی بخش بزرگ و معناداری از ایرانیان مُبدل کند.

نفرت از احمدی نژاد را می توان در عداد روان نژندی هائی منسوب به خانواده «عقده آدونیس» ریشه یابی کرد. کمپلکسی که طی آن عنصر مبتلابه دچار ستیزندگی و نفرت از خود (Self Hatred) یا نفرت از بدن یا بخش هائی از بدن خود می شود و بمنظور فائق آمدن بر این نفرت، متوسل به نفی خود و یا نفی بخش مورد اکراه از بدن خود شده و متقابلا با تشبث به تخیلی آرمانی از شمای خود و باور به این شمای تخیلی، برای خود تشفی خاطر می آفریند.
تخیلی که مخملباف در «نون و گلدون» به خوبی آن را در ماجرای آن عاقله مرد سیه چرده و چشم و ابرو مشکی به تصویر کشید که در یابش و گزینش طفلی «مشابه کودکی خود» از میانه کودکان مختلف حاضر در صحنه برخلاف انتظار دست بر روی کودکی زاغ و بور و روشن پوست می گذارد تا از این طریق کراهت خود از خاستگاه اش و ارادت خود به قبله گاه اش را احراز و التیام نماید. (۲)

جناب آقای شفیعیان

من متوجه نفرت شمایان از احمدی نژاد هستم اما این نفرت قبل از آنکه ناشی از اعمال احمدی نژاد باشد ریشه در بیماری تاریخی خودتان دارد.

بیماری که پیش تر از آن تحت عنوان «ایدئولوژی شیطانی» یاد کردم که فرد مبتلابه بمثابه کرگدن یونسکو دچار مسخ شدگی می گردد.

این مبتلایان به شیطانیزم اند که مانند شیطان ذات اندیشانه از «تفاوت» اخذ «تمایز» می کنند و به اعتبار «ذات از آتش خود» متفرعنانه در مقام تخفیف ذات خاک سرشتانه انسان برمی آیند.

در چنین بدآیندی، منطق شیطان ناظر بر «ارزشگذاری خویش کامانه» بر تفاوت های «هستی شناسانه» است.

ایدئولوژی که طی آن تفاوت های ریخت شناسانه ( مورفولوژیک ـ Morphologic) ملاک ارجحیت های ارزش داورانه قرار می گیرد و پیرو چنین تفرعنی است که مبتلایان «تفاوت» را منشاء «تمایز» قرار می دهند. (۳)

جناب شفیعیان

مطابق همین ابتلای تان به آفت شیطانیزم است که در دوگانه «محمودیان ـ نامحمودیان» سرگشته مانده و مانند سفاهت «جورج بوش پسر» معتقدید هر که با ما نیست بر ما است!

خیر جناب شفیعیان من از شما نیستم! اما از احمدی نژادیان هم نیستم.

جسارتا ماجرای شمایان عبرت آن استری است که همواره در یک نقطه ثابت از طویله تعلیفش می کردند و وقتی یک بار در دو نقطه مختلف از طویله علوفه گذاشتند آن زبان بسته در برزخ تخیُر این بار مبتلابه بلاتکلیفی و بی ارادگی شد و در عجز تصمیم گیری نهایتا از گرسنگی مُرد!

زبان بسته آنچه که می دانست همان چیزی بود که شیطان زدگان می دانند:

علوفه تنها باید در یک نقطه طویله باشد! در غیر این صورت آنچه هست دیگر علوفه نیست!

جناب شفیعیان

نقل این حرف ها نیست! نه آنکه اینجانب نتوانم مراتب سالوسی از آن خدا بیامرز را تفطن یابم.

خیر . ما نیز شاید نخورده باشیم نان گندم اما به کفایت دیده ایم در دست مردم!

لاکن ما «بد» نبودیم، «بلد» نبودیم!

زیاده جسارت است و ایام مستدام.
ارادتمند ـ داریوش سجادی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همسوی دزد احتمالی: «هاشمی وصیت‌نامه نداشت»

۱ـ مصاحبه ام با انصاف نیوز

۲ـ توضیحات بیشتر را در مقاله «کهیر
» ببینید

۳ـ مقاله ایدئولوژی شیطانی



...........................................



داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱ نظر:

ناشناس گفت...

جناب سجادی
فیلم مصاحبه تان با سایت انصاف!!!نیوز را دیدم.
حقا که از نحافت سواد سیاسی مصاحبه گر در تعجب شدم.
واقعا که چه صبری داشتید که چنین مصاحبه ای را تحمل کردید.
آنجا که برای مصاحبه گر، مواردی را جز به جز توضیح میدادید و خطایش را گوشزد میکردید ولی وی همچنان به ادعای خویش اصرار میورزید، واقعا اسفبار بود.