۱۳۹۷ دی ۱۰, دوشنبه

اشراف فقیر!



سعید حجاریان اخیرا جهت ورود اصلاح طلبان به انتخابات بعدی ضمن طعنه غیرمستقیم به حسن روحانی،گفته:

پروژه اصلاحات به انتخابات گره نخورده زیرا انتخابات به‌معنای کنونی آن، مصداق گدایی قدرت است. اصلاحات صدقه‌بگیر نیست و اگر مکنت دارد باید با اتکا بر آن به بازار سیاست برود. اگر پول بازار سیاست را نداشتیم باید تلاش کنیم آن را کسب کنیم نه آنکه به هر جنس بُنجلی تن دهیم.

حجاریان «درست» می گوید اما درست «نمی‌بیند» یا درست «نمی تواند ببیند» یا درست «نمی‌خواهد ببیند»!

مشکل ایشان آنست که پول بازار سیاست شان «ریال» نیست و با «ارز خارجی» عزم ابتیاع متاع از بازار داخلی دارند!

محمد خاتمی صادقانه سال ۹۴ اذعان داشت:

باید قبول کنیم که بسیاری از افراد هوادار ما کلیت نظام رو قبول ندارند و با اینها اصلاح ممکن نیست.

این تناقضی است که سازمان اصلاح طلبی موجود در ایران مدت هاست بدان مبتلا شده و خواست بدنه اجتماعی‌شان چیزهائی را از بازار سیاست در ایران طلب می کنند که با دلار قابل خرید است و نه ریال!

خواست ها و خوانش ها و خواهش‌هائی که دقیقا در نقطه مقابل هندسه و مفروضه و محروسه حکومت و «ایرانیان قائم بر حکومت» تعریف شده.

این تناقض «سازمان مدعی اصلاح طلبی» در ایران را از ۸۸ بلاگردان خود کرده و در حالی که موسوی در شعارهایش بازتولید ایام طلائی دوران امام را اشعار می داشت و مدعی دفاع از سرحدات و مفردات و محکمات «امام و اسلام و انقلاب و نظام» بود بدنه اجتماعی‌شان در کف خیابان همان اربعه «امام و اسلام و نظام و انقلاب» را نفی می کردند و از این «رابعه» انزجار و تبری جُسته و می جویند.

بدین منوال مشکل اجناس «برند» حجاریان در مقابل بنجلات موجود در بازار سیاست ناموجود بودن آن کالاهای برند در بازاری است که تجارتش با واحد ریال برسمیت شناخته شده و نمیتوان با دلار خارجی از چنین بازاری، امتعه یا امکنه یا اطعمه یا اشربه اقشاری را مطالبه‌گری کرد که اساسا در منوی این تجارتخانه آن «اقلام» موجودیت و موضوعیت و مشروعیت و محوریت و مقبولیت ندارند.

#داریوش_سجادی

۱۳۹۷ دی ۵, چهارشنبه

شهدای تایتانیک!



به روایت متواتر بهترین حمله برای تخریب یک پدیده، دفاع بد کردن از آن پدیده است!

واکنش یاسر هاشمی بمنظور دفاع از پدر و در ارتباط با مستند «هاشمی زنده است» هر چند قابل درک است اما محتوای اظهاراتش را می توان در فورمت «دفاع بد از پدر» فهم کرد که تالی فاسد داشته و ناخواسته بر دوز تخریب ابوی افزوده‌اند.

آقا یاسر توجه نداشته که مسائل سیاسی و نقش هاشمی رفسنجانی در آن منظومه را نمی توان با عِرق «پدر و پسری» مکیال کرد. همین تعلقات خاطر و دلبستگی های نسبی است که یاسر را در دفاع از پدر مبتلابه تنگی قافیه کرده و برای اثبات رستگاری ابوی شاذیانه به روایت مُعوج «آب شهیدی» توسل فرموده اند!

یاسر هاشمی: در روایت داریم که مرگ در آب؛ اجر شهادت دارد!

استنادی که لابد استناجش به رستگاری قهری فرزند نوح و ایضا مسافران مغروق تایتانیک نیز منجر خواهد شد!؟

هر چند «یاسر» در دفاع از ابوی دچار نحافت استدلال شده اما مشارالیه این توفیق را نیز داشته تا در نقد مستند «هاشمی زنده است» از میان همه موارد قابل وثوق دست بر روی ضعیف ترین حلقه مستند مزبور گذاشته و اعتبار کل اثر را با تکیه بر مجعول بودن «استخر فرح» زیر سوال ببرد.

قطعا یاسر در «دفاع از پدر با توسل به هر شیوه ای» آن هم به اعتبار سنت «هاشمی ستائی» مسبوق به سابقه در خاندان هاشمی «جائزالترفند‌» است اما این نافی مسئولیت سازندگان مستند مزبور نیست که آن اثر ارزشمند را در فریمی بی‌ارزش (استخر فرح) چینش کرده اند تا اینک «یاسران» بتوانند بدون توجه به مفردات قابل وثوق و جدی آن مستند، از «آب آن استخر» بمنظور تظهیر عملکرد پدر بهره برده و شهیدسازی فرمایند!

قطعا هاشمی نه قدیس است و نه ابلیس و پکیجی است که می توان عملکردش را نقد کرد و اشتباهات و آسیب هایش به نظام و انقلاب و مملکت را در کنار توفیقاتش حلاجی کارشناسانه کرد.

اما نباید با چنین سهل انگاری‌ها فرصت قدیس سازی برای پرستش‌گران هاشمی رفسنجانی را فراهم کرد.

#داریوش_سجادی

...

۱۳۹۷ مهر ۱۶, دوشنبه

توهم‌های قهرمانانه!



پروانه سلحشوری نماینده هیجان زده مجلس در پیغامی جوان‌سرانه و «قهرمان اندیشانه از خود» رای مثبت‌اش به FATF را اسباب افتخارش بابت برائت‌اش از حامیان ترور در ایران و جهان نامیده!

خیر سرکار خانم سلحشوری!

هر چند سیاست به صفت ظاهر جذاب و عوامپذیر است اما همزمان دانشی است برخوردار از ظرائف و پیچیدگی‌هائی تخصصی که فقدان تفطن شما و امثال شما بدآن ظرائف منجر به آن می شود تا خام‌آندیشانه خیانت را خدمت فهم کرده و بالتبع دچار خلسه «قهرمان بینی» از خود شوید.

سرکار علیه!

جنابعالی زمانی می‌توانستید بابت آن رای ننگین به خود ببالید که تا پیش از آن بین خود و مدعیان غربی به فهم و درکی مشترک از تروریست می رسیدید!

وقتی بدون برخورداری از دانش تخصصی سیاست تا آن اندازهیجان زده و مشعوف از رای ننگین‌تان به FATF می شوید لاجرم نمی فهمید که مًراد ناجوانمردانه غربیان از تحمیل FATF به ایران و تشجیع ایران به احتراز از گروه‌های تروریستی اطلاق این واژه به همان سپاهی است که مطابق قانون اساسی ایران تضمین کننده سرحدات سرزمینی و اعتقادی انقلاب اسلامی و تمهید کننده امنیت شهروندان و حمایت کننده از محرومان و مظلومان جهان است.

سرکار خانم سلحشوری!

اگر بازی کردن در زمین دشمن برای جنابعالی اسباب افتخار است لاجرم مستوجب شماتت و طبابت‌اید!

شایسته است جنابعالی و دیگر هم قطاران مفتخر به رای مثبت‌شان به FATF ضمن کسب حداقل‌های درک و دانش و تخضص سیاست بفرمائید چرا قبل از «احراز مقام قهرمانی‌تان» از دول راقیه مدعی FATF نپرسیدید اگر تروریست و کمک مالی به تروریست بد است در آن صورت فرقه ضاله و تروریستی مریم رجوی در قلب اروپا چه غلطی می کند که رسما در فرانسه دفتر داشته و با پول کثیف ریاض فربه می شود و بولتون و جولیانی (مشاور امنیت ملی و وکیل ترامپ) رسما و علنا در میتینگ‌های سیاسی آن وحوش آدم‌خوار، لن‌ترانی می کنند.

کاش شورای نگهبان در احراز صلاحیت نمایندگان مجلس بجای تحقیقات نالازم و حساسیت‌های جانبی لااقل درخواست دو واحد تخصص علوم سیاسی از شائقان به نشستن بر کُرسی‌های پارلمان ایران را در دستور کار خود قرار می داد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
https://eitaa.com/dariushsajjadi1344

۱۳۹۷ مهر ۱۱, چهارشنبه

کثیف‌ترین ایرانی!


جمشید اسدی با تایتل دکترای اقتصاد و استادی دانشگاه پدیده منحصر بفرد بحران اقتصادی اخیر در ایران بود که در مبتذل‌ترین شکل ممکن مردم را تشجیع به خرید و انباشت هر چه بیشتر اقلام خوراکی در پستوی منازل کرد تا بعد از گران شدن بتوانند آن اقلام را بفروشند!

همه نبوغ این اندیشمند‌نمای ایرانی بعد از سالها تحصیل و مطالعه و تدریس معادل نبوغ «مش صفر» باغبان ساده و بی‌آلایش ما بود که بدون طی تحصیلات عالیه همواره و در ناملایمات اقتصادی تنها چیزی که به عقلش می‌رسید همان چیزی بود که به عقل جمشید اسدی می رسد و آن خرید و انباشت بُنشن و حبوبات و آرد و روغن بود. لاکن مش صفر آن اقلام را برای مصرف در روز مبادا می‌انباشت نه آنکه به توصیه آن «جمشید اسدی» با انباشته هاش دکان باز کنه!

اون وقت به اینها هم میگن فرار مغزها!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ مهر ۱۰, سه‌شنبه

لیوان‌های ظریف!


دکتر ظریف در مصاحبه با نشریه نیویورکر در پاسخ به سؤالی در خصوص پیش‌بینی ایشان از آینده روابط ایران و آمریکا اظهار داشته اند:

ما در دنیای احتمالات زندگی می‌کنیم چون هیچ‌چیز ناممکن نیست ولی هنوز هم باید ماند و دید.

ظاهرا ریاضیات «دکتر» ضعیف بوده که تعهدات طرف خودمان در برجام را بصورت قطعی و دفعی دادن رفت و محتملانه چشم انتظار دست تفقد طرف آمریکائی برای عملیاتی کردن تعهدات‌شان نشستند!

میگن دکتر ظریف هنگام خواب دو لیوان یکی خالی و یکی پر از آب بالای سرش می گذارد!

و وقتی از ایشان پرسیدن لیوان آب برای چیست؟ دکتر فرمودند:

اومدیم و تشنه ام شد!

پرسیدن لیوان خالی برای چیست؟ فرمودند:

ما در دنیای احتمالات زندگی می کنیم و اومدیم و تشنه ام نشد!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

داریوش سجادی

@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ مهر ۶, جمعه

خیارپلو!




بمب خبری نتانیاهو از انبار هسته ای ایران در تورقوزآباد(!) در کمتر از ساعاتی مبدل به بمب خنده شد.

بچه که بودیم و «اسم فامیل» بازی می کردیم برای برنده شدن هر چی به ذهنمون می آمد، می نوشتیم و زود استُپ می کردیم تا جائی که برای غذا می نوشتیم «خیارپلو» (!) وقتی هم اعتراض می کردن خیارپلو که غذا نیست شیطنت‌آمیزانه می گفتیم:

مامان می پزه!!!

حالا حکایت نتانیاهو شده و زبان بسته برای متهم کردن ایران هر جفنگی که مامانش در موساد بهش می‌ده، برمی‌داره و می‌آره در سازمان ملل و با منتربازی خودشو مضحکه افکار عمومی می کنه!

آقای نتانیاهو!

امنیتی های ایران که تا آن اندازه متبحرن که تونستن وزیر کابینه شما رو مبدل به جاسوس ایران کنن! انقدر هم زیرکی توام با شیطنت دارن تا اون جاسوس دستگیره شده تان (؟) را در تور خود انداخته و از طریق ایشان موسادتان رو سر کار بگذارن و بنام ایشان «تورغوزآباد» رو به عنوان کشفی مهم از محل اختفای فعالیت اتمی ایران به شما قالب کنن و بعد هم با اعلام دستگیری جاسوس تان از پخمگی شما بهره برده و حضرتعالی و موسادتان را به یقین برسانند که تورقوزآباد همان خیارپلوی مفروض دنیای کودکی ما است!

آقای نتانیاهو!

جهد ناشی از غیظ شما از ایران و تلاش تان به هر بهائی جهت کسب شهرت تان به عنوان یک «ضد ایرانی» قابل فهم است.

اما عزیز دل برادر!

شهرت طلبی هم قواعد خود را دارد. شایسته نیست مانند لایه اُزن که برای شهرت ماتحت خود را پاره کرد جنابعالی نیز متوسل به اُزن درمانی شوید!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ مهر ۳, سه‌شنبه

از اوبامای مودب تا روحانی دوست داشتنی!


در حد فاصل سپتامبر ۲۰۱۳ که طی آن حسن روحانی بعد از تماس تلفنی با اوباما مبتلابه «مودب بینی اوباما» شد تا سپتامبر ۲۰۱۸ که اینک و این بار ترامپ در رویت سیمای روحانی «دوست داشتنی بودن روحانی» را کاشف شد، یک ویژگی مشترک مشهود است.

ظاهرا همان چیزی که در ۲۰۱۳ روحانی را به «مودب بودن اوباما» صرافت کرد اینک و در ۲۰۱۸ همان چیز توانسته ترامپ را به «دوست داشتنی بودن روحانی» دلالت کند!

نیاز تاکتیکی جهت موفقیت استراتژیکی همان چیزی است که در ۹۲ روحانی را برای موفقیت‌اش در گشایش مذاکرات هسته ای متوسل به چرب زبانی برای اوباما می‌کرد و اینک همان «نیاز» در ۹۷ و بمنظور گشایش بخت جمهوری خواهان در انتخابات کنگره، ترامپ را به شیرین بیانی برای روحانی مرتکب می کند.

اصرار ترامپ به نشست با روحانی ناشی از این واقعیت بود که ريس جمهور آمریکا و جمهوریخواهان در حال حاضر وضعیت نامساعدی در افکار عمومی آمریکا دارند و با حفظ همین وضعیت، شکست ایشان در انتخابات پیش روی کنگره تقریبا قطعی است مگر آنکه ترامپ در فرصت باقیمانده بتواند جهت تغییر افکارعمومی برگ برنده ای را بر روی میز بگذارد.

بر این اساس ترامپ تمایل داشت از فرصت حضور روحانی در نیویورک استفاده کرده و با ترتیب نشستی ولو از «موضع قلدرانه» و بدون توجه به نتایج آن نشست «صرف برگزاری آن نشست» را با این بسته بندی به افکار عمومی در آمریکا بفروشد که: توانستم همانند کره شمالی، ایران را نیز از موضع قدرت و با حربه تحریم، پای میز مذاکره بنشانم.

تا همین اندازه برای ترامپ کفایت می کرد تا از این طریق شاکله خود در باصره آمریکائیان را در قامت «رئیس جمهور مقتدر و موفق» بازتولید و بدینوسیله برای موفقیت جمهوریخواهان در انتخابات کنگره، گشایشی فراهم کند.

رویکردی که در کریدورهای سازمان ملل مورد وثوق لایه‌هائی از «سمپات‌های روحانی» نیز قرار داشت و ایشان نیز کوشیدند از استیصال ترامپ بهره برده و ضرورت نشست و امتیازگیری از ترامپ را به محافل تصمیم ساز نظام در داخل ایران پمپ کنند!

مقاله «نیاز روحانی و ترامپ به حرف زدن» منتشره در روزنامه نیویورک تایمز ۵ سپتامبر (Trump and Rouhani Need to Talk) در کنار انتقال پیام این مقاله به تصمیم سازان نظام از طریق «آقایانی» که در ایران به خوش نشینی در محافل سیاسی اشتهار دارند! آن هم بمنظور متقاعد کردن حکومت به ضرورت این نشست، جهد وافری بود که نهایتا قرار بود به نشستی خصوصی بین روسای جمهور ایران و آمریکا و با دعوت و میزبانی دبیرکل سازمان ملل در حاشیه مجمع عمومی سازمان در نیویورک منجر شود.

ظاهرا همه چیز نیز بر وفق مراد بود جز آنکه در آخرین لحظه، ثلاثی نئوکان‌های جنگ طلب (پمپئو ـ بولتون ـ هیلی) توانستند به لطف اتحاد استراتژیک شان با حکام ریاض و از طریق توسل به عملیات تروریستی ۳۱ شهریور در اهواز بموقع زیر میز آن نشست طراحی شده زده و با رادیکال کردن اتمسفر سیاسی بین «دولت منفعل ایران» و «ترامپ بیزینسمن آمریکا» توپ را کماکان در زمین «براندازان» نگاه دارند.

اظهارات ترامپ در رواق سازمان ملل و قبل از سخنرانیش در مجمع عمومی مبنی بر آنکه «ایرانی‌ها می خواهند با من ملاقات کنند اما پیش از آن باید لحن خود را تغییر دهند» نشان از آن دارد «دوست داشتنی بودن روحانی برای ترامپ» طریقیت داشت و نه موضوعیت و انقضای زود هنگام تاریخ مصرف آن «دوست داشتنی بودن» موید آنست که بدون لحاظ مومنتوم «تل‌آویو ـ ریاض ـ نئوکان» دست «ترامپ و سمپات های روحانی» برای بازی کردن در قمار سیاست چندان باز نیست. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
https://eitaa.com/dariushsajjadi1344

۱۳۹۷ مهر ۱, یکشنبه

زندگی در لجن!




اظهارات علی اصغر رمضانپور سردبیر خبر در تلویزیون سعودی «ایران اینترنشنال» در توجیه روائی تریبون دادن به تروریست های الاحواز که ۲۵ نفر از شهروندان خوزستان را دو روز پیش در اهواز به شهادت رساندند، حائز استفراغ است!

لینک اظهارات رمضانپور ـ http://yon.ir/tptNm

این کمال تعفن است که رمضانپوری که زمانی معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران بود اکنون تا آن درجه خوار شده که در ولع «زندگی با هر سفلگی» از گرفتن مواجب آغشته به نجاست حکام ریاض در تلویزیون تابعه شیوخ عربستان کمترین حظ ناخوشآیندی نمی‌برد!

زمانی دکتر علی شریعتی شکوه می کرد که «وه چه زشت است مُردن در بستر آن هم به ضرب اسهال»!

و اکنون باید جمله ایشان را بدین منوال تبصره زد که:

وه چه زشت است زندگی در لجن زار آن هم به ضرب تناول لقمه های نجس و حرام حکام ریاض!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

داریوش سجادی

@dariushsajjadi44

وزیر بیمار است!




آقای وزیر بهداشت در پاسخ به درخواست کمک یک شهروند بیمار و ناتوان از تهیه هزینه درمان، از سر سیری خطاب به ایشان بذله می فرمایند! (ویدئوی ضمیمه را ببینید)

جناب وزیر - دست انداختن یک شهروند مستاصل که به بمنظور کسب کمک به شما پناه آورده، کمال بی‌شرمی است.

بی‌شرمی است که از موضعی خُلدآشیانه آلام شهروندان را دستمایه خودشیرینی و تخفیف آن بینوایان قرار دهید.

ساختن بذله از رنج و استیصال شهروند نشان دهنده آن است که وزیر بیماری‌ها خودش بیمار است.

بیماری آن شهروند اگر بقول وزیر مربوطه با «خود مالیدن» حل می شود، متعاقبا وزیر بیماری که از موضع خدایگان ـ بنده شهروندان را دست می‌اندازد را چگونه باید «مالاند» تا شفای عاجل حاصل گردد؟

ظاهرا وزیر مربوطه از شدت تنعم مبتلا به کسالت ماری آنتوانت همسر لوئی شانزدهم در انقلاب کبیر فرانسه شده اند که از منتهی الیه برج عاج نشینی وقتی مطلع شد شورش مردم بدلیل آن است که نانی در سفره ندارند معظم له خیراندیشانه توصیه فرمودند:

خوب بجای نان بروند بیسکویت بخورند!

جناب وزیر!

معروف است مال باخته ای به قاضی شکایت بُرد که شب گذشته وقتی خواب بودم منزلم را دزد زده. قاضی پرسید چرا هنگام حضور دزدها خواب بودی؟ مال باخته گفت تصور کردم مسئولین امنیت کشورم بیدارند!

جناب وزیر توقع مردم از شما مرهم گذاشتن بر دردهای‌شان است شایسته است بجای دلقک بازی به مسئولیت‌های محوله تان بپردازید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۳۰, جمعه

انقلاب کردن، یا انقلاب ساختن!؟ مسئله این است!


انقلاب در نقطه مقابل رفورم، خیزشی خودجوش و درون جوش و فراگیر نزد ملتی است که فصل مشترک‌شان رنجوری ناشی از بدجوری نظم موجود بمنظور تحصیل نظم مطلوب‌شان است.

تباین انقلاب و رفورم را می توان در دنیای شیمی با تباین عمل اکسیداسیون و موتاسیون شبیه سازی کرد. بر این منوال منطق انقلاب به موتاسیونی می ماند که پدیده را از حیث خصلت و صفات بشکلی درون جوش دچار استحاله و تغییر محتوائی و دفعی می کند. برخلاف فرآیند اکسیداسیون که با «حفظ ساختار مولکولی» سوژه محکوم به تغییر می‌گردد.

انقلاب اسلامی ایران نیز با لحاظ تمام استانداردهای ریخت شناسانه و معرفت شناسانه تکانشی ساختارشکنانه بود که نطفه‌اش در رَحِم «ناکارآمدی رژیم پهلوی» منعقد و بدون نیاز به سزارین بصورت طبعی و بومی رشد کرد و بموقع نیز بصورت طبیعی زایمان شد.

آنی که در حال حاضر با حمایت و مدیریت آمریکا از طریق تحریم‌های اقتصادی و لجستیک عوامل میدانی و ایرانی‌اش در داخل و خارج از کشور سازماندهی می شود هر چه که هست انقلاب نیست و کوششی را می ماند تا از طریق تحمیل بحران معیشت و نشاندن شهروند در زمین استیصال و فلاکت بتوانند جمهوری اسلامی را از درون مبتلا به آنتروپی کند.

نقشه واشنگتن برای تحقق فروپاشی در دستور کارش نمونه شبیه سازی شده از «تراژدی کربلا» است.

واشنگتن بجای انقلاب کردن در ایران بدنبال انقلاب ساختن در ایران است و چون می داند «انقلاب» ساختنی و «بفرموده» نیست لاجرم می کوشد با لقاح مصنوعی شهروند اسیر معیشت شده در ایران را «کوفی سازی» کرده تا در بهترین بزنگاه با توسل به سنت «شمرانگی» جمهوری اسلامی را فروپاشی نموده و بدین طریق نوزاد ناقص الخلقه‌اش را در ساختار سیاسی ایران، سزارین کند.

بر این منوال اپوزیسیون در ایران اسم مستعار روند کوفی‌سازی از شهروندان است تا از این طریق بتوانند شهروندان را به صرافت خستگی از مقاومت و پذیرش زعامت آمریکا دلالت کنند.

تحمیل «بحران معیشت» یگانه کارت قدرتمند آمریکا در این «انقلاب ساختن» نیست و برگ برنده دوم آمریکائی‌ها التفات ایشان به کارآمدی «سنت شمرانگی» در مصاف مزبور است.

شمرانگی تالی فاسد نفوذ امیرانی در اندازه «شمر ابن ذی‌الجوشن» به بدنه حکومت «علی ابن ابیطالب» در کوفه بود که سالها بعد توانست به اعتبار کاریر سیاسی خود با به شهادت رساندن «حسین ابن علی» انقلاب رسول الله در مکه را بعد از هفتاد سال با موفقیت در کربلا ذبح کنند.

تراژدی کربلا فرجام محتوم نفوذ شمر‌ها در حلقه حکومت «علی ابن ابیطالب» بود که این فرصت را فراهم کرد تا هفتاد سال بعد یزیدیان را با نفوذیان علیه انقلاب رسول الله به هم افزائی برساند.

امری که حسب ظواهر بار دیگر و این بار در دستور کار کاخ سفید و اپوزیسیون کوفی و شمران نفوذی در جمهوری اسلامی، قرار گرفته!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۲۹, پنجشنبه

نجس ها!


مُشتی پیرمرد فسیل در کنار چند پتیاره عجوزه در جوار سینه زنان و عزاداران حسینی در تورنتوی کانادا با منحط ترین شکل ممکن اقدام به رقاصی و با رکیک‌ترین و شنیع‌ترین ادبیات هرزگی به ساحت پاک و منزه امام سوم شیعیان اسائه ادب می کنند و از وجنات و سکنات‌شان چنان مشهود است که از این همه قحبگی فکری، حظ غرگی ذهنی می‌برند!

ویدئوی این «کارناوال کثافت» در فضای نت موجود است و شایسته نیست این مکان را با انتشارش نجس کنم.

من قبل از آنکه به جمهوری اسلامی ایران افتخار کنم یا نکنم، افتخار می‌کنم از این لجنزار عنیف بیرونم.

افتخار می کنم که ملتم، کشورم را از وجود نجس این زباله ها پالود.

افتخار می کنم که مرگ‌تان را می بینید اما ایران را دوباره و هرگز نمی بینید.

بی شرفان بقول اخوان ثالث «نطفه‌شان» شاید نطفه زال زر است

لیک کشتگاه و رستگا‌شان نیست رودابه

...................................................

بمیرید بمیرید در این گند بمیرید

در این گند چو مُردید، به استنجا رسیدید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۲۷, سه‌شنبه

الللکی میگه!




تتلو گیت بصورتی قابل توقع یک بار دیگر جنگ حیدری ـ نعمتی بین دو جناح سیاسی ایران را دامن زد بدون آنکه چنین نزاعی توان آن را داشته باشد تا مدعیان را به قدر ارزنی برخوردار از اصالت و صداقت کند.

هر چند در شناعت غیر قابل انکار سفیهی بنام «تتلو» و رکاکت وی به ساحت امام سوم شیعیان جای کمترین شبهه نیست اما محل نزاع به دل نچسبیدن پرخاشگری کسانی است که خیز برداشته تا از این ماجرا جهت تسویه حساب سیاسی با جناح مقابل بهره‌برداری کنند.

استغاثه «افشین علا» نمونه بارزی از همین ابراز بی تابی‌های نامسموع است که فرموده اند:

چگونه تاب سکوت بیاورم، وقتی در سالهای اخیر حتی امثال این جانورهای منحوس و نجس نیز بر صدر نشانده شدند! و این در حالی بود که چه بسیار هنرمندان عرش پیما و عاشقان صاحبدل، به جرم عدم همراهی با یک جریان سیاسی، رانده شدند و بی مهری‌ها دیدند و اهانت‌ها شنیدند!

خیر جناب علا!

واقعیت آنست که دو طرف ماجرا چندان علیه‌سلام نیستند و هر دو و به اقتضا در کمین چنین «کثافاتی» نشسته‌اند تا به بهانه «دفاع از مقدسات» کینه و نفرت و عقده‌های انباشته‌شان از طرف‌ مقابل را برون ریخت کنند.

تصنعی بودن و به دل ننشستن بی تابی امثال افشین علا در «تتلو گیت» از آن روست که وی در نامه اش به ایهام از شجریان تحت عنوان «هنرمند عرش پیما که بناحق رانده شده» یاد می کند در حالی که همین عرش پیما بود که در بی بی سی نزول اجلال فرمود و در حلقه گوگوش حشوخوانی کرد و در فردای شبی هم که «آن گوگوش» مانند «این تتلو» از عمق نجاست کلامی و در مستی لایعقل ناشی از «شُرب خمر بیرون از ظرفیت» با گندچاله دهانی به ساحت قدسی امام دوازدهم شیعیان اسائه ادب کرد(!) حضراتی که امروز سنگ حرمت ائمه را به سینه می زنند آن روز ماخوذ به حیا شده و مصلحت اندیشانه به ثقل سامعه و غمض عین حسابشده مبتلابه شدند!

خیر دوستان ـ الللکی میگین!

رنجوری امروزتان تصنعی بازی‌گونه بابت ناکامی تان در بازی دیروزتان است!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۲۵, یکشنبه

ما دوست و دشمن ابدی «داریم»!


هنری کیسینجر سالها پیش و با گویشی ناقدانه، آموزش سیاست در مراکز دانشگاهی کشورش را به سیستمی سترون تشبیه کرد که خروجی اش مشتی خوکچه آزمایشگاهی شده!

آفتی که نوعاً در ایران نیز دامن‌گیر ساختار آکادمیک و برون‌داد آن در عرصه مدیران و دبیران کشور شده است.

آفتی که به فونداسیون تدریس و تحصیل آکادمیک در ایران بویژه در حوزه علوم انسانی بازگشت دارد که قالباً «مونتاژ‌محور» است.

سازمان آموزش دانشگاهی در ایران مبتلا به یک رنجوری ناشی از مستمندی اندیشه است و اساسا در این سازمان «تولید اندیشه» تعلق به اقلامی دارد که نه موجود است و نه نیازی بابت آن وجود دارد.

ساختاری که غیر‌مستقیم قائل به صباوت فهم ایرانی است و یگانه راه رستگاری را قرار دادن قطعات تولیدات دانشی و وارداتی غرب بر روی خط مونتاژ و سوار کردن آن قطعات و بازتولید آن در فاهمه دانشجو و استاد ایرانی می داند.

در این ساختار اندیشه تولید نمی شود و تنها اندیشه وارداتی از غرب «شائقانه» بازیافت می شود.

یکی از برجسته ترین کالاهای فکری وارداتی که عناصر دانشگاهی ایران بدون کمترین تردید و بشکلی مهوع و چاکرسالارانه آن را ایقان کرده اند، جمله معروف لرد پالمرستون، نخست‌وزیر پیشین بریتانیا است که با فهم ماکیاولانه‌اش از سیاست قائل به آن بود که در سیاست برای یک کشور دوست و دشمن ابدی وجود ندارد و تنها منافع ابدی (ملی) وجود دارد(!)

برخلاف «یقین‌داشت»ِ ذوب شدگان در بلاهت و آویختگان به بهیمیت غرب، جمله مزبور محصول رویکرد مُلّوَنانه و خویش‌کامانه و نان به نرخ روزخوارانه برسمیت شناخته شده در حوزه تمدنی «غرب سرمایه سالار» است.

برخلاف آن در حوزه ملاحظات دین سالارانه، برای جمهوری اسلامی دوست یا دشمن ابدی موضوعیت ندارد بلکه طریقیت دارد.

جمهوری اسلامی دوست و دشمن ابدی ندارد بلکه اصول و مبانی ابدی دارد و بر اساس آن اصول و مبانی ابدی مُلزم به سیاست ورزی اخلاق محور است.

در ساختار دانش «مونتاژ محور» فهمیدن و اندیشیدن جرم است!

در این ساختار شما تنها موظفید فرمایشات کدخدا را «طوطی‌وارانه» و «شیدآوشانه» لب خوانی و بازخوانی و پیروی کنید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
https://eitaa.com/dariushsajjadi1344

۱۳۹۷ شهریور ۲۱, چهارشنبه

راهبری یا پیروی!؟


محمدرضا تاجیک در مقام تئوریسین جریان اصلاحات و در مقام آسیب شناسی اصلاحات اظهار داشته:

زمان آن فرا رسیده که ما یک نقد هستی شناسانه و شالوده شکنانه از جریان اصلاحات داشته باشیم که در این چندین سال که از عمر جریان اصلاح‌طلبی می‌گذرد کجا به کج‌راهه رفتیم و منجمد شدیم. اگر از وضعیت خود یک آسیب شناسی دقیق داشته باشیم می‌توانیم برای آینده برنامه‌ریزی کنیم که چه باید کرد و چه نباید کرد.

پیش‌تر نیز عباس عبدی گفته بود اصلاح طلبان جهت برون رفت از وضعیت انفعال باید بر سر ماجراهای سال ۸۸ تکلیف خود را با حکومت روشن کنند.

ضمن استقبال از فراخوان تاجیک اما تجویز عبدی نیز نمی تواند مُحلل مشکل اصلاحات باشد.

اگر سران اصلاحات مطابق گفته تاجیک کجروی در جریان اصلاح طلبی را قبول دارند مشکل اصلی ایشان در حال حاضر عدم تجانس بین پایگاه مردمی جنبش ایشان با بدنه مدیریتی جنبش‌شان است.

چیزی که اصلاح طلبان بدان تفطن داشته اما در بیان آن ماخوذ به حیائند آنست که سران اصلاحات کماکان اصرار دارند خود را متعهد و دلبسته و وابسته به امام و نظام و انقلاب معرفی و القاء کنند و با انتقال همین باور و شمَا از خود به نظام می کوشند سهم خود در نظام را تحفظ کنند در حالیکه در بدنه اجتماعی وابسته و پیوسته به ایشان نه تنها دلبستگی به آن سه وجود ندارد بلکه در طیف بزرگی از ایشان موج تنفر و اکراه از آن سه مشهود و مسموع است.

این تقدیر ناشی از بازی ژلاتینی سران اصلاحات با آرای خاکستری بود که محصولش اتوبوسی شد با مسافر بیش از ظرفیت و با مقاصدی ناموازی که اکنون نه این شجاعت رو به اصلاح طلبان می‌ٔدهد تا عذر مسافران ناهمراه را بخواهند و نه خود شهامت پیاده شدن از آن اتوبوس را دارند.

جنبشی که قرار بود توسط سرانش مدیریت و راهبری شود اکنون تابع و پیرو بدنه شده تا جائی که ضمن ناتوانی از مدیریت و راهبری پایگاه توده ای منتسبه‌شان، موجودیت شان نیز تبدیل به مانعی در میانه راه برای ادامه مسیر دیگران شده است.

بقول آمریکائی‌ها:

یا رهبر باش یا پیرو، در غیر این صورت لطفا از وسط راه کنار برو!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۱۹, دوشنبه

شیراک تراپی!



پوستر منتشره در حاشیه نمایشگاه «زنان و تولید ملی» با تیتر «زنان چهره شهر را تغییر می دهند» ذیل منشوری از خطوطی رنگین و ضربدری بر روی رنگ سیاه قرینه اظهارات سالها پیش ژاک شیراک شهردار وقت پاریس است که اظهار داشت: دختران زيبای پاريس سرمايه های ارزشمند فرانسويان اند.


ادعای شیراک بر این مبنا بود که اشتهار پاريس در ميان شهرهای اروپا به «شهرعشاق» است و شانزليزه و ايفل نماد معاشقه زوج های جوان فرانسوی‌اند و در چنين فضائی است که شیراک دختران زيبای فرانسوی را می ستايد که از این طریق صنعت توريسم در فرانسه را مديون جاذبه‌های سکشوال خود می کنند!

نگرشی «جنس انگارانه» و «مال اندیشانه» از زن که بتعبیر اریک فروم روانکاو سرشناس آمریکائی چنین نگرشی ناشی از ماهیت مادی گروی اخلاقی منبعث از مصرف گرائی است.

فروم در «داشتن و بودن» اشاره به خُلقیاتی می کند که مُتخلق برای پدیده‌ها ارزش مالکانه قائل است و بدین ترتیب یک پدیده زمانی ارزشمند است که در حوزه مالکیت و داشته‌های فرد درآید و در غیر این صورت «بودن» آن پدیده فاقد اصالت و ارزش است.

معادل همین منطق است که زن را در مقام یک «بیلبورد متحرک» به الوان کردن شهر جهت ابتهاج بصری و وجد جنسی مردان موظف می دانند.

نگرشی که برای زن در قامت موجودیتی تزئینی و ابزارواره جز حظ بصری جنسیتی رساندن به مردان در سطح شهر، رسالت دیگری قائل نیست.

نگاهی مرد‌محور که شهر را در استیلا و سلطه مرد مفروض می انگارد تا آنگاه زنان در کنار دیگر ادوات و ابزار، زمینه خوش باشی و عیاشی و هیزباشی مردان در زندگی شهری را فراهم آورند.

نگرشی که بودن زن در قامت یک انسان برایش بی معنا است و آن بودن را زمانی برسمیت می شناسد که در خدمت نظربازی مردانی باشند که خود را مالک شهر و بعضا مالک زن می انگارند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۱۸, یکشنبه

ما تصمیم گرفتیم نوع دیگری زندگی کنیم!



آمریکا ستیزی در مقام یک سیئه ، اتهامی است که توسط صادق زیباکلام و نسخه‌های ژنریک ایشان به جمهوری اسلامی کلیپس شده و مطابق آن ایران را به خصومت ورزی بی دلیل با آمریکا معرفی می کنند.

شعاری که در مهجورترین شکل ممکن نزد بخشی از عوام ایران مبتلا به کژفهمی است. اما فارغ از این کژاندیشی‌ها با اشغال سفارت آمریکا در آبان ۵۸ و اقدام شتابزده دولت وقت ایالات متحده در قطع روابط سیاسی خود با ایران ، جمهوری اسلامی از یک مزیت مهم برخوردار شد.

در واقع قطع رابطه آمریکا برای نظام نوپای ایران حامل این مزیت بود که آمریکائی ها با آن اقدام عملا خود را از حضور و تاثیر مستقیم و میدانی در ایران بمنظور تامین منویات هژمونیک خود محروم کردند.

بر این مبنا مضمون اصلی در شعار مرگ بر آمریکا نفی اتوریته اقتصادی ـ سیاسی واشنگتن در کنار نفی فرهنگ و لایف استایل آمریکائی از مناسبات زیستمانی و گفتمانی و خسروانی در ایرانِ ۵۷ به بعد بود.

علی رغم این هر چند ایران بعد از اشغال سفارت از مضرات رابطه سیاسی و متفرعنانه امریکائان دور نگاه داشته شد اما نکته‌ای که در این میان مورد غفلت قرار گرفت ماندگاری رابطه فرهنگی و بقای مناسبات آمریکا‌سالارانه نزد فریفتگان به آن فریبنده خوش خرامنده در ایران بود!

غفلتی که به سمپات‌های فرهنگی آمریکا در ایران این فرصت را می داد تا از روزنه های اجتماعی جهت آلوده سازی گفتمان انقلاب اسلامی بنفع هژمونی اباحه‌سالار آمریکائی بهره ببرند.

علی رغم این، زمین بازی حاملان فرهنگ آمریکائی تا ۷۶ بیرون از دایره قدرت ایران قرار داشت و بعد از تکانش خرداد ۷۶ بود که برای نخستین بار سمپات‌های فرهنگ آمریکائی از جوار بی تدبیری و مواضع ژلاتینی سران جنبش اصلاحات توانستند در بدنه سیاسی نظام برخوردار از پایگاه شوند.

بدین منوال دوم خرداد ۷۶ را می توان عطفینه‌ای محسوب کرد که دروازه‌های قلعه قدرت در ایران را برای ورود «اسب‌های چوبی» حامل سربازان و ژنرال‌های فرهنگ آمریکائی گشود.

بر این اساس مضمون اصلی شعار مرگ برآمریکا و جهتگیری آمریکا ستیزی در انقلاب اسلامی قبل از مبارزه طلبی با آمریکا در زمین سیاست خارجی ناظر بر مبارزه با ذخیره‌ها و سمپات‌های دلبسته به فرهنگ و لایف استایل آمریکائی در داخل کشور است. مبارزه با مفتونان و مغبونان «اتوریته و لایف استایل آمریکائی» که برای استیلا و بازتولید مناسبات اباحه سالار آمریکائی در ایران، بی‌تابی و انجام وظیفه می‌کنند.

این یک مبارزه گفتمانی با زیباکلامانی است که غافلانه و مذبوحانه در قامت ژنرال‌های فرهنگ آمریکائی می‌کوشند ناتوانی خود در فهم مبانی معرفت شناختی انقلاب اسلامی و کم عمقی بصیرت و دانش سیاسی خود از عمق استراتژیک ایران اسلامی را با «عوامفریبی ناشی از خودفریبی» ما به ازاء کنند.

حرفی که دکتر ظریف چندی پیش زد از معدود حرف های درستی بود وقتی گفت «ما تصمیم گرفتیم نوع دیگری زندگی کنیم» و اتفاقا مخالفت‌هائی که با این گفته توسط برخی ایرانیان صورت گرفت موید آن است که ظریف این بار درست نشانه گیری کرده بود.

واقعیت آنست که در بهمن ۵۷ ملتی انقلاب کرد و تصمیم گرفت نوع دیگری زندگی کند و ۴۰ سال بر این تصمیم و انتخاب خود مقاومت و پایمردی کرده.

اتفاقا آنها که این جمله را برنتافتند، درست برنتافتند! چون مخاطب ایشان نبودند و ایشان از ابتدا و تاکنون در زمین آمریکا بازی کرده و در فضا و لایف استایل و نوع زندگی و فرهنگ آمریکائی تنفس کرده و چنان مناسبات «غرب‌بنده‌ای» را تکدی کرده اند.
...

۱۳۹۷ شهریور ۱۵, پنجشنبه

جوجیتسوی سیاسی



پروژه فعلی و در دستور کار آمریکا در مقابله با ایران «کلافگی رُمبش محور» است.

محور این پروژه کلافه کردن شهروندان در زمین معیشت از طریق تحریم های فلج کننده اقتصادی است تا بتدریج بستر اجتماع را از طریق دامن زدن به اعتراضات شهروندی بسمت رُمبش و فروپاشی سیاسی مدیریت کنند.

از سوی دیگر نوعی کرختی تعمدی و خودخواسته در درون بدنه مدیریت پراگماتیسمی دولت ایران مشهود است که می تواند با پروژه آمریکائی ها هم افزائی کند.

فونداسیون این رویکرد بازگشت به دوران حیات هاشمی رفسنجانی دارد و اتاق فکر پراگماتیسم‌های منسوب به ایشان آن را در دستور کار داشتند تا از این طریق بتوانند با دامن زدن به بحران معیشت، با این توجیه که «مردم مستاصل شده و بُریده اند» بتوانند رهبری را مطابق پروژه «خوراندن جام زهر به امام» برای تحمیل سیاست های نئو لیبرالیستی و غرب محورانه مطمح نظرشان، تحت فشار قرار دهند.

وارثان سیاسی هاشمی کماکان این پروژه را در دستور کار دارند و بمنظور عملیاتی کردن آن در یک همسوئی آشکار با آمریکائی ها دست بر روی سرمایه و ذخیره اصلی نظام که توده های محروم است گذاشته اند.

مخنثی و بی عملی آشکار دولت در تدبیر وضعیت اقتصادی کشور نوعی بدل زدن محسوب می شود.

ظاهرا دولت می کوشد بمنظور مدیریت بحران دست به یک «جوجیتسوی سیاسی» بزند.

جوجیتسو یکی از فنون شناخته شده در ورزش های رزمی ژاپنی است که از آن طریق و در مصاف با حریف می کوشند از نیروی حریف علیه خودش و در زمین خودش استفاده کنند.

بر این اساس پراگماتیسم ها می کوشند «ذخیره نظام» که سرمایه و توان اصلی نظام است را از طریق کلافگی اقتصادی بر سر نظام «هوار کنند» و بدین ترتیب نظام را در نقطه قوت اش بر زمین بزنند!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۱۴, چهارشنبه

آپارتاید سکسی!



مناقشه مجعول بر سر تجارت سکس زوار عراقی در مشهد، شاخص زوال معرفت و انحطاط جماعتی است که همه شعورشان از شرافت، باورداشت به مالکیت سکسی و تمتع جنسی نژادپرستانه از جامعه نسوان است!

دعوا بر سر «ملیت آلت» است نه حیثیت آن معصومیت مُجسم!

همه داعیه‌شان بر سر آن است تا مبادا زن ایرانی طعمه جنسیتی نرینگان عراقی شود!

بی تابی‌شان ناشی از شکستن انحصار حقخوابه مالکانه مونثان هم نژادشان است!

دغدغه شان، زوال منزلت زن ایرانی که از ناحیه فقر مالی مُبدل به زیرخوابه نرینگان ایرانی شوند، نیست!

در مغزهای کوچک و هوس بازشان آن شناعت تنها زمانی محل ملامت است که ملیت آلت آن نرینگان، برند عراقی پیدا کند!

همه عربده‌‌شان و جوشش خون در رگ‌های غیرت‌شان محول به آنست که زن ایرانی را شما نباید ... و ما باید ...!؟

بی شرف‌ها، شتاب‌شان در شناعت‌ مرزهای آپارتاید و نژادپرستی را درنوردیده و اکنون آلت‌های خود را دلالت بر اصالت‌های خود کرده و ملیت آن «زائده» را در قامت جوازی بر زن بارگی شان بر سر دست گرفته اند!

بی شرفان ـ خجالت بکشید!

چشم های ناپاک‌تان را بشوئید. محل نزاع رقابت بر سر هوس ها و هوس بازی‌ها و تمتع نژادی بُردن از این «ریحانه» نیست!

دعوا بر سر چیستی ملیت آلت های‌تان و چگونگی چریدن‌تان در آن «زنان مرتع مفروض انگاشته‌تان» نیست!

شعور نحیف‌تان را ناظر بر شرافت انسانی این ریحانه ها قرار دهید!

انسان بودنش را برسمیت بشناسید و از شرافت انسانی اش پاسداری کنید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۱۳, سه‌شنبه

تراخم سیاسی!



ویدئوی وعده داده شده اسفندیار رحیم مشائی که پیش تر اولتیماتوم آن را داده بود اگر بازداشت شود منتشر خواهد کرد و در آن پرده از روی حقایق برخواهد داشت بالاخره روز گذشته و توسط محمود احمدی نژاد رونمائی شد.

علی رغم توقع اولیه سرتاسر ویدئو بر اساس یک توهم تهیه شده و صدر تا ذیل آن داستانی جذاب و تخیلی و بدون حتی یک فکت قابل استناد است و عنصر اصلی در این ویدئو تنها اتکای بر مظلوم نمائی است.

فرضیه‌ای که سه تفنگدار ماجرا (مشائی ، احمدی نژاد و بقائی) تمامی اقدامات خود را بر روی آن بنا کرده‌اند متکی بر این باور است که حکومت از میزان محبوبیت ایشان نزد توده های گسترده مردم می ترسد و به همین دلیل ایشان را مبتلا به پرونده سازی در عدلیه کرده‌اند!

فرضیه ای وهم اندیشانه که در ۹۱ نیز منجر به قهر ۱۱ روزه احمدی نژاد شد با این تخیل که قهر ایشان منجر به برون ریخت افواج میلیونی ایرانیان دلباخته به ایشان خواهد شد!

ظاهرا ثلاثی احمدی نژاد ـ مشائی ـ بقائی اصرار وافری دارند تا مطابق نظریه «تکرار دو گانه تاریخی هگل» در حد فاصل تراژدی تا کمدی ، سهم کمیک تاریخ را بنام خود سند بزنند.

کمدی این ثلاثی از حیث محتوا قرابت نزدیکی با تراژدی سیاهکل دارد!

در سیاهکل نیز «چریک‌های فدائی خلق» در ۴۹ با توهم برخورداری از پایگاه توده ای و خیزش انقلاب از میانه توده های روستائی، دست به اشغال پاسگاه ژاندارمری روستای سیاهکل زدند با این توهم که با فتح پاسگاه با استقبال و پیوست روستائیان به جنبش چریکی ایشان مواجه خواهند شد!

حماقتی که منجر به آن شد تا قبل از رسیدن قوای شهربانی همان روستائیان با بیل و تیشه به مصاف چریک ها رفته و ایشان را در قامت افراد شورشی مورد تهاجم و تعقیب قرار دادند!

ایشان متوجه نیستند نمی توان شولای خیرخواهی و معدلت برای نظام را بر تن کنند و هم زمان به مهتر نظام دهان کجی کنند و متقابلا توقع اقبال از توده هائی را داشته باشند که در تحلیل نهائی خود را سربازان ولایت می شمارند.

چنین فرجامی محصول تراخم سیاسی نزد سیاست پیشگانی است که توان خود را در دیدن واقعیت های دنیای سیاست از دست داده و دچار خودشیدائی شده اند!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۹, جمعه

خزر را چند فروختی؟


چالش عوامانه «خزر رو چند فروختی؟» نزدیک ترین نمونه از مظلومیت سیاست در زمین عوام‌زدگی جماعتی است که به سنت مالوف بدون کمترین شناخت از «حقوق بین المللی دریاها و قوانین مترتب بر آب‌های سرزمینی» یک شبه دچار عرق ملی شده و سنسورهای وطن دوستی شان آمپر چسباند!

صرف نظر از توافقات اولیه در کنوانسیون رژیم حقوقی «خزر» (!) نکته حائز اهمیت دفاع کاریکاتوری از محروسه جغرافیائی ایران توسط مدعیانی است که فاقد کمترین سواد جغرافیائی بوده و با الفبای سیاست نیز ناآشنایند.

ایشان همان جماعتی اند که برای اندکی جابجائی نقطه فارس در گزاره خلیج فارس مبتلا به رعشه و تشنج عضلانی می شوند اما همین جماعت سالها است که دریای شمالی ایران را در بی سوادی محرز و با «افتخار» بنام یکی از جنایتکارترین دشمنان تاریخی ایران انشاء و اقرار می کنند بدون آنکه بدانند خزری ها قوم یهودی تباری مستقر در سرحدات شمال غربی ایران بودند که سالها از ناحیه زیاده خواهی‌ها و شرارت‌های توسعه طلبانه‌شان جنگ های ایذائی متعددی را در آن منطقه به ایران تحمیل کردند.

علی رغم این عموم ایرانیان در یک مخنثی ملی دریای شمالی‌شان را «خزر» می نامند و طرفه آنکه بجز ایرانیان بقیه ملت های جهان دریای شمالی ایران را به درستی «کآسپین» می خوانند!

کآسپین در واقع تلفظ نام اصلی دریای شمالی ایران است که زمانی دریای «قزوین» نام داشت و قزوین در گردش زبان فرنگی ها «کَسپین» خوانده می‌شد و بمرور مُبدل به کآسپین شد!

سیاست که بیش از حد همگانی شود، لاجرم کمدی هم می شود!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۸, پنجشنبه

چگالی روحانیت!




حواشی توهین علی مطهری در نشست گلپایگان به یک شهروند معترض حائز آسیب شناسی است.

قبل از ملامت‌آمیز بودن توهین علی مطهری به آن شهروند، ژاژگوئی بی شعورانه آن روحانی میزبان علی مطهری در همان نشست و به همان شهروند است که حائز شماتت است!

علی مطهری با آن ادبیات «برند» شده اما آنچه نامانوس و بلکه نامقبول است ادبیات میزبان مطهری است که در لباس روحانیت، بی شرمانه به شهروند معترض می گوید: عکس اینو بگیرید. می کنمش تو گونی!

روحانی مزبور ظاهرا متوجه نیستند چنین ادبیاتی در شان امانتداران لباس رسول الله نیست.

عکس گرفتن و در گونی کردن شهروند معترض اختصاص به محافل خفیه با ادبیات خوفیه دارد.

اساسا شما غلط می کنید در چنان لباسی و با چنین ادبیاتی با یک شهروند معترض کلامت می کنید!

این نظام و این انقلاب بدون صاحب و سرمایه نیست تا هر گند چاله دهانی بتواند با چنین کلامت پر سخافتی بر اعتبارش چوب حراج بزند!

شناسنامه این انقلاب همان امامی است که در کسوت رهبری انقلاب در پی شکایت یک شهروند معمولی احضاریه دادگاه را اجابت کرد و برخلاف شما نگفت ایشان را بکنند در گونی!

جناب آقای روحانی ـ مشکل شما قبل از آنکه ژاژخوائی بمنظور دلربائی از علی مطهری باشد بر هم خوردن چگالی «کسوت تان با مسلک تان» است.

مشکل شما آنست که چگالی حرفه‌تان توازن‌ خود را از دست داده و وزن حجمی‌تان بر گرانش و گرویتی و ثقل کلامی‌تان فائق آمده!

چاق شده اید و رسالت تان را گم کرده اید!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۲, جمعه

جعبه پاندورای هاشمی!



فائزه هاشمی در گفت‌وگو با یورو نیوز، خواستار پی‌گیری مرگ مبهم اکبر هاشمی رفسنجانی و پلاکارد تجمع طلاب در مدرسه فیضیه قم، از سوی دستگاه‌های امنیتی و شورای عالی امنیت ملی شده و هم‌زمان فاطمه هاشمی نیز در مصاحبه با ایسنا ضمن اشاره به تابلو‌نوشت تجمع طلاب در قم گفته: تابلو «استخر فرح» ابهامات در مورد مرگ مشکوک پدرم را که تاکنون بی‌پاسخ مانده است، قوت می‌بخشد.

هر چند ژاژخائی فرزندان هاشمی به بهانه آن «تابلونوشت بی‌مُسما» قابل فهم است و می توان این را در ژانر مسئله‌سازی‌ها و هزینه افزائی های مطابق معمول این خانواده برای کشور تلقی کرد اما از سوی دیگر حال که ایشان بر دوباره خوانی پرونده مرگ پدرشان اصرار دارند خوب است از این فرصت استفاده شود و پرسش های بجا مانده و حرف‌هائی که هاشمی هرگز درباره آنها سخن نگفت نیز طرح و راستی آزمائی شود.

علی ایحال ادعاهای دیگری نیز درباره مرگ هاشمی رفسنجانی مطرح شده که تاکنون بدون پاسخ مانده (*)

گذشته از آنکه هاشمی تا قبل از مرگ نیز در مظان شائبه ها و اتهامات پنهان دیگری نیز بود که هرگز رسانه ای نشد!

ـ از جمله مفقود شدن معنادار رابرت لوینسون در اسفند ۸۵ و بایگانی شدن این پرونده از سوی آمریکائی‌ها! و ارتباط سفر این مامور آمریکائی با اکبر هاشمی رفسنجانی!

ـ از جمله این‌که منابع غیر رسمی گفته اند لوینسون با پوشش ظاهری مامور بازنشسته اف بی آی وارد ایران شد و در واقع نماینده ارشد و تام‌الاختیار از جانب ارشدترین دولتمردان وقت آمریکا بود که یک سال بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد با ماموریت ویژه و بمنظور مذاکره با هاشمی عازم ایران شده بود!

ـ از جمله آن‌که همان منابع غیر رسمی ادعا کردند لوینسون با ورودش به ایران برخلاف «انتظار طرفین» در تور نیروهای امنیتی ایران افتاد و پروژه مزبور و فرد مزبور سوخت و هاشمی نیز «وارنینگ امنیتی» گرفت!

ـ از جمله این‌که دولتمردان آمریکائی که برای شهروندان بمراتب کم اهمیت‌تر خود در ایران سنگین ترین جنجال های رسانه ای را دامن می زدند در مورد لوینسون سیاست بی وقعی را اتخاذ کرده اند چرا که مانند ماجرای سفر مخفیانه مک فارلین به ایران در ۶۴ و مذاکره‌شان با عقبه هاشمی رفسنجانی اکنون نیز مفتوح شدن پرونده لوینسون تا آن اندازه ظرفیت دارد که به یک جنجال رسانه ای و سیاسی بزرگ مُبدل شود!

ـ از جمله این‌که بعد از سوختن پروژه لوینسون، هاشمی مطرود نظام شد و به همین دلیل ایشان در «ماجرای ۸۸» (!) ریسک و خیز بلندش برای تصاحب قدرت را برداشت و بعد از آن «ناکامی بزرگ» مبتلا به افسردگی سیاسی منجر به خودکشی شد! (**)

علی ایحال باز شدن «پروژه هاشمی رفسنجانی» را می توان برای یابش چنین پرسش هائی استقبال کرد اما خانواده ایشان نیز جوانب احتیاط را رعایت کنند! این ماجرا می تواند حکم «جعبه پاندورا» را برای ابوی ایشان داشته باشد!

ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ

* ـ نگاه کنید به مقاله خانم دکتر «پرستو مروجی» و همچنین اظهارات سردار «سعید قاسمی» در فردای مرگ هاشمی:
https://bit.ly/2Lq4HyP
#پرستو_مروجی


** ـ نگاه کنید به دو مقاله «خودکشی هاشمی» و «هاشمی قدیس یا ابلیس»
https://bit.ly/2kcjGCp
https://bit.ly/2lyge7z

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ شهریور ۱, پنجشنبه

کجاست آن کوزه!؟



حد خودت رو نگه دار آقای سجادی. تو در حدی نیستی حوزه های علمیه رو زیر سوال ببری […] ازغدی هم که بیشتر از حدش حرف زد دیدی مراجع معظم تقلید چطور تو دهنی بهش زدن […] حوزه های علمیه افتخار شیعه اند و چراغ دین توسط همین علما و روحانیت است که سالها است به کوری چشم دشمنان اسلام روشن مونده.

پیغام بالا واکنشی است نسبت به مقاله اخیرم (شاه ماهیان) که توسط یکی از مخاطبان ارسال شده!

جملات داخل […] ناسزاهای غیر قابل انتشار است که به حرمت مخاطبان حذف کردم.

خطاب به این دوست عزیز عارضم:

اولا مقاله «شاه ماهیان» فاقد کمترین اسائه ادب نسبت به روحانیت شیعه بود تنها تعریضی بود بر کاهلی بخش هائی از حوزه که «مرحوم امام» نیز بارها نسبت به پَسیو بودن ایشان، نهیب شان زد و از متولیانش تحت عنوان عالمان مُتِهَتِک و جاهلان مُتِنَسِک نام بُرد.

خیر دوست عزیز، محل نزاع «روحانیت شیعه» و حوزه هائی که با مشقت چراغ دین را روشن نگاه داشتند، نیست. دعوا بر سر تحجری است که مبانی دین و ایمان مومنان را بنام دین چون موریانه می خورد و می خراشد.

اسفند سال گذشته در فیضیه سخنرانی داشتم و خطاب به روحانیون حاضر گفتم:

اگر داریوش سجادی را از آمریکا دعوت می کنید تا در این مکان مقدس با زبان آکادمیک از مبانی انقلاب اسلامی دفاع کند و هم زمان هم لباس شما در مقابل دوربین تلویزیون می فرمایند: بادمجان ولایتمدارترین میوه در میانه میوه های خداوند است! یک جای کار می لنگد. با چنین زبان و ادبیاتی درصدد یارگیری از کدام جماعتی هستید؟ چه دینی را ترویج می کنید و کدام انسانی را با چنین گویش و خوانشی به دین ترغیب و تشویق می فرمائید؟

خیر دوست عزیز ـ ازغدی تو دهنی نخورد و صادقانه تکلیف اش را عمل کرد. ایشان تنها نیستند و ما همه ازغدی هستیم.

شمایان با چنین ادبیات اخافه سالارانه درصدد ترساندن چه کسانی هستید!

فرزندان خمینی اگر اصحاب ترس بودند اکنون در عمق مدیترانه در حال دفاع از سرحدات اسلام و حفاظت از نفوس و ناموس مسلمین نبودند!

راستی مخاطب امام چه کسانی بود که چنان مظلومانه فرمود:

در فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید. کوزه را آب کشیدند چون من فلسفه تدریس می کردم. خون دلی که پدر پیرتان از این گروه متحجر خورد از هیچ گروه دیگری نخورد!

...

کجاست آن کوزه تا خاکش را توتیای چشم خود کنیم!؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ مرداد ۳۱, چهارشنبه

شاه ماهیان


سخنرانی رحیم پور ازغدی در قم هر چند می توانست به یک جدال احسن بین صاحب نظران منجر شود اما حواشی آن سخنرانی متن را تحت الشعاع قرار داد.

عُصاره کلام ازغدی کاهلی حوزه در تبیین مبانی ملکداری دینی بود که منجر به چابکی سکولاریسم در فقدان رقیبی چالاک در جبهه دین باوران شده است.

ازغدی:

فقه بی‌ربط با زندگی، زندگی بی‌ربط با فقه، درس خارج‌هایی که به جای تئوریزه حکومت و تمدن دینی، عملا فقه سکولار است. فقهی که فردی است و از عبادات و طهارات و نجاسات حرف می زند اما درباره اقتصاد، سیاست، بانک و روابط بین‌الملل حرفی ندارند. سکولاریسم همین است. همه می‌گویند سکولاریسم در دانشگاه است، بگذارید بگویم ریشه سکولاریسم در حوزه است.

هر چند فحوای کلام ازغدی موجبات کدورت خاطر برخی از علما و مراجع تقلید شد اما ادعای ازغدی برخوردار از بکآپ بود و پیش از ایشان آیت الله خامنه ای در مهر ۹۱ «مشابه اظهارات امروز ازغدی» به صراحت خطاب به روحانیون استان خراسان اظهار داشتند:

هر تفکری که روحانیت را جدای از نظام اسلامی بداند، سکولاریسم است و حوزه های علمیه نمی توانند سکولار و نسبت به نظام اسلامی بی تفاوت باشند.

حتی ۳۰ سال پیش تر از این نیز مرحوم امام بودند که در پاسخ به نامه محمد علی انصاری هشدار دادند که آنچه در آینده مهم است، مسائل مورد ابتلای مردم و حکومت است که «فقها باید» برای آن فکری کنند و «نیاز عملی» جامعه به آنها را رفع نمایند.

صرف نظر از جنجال های سیاسی ناشی از حواشی سخنرانی ازغدی، نکته مغفول در غائله مذکور تبیین ناصحیح صورت مسئله است. قدر مسلم آن است که در صورت نداشتن تعریف درست از قضیه هیچکدام از راه حل های متصور، وافی به مقصود نیست .

با فرض پذیرش ناکامی یا ناتوانی حوزه در تببین فقه حکومتی، این واقعیت را نمی توان نادیده انگاشت که ترمیم یا جبران این ناکامی را نیز نمی توان بخشنامه ای یا فرمایشی مرتفع کرد.

جوشش و فروزش دانش در حوزه یا دانشگاه و یا هر موسسه آموزشی محصول ظهور دُردانه هائی است که در میانه دیگر دانش پژوهان و به استعداد نبوغ و هوش و ذکاوت شخصی می توانند در حوزه پژوهندگی، بدرخشند و خالق اندیشه یا صانع صُنع مبتکرانه خود شوند.

مرحوم امام نمونه بارزی بودند که از دل همین حوزه توانستند به استظهار نبوغ و بلوغ و استعداد و «شجاعت خود» نظریه پرداز ولایت فقیه شوند.

لزوما با ثبت نام در یک کلاس آموزش موسیقی جمیع فارغ التحصیلانش به بتهوون و موتسارت مبدل نمی شوند. تاریخ در جمیع حوزه ها بر دوش ستارگان نشسته و آسمان دانش را شهاب سنگ هائی دلالت می کند که تیرگی و ظلمات کهکشان را به برکت فروزش انحصاری خود، مُنَوَر می کنند.

این قانونمندی مخرج مشترک دانشگاه و حوزه است. مگر انبوه برون داد فارغ التحصیل دکترا از دانشگاه های ایران، مملکت را با انباشت عظیم نظریه پرداز و تئوریسین های فلسفی و اندیشگی مواجه کرده؟

تولید اندیشه و نظریه در دانشگاه های کشور زیر خط فقر است و بر همان روال نمی توان توقع داشت از میانه جمیع طلاب ورودی به حوزه های علمیه، امام محمد غزالی یا شیخ انصاری و امام خمینی را پیشوازی کرد!

متاسفانه تضایف صُنع و مَصنوع در محافل دانش پژوهی ایران اعم از حوزه و دانشگاه، مدرک محور و کسوت محور شده و آفرینندگی در جوار آفریده به محاق رفته!

چیزی که مولانا به رفعت آنچنان توصیف اش کرد که:

عاشق صُنع خدا با «فَر» بُوَد
عاشق مصنوع او «کافر» بُوَد.

گذشته از آنکه کم کاری حوزه و دانشگاه محصول تبعی لقمه های فرهنگی سُفره های اطعام این دو مرکز اند!

قاضیان محصول قازیان سفره چاشت خوداند!

دانشگاه های ایران اگر با نزدیک به ۱۰۰ سال فعالیت هنوز نتوانسته اند یک نظریه پرداز صاحب سبک با برند ایرانی و اندیشه و نظریه ایرانی برون داد کنند چنین فرجامی را باید در شیوه تغذیه آموزشی آن دانشگاه ها ریشه یابی کرد!

دانشگاهی که تمامی منابع درسی و متدلوژیک و تحصیلی اش استوار بر منابع سکولاریسم غربی است طبعا از چنین دانشگاه نمی توان برون داد «ویتگنشتاین ایرانی» توقع کرد.

همچنانکه از حوزه های علمیه نیز با اتکای صرف بر مبانی فقه فردی، نمی توان ابن خلدون یا امام خمینی چشم انتظاری داشت.

بصورت طبیعی چه در حوزه و چه در دانشگاه «عالمی» که فاقد کشش و درک و صیرورت مقتضی جهت فهم و یابش نظریه های نوین مُلکداری و جهانداری با مختصات دین ورزانه است، عجالتا چنان عالمی به همان مقدوراتش اکتفا می کند!

حوزه ها و دانشگاه های ایران، دریائی را می ماند که به کثرت برخوردار از ماهیانی چالاک اند که با چابکی می توانند در امواج متلاطم آن دریا شناگرانی قابل باشند.

محل مناقشه آنجاست که راه رسیدن به خورشید، دریا نیست. پرواز است!

شاه ماهیانی همچون امام یگانه دُردانگانی بودند که با نبوغ ذاتی و کارنامه موفق شان، ضمانت اقبال به حوزه های علمیه شده اند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ مرداد ۳۰, سه‌شنبه

آنچه خارپشت می دانست!



علوم سیاسی دانش و توانش چینش واقع بینانه «قطعات پازل رقابت» بین عناصر قدرت در بازی قدرت است.

دانشی بمنظور پالایش و شفافیت صحنه آرایش قوای سیاسی بمنظور یابش نقشه راه و فهم رویکردهای بازیگران عرصه سیاست.

شعار «سوریه را رها کن ـ فکری به حال ما کن» علی رغم ۷ سال نبرد هوشمندانه ایران در سوریه در کنار هم آوائی «تاجزاده ها با شاهزاده ها» در اطلاق اتهام «ماجراجوئی سپاه در شامات» دلالتی است بر بازی کردن در زمین دشمن توسط آن متوهمین به دانش سیاست!

بر بدنه عوامی که در ایران این شعار را سر می دهند حَرَجی نیست، اما آن مدعیان سیاست دانی کاش لااقل زبان انگلیسی می آموختند و اقاریر ژنرال «وسلی کلارک» در گفتگو با «ایمی گودمن» را به استماع می نشستند که چگونه صادقانه خبر از آن می داد پنتاگون از فردای عملیات یازده سپتامبر با لابی اسرائیل نقشه حمله نظامی به ۷ کشور افغانستان عراق لبنان لیبی سومالی و سوریه و در نهایت ایران را در دستور کار خود قرار داد تا در یک بازه زمانی پنج ساله این ۷ کشور را بنفع اسرائیل ویران کنند!




خوشبختانه «توهم دانش سیاسی» دامن گیر مشاهیر آمریکائی نیز هست و در «اسفند ۸۹» جورج سوروس میلیاردر آمریکائی و معمار انقلاب های مخملی نیز در گفتگو با فرید زکریا تا آن اندازه بابت ناآرامی های ایران جوگیر شده بود که با صراحت به مخاطبان شبکه سی ان ان قول داد سال آینده اثری از جمهوری اسلامی در ایران نخواهند دید!


در همان تاریخ طی ارسال پیغامی کنایه آمیز و در مخالفت با پیش بینی سوروس بر سر این پیش بینی خام اندیشانه به وی پیشنهاد دادم ثروت یکدیگر را (!) در گرو این پیش بینی قرار دهیم و هر طرف که باخت تمام ثروت اش را تقدیم برنده کند!

البته پیش بینی «سوروس» هرگز محقق نشد اما این نیز بمعنای انباشت «آی کیو» نزد اینجانب نبود و تنها دلالتی بر وثاقت روایت امام سجّاد (ع) بود:

الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحُمقاء

سوروس و عقبه ژنریک و فارسی زبان ایشان، روبهانی را در مصاف با خارپشت می مانند که بقول آرخیلوخولس:

هر چند روباه خیلی چیزها می داند، اما خارپشت فقط «یک چیز خیلی مهم» می داند!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زوال ایمان!



برخلاف روایتی که فقر را نافی ایمان می انگارد، تجربه نشان داده مومنانه زیستن منافاتی با فقیرانه زیستن ندارد.

ایمان متصل به شعور و مبانی معرفت شناسانه لنگر توانمندی است که مومنانش را در سخت ترین تندبادهای مسکنت از گزند مهیبت ترین عرصه های هلاکت مصون نگاه می دارد.

مومنانه زیستن یعنی با اتکای بر ایمان معرفت اندیشانه می توان فقیرانه اما شرافتمندانه زیست .

ایمان متصل به «شعور و بصیرت» تضمین شرافت زندگی «دین ورزانه و منزهانه» ولو در فقری ناروایانه است.

تجربه برخلاف آن نشان داده زوال ایمان را بیشتر می توان نزد مرفهین و نوکیسه گان و تازه به دوران رسیده هائی یافت که شرف ایمان را بر انباشت اشرفی هایشان نازلانه فروخته و می فروشند!

ببینید در انقلاب کدام اقشاری علی رغم فقرشان و به اعتبار ایمان آگاهانه شان ۴۰ سال بر مانائی «انقلاب دینی شان» جان نثاری کردند و می کنند.

آسیب را آنجا ببینید که انقلابیون دیروز و آقازادگان بی لیاقت شان، با آلوده شدن به مال دنیا و انباشته شدن حساب های بانکی شان ، هار شدند و ایمان دیروزشان را به دینارهای امروزشان فروختند.

ایشان همان طلحه ها و زبیرها و شمرهائی اند که زمانی صحابی پا به رکاب رسول الله و علی ابن ابیطالب بودند و در فردای تمول، ایمان خود را سکوی تحصیل خوش زیستی متفرعنانه شان کرده و می کنند.

هار شده اید آقایان!

مال دنیا کورتان کرده و ایمان نحیف تان، قارون تان کرده!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ مرداد ۲۹, دوشنبه

آقای پهلوی، ایران کشور شما نیست



رضا پهلوی اخیرا طی مقاله ای در وال استریت ژورنال با ذکر مصیبت هائی از وضعیت سیاسی ـ اقتصادی ایران بسخنگوئی از جانب ایرانیان و خطاب به پایوران جمهوری اسلامی اظهار داشته اند:

ما کشورمان را پس می‌گیریم

جناب آقای پهلوی شما در نیمه نخست دهه ۸۰ میلادی با اختیار کامل در دادگاه فدرال آمریکا حضور به هم رسانده و طی یک مراسم قانونی و با قرائت «قسمنامه رسمی اخذ تابعیت آمریکائی» و مطابق نص صریح آن قسم نامه در مقابل قاضی فدرال دادگاه ایالات متحده آمریکا سوگند خوردید که :

از امروز همه وفاداری و دلبستگی و تعهدم به کشور قبلی ام را واگذاشته و خود را به تابعیت آمریکائی ام و قانون اساسی کشور جدیدم دلبسته و وفادار اعلام می کنم و بموقع برای دفاع از ایالات متحده اسلحه در دست می گیرم

جناب آقای پهلوی سالها است با آمریکائی شدن تان و با پاسپورت آمریکائی تان تور دور دنیا برای خود راه انداخته اید!

اکنون آیا امکانش هست حد نگاه دارید!؟

مطابق قسمی که در دادگاه «آمریکائی شدن تان» قرائت کردید دیگر اساسا مسائل ایران کمترین ربطی به شما نداشته و اجازه دهید ایرانیان خودشان و با همت عالی خودشان مسائل شان را حل کنند.

سالها از کیسه ملت خوردید و بُردید و اکنون هم بخورید و حالش را ببرید(!) و ایرانیان را در حل کردن مشکلات شان به حال خود بگذارید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ مرداد ۲۸, یکشنبه

هاشمی، ترور یا خودکشی!


مرگ هاشمی رفسنجانی با گذشت نزدیک به دو سال کماکان محل مناقشه در داخل کشور است و بی مزگی چندی پیش اشخاصی که در تجمع طلاب در قم تابلوئی با شعار «ای آنکه مذاکره شعارت ـ استخر فرح در انتظارت» مزید بر علت شد تا بار دیگر یکی از اعضا خانواده هاشمی از این شعار بی مسما بهره برداری کرده و مرگ پدرش را «ترور» القاء کند!
فاطمه هاشمی:
تهدید رییس جمهوری منتخب مردم در حوزه‌ی علمیه ... به قتل شبیه مرحوم پدرم، صراحتا، مرگ ایشان را ترور و قتل، آنهم خفه کردن در آب اعلام می‌کند!
نخستین بار مهدی خزعلی بود که در فردای مرگ هاشمی رفسنجانی به سنت همیشگی «جنجال برای دیده شدن» بدون کمترین قرینه یا ادله ای مدعی شد هاشمی را کشته اند!
در همان مقطع اینجانب و دو نفر دیگر در داخل کشور (خانم دکتر پرستو مروجی و سردار سعید قاسمی) نظری دیگر درباره مرگ هاشمی رفسنجانی مطرح کردیم و بنده شخصا دلائل و قرائنی را دائر بر «خودکشی هاشمی» ارائه کردم که هنوز آن دواعی بدون پاسخ مانده! (*)

اما ادعای ترور هاشمی نیز از آن ادعاهائی است که بقول آمریکائی ها د«تست خنده را با موفقیت پاس می کند»
ترور در دنیای سیاست برخوردار از تعریف است و زمانی برای حذف یک عنصر سیاسی در دایره موسوم به «بازی کثیف» متوسل به ترور می شوند که «سوژه» برخوردار از قدرت و تاثیرگذاری بوده و نیروهای رقیب برای حذف آن «تاثیر گذاری» متوسل به حذف فیزیکی وی از طریق ترور می شوند.
بر این اساس ادعای ترور هاشمی بیشتر به جوک شبیه است چون ایشان علی رغم آنکه زمانی در هرم قدرت ایران «فرد دوم» نظام محسوب می شد اما از ۸۸ به بعد افول قدرت وی آغاز شد تا جائی که در دی ماه ۹۵ در پائین ترین سطح از نفوذ و تاثیر گذاری سیاسی در اتاق قدرت ایران برخوردار بود و لذا کمترین دلنگرانی بابت رفتار ایشان وجود نداشت تا بخواهند وی را ترور سیاسی کنند.

*ـ در این زمینه دو مقاله خودکشی هاشمی و هاشمی قدیس یا ابلیس را ببینید
https://bit.ly/2vVGlrZ
https://bit.ly/2MCE9Pv
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی

کابوس چهل ساله!



کنسرت «مثلث خاطره ها» با مشارکت فائقه آتشین ـ حسن شماعی زاده و مارتیک در سالن «هالیوود بال» در شهر لوس آنجلس با حضور بالغ بر ۱۷ هزار نفر از ایرانیان مقیم در کالیفرنیا ناب ترین گردهمآئی از لووزرها و پسآبهای بجا مانده از خرده فرهنگ شاهنشاهی منقرض شده در بهمن ۵۷ بود که این فرصت را به ایشان داد تا ساعاتی را برای خوش باشی از دست داده شان در سالهای سلطنت، کنار یکدیگر و با یکدیگر سوته دلی و مرثیه خوانی کنند!

مثلث خاطره در تحلیلی کلان، پیرمردان بازنشسته در پارک شهر تهران را تداعی می کرد که همه روزه گرد هم و برای بازخوانی خاطرات دوران جوانی نیمکت های پارک را به اشغال خود در آورده و ساعاتی را در خلسه خاطرات جوانی برای خود «نشئه درمانی» می کنند.

همان طور که بعد از سقوط امپراطوری تزارها در روسیه، اشراف گریخته از انقلاب بلشویکی سالها و خام اندیشانه گیلاس ودکاهای خود را در کنار رود تایمز لندن بسلامتی بازگشت تزار نیکلای دوم «چیرز»! (Cheers) می کردند، کنسرت «مثلث خاطره ها» نیز تنها خوانشی نوستالوژیک برای خرده فرهنگ سلطنت طلبانی بود که در انتهای کنسرت و با مساعی جمیله تلویزیون فارسی بی بی سی و با نمایش «خروج شاه از ایران» و «ورود امام به کشور» بر روی مانیتور عظیم استادیوم، توانستند زوال و تمام شدگی خود را با یکدیگر غم نالگی کنند.

اولین بیت از اجرای اخیر و مشترک فائقه آتشین با سیاوش قمیشی (چهل سال) ناب ترین قرائت و رساترین اقرار از وضعیت خرده فرهنگ سلطنت طلبی در عمق لوس آنجلس است آنجا که «قمیشی و آتشین» به اتفاق بر این گواهی می دهند که «چهل ساله یه کابوس نمی زاره بخوابن»!

تحقیقا این برجسته ترین هنر انقلاب بود که چهل سال است خواب راحت را از اقشاری گرفته که سلوک و سلطنت شان جز خودباختگی فرهنگی و بی هویتی ملی چیز دیگری در انبان نداشت.

طنز داستان آنجا بود که در «هالیوود بال» جماعتی یکدیگر را یافته و با یکدیگر آخته شده بودند که گوگوش شان در ترانه «چهل سال» با ایشان و به اتفاق ایشان برای مردم تحت رنج اقتصادی در ایران اشک تمساح می ریختند!

مرفهین بی دردی که جنس دردشان از جنس بی دردی است و در هیچ کجای گردهمآئی خوش باشانه و عیاشانه شان ارزنی جرات نکردند تا لااقل یک بار هم تحریم های ظالمانه «عمو ترامپ» شان علیه مردم نجیب ایران را زیر سوال ببرند ! از بیم آنکه مبادا به تریج قبای ترامپ شان بر بخورد!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ مرداد ۲۵, پنجشنبه

رضاشاه، خائن یا خادم!؟


توسط عزیزی پرسش هائی در منقبت سلطنت رضاشاه به دستم رسیده که در حد بضاعت خود خواهم کوشید پاسخگوئی کنم:

فرموده اند:

در زمانه ای رضا شاه را دیکتاتور می نامیدند که اروپای مدرن زیر سلطه فاشیست بود. پادشاهی که امتیاز بانک شاهنشاهی انگلستان را لغو کرد و بانک ملی را تاسیس نمود. دادگستری ساخت دانشگاه تهران تاسیس کرد. ارتش ملی و راه آهن و راه سازی را به ایران آورد. با کشف حجاب زن ها را از برده و نوکر تبدیل به بانوئی واقعی کرد!

در پاسخ به پرسش های فوق باید اذعان داشت:

آن زمان که اروپا زیر سلطه فاشیستی آلمان هیتلری جان می کند رضاشاه نیز با توسل به عقبه قلم دار و جان نثارش می کوشید بین آلمان فاشیست و دیکتاتوری خودش ژن آریائی کشف کند و اساسا یکی از دلائل متفقین از اشغال ایران نزدیکی دیکتاتور ایران به فاشیست هیتلری بود!

رضاشاه بانک شاهنشاهی را هرگز لغو نکرد و تنها توانست با تاسیس بانک ملی انحصار چاپ اسکناس را به این بانک منتقل کند! تاسیس عدلیه رضاخانی نیز چیزی شبیه لطیفه است وقتی در نقطه مقابل آن پزشک احمدی در مقام جلاد گوش بفرمان رضاخان پرونده کشتن مخالفان دیکتاتور را انباشته می کرد.

تاسیس دانشگاهی که عاری از استقلال و حریت و دانش پژوهی بود و جمیع تحصیلکردگان یا می بایست تیول اعلی حضرت می شدند و در غیر این صورت سرنوشت تلخ «۵۳ نفر» را ولکامینگ می کردند! قطعا تاسیس چنین دانشگاهی فاقد افتخار است.

به کجای تراژدی کشف حجاب آن «موجودیت بی سواد» می توان نازید!؟ با کدام استانداردی معادل «بانوی واقعی» را با مبنای برون ریخت بدن و دکلته و دکلره و اپیلاسیون و مینی ژوپ و ماکسی و تُنکه ... می سنجند!؟

هرگز نمی توان توسعه اقتصادی نسبی و مدرنیزاسیون ناقص و کج و کوله رضاشاه را منکر شد اما مشکل همین معوجی و نارسی و سترونی و ناسنجیدگی اقدامات آن دیکتاتور است که وافی به مقصود نیست.

مگر غیر از این است که ارتش ملی نخستین و اصلی ترین دستآورد رضاشاه بود اما شیفتگانش خوب است بگویند این چگونه ارتشی بود که پادشاه سالها بدان نازید و فخرش را به ملت فروخت اما در اولین بزنگاه پس از اشغال خاک ایران توسط متفقین همین ارتش ملی حسرت شلیک یک گلوله برای حفظ تمامیت ارضی ایران را بر دل ایرانیان گذاشت و «فرمانده ارشدش» قبل از ورود متفقین به تهران ارتش اش را گذاشت و بقصد فرار از کشور تا بندر عباس گریخت!؟

اتهام اصلی رضاشاه و جانشین اش بی هویتی و لاشعوری بود!

همین بی شعوری ها بود که بزرگترین خسارت را به ایران زد.

تمهید مدرنیزاسیون بدون توجه به شخصیت و هویتی ملی برآمده از فرهنگ اصیل و ناب ایرانی نتیجه ای ندارد جز آنکه کشور را به آسیب پذیر نقطه ممکن برساند.

اتهام رضا شاه و پسرش آن بود که آبادی نسبی و تصنعی ایران را در فقدان شعور سیاسی شان با تخریب فرهنگ و هویت ملی و شخصیت ایرانی از طریق پمپ بی هویتی و شیدائی و شیفتگی و خود باختگی در مقابل تمدن غربی ما به ازا کردن.

از رضاشاه بالاتر برویم! مگر فرزندش (محمدرضا شاه) کمتر از پدرش همان مدرنیزاسیون ولو نسبی را در ایران تعقیب و تاسیس کرد؟

مگر ارتش ایران در دوران محمدرضا شاه به برکت پول نفت بمراتب پیشرفته تر و مجهزتر و بزرگ تر از ارتش رضاشاه نشد؟

مگر در دوران محمدرضا شاه کارخانه ها و صنایع ولو مونتاژی زیادی در کشور «ابتیاع» نشد!؟

مگر جز این است که روند مدرنیزاسیون معوج و درباری در دوران محمدرضا بمراتب بیشتر و شدیدتر از رضاشاه در ایران پی گیری و تعقیب شد!؟

اما خوب است دلبستگان به این سلطنت ناخجسته بفرمایند علی رغم این همه خدمات (!) پس چرا در ایران انقلاب شد و قاطبه ملت در یک همگرائی ملی دودمان پهلوی را به باد فنا دادند!؟

جز آنکه بزک کردن یک خانواده با تخریب هم زمان شخصیت افراد آن خانواده و تهی کردن ایشان از هویت و منزلت و شخصیت و اعتماد بنفس و خودباوری و مبدل کردن ایشان و کشور ایشان به مشتی گماشته و دل شیفته هویت غربی که در عالی ترین سطح برای خود نقشی بیشتر از کشیدن ارابه سیاست ها و فرمایشات اربابان غربی را قائل نیستند و غلامان خانه زادی را می مانند که در حسرت خاصه خرجی و توجه ارباب برای ایشان خوش رقصی می کنند! جز آنکه چنین فرآیندی نه تنها قابل منقبت نیست بلکه شایسته مذمت است!؟

بزک کردن یک مملکت بدون توجه به بسترهای تاریخی و هویتی اش و بقیمت نابودی شرف و شرافت ملی اش، خدمت نیست خیانت است!

محصول و برآیند چنین مملکتی تذبذب و بلاتکلیفی و یک هشلهفی ملی است که از پادشاه تا پاسبان و کاسبان و کهتران و مهتران را دچار توهم و مسخ شدگی و مشنگی می کند.

تصویر ازدواج باقیمانده پهلوی کمترین قرینه از این جماعت و بلاهت و بلاتکلیفی شان است که در موقعیتی که از زیست مومنانه و دین هویت دهنده اش کمترین حظی نبرده اما کلام الله مسلمین را در مقام حجتی دکوراتیو و تزئینی از آن دین، تضمین خوشبختی زندگی مشترک اش می کند! 



درد امروز جامعه ما هرهری مسلکی و لاشعوری مشاهیرمان است.

در انتها و در پاسخ به فرمایش آخرین بازمانده پهلوی که در وال استریت ژورنال فرموده اند: «مردم ایران پیامی دارند، کشورمان را پس می‌گیریم» خدمت معززشان معروض می دارد:

مردم ایران پاسخ ژاژخائی شما و خاندان شما را در بهمن ۵۷ دادند و کشورشان را از شما و آمریکای مسلط بر شما پس گرفتند و ۴۰ سال است در مقابل دسائس ارباب آمریکائی شما برای استقلال کشورشان جان نثاری و پایمردی می کنند. قبلا نیز گفته ام و اکنون نیز تکرار می کنم: هیچ ملتی استفراغ خود را نمی خورد!

۱۳۹۷ مرداد ۲۴, چهارشنبه

مستند در مستند!


شبکه تلویزیونی PBS در ایالات متحده طی روزهای دوشنبه و سه شنبه هفته جاری در برنامه Frontline مستندی بنام Our Man in Tehran روی آنتن بُرد که ناظر بر تحولات و واقعیت های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایران بود.

گزارشگر این مستند «توماس اردبرینک» Thomas Erdbrink از روزنامه نگاران نسبتا معروف و صاحب سبک در روزنامه نیویورک تایمز است که بدلیل تسلط اش بر زبان فارسی توانسته بود در Our Man in Tehran ارتباط کلامی ـ عاطفی خوبی با مخاطبان ایرانی حاضر در آن مستند برقرار کند.

اردبرینک هر چند در این مستند و حسب ظاهر کوشیده جانب انصاف را رعایت کند و در فرازهائی نیز موفق عمل کرده اما در مجموع آنچه از این مستند در ذهن مخاطب بولد شده برون ریخت ارزش داورانه از تضادهائی شدید در حد فاصل دو جامعه مذهبی و لائیک در ایران است که همدلی غیر حرفه ای اردبرینک با لائیک های ایرانی حاضر در مستندش بوضوح قابل مشاهده می باشد.

عجالتا عصاره مستند و آنچه از آن در ذهن مخاطب لِرد نشین می شود، ایرانی پارادوکسیکال است که در جانبی توده های مذهبی و حامی حکومت قرار دارند که جملگی فناتیک و لاشعورند و در طرف مقابل اقشار مدرن و متمدن و فرهیخته ای نشسته اند که از بودن و ماندن در ایران پژمرده و گریزانند.

علی رغم این Our Man in Tehran قبل از آنکه تصویرگر رویدادهای ایران باشد روایتی صادقانه از نُرم ها و فُرم ها و ارزش ها و هنجارهای جامعه آمریکا است (!) و اردبرینک ناخواسته در حالی در مستندش خود را روایتگر سیمای ایران امروز می انگاشته که قبل از آن و بیش از آن در حال «معرفی جامعه ایران بر اساس فهم آمریکائیانه خودش» به مخاطب بوده و به همین دلیل این مستند حاوی و حامل کمترین ارزش استنادی برای مخاطب آمریکائی است!

بیننده مستند در نهایت می تواند با دیدن این گزارش از فهم یک آمریکائی و فاهمه یک آمریکائی و نوع نگاه یک آمریکائی به «جامعه سوژه گزارش» آن هم بر اساس منتالیتی و ارزش های پذیرفته شده «آمریکائی» شناخت پیدا کند.

مستند اردبرینک قبل از آنکه ایران شناسانه باشد، حاوی فکت هائی قابل «وثوق و استناد» از هویت و منیت و ارجحیت های تمدن آمریکائی است که اردبرینک حاملیت این فکت ها را ناخودآگاه و با نگاه ارزش داورانه موجود در مستندش، عهده داری کرده.

مستند قبل از آنکه ارزش «ایران شناسانه» داشته باشد، پردازشی آمریکا شناسانه دارد.

آدرس مستند ـ اینجا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

۱۳۹۷ مرداد ۲۳, سه‌شنبه

فقر تاریخیگری



شعار «رضا شاه، روحت شاد»! شاخص برجسته ای از فقر تاریخیگری مزمن بخشی از مخالفین نظام است که بدون برخورداری از کمترین سواد سیاسی و مطالعاتی برای پادشاه یکی از تیره ترین و جنایت آمیزترین تاریخ معاصر ایران چنین مدح نزدیک به طنزی را کَل می کشند!

علی رغم این نمی توان کارنامه رضا شاه را کاملا سیاه تلقی کرد و نباید از یاد برد این رضاشاه بود که با اتکای بر اقتدار نظامی و حمایت انگلستان توانست فضای پر آشوب و پر التهاب ایران در فردای جنگ جهانی اول را با ضرب شست خود برخوردار از امنیت کرده و تمامیت ارضی ایران را به قوت ضمانت نماید.

اما طنز داستان آنجاست که سراینده های «شعار رضا شاه، روحت شاد» بنوعی جمهوری اسلامی را ترغیب به رضا شاه گری می کنند و غافل از آنند که «امنیت رضاخانی» محصول سنگین ترین سرکوب ملی و کشتار و قلع و قمع و جو امنیتی خوفناکی بود که در دوره وی و با مدیریت وی یکی از تاریک ترین دوران سرکوب و جنایت را در ایران رقم زد.

اگر شعار دهنگان مزبور با این شعار می خواهند جمهوری اسلامی را مذمت کنند و بگویند «از رضا شاه یاد بگیر» این امر بمعنای صدور مجوز برای نظام است تا برای تحصیل مراد شعار دهندگان نظام نیز «رضاشاه گری» کند و قطعا در آن صورت اولین اقدام حکومت باید سرکوب خونین همین شعار دهنگان جهت بازتولید مناسبات رضاخانی در ایران باشد!

شوریدگان از سوئی جمهوری اسلامی را متهم به سرکوبگری و خفقان می کنند و همزمان پیشنهادشان برای مُلکداری تاسی به مدل سرکوب ماکسیممی رضاخانی است!

ظاهرا جمهوری اسلامی تا اطلاع ثانوی به برخورداری از فکاهی ترین اپوزیسیون در طول تاریخ تحولات سیاسی ایران محکوم شده است!

...

انقلابی با ریشه هائی عمیق!


روز گذشته طوفانی شدید در ایالت آریزونا منجر به ریشه کن شدن درختان تناور زیادی در شهر محل اقامت مان شد. این اتفاق هر سال در طوفان های موسمی این ایالت تکرار می شود.

آریزونا یک ایالت کویری در غرب آمریکا است که بدلیل کم آبی و خشکی خاک تمامی فضای سبز این ایالت از طریق آبیاری قطره ای سیراب می شود.

خشکی خاک و فقدان آب لازم در بستر زمین بصورت طبیعی مانع از آن می شود تا درختان بتوانند ریشه های خود را در عمق زمین فرو برده و درختان تنومند بواسطه آبیاری قطره ای تنها در سطح خاک ریشه می دوانند و همین امر منجر به آسیب پذیری آنها در مقابل بادهای تند شده و با کمترین مقاومت ریشه کن می شوند.

عکس بالا یکی از همین درختان ریشه کن شده است و عکس پائین فرجام قطعه قطعه شده این درخت توسط عوامل شهرداری در فردای طوفان است.

این دو عکس مصداقی است از واقعیت ماندگاری انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن که طی ۴۰ سال گذشته در مقابل تمام تندبادها و طوفان های مهیبی که با آن مواجه شد توانسته استقامت کند.

فارغ از خوشآیند یا ناخوشآیند مخالفان و موافقان انقلاب اسلامی یک واقعیت غیر قابل انکار آن است که «دین» در ایران نقش بتون در جمیع مناسبات فردی و اجتماعی و حکومتی را بازی می کند و زمین ایران را برای مُلکداری برخوردار از استعداد ریشه داری و استقامت می کند.

فارغ از ناخوشآیند اقشار سکولار، دین نقش یک چسب قوی اجتماعی را در ایران بازی می کند و هر گونه تلاش بمنظور تضعیف یا تقلیل این «چسب» تمهید کننده تضعیف و فروپاشی تمامیت ایران در قالب یک کشور است.

فرجام ایران در تضعیف این چسب مشابه فرجامی همان درختی است که در فردای طوفان قطعه قطعه شده و توسط حرامیان تجزیه و تخریب خواهد شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44