۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

خیابان تراپی!



مبارزه نیروی انتظامی ایران با بدحجابان ماهیتاً تفاوتی با جمع آوری اراذل و اوباش از سطح شهر ندارد!

کلام نخست:
اینکه فرمانده نیروی انتظامی ایران طی هفته گذشته و با آغاز فصل گرما مجدداً خبر از برخورد شدید پلیس با بدحجابان در سطح شهر داد. چنین امری حکایت از آن دارد که دور جدیدی از پیکار کم حاصل و قدیمی «گزمه ها و دلبرکان» آغاز شده اما با این تفاوت که این جدال طویل المدت و ناکام تدریجاً به مرزهای مشمئز کنندگی می رسد.
صرف نظر از برخی هنجار شکنی ها و بدپوشی ها و اطوار و رفتار نامتعارف جوانان که باید آن را به حساب شادی خواهی و بازیگوشی و توجه طلبی های مقتضای سن جوانان گذاشت. بازیگوشی هائی که حکومت می تواند ضمن برسمیت شناختن «ریشه های آن» با بالا بردن دُز درایت و ذکاوت اش در برخورد با چنان جوانانی، بستر بروز و ظهور و حصول «بهداشتی و اخلاقی و کم هزینه» چنان شیطنت های جوانانه ای را فراهم کند. اما نمی توان کتمان کرد که کسر بزرگی از هنجارشکنی های موجود در سطح شهر اعم از بدپوشی تا اوباش گری محصول مستقیم اختلالات عاطفی و بیمارهای روانی مبتلایان است.
هر چند کماکان و بعد از 32 سال برخورد سلبی و ناکام حکومت با بد حجابان هنوز هم می توان معترض ضعف «رویکرد اغنائی حکومت» در تبیین و تفهیم چرائی شایسته و بایسته بودن حجب و عفاف نزد بانوان شد اما ابرام 32 ساله برخی از بدحجابان در ماندگاری بر بدحجابی را نیز می توان حکایت از نوعی لجاجت تلقی کرد. لجاجتی که خود مولود و محصول یک بیماری و نارسائی عاطفی است.
طبعاً چنانچه قرار بود این دسته از بدحجابان در بستری مفاهمه آمیز، یک بار و برای همیشه از صرافت تن نمائی و جلوه فروشی خیابانی بگذرند 32 سال گذشته باید این فرصت را برای متقاعد شدن ایشان فراهم می کرد.
چنین بد حجابانی چنانچه تن به این واقعیت غیر قابل کتمان می دهند که:
«سکس ذاتی است غیر ارادی و با شرح وظایف و چگونگی معین که مکانیزم تداوم بقا با چاشنی لذت بین زن و مرد را تضمین کرده»
چاره ای ندارند تا به لوازم این واقعیت نیز خاضع باشند که:  
«بد حجابی بمعنای جلوه گری تنانه و ارائه خدمات «حض بَصَر سکشوال» در جلوت و به غیرمحارم چیزی نیست جز استفاده جانبی و نامشروع زنان از ظرفیت معطل مانده جاذبه سکشوال شان در فضاهای ناموجه»
چرائی شکل گیری بدحجابی در مقام یک بیماری روانی و نارسائی عاطفی در کنار چگونگی برخورد بانوان با پدیده حجاب دو بحث مختلف اما مکمل است که می تواند حُکام و بانوان بدحجاب را بر سر رعایت حجاب به یک توافق مرضی الطرفین برساند.
بدحجابی نوعی بیماری نزد کسری از بدحجابان است که در رنجش از یک نارسائی عاطفی می کوشند با توسل به «جلوه فروشی خیابانی» ضمن آوردن بیماری خود به سطح جامعه با توسل به «خیابان تراپی» برای خلجان روح آزرده خود «التیام جوئی» کنند.
منشاء این بیماری را می توان در سه سطح ردیابی کرد:
در وهله نخست این بیماری محصول سیکل معیوب «نظام مرد سالار خانواده ایرانی» است که در آن «زن» چه در مقام دختر خانواده و چه در مقام همسر از حق مشروع و نیاز روانی ـ عاطفی مورد توجه بودن محروم نگاه داشته شده. همچنانکه «فقر» اعم از «فقر مالی» تا «فقر فرهنگی» نیز می تواند به عنوان دو عامل مکمل در بدخیم شدن این بیماری نقشی موثر را ایفا کند.
توجه طلبی «گرانشی» است که در نهاد انسان اعم از زن و مرد بشکلی ذاتی تعبیه شده . مُرتفع کردن این «نیاز ذاتی» در بستری سالم و مشروع این فرصت را به فرد می دهد تا ضمن طی کردن مراحل رشد و تکوین طبیعی شخصیت، از بسآمدی سالم نیز در ورود به اجتماع برخوردار شود.
هم آن دختر خانمی که از طریق تن نمائی خیابانی «روان پریشی عاطفی خود را» در سطح شهر بروز می دهد و هم آن جوانی که با «اوباش گری» خیابان را محل تخلیه عقده ها و مطالبات سرکوب شده اش می کند. هر دو دختران و پسران خانواده هائی هستند که در ایامی که از حیث عاطفی محتاج توجه و دیده شدن از سوی والدین بوده اند،از چنان موهبت لازم و مشروعی محروم مانده اند.

همچنانکه حضور تن نمایانه و جلوه گرانه و بدحجابانه کسر بزرگی از زنان متاهل در سطح شهر را نیز می توان به حساب سردی مناسبات زندگی زناشوئی ایشان گذاشت. چنان زنانی عمداً یا قهراً از طریق کوشش برای دیده و ستایش شدن «ولو با توسل به تنانگی و جلوه فروشی خیابانی» در جستجوی پُر کردن «خلاء بی توجهی همسر» با توسل به نگاه ولو طمع ورزانه ستایشگران خیابانی اند. 
دختر خانمی که در کانون خانواده «مرد سالار» برخلاف انتظار و در تمام ایامی که توجه و حمایت و تشویق را از والدین اش توقع می کرده، خود را صرفاً در کانون حجیم و عمیقی از منع ها و نکردن ها و نگفتن ها و نرفتن ها و ندیده شدن ها و محرومیت ها یافته طبیعتاً چنین دختری تدریجاً مُبدل خواهد شد به حجم عمیقی از نیازها و توجه هات سرکوب شده که در خروج از خانه و مواجهه با اولین نگاه یا کلام ستایش گرانه بدون توجه به کیستی و چرائی و انگیزه ستایشگر، احساس رضایتی عمیق از دیده و فهمیده و اهمیت داده شدن می کند.
قبلاً نیز بر این نکته ابرام کرده بودم که آمار بالای ورودی و خروجی کسر بزرگی از دختران ایرانی در دانشگاه های کشور (ایضاً آقا پسران) از حیث محتوا ارزنی ارزش افتخار کردن و اسباب بالیدن را برای مسئولین وزارت علوم نمی تواند فراهم کند.
دختر خانمی که در کانون خانواده کمترین محلی از اعراب جهت «درخشیدن» و «مطرح بودن» و «مورد توجه قرار داشتن» نداشته و تنها خود را در زندانی از منع ها می بیند.
ایضاً دختر خانمی که بیرون از خانه نیز محروم از امکان فراغتی مطلوب و تفریحی مشروع و درخششی مقبول باقی مانده. قهراً برای چنان دخترانی دانشگاه یگانه پناهگاه بمنظور تامین مطالبات توجه طلبانه خواهد شد.
طبعاً تلاش وافر چنین دخترانی جهت ورود به دانشگاه قبل از تحصیل علم، صرف یابش سرپناهی بمنظور چهار سال راحت باش و فرار از همه آن محدودیت ها و بی مهری ها و بی توجهی ها می شود. پناهگاهی که بستر دانشگاه را برای ایشان قبل از کانون جویش علم، مُبدل به سالن مد و جلوه گری و خودآرائی می کند. چهار سالی که هر اندازه از حیث فربه شدن تجربیات و آموخته های ایشان در حوزه مشاطه گری و خودآرائی و جلوه فروشی مثال زدنی است اما از حیث محتوای علوم مکتسبه و تخصصی فاقد کمترین محتوا و اعتبار و اعتناست.

«فقر مالی» در کنار «فقر فرهنگی» نیز عواملی هستند که چه بصورت مستقل و چه بصورت مکمل در عمق بخشیدن به این بیماری «امداد رسانی» می کنند.
چه فرزند خانواده فقر که والدین اش در تکاپوی تامین معاش «تمام وقت» بیرون از خانه در جستجوی تامین نیازهای اولیه خانواده بوده و سهم کودکان از این والدین تنها تنی خسته و فرسوده در آخر شب است که عملاً رمقی برای دست نوازش کشیدن و تامین نیازهای عاطفی فرزندانش را ندارند و چه فرزند آن خانواده ای که علی رغم مکنت مالی والدین، اما فقر فرهنگی ایشان مانع از آن شده تا ازدواج و تشکیل خانواده را بر بستری از شعور فهم کنند و یگانه رسالت پدری و مادری خود را صرفاً در اطعام چرب و ابتیاع تن پوش فاخر برای فرزندان شان فهم کرده اند بدون آنکه شعور آن را داشته باشند که فرزند قبل از لباس و خوراک خوب، محتاج رشد روان و شخصیتی سالم از طریق توجه و بذل محبت و عطوفت و دادن شخصیت به ایشان است.
فرزند چنان خانواده ای چه دختر باشد و چه پسر در تحلیل نهائی مُبدل به جامعه ستیزانی شرور خواهند شد که هر کدام بسته به استعداد و خرده فرهنگ خود، خواهند کوشید انتقام شان از مضایقه همه آن توجهات و عواطف متوقع از والدین را از طریق دهان کجی و ساختار ستیزی و هنجار شکنی و اوباشگری و قانون گریزی و ایضاً وندالیزم و هولیگانیزم تشفی خاطر دهند.

قابل انکار نیز نخواهد بود که پارسا کیشی و تنزه طلبی آمرانه حکومت نیز «مزید بر علت» جهت عمیق یافتن این سندرم اجتماعی خواهد شد.
بالغ بر ده سال پیش که بمناسبت پایان سال تحصیلی، مدیریت دبستان فرزندان محل سکونت مان اقدام به برگزاری جشنی در سالن اجتماعات دبستان مربوطه کرده بود. دانش آموزان دوازده ساله که از قضا فرزند یکی از دوستان اینجانب نیز در میان ایشان بود نمایش کمدی و هنرمندانه را برای حضار اجرا کردند. نمایشی که فرزند مزبور نقشی محوری را در آن به عهده داشت و انصافاً با هنرنمائی خود همه حضار را به وجد آورد و در پایان مراسم حضار با کف زدن هائی ممتد بنحو احسن از این نوباوه هنرمند قدردانی کردند. تنها نکته قابل تاسف آن بود که پدر ایشان در آن جشن حضور نداشت و فردای آن روز که ضمن تمجید از هنرمندی آن نوباوه به پدر ایشان گفتم:
شب گذشته بودنت و تشویق فرزندت از کف زدن و تشویق همه حضار برای فرزندت ارزشمندتر بود و از این طریق یقین حاصل می کرد اسباب توجه و افتخار پدرش شده و این اثری مستقیم در تقویت حس اعتماد بنفس اش می گذاشت.
متاسفانه پدر آن فرزند در پاسخ تنها به این نکته کفایت کرد که:
اولاً حوصله این مجالس را نداشته و ثانیاً همین که خورد و خوراک و پوشاک شان را فراهم می کنیم تکلیف اضافی از ایشان ساقط است!
استدلال محیرالعقولی که 8 سال بعد و زمانی که به ایشان خبر رسید فرزندش به اتفاق چند نفر دیگر از دوستانش به اتهام خرید و فروش مواد مخدر در بازداشت پلیس بسر می برد! نتوانست و نمی توانست ایشان را در پاسخ به چرائی این پرسش یاری کند که:
من که هر چیزی که فرزندم خواست برایش مهیا کردم!
طبیعی است جوانی که در کودکی محروم از توجه والدین مانده بعد از ورود به جامعه از هر گونه توجهی ولو توجه دوستان ناصالح و رفتارهای ضد اجتماعی، آغوش گشائی می کند.
بر این اساس است که می توان مبارزه نیروی انتظامی با بدحجابان را از «موضع مبارزه با بیماران» قابل قیاس با مبارزه و جمع آوری اراذل و اوباش از سطح شهر دانست.

دوم آنکه:
فرای وجوب عقلی یا شرعی و یا اخلاقی ضرورت و شانیت حجاب، از یک نکته نیز نباید و نمی توان غفلت کرد و آن اینکه التزام به حجاب در ایران قبل از هر چیز یک «قانون شهروندی» است.
بدیهی ترین تعاریف از مشروعیت سلطه قانونی حکومت و تمکین طبیعی شهروند ناظر بر رعایت اصل «شهروند خوب» است.
موافقان یا مخالفان با حجاب صرف نظر از همه ادله عقلی و شرعی و اخلاقی در یک نکته نمی توانند شبهه کنند و آن اینکه رعایت حجاب اسلامی در ایران یک «قانون» است.
یعنی همان قانونی که حکومت را مُلزم می کند بدون اغماض و با اقتدار اقدام به مبارزه و جمع آوری اراذل و اوباش از سطح شهر کند و شهروندان نیز به استقبال آن می روند. ایضاً سلطه مشروع همان قانون به حکومت این حق را می دهد که بمنظور حفظ نظم قانونی و تعریف شده در اجتماع، اقدام به برخورد با پدیده بدحجابی در سطح جامعه کرده همچنانکه شهروندان اُناث نیز مکلف به رعایت این الزام قانونی می باشند.
شهروند قانون پذیر، همان شهروندی خوبی است که بدون عنایت به خوشآیند یا بدآیندش از قانون مصوب، التزام عملی به آن دارد. طبعاً شهروندان در عین رعایت قوانین مصوب کشور می توانند مخالف یا معترض برخی از قوانین باشند. لیکن به احتساب «تعریف قانون» مبنی بر:
«قواعد لازم‌الاجرا و داراى ضمانت اجرائی مشخص حکومت بمنظور لحاظ نظم اجتماعی» شهروند خوب، شهروندی است که ضمن شناخت و دفاع از حقوق فردی و جمعی خود، قانون را نیز می شناسد و عامل به آن است.
«شهروند خوب» مصداقاً ده ها و صدها و هزاران و بلکه میلیون ها نفر از شهروندانی هستند که صرف نظر از خوشآیند یا بدآیندشان از قوانین مصوب راهنمائی و رانندگی، از حق مشروع و طبیعی خود مبنی بر «تصرف دلبخواهانه در چگونگی استفاده از وسیله نقلیه شخصی اش» داوطلبانه بنفع قانون عمومی و بمنظور رعایت و احترام به نظم تعریف شده در اجتماع، کنار می کشد.
طبیعتاً شهروند می تواند پاره ای از قوانین را «از جمله قانون رعایت حجاب اسلامی» را برنتابد اما رعایت ظوابط شهروندی ایجاب می کند تا ایشان ضمن التزام و رعایت قانون در صورت تمایل جهت تغییر قوانین مورد اعتراض، اهتمام خود را از مسیرهای قانونی صرف تغییر آن کرده و در صورت ناکامی چاره ای جز تمکین به قانون را ندارند.
از منظر یک شهروند خوب، می توان از قانون رضایت نداشت و همچنانکه می توان اهتمام خود را از مسیرهای قانونی صرف ابطال یا اصلاح قانون مورد اعتراض کرد. اما قطعاً نباید و نمی توان تن به قانون نداد.
قانون «منع استعمال سیگار» در پارک های عمومی شهر که ماه گذشته به تصویب شهرداری نیویورک رسید نمونه ای برجسته از التزام «شهروندان خوب» به قوانین موضوعه است. مظابق این قانون از تاریخ تصویب دیگر هیچ شهروندی در شهر نیویورک حق کشیدن سیگار در پارک های شهر را نداشته و در صورت استعمال ملزم به پرداخت جریمه 50 دلاری خواهد شد.
قانونی که مواجه با مخالفت سنگین شهروندان سیگاری نیویورک شد اما بمجرد تصویب جمیع شهروندان به احترام ساحت قانون خود را ملزم به رعایت آن کرده در عین حال که از طریق نمایندگان خود در کنگره ایالتی می کوشند با لابی ها و لوایح جانبی از امکانات قانونی جهت نقض این مصوبه بهره ببرند.

کلام آخر آنکه:
هر چند طی 32 سال حاکمیت جمهوری اسلامی مخالفان حجاب در ایران یا با توسل اصل «حق مالکیت انحصاری بر تن»! و یا با تشبث به مغلطه «حق انتخاب آزادانه پوشش» و یا با ابتلاء به اختلالات شخصیتی، یا جامعه را بلاگردان خود کردند و یا خود را فریفتند و یا موقتاً تصور فریب جامعه را فهم کردند اما بقول آمریکائی ها:
بعضی ها را «می توان» همیشه فریب داد. همچنانکه بعضی اوقات «می توان» همه را فریب داد. اما به قطع و یقین نمی توان همه را برای همیشه فریفت!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لازم به ذکر است پیشتر و ذیل لینک های زیر بصورتی مشروح در خصوص چیستی و چرائی حجاب از حیث اخلاقی و عقلی نوشته بودم:

۱۵ نظر:

ناشناس گفت...

ba salam be mardaneh pakeh iran zamin:
man az kodaki dr oropa bozorg shodam barayeh man khili ajeb ast? man dr oropa hech moshkeli az nazareh (mozahemat) nadashtam va nadaram cheh dr mohiteh ejtemaei va cheh dr daneshga vali barayeh man ajeb ast? har vaght barayeh (vezit) meravam iran kheli moshkel daram ,ba enkeh man dr oropa hejab camel nadaram,vali be ehterameh ghanoneh iran hejabeh camel megozaram, vali kheli dr iran motasefaneh mozahemeh man meshavand va barayeh man moshkel be; vojod meavarand ke khili baeseh azabeh nman ast va man ra ranj medahad chon vataneh azezam ra kheli dost daram bazi vaghtha pasheman meshavam be iran beravam
masalan khatereh badey daram .ba dkhtar khaleh dr park bodem javane (tekehie) be man kgoft. man motavajeh nashodam o ch goft va man ahameyate nadadam vali cheshmetan rozeh bad nabenad aghaiy anja bod va mo:tavajeh shod ke an javan cheh be man goft chenan seli be an javan zad ke bechareh chand bar doreh khodash gasht va az beni o dahanash khon amad va on agha on be;chareh ra zereh moshto laghat gerefteh bod va dast vardar ham nabod ;az hameh mohemtar abroyash joloyeh mardom raft ?
vali khoda medanad man cheghadr delam barash sokht
hala hamesheh az khodam sal mekonam aya an agha karh dorosti kard? nemedanam ? gonaheh man cheh bod ? vali azabash hamisheh ba man ast go.naheh man cheh bod?vaghean gonaheh man cheh bod
?

mojdeh گفت...

jenabeh ostad salam
be nahayat as lenk.ha ke daded motashakeram hameh ra movfagh shodam bekhanam benahayat ali bod koli be danesh man afzodeh shod marsi az shoma
hala meshavd kh;hesh konam man ra rahnamaei koned chtor metavanam be tamameh maghaleh;hayeh shma dasresi peyda konam ghablan az lotfeh shoma motashakeram

داریوش سجّادی گفت...

مژده خانم
ضمن تشکر از حُسن توجه تان
شما بخش عمده ای از مطالب بنده را می توانید در سایت زیر ملاحظه کرده
http://www.sokhan.info/
همچنانکه در همین وبلاگ نیز از طریق بایگانی موجود در سمت راست «صفحه نخست» مطالب قبلی بنده قابل دسترس است

ناشناس گفت...

خوب این شد حرف حق!
خانم ناشناس ( مژده خانم)! تبریک! این شد یک کار درست! « محتوا! »
اینکه اسم شما X یا Y میبودید٬ مهم نبود! اینکه شما چه حرفی برای گفتن دارید مهم است!
هیچکس در باب اینکه «نام و نشانی» بسیار٬ بسیار مهم است٬ بحثی ندارد! اما هر چیزی جایی دارد و هر اعتراضی مکانی!
اینجا شما نیستید که قانون به پا کنید که « ای بی نام و نشان٬‌ حضورت را دوست نداریم و ....»
در این مکان٬ شما عقیده ای٬ خبری٬ روزی نامه ای میخوانید و نظر خودتان را میدهید. نام گذاشتنتون به هر نامی «««اختیاری»»» میباشد٬ نه «««اجباری»»»!!!
اما اگر شما اعتبار فردی «حقیقی و حقوقی» مشخصی دارید و مکانی مشخص در دنیای حقیقی یا مجازی (اینترنت)٬ میتوانید به آن اشاره فرموده٬ آدرس اینترنتی یا ایمیل خود را معرفی نموده تا در صورت نیاز جوابگوی خوانندگانتون بشوید!

آری اینچنین است خواهر! به اصل قضیه بپردازید که وقتمان طلا است و این اعتراضات٬ اندکی بیش از زیاد پیش پا افتاده!!!

یک ناشناس (اصلآ مهم نیست که کیستم!)

mojdeh گفت...

marsi jenab ostad
az rahnami shoma be,nahayat motashakeram
,movfagh bashed dr rahi ke dr pesh ro dared
ostad shoma yek nabegheh hasted chghadr khob dr maghaleh ( mozahem> khiyabani hkob tozeh daded, hala kash yk jore meshod mozahemeh en,ternete ham ezafeh mekarded
kheli ali meshod

ناشناس گفت...

در مورد مناظره شما که با کامبیز حسینی سوال من این است که :
در زمان شاه حجت الاسلام دعایی رییس فعلی روزنامه اطلاعات با تایید خمینی 14 سال تمام در رادیو بغداد علیه شاه برنامه اجرا میکرد . احتمالا عبدالکریم قاسم و نفرات بعدی عاشق چین وشکند گیسوی امام و خال گوشه لب ایشان نبودند و از ایشان به عنوان آلت دست علیه شاه استفاده میکردند . این کار ایشان نشانه وطن فروشی نیست ؟ من مازیار هستم .

داریوش سجّادی گفت...

جناب مازیار
چنانچه جنابعالی همکاری حجت الاسلام دعائی با رادیو بغداد علیه حکومت پهلوی را خیانت به کشور می دانید ولو با تائید آیت الله خمینی به طریق اولی دارید تصمیم بنده را در عدم حضورم و عدم استقبالم از شرکت در رسانه دولت متخاضم آمریکا با کشورم را تائید کرده و حضور در این رسانه را خیانت به ایران می دانید که تا همین جا فرمایش شما قابل تقدیر است و انشاالله دیگر هم وطنان نیز تن به چنین خیانتی ندهند
هر چند بنده دلیل عدم حضورم در صدای آمریکا را رسانه نبودن آن و کاریکاتوری از رسانه بودن اعلام کرده ام و معتقدم نشستن امثال بنده در مقابل دوربین صدای آمریکا توهین به شخصیت خودم و مخاطبم می باشد
صدای آمریکا تجمعی از مالیخولیائیانی است که ارزنی با دنیای رسانه و دانش سیاسی انس و اطلاع و آشنائی ندارند

بی طرف گفت...

آقای سجادی٬ شما یا «مسخ» شده اید یا هنرپیشه اید!
داشتن حجاب بر اساس خرافات (حجاب پیش از اسلام نیز بوده است و ربطی به مذهب ندارد٬ و دیگر فرهنگهای غیر اسلامی نیز دیده میشود) به اجبار گذاشته شده است٬ و قوانین راهنمایی و رانندگی (یا به قول شما کشیدن سیگار در پارک یا مکانهای عمومی) بر اساس عقل و منطق!!!
تا زمانیکه مردم رو به زور وادار به حجاب کنید٬ (که اجبارش هیچگونه دلیل منطقی ندارد٬) وضع همینه٬ بدتر میشود که بهتر نه!!! حتی اگر صد سال دیگر هم بگذرد٬ داستان همین است!
در واقع بایستی گفت حجاب مصونیت نیست٬ عاملی است برای کنترل آزادی مردم! هر وقت که لازم باشد٬ شل یا سفتش میکنیم!
ضمنأ٬ یک بام و دو هوا دارید٬ شما!
چطور بی بی سی خوب است و صدای آمریکا بد! چرا با یکی مصاحبه میکنید و دیگری خیر!!!

داریوش سجّادی گفت...

جناب بی طرف
در مورد حجاب همه حرف هایم را قبلاً گفته ام و لازم نمی دانم اینجا مجدد تکرار کنم چنانچه به لینک های زیر مطلب رجوع کنید خواهید دید که در آنها بويژه مقاله آسمان سیاه حجاب را از نظر عقلی و اخلاقی قابل استدلال دانسته ام
در مورد مصاحبه با بی بی سی و عدم مصاحبه با صدای آمریکا قبلا گفته ام و مجدد تکرار می کنم بی بی سی برای اینجانب هر چند رسانه ای جهتدار است اما به هر حال یک رسانه است و از قوانین و استانداردهای حرفه ای جهان رسانه تا حدود زیادی پیروی می کند لذا برای بنده مصاحبه دادن به بی بی سی امری طبیعی است اما صدای آمریکا نه تنها به اعتقاد بنده بلکه جمیع اهل رسانه متفقند که اساساً رسانه نیست و کمترین آشنائی با لوازم و بدیهیات وضروریات این حرفه ندارد و تنها مشتی بی سواد و بی اطلاع از امر رسانه و بی سواد تر و بی اطلاع تر از مسائل سیاسی دور هم جمع شده ند و اسباب سرور و ابتهاج خود و مخاطبانش را فراهم کرده اند بنا بر همین است که از حضور در آن استنکاف دارم چون نشستن در مقابل دوربین صدای آمریکا را توهین به خود و مخاطبان می دانم

ناشناس گفت...

مازیار هستم و گمان میکنم به سوال قبلی پاسخ مناسب داده نشد .مصاحبه کردن یا نکردن با صدای آمریکا به خودتان مربوط است .
بحث من امام خمینی است . آیا آلت دست شدن امام خمینی به دست حاکمان عراق را با توجه به ارادتی که به ایشان دارید مناسب یک رجل سیاسی میدانید ؟

mojdeh گفت...

be nazareh man bbc ham mesleh voa ast har do yek (hadaf) ra donbal mekonand,taslem shodaneh mardomeh iran be khasteh anha.
ama, dr an zamaneh( khas) har adameh aghel va ba;vojdane barayeh resandaneh sedayeh hagh majbor boded tekrar mekonam majbor bod
barayeh posh;debani az hagh az har re;sanehi hata doshman ham estefadeh koned barayeh resandaneh harfeh hagh
makhsosan dr an zamaneh ashob ke mrzeh rast o dorogh yeki shodeh ,bod,va sakht bod tashkhes bedahi ke rast megoyad va ky dorogh,
makhsosan dr in( terajedi khas)
ghatleh mazlomaneh( neda) ke tamameh donya bar alaheh iran tebgheh mekardand va lajan parakani. va dorogh o dorogh
pas be nazareh man ,dr on mogheh khas, hech eshkali nadash
albateh faghat barayeh hagheghat?va sarbolandi iran azez ke tamameh cheshmha; yeh mardomeh mazlom jahan be on ast
ke motasefaneh sabzhayeh (lajani) on ra zaef kardand bad,bakhtaneh

داریوش سجّادی گفت...

جناب مازیار
پرسیده اید آیا آلت دست شدن امام خمینی به دست حاکمان عراق را با توجه به ارادتی که به ایشان دارید مناسب یک رجل سیاسی میدانید ؟
ظاهراً یا معنای آلت دست را متوجه نیستید و یا اساساً برنامه های حاج آقا دعائی را نشنیده اید
جنابعالی در پرسش نخست خود با اشاره به پرهیز بنده از شرکت در برنامه پارازیت صدای آمریکا وارد بحث شدید
بنده نیز از همان مبنا پاسخ شما را دادم
بنده مشکلم با صدای آمریکا خیانت کارانه بودن آن نیست که شرکت در آن را خیانت بدانم بلکه همانطور که قبلاً هم گفته ام حضور یک کارشناس در مقام میهمان در یک رسانه ولو رسانه دشمن برای بیان نقطه نظرات عاری از اشکال است چون میهمان تعهدی به اهداف میزبان ندارد
اما صدای آمریکا را اساساً رسانه نمی دانم و رسانه هم نیست که بتوان در آن حضور داشت
در مورد رادیو عراق نیز همین حکم را جاری می دانم
اولاً مرحوم خمینی در آن برنامه ها شرکت نداشتند و دعائی نیز حسب فتوا و مجوز ایشان از آن تریبون جهت تبیین ظلم های حکومت پهلوی بهره می بردند این بمعنای آلت دست شدن نیست
اگر برنامه های آن رادیو را شنیده اید لطفاً یک نمونه از آنها را برای اینجانب و دیگرانی که تاکنون چنین ادعائی را هیچ کجا نشنیده اند که برنامه های این رادیو و یا مسئولین آن را آلت دست حکومت عراق بوده اند بیان بفرمائید
همچنانکه در همان ایام حداقل تا قبل از قرارداد الجزایر دو حکومت در تهران و بغداد فرصت را برای اپوزیسیون یکدیگر علیه یکدیگر فراهم می کردند کمااینکه پهلوی نیز نیروهای بارزانی را در عظیمیه کرج مستقر کرده و ایشان را علیه حکومت عراق ساپورت می کرد
گذشته از آنکه مرحوم خمینی هم زمان در همان ایام معترض رژیم جنایتکار عراق هم بودند از طرف حکومت عراق بشدت تحت فشار قرار داشتند و به همین دلیل هم بعد از سقوط پهلوی مجبور شدند 8 سال نیز با حکومت بعثی بجنگند

ناشناس گفت...

"بدیهی ترین تعاریف از مشروعیت سلطه قانونی حکومت و تمکین طبیعی شهروند ناظر بر رعایت اصل 'شهروند خوب' است."

مشروعیت??? سلطه قانونی??? حکومت?

تارا گفت...

اولین سوالی که با خواندن مقاله شما به ذهن من رسید این است که معیار سنجش بد حجابی چیست؟ همان گردی صورت و دستها از مچ به پایین است؟ یا بسته به نظر فرد دستگیر کننده دارد؟ خیلی‌ این مسئله نسبی‌ است و به نظر من همان مصداق سوزاندن تر و خشک با هم است! و فقط راه اعمال خشونت علیه زنان را در جامعه باز تر می‌کند.

ناشناس گفت...

من مخالف عقیده شما هستم که می گوئید به جهت روانپریش بودن و اختلالات عاطفی به بد حجابی روی می آورند در حالیکه اکثر کسانیکه بدحجابند نه تنها چنین مشکلی ندارند بلکه بیشتر آنها سرشار از احساس عاطفه و محبتند ولی در فطرت خود زیبایی را دوست دارند و هرگز زیبایی درون پوشش دیده نخواهد شد و این جزو خواص زن یا دختر بودن است حتی شما که یک عکس با کت وشلوار گذاشته اید هم زیبایی را دوست دارید و سعی نکرده اید با لباس اتاق خواب عکس بگذارید و اینکه باور نکردنی است چقدر در روحیه مردان تاثیر میگذارد وقتی زنان یا دختران خوش لباس و خوش چهره را می بینند به جای اینکه زنانی در چادر پیچیده شده بدون آرایش و توام با افسردگی را ببینند