۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

رهبر بی ژنرال!

بالغ بر پنج ماه پیش ذیل پست «لیلی با من است» بوضوح و صراحت ابراز داشتم:
ماجرای حمله مسلحانه ارتش اسرائیل به کشتی «مرمره» بمثابه یک خودزنی عمدی و از روی قصد و برنامه توسط تل آویو بود تا بدینوسیله «خواسته یا ناخواسته» آسمان بی ستاره جهان اسلام را برخوردار از ترکیه ای کند که علی الظاهر هم حکومتی اسلامی دارد (ولو آنکه اسلام شان نوعاً اسلامی است تزئینی و مخنث و سکولار که بود و نبودش محلی از اعراب در نوع رفتار و واکنش دولتمردان آنکارا ندارد)  مضافاً آنکه جمهوری نیز هست و می تواند بنحو احسن شانه به شانه آن جمهوری اسلامی بایستد که در جوار مرزهای شرقی شان بیش از 32 سال طلایه دار خط اول مبارزه با دولت صهیونیستی و مدافعه از آرمان ملت مسلمان فلسطین بوده است.
به عبارت دیگر هر اندازه حکومت ها در انتخاب همسایه های خود مجبورند، اما در انتخاب دشمن و دوست شان مخیّرند و ظاهراً اسرائیل در ماجرای حمله به کشتی مرمره عزمی راسخ از خود را جهت انتخاب «ترکیه دشمن» در مقابل «دشمنی ایران» جزم و عرضه کرده.
عزمی بمنظور گرفتن علم مبارزه انحصاری از ایران و دادن آن به کشوری معقول و مطیع از قواعد نظام بین الملل که برای مبارزه با اسرائیل صرفاً متکی به منافع ملی است و برخلاف ایران که از اساس منکر مشروعیت و موجودیت اسرائیل است بموقع تا آن درجه از استعداد برخوردار هست تا بعد از مدیریت و مهار ظرفیت های انفجاری منطقه بر سر میز مذاکره با اسرائیل بنشیند.
همین حرف شنوی و پیروی از منافع ملی است که ترکیه را برای اسرائیل می تواند تا آن درجه جذاب کند تا تل آویو با دست زدن به ریسک حمله به کشتی مرمره هزینه قرار دادن آنکارا در خط اول مبارزه با خود را متقبل شود با این تضمین که این «دشمن جدید» برخلاف ایران «معقول آدمی است» که علی رغم همه مبارزه طلبی هایش بموقع و با دادن رشوه منافع ملی به آن می توان با آنها و برخلاف ایران «کمپ دیویدی» مجدد را بازیابی کرد.
اما ظاهراً این همه نقش ترکیه نیست و ایالات متحده آمریکا نیز می کوشد از طریق رپرتاژ آگهی ها و غمض عین ها و چشمک زدن های خود به ترکیه نقش مدل حکومتی اسلام سکولار و بی خطر ترکیه را در کانون تحولات ضد استبدادی خاورمیانه عربی برجسته کند تا از این طریق ضمن معرفی مدل مطلوب حکومتی ترکیه برای «مسلمانان تحول خواه» اقدام به «های جک» جنبش های غیرقابل پیش بینی و بعضاً اسلام خواهانه در کشورهای عربی نماید.
تصنعی بودن نقش ترکیه در پردازش این نقش نوین از آنجا در ذوق می زند که از سوئی دولتمردان ترک یک شبه خواب نما شده و خود را مدافع خط مقدم ملت های مسلمان در نظام های دیکتاتوری مصر و تونس و لیبی و سوریه معرفی می کنند اما در قبال سرکوب مسلمانان در بحرین دچار ضعف بصر و ثقل سامعه می شوند. در این میانه بی معناترین مانور ترک ها اعلام قصدشان در ارسال کمک های انسان دوستانه به غزه در معیت ناوگان نظامی شان است در حالی که هم زمان و بنفع اسرائیل، مجوز استقرار سپر ضد موشکی آمریکا علیه ایران را که در خط مقدم مبارزه با اسرائیل قرار دارد به واشنگتن می دهد!
علی رغم تمام چنان خوش خرامی های فرصت شناسانه نمی توان این واقعیت را از نظر دور داشت که مانورهای ظاهراً انقلابی دولتمردان ترکیه از اساس فاقد ظرفیتی ماندگار برای مدیریت و حل بحران های خاورمیانه است. این واقعیتی غیر قابل کتمان است که نسخه سکولاریسم ترکیه بدلیل بدلی بودن فاقد اصالت است و بسرعت ناتوانی خود در دفاع از آرمان ملت فلسطین را بروز می دهد. همانطور که پیشتر نسخه ناسیونالیست عربی عبدالناصر در کمپ دیوید ابتر بودن خود برای مبارزه علیه اسرائیل را نشان داد. ابتر بودن رفتار بظاهر ماجراجویانه و انقلابی ترکیه بازگشت به آن دارد که مواضع «اردوغان»  و دیگر دولتمردان ترکیه فاقد پشتوانه عقیدتی است و در عالی ترین سطح تنها دغدغه منافع ملی ترکیه را مطمح نظر دارد. این همان چیزی که قبلاً پان عربیسم ناصری را به خود آغشته کرده بود و به مصر این امکان را داد تا بعد از تامین منافع ملی اش در کمپ دیوید ملت و آرمان فلسطین را در میانه راه تنها بگذارند. لذا پیش بینی دور از انتظاری نیست که ترکیه نیز که اینک و علی الظاهر در مقام یک حریف تازه نفس و جذاب وارد میدان نزاع با اسرائیل شده در اولین بزنگاه همان کاری را با ملت فلسطین کنند که پیشتر پان عربیسم با ایشان در کمپ دیوید کرد.
از سوی دیگر هر اندازه واشنگتن با مشارکت آنکارا و متحدین اروپائی شان بکوشند ترکیه را در مقام الگوی برتر به  کشورهای مسلمان حقنه کنند علی رغم این گریزی از یک واقعیت نمی توانند داشته باشند که جمیع کشورهای عربی مبتلا به «بهار عربی» به تاسی از انقلاب اسلامی ایران، اسلام را به عنوان «الگوی مبارزه» مانیفست جنبش مبارزاتی خود کرده اند و استبعادی ندارد تا با توجه به آنکه بدنه ماکزیممی جوامع عربی برخلاف سکولارها، مسلمانانی مقيدند که در تحلیل نهائی چنانچه ملزم به انتخاب باشند لزوماً «سکولاریزم» انتخاب نخست شان نیست و با درصدی قابل اطمینان می توان احتمال داد بعد از گذشتن ایشان از فاز «اسلام در مقام الگوی مبارزه» وارد فاز «اسلام در مقام الگوی زندگی» شوند.
با وجود چنین ظرفیت های بکر و آماده فورانی در منطقه در یک واقعیت نیز نمی توان تردید داشت و آن اینکه برخلاف انتظار، جمهوری اسلامی ایران غایب بزرگ تحولات مزبور است.
هر چند با اوج گرفتن انقلاب مصر، رهبر جمهوری اسلامی ایران با صدور پیامی مهم خطاب به ملت مسلمان مصر خوش درخشید و حضوری اثرگذار از خود بر پیشانی انقلاب مصر گذاشت اما واقعیت آن است که آیت الله خامنه ای در کانون «بهار عربی» بمثابه رهبری فاقد ژنرال ظاهر شده.

زمانی حسنین هیکل در توصیف شخصیت آیت الله خمینی بر این نکته تاکید می کرد که:
آیت الله بمثابه توپخانه تیزبین و قدرتمندی است که هدف هایش را بخوبی رصد کرده و با دقت و قوت به آنها شلیک می کند اما مشکل آنجاست که بعد از آن «شلیک موفق» امیرانی قابل و شایسته ندارد تا مواضع مورد هدف قرار گرفته را اشغال و مدیریت کنند.
همین ويژگی را بنوعی مشابه می توان مشکل آیت الله خامنه ای دانست که در فردای اعلام مواضع راهبردی اش در قبال تحولات خاورمیانه ژنرالی نبود تا سرحدات مورد نظر وی را به تصرف مدیریت اجرائی خود درآورد.
هر چند آیت الله خامنه ای در فردای بالا گرفتن اعتراضات خیابانی نسبت به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به وضوح و صراحت در خطبه های نماز جمعه 29 خرداد با ذکر نام «احمدی نژاد» و مواضع وی در سیاست خارجی را مورد تائید خود قرار داد و هر چند احمدی نژاد نیز تا آن تاریخ با اتخاذ ادبیات و مواضع و رویکردهای ضد استکباری و ضد صهیونیستی موفق شده بود خود را بر تارک اقبال و احترام و تمایل مسلمانان در خاورمیانه قرار دهد تا جائی که در مناظره با مهدی کروبی در ایام انتخابات این امکان را داشت تا با غرور و اطمینان «پز» محبوبیت خود در جهان اسلام و اتکایش بر دیپلماسی عمومی را  به رخ کروبی بکشد. اما نکته طنز ماجرا آنجا بود که بعد از آن همه زراعت پر هزینه و برخلاف تصور زمانی که فصل برداشت از آن کاشته شیرین رسید «عروس» در بزنگاه «بله گفتن» دلشده در عشق اسفندیارش غائبی بزرگ بود و رفته بود گل بچیند.
غیبت و سکوت معنادار احمدی نژاد در بهار عربی را می توان عملیاتی کردن شعار «نه غزه و نه لبنانی» دانست که پیش از این رسوائی اش را سبزها عهده داری می کردند و اکنون این احمدی نژاد است که عملاً و بعد از مغضوب شدن مقتدای رامسری اش و سرخوردگی از تحمیل وزیر اطلاعات به خود خیره سرانه حساب دو دو تا چهارتای معادله ای را می کند که صورتش یک جمله بیش نیست:
دیگی که قرار نیست برای من بجوشد، حجتی نیز برای تشریک مساعی در طبخ محتوای چنان دیگی وجود ندارد!
فی الواقع اگر سبزها در تابستان 88 ننگ شعار «نه غزه نه لبنان» را به جان خریدند اینک این احمدی نژاد است که آن شعار را در بالاترین سطح عملیاتی کرده و به وضوح به مخاطبان خود در هرم قدرت سیاسی ایران پیغام می دهد:
لب بود که دندون اومد! اگر ژنرالی محمود را می خواهید باید سر جهازی ایشان را نیز برسمیت بشناسید! والی هم غزه هم لبنان فدیه تار موی اسفندیار!
البته نباید و نمی توان این واقعیت را نیز کتمان کرد که محروم ماندن آیت الله خامنه ای از ژنرالی مسبوق به سابقه است و منحصر به دوره فعلی نیست و ایشان طی تمام دوران مسئولیتش چه در دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و چه در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی نیز کمابیش همین مشکل را در عرصه سیاست خارجی داشت. هم هاشمی رفسنجانی با اتخاذ سیاست خارجی مبتنی بر «تنش زدائی با جهان غرب» با شعار«ضرورت حفظ ام القرای جهان اسلام» اقدام به گریم همان شعاری کرد که پیشتر مرحوم بازرگان از آن تحت عنوان «اسلام برای ایران و نه ایران برای اسلام» می کرد و از این طریق مواضع راهبردی مطمح نظر آیت الله خامنه ای را معطل بده و بستان های بی فایده با غربی کرد که نهایتاً منجر به تراژدی میکونوس و خروج کلیه سفرای اروپائی از تهران شد. هم چنانکه خاتمی نیز علی رغم اتخاذ شعار گفتگوی تمدنها و اهتمام بمنظور ارتقا شان دولتش در میانه جهان غرب نهایتاً سهم ایران را محدود به عضویت در محور شرارتی کرد که واضع اش خود شرورترین رئیس جمهور آمریکا بود.
طرفه آنکه برخلاف انتظار در سه گانه «اکبر هاشمی رفسنجانی» و «محمد خاتمی» و «محمود احمدی نژاد» مشاهده می شود این هاشمی رفسنجانی و احمدی نژادند که علی رغم عداوت ها و اختلاف نظرهای مسبوق به سابقه در اصول به یکدیگر شبیه ترند و آنی که هاشمی تحت قالب «حفظ ام القرای جهان اسلام» تعقیب می کرد اینک توسط احمدی نژاد با بسته بندی «اسلام ایرانی» عرضه شده است.
بنا به روایتی معتبر بعد از آنکه به اطلاع آیت الله خمینی رساندند که تیمسار رحیمی (امیر ارتش شاهنشاهی) در لحظه اعدام توسط دادگاه انقلاب ضمن تاکیدش بر وفاداری به اعلی حضرت آخرین مطالبه اش قبل از اعدام پخش سرود شاهنشاهی بود. بنیان گذار جمهوری اسلامی نیز خطاب به راوی تصریح داشت:
جمهوری اسلامی نیز به چنین امیرانی محتاج است که تا آخرین لحظه به اسلام و مسلمانی شان وفادار بمانند.
اکنون نیز جای حیرت نیست چنانچه آیت الله خامنه ای نیز وقتی در آن سوی مرزها ژنرال قدرتمند و رشیدی چون «حسن نصرالله» را در لبنان برانداز می کند اما در داخل در جستجوی ژنرال هائی «مشابه نصرالله» حسرت خواری کند.

۲۱ نظر:

ناشناس گفت...

احسنت! حقیقتا که حق مطلب رو در این مقاله ادا کردید

ناشناس گفت...

کسی که می خواهد ژنرال این میدان باشد ابتدا باید دستورالعمل مدبرانه و هوشمندانه ای در دست داشته باشد نه اینکه بجای آوردن استدلالهای جهان فهم، مسائلی چون هولوکاست و محو اسرائیل و انرژی هسته ای را طوری ترکیب کند که جهان به وحشت بیفتد و با مظلوم نمایی اسرائیل باورشان شود که ایران می خواهد به اسرائیل موشک اتمی بیندازد!
یک ژنرال نباید سنگی در چاه بیندازد که صد عاقل نتوانند درش بیاورند.
عسگری

مهدی وکيلي گفت...

بايد اضافه کرد سکوت فرماندهان ارتش ترک را در مقابل ژستهای کودکانه ضداسرائيلي اردوغان که جای تأمل دارد.
ديگر آنکه برای رهبران، ژنرالي باوفاتر از صدافت نيست. آنچه انقلاب اسلامي را الگوی کشورهای برپاخواسته نموده است، صداقت رهبر فقيد و فعلي است. کساني که رياکارانه، دل در گرو اين و آن دارند و گاهي هم شعارهای تندی سر ميدهند، بعيد نيست که به سردی گرايند و در موقع لزوم به کنج عافيت پناه برند.

کامران گفت...

حکومت فردی ولایت فقیه را به هیچ عنوان قبول ندارم. حکومتی که فرد یا صنف یا خاندان و یا گروهی بر مردم مسلط شود همیشه به استبداد ختم می شود ضمن این که انتقاد از مقامات بویژه ولی فقیه مادام العمر, حکم مرگ یا شلاق دارد (همانطوری که در مورد سمیه توحیدلو به خاطر انتقاد اجرا شد).

ناشناس گفت...

مقاله أتون رو خوب شروع كرديد اما از اواسط مقاله شروع به پاچه خواري كرديد اون هم از رهبر مسلمين بسيجي راستي يك سؤال شما از روي چه منطق و استدلالي به اين نتيجه رسيديد كه بهار عربي به قول شماها از روي انقلاب ٥٧ ايران بوده؟ بهتره به جاي اين أدبيات چاپلوسانه مملكت رو بيشتر به اجنبي نفروشيد چون جناب زبل خان هم من كه سي سالمه و هم كه شما كه تقريبا دو برابر سن من رو داريد مي دونيد كه انقلاب ايران دسته گل آقاي بريتانيا بود بنابراين چيزي كه فكر كردي من نوعي هستم خودتي

ناشناس گفت...

آقای سجادی دلیل نگذاشتن کامنت مستدل و منطقی من را اگر ممکن است توضیح فرمایید!
بی ادبانه بود؟ دور از منطق بود؟ بی ربط به مقاله شما بود؟ یااینکه بر شما سنگین آمد؟ آیا توانایی پذیرش این حقیقت را ندارید که آن واقعیتی که جوان 25ساله ما در 4سال پیش به آن دست یافته بود، رهبر بی ژنرال شما تا چن ماه پیش نیز درک نکرده بود؟
از موقعی که من کامنت خودم را ارسال کردم تا حالا شما چند کامنت دیگران را قرار داده اید!
یک سوال دیگر هم برای من بوجود آمد! شما گفته اید آیت الله خمینی فاقد یک امیر و ژنرال لایق و کارامد بود! این بدین معناس که در سال 68رئیس جمهور وقت نیز(رهبر فعلی) لیاقت داشتن مقام امیری و ژنرالی را نداشت! حالا ممکن است بفرمایید که شخصی که در حد ژنرالی و امیری نیز نبود، چگونه یک شبه از مقام سربازی یا ستوانی به مقام رهبری ارتقا درجه یافت؟آیا از عالم ماورا ناگهان چنین جنم و توانایی رهبری بر ایشان نازل شد؟آن هم چنین رهبر بی بدیلی که هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد حتی لیاقت ژنرالی او را ندارند!
با تشکر
محمد رضا

ناشناس گفت...

با سلام
دوباره مطلب خودم را می فرستم، با فرض بر اینکه بار قبل در ارسال آن مشکلی پیش آمده باشد و شاید به دست شما نرسید باشد!
1-- پیش ازین در مقاله لیلی با من است، گمانه زنی شما را در ارتباط با خودزنی عمدی اسرائیل در جریان قضیه کشتی مرمره،مورد نقد قرار داده ام و تنها دلیل شما (نابخردانه بودن و دور از منافع ملی بودن آن عمل) را با آوردن مثالهایی دیگر از سیاست نابخردانه و دور از ذکاوت و به دور از منافع ملی اسرائیل(از جمله سیاست لجوجانه شهرک سازی و کشتن 5سرباز مصری درین اوضاع مشوش منطقه)، رد کرده ام. همچنین تردید شما در ارتباط با سیاست غیرقاطعانه آمریکا در قبال ترکیه را پاسخ داده ام(از جمله تغییر شرایط منطقه ای و امکان کمتر اعمال قدرت و پاسخ غیرقاطعانه آمریکا در مقابل حمله به سفارت اسرائییل در مصر و بازگشت سفیر مصر به کشورش و امتیازهایی که ترکیه در قبال این تحرکات به غرب داده ).که البته در ارتباط با استدلالهایم پاسخی از شما دریافت نکردم! آیا شما دلیل دیگری برای اثبات خودزنی عمدی اسرائیل دارید؟
2-- در این سخن شما که الگوی حکومتی ترکیه نمونه مطلوب غرب در مقابل ایران است، همه تحلیلگران هم نظر می باشند!(البته این واقعیت غیرقابل انکار ثابت کننده تئوری توطئه ای که شما به آن معتقدید، نیست!) تنها تفاوت بین این تحلیلگران این است که هر کدامشان به فرآخور قدرت تحلیل و دوراندیشی شان در زمانهای متفاوتی به این واقعیت رسیده اند.تعدادی از این افراد بسیار دیر به این واقعیت رسده اند! تعدادی نیز همین چند روز اخیر چشم بصیرتشان باز شده! برخی نیز تا همین اواخر حزب عدالت و توسعه را تشویق کرده و شیوه ی حکومتی آنها را تحسین می کردند و سیاست خارجی آنها نسبت به جهان اسلام را کاملا درست می خواندند!!!
پارگراف دوم این لینک مربوط به یک سال و نیم پیش را ببینید!
(http://www.leader.ir/langs/fa/?p=contentShow&id=6058)
و پاراگراف اول و دوم این لینک مربوط به چند روز پس از سقوط مبارک!
(http://tajik.irib.ir/persian/print/1171.html
)

و ملاحظه کنید عبارات بعضا مضحک حزب موتلفه اسلامی را در 6ماه پیش!
(http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1335672)

و سرمقاله 2سال ونیم پیش کیهان را که پس از آوردن شک و شبهاتی که از سوی دیگران به دولت ترکیه وارد شده، قضاوت خود را مطرح می کند! بویژه سه خط اول بند2 و بند 6

(http://alef.ir/content/view/40283/)

خاطرم هست که در همان ماههای اول روی کار آمدن این حزب، مصطفی تاجزاده مقالاتی در روزنامه نوروز یا یاس نو(تردید دارم بین این دو) نوشت و به کیهانیان شریعتمدار یادآور شد که این خوشحالی غیرقابل وصفتان و شعارهای شما در صدور موفق آمیز انقلاب اسلامی به ترکیه، اشتباهی ست که روزی به آن پی خواهید برد! در آن روزگار هر کسی از ظن خود یار حزب عدالت و توسعه می شد.موضوع حزب عدالت و توسعه موضوع مورد علاقه تاجزاده در چند سال اخیر بوده!
ممکن است بگویید که این حامیان دیروز ترکیه و حمله کنندگان امروزی دچار نزدیک بینی نبودند بلکه این دولت ترکیه بود که ناگهان از کشتی نجات انقلاب اسلامی پیاده شد!
من توانایی دست یافتن به مقالات و سخنارنی های آن زمان تاجزاده را ندارم ولی چند لینک از دیگران به شما معرفی می کنم تا ثابت شود که دیگرانی بودند که خیلی پیش از اینها در این مورد خاص،صاحب بصیرت و دوراندیشی بودند
مقاله ای از مسعود بهنود مربوط به 4سال پیش!
(http://masoudbehnoud.com/2007/08/blog-post_4523.html)

مقاله ای از تقی رحمانی در 1سال پیش!
(http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2010/september/28/article/-4c64b5986b.html)
و مقاله یک رؤیای شیرین نوشته بابک مهدیزاده 25 ساله در 4 سال پیش
(http://babak-m.blogfa.com/post-121.aspx)

3-- در ارتباط با کارامدی این سیاست ترکیه هم قبلا در زیر مقاله لیلی با من است،نظر داده ام و البته کمی تعجب کردم که متوجه شدم دقیقا همان ایرادی که من به نظر شما وارد کردم را دیشب دکتر مجتهدزاده نیز به زبان آورد. تعجب به این دلیل که پیروز مجتهد زاده در بسیاری از موارد تایید کننده سیاست خارجی نظام هستند که البته در برخی از موارد با ایشان موافق هم هستم!(شما معتقد به کارآمدی سیاست ایران به دلیل ایدئولوژیک بودن آن هستید و من دقیقا غیرایدئولوژیک و غیر احسایس بودن سیاست ترکیه را دلیل قوت آن می دانستم)
نمی دانم که آیا مقاله اخیر شما ارتباطی به برنامه دیشب بی بی سی دارد یا نه!
اگر می بینید که بر خلاف گذشته در فیسبوک شما کامنت نمی گذارم به این دلیل است که از پست مربوط به 11سپتامبر به بالا امکان کامنت گذاشتن برای من وجود نداره.شاید مربوط به تنظیمات جدید فیسبوک باشد

با تشکر
محمد رضا

ناشناس گفت...

البته یک احتمال خوش بینانه دیگر هم می دهم و آن اینکه به دلیل وجود چند لینک در مطلب من شما هنوز فرصت مطالعه آن لینکها را پیدا نکرده اید و به این دلیل است که بعد از 20ساعت همچنان کامنت من را انعکاس نداده اید
الله اعلم
محمد رضا

داریوش سجّادی گفت...

جناب محمدرضا
ضمن پوزش بابت تاخیر در انتشار پیغام تان اما عمدی در کار نبود و در واقع من اساساً کامنت نخست شما را ندیدم و بعد از دریافت کامنت دوم که در آن گلایه از چرائی عدم انتشار کامنت اول شده بود کنجکاو شدم و با کمی کنکاش کامنت نخست شما را در ستون هرزنامه وبلاگم پیدا کردم! از این بابت متاسفم اما بنده نقشی در این کار نداشتم و نمی دانم چطور کامنت شما و فقط کامنت شما به آنجا منتقل شده بود
مطمئن باشید بنده در انتشار چنین مطالبی که نشان دهنده حسن توجه مراجعین به وبلاگ سخن هست کمترین تعللی ندارم
گذشته از آنکه قطعاً دیده اید که به تناوب ناسزاها را نیز منتشر می کنم لذا مطلب جنابعالی که عالمانه نیز بود قطعاً در صورت رویت همان لحظه منتشرش می کردم
اجازه فرمائید اطاله کلام نکنم چون این مکان ظرفیت لازم جهت پاسخ به فرمایشات شما را ندارد گذشته از آنکه لزوماً هم نباید به هر اظهار نظری پاسخ گقت و صرف بیان آن بستر مناسبی برای تعاطی افکار است تا دیگران نیز در این مباحث تشریک مساعی کنند
در ضمن بنده نگفتم مرحوم خمینی فاقد ژنرال بود این نقل قولی از حسنین هیکل بود که بنده با تاویل آن را مورد استفاده برای ادعای خود کردم گذشته از آنکه زمانی که آقای خامنه ای زئیس جمهور بود این سمت صرفاً نقشی تشریفاتی در جمهوری اسلامی داشت اما علی رغم این معتقدم ایشان در این سمت خوش درخشید خصوصاً سحنرانی تاریخی ایشان در سازمان ملل متحد یکی از افق های بلند دوسیه سیاسی ایشان در زمان مرحوم امام است
در مجموع بنده کماکان بر پروژه بودن نقش ترکیه در صحنه نوین سیاسی منطقه تاکید دارم در عین حالی که نه مسئولیتی در قبال اظهارات دست راستی ها یا آقای تاجزاده و آن جوان 2 ساله نداشته و ندارم بهنود را نیز که اساساً صاحب نظر برای ورود به مباحث تحلیلی نمی دانم
باز هم از حسن توجه تان ممنونم

داریوش سجّادی گفت...

در ضمن در مورد فیس بوک نیز بنده بی تقصیرم و نمی دانم مشکل از کجاست اما ظاهراً این تنها متعلق به جنابعالی نیست و کسان دیگری نیز از امکان گذاشتن پیغام در صفحه فیس بوک بنده محروم شده اند

ناشناس گفت...

Don't you think that in this spell of Arab spring where US is afraid of Iran's presence in new revolutions, it's better for President to keep quiet. Iran has implemented its policies for 32 years now it is time to see the trees bear fruits ...so it is silently watching the events knowing that sooner or later all new revolutions will move into its direction. I personally think that Mr. President was quiet not to give the enemies enough reasons (like Iranophobia or Shia-phobia) to suppress the revolutions and Iran will gradually starts motioning the wheels which will begin by Ahmadinejad in New York next week
ّFereshteh

ناشناس گفت...

درباره رسوایی سبزها در شعار نه غزه نه لبنان؛ چنانکه می دانید و می دانیم شعار دلالت منطقی تام ندارد. مثلا مرگ بر آمریکا یعنی نفی طلم دولت مستکبر آکریکا و مرگ بر اسرائیل یعنی نفی موجودیت اسرائیل. شعار نه غزه نه لبنان هم باید در ظرف زمانی و مکانی و بستر سیاسی آن روز تعبیر شود تا به خطا نرویم. نه غزه چه معنایی دارد؟ نفی موجودیت غزه و لبنان؟ نفی مظلومیت غزه ؟ نفی ؟ من گمان می کنم معنایش نفی دادن حقوقی به مردم غزه و لبنان است که در ایران سلب می شود. یعنی اگر خیابان به حمایت از غزه و لبنان اختصاص می یابد به من ایرانی و برای اعتراض و انتقاد داخلی هم باید اختصاص یابد؛ البته بدون هراس و هزینه
منکر این نیستم که ظاهر شعار می تواند حامل معانی و تعابیر تندتری هم باشد از همان لون که شما تفسیر کرده اید. امّا کیست که نداند همان نیز، واکنش به رفتارهایی است که مایه بی اعتمادی است
سیاوش

ناشناس گفت...

شعار نه غزه نه لبنان یک شعار صهینونیستی بود که بعید می دنم سبزها به آن اعتقادی داشته باشند
سیاوش

ناشناس گفت...

ممنون از توجه شما و البته حسن نظرتان!
محمد رضا

ناشناس گفت...

na ghaze na lobnan janam fadaye iran

ناشناس گفت...

fekr konam enghad dastopa mizani az roozi mitarsi ke efsha beshi mardak on rooz ziad door nist maghalatet nashi az tarsi ast ke vojodeto far gerfte

شادی غفوری گفت...

توضیح اضافه بر نظر قبلیم اینکه
نه اینکه چون تنهاست بزرگ است
و نه اینکه هر تنهایی بزرگ است اینطور نتیجه نگرفتم
برعکس بود
این تنهایی را که گفتید متعجبم نکرد می دانستمش و انتظارش را داشتم
و دیگر اینکه این متعجب نشدن باعث ناراحت نشدنم نشد به راستی غمگین شدم
شادی غفوری

شادی غفوری گفت...

نظر قبلیم گم شده
نیست
من فرستاده بودم
جالب اینکه پیوست آن رسیده ولی خودش نه !
شادی غفوری

داریوش سجّادی گفت...

خانم غفوری
متاسفانه نظر قبلی تان به دست من نرسیده اگر مقدور است مجدد ارسال فرمائید تا انجام وظیفه جهت انتشار آن نمایم

شادی غفوری گفت...

گفته بودم که
اینکه رهبری بدون ژنرال باشد خیلی غم انگیز است
اما تنهایی سرنوشت قطعی مردان بزرگ است
اگر سطح از سطح بقیه آدمها بالاتر برود همین می شود
راجع به این مرد گفته بودم که در چند سال اخیر سعی کردم که ببینم برهان خلف برایش چه جوابی دارد و با برهان خلف اثبات شد برایم
سعی کردم که فکر کنم به همان بدی که نه بدتر از آنچه برایش می گویند هست
اما آنچه یافتم مردی بود که می دانست چه می خواهد و پای حرفش ایستاده بود و دروغی نگفت حتی اگر این راست گفتن برایش خوب تمام نشود
ولی در مخالفانش صداقتی به صورت کلی ندیدم دروغ بیشتر می گفتند حرفشان برای خودشان هم مشخص نبود به فراخور زمان و مکان و سیاست چرخشهای 180 درجه ای داشتند همیشه باید به خودم تذکر بدهم که از حرفشان هیجان زده نشوم چون ممکن است فردا چیز دیگری بگویند
برایم قابل احترام شد و در طول زمان این اتفاق افتاد از اول نبود
حالا دوستش هم دارم
و اینکه تنهاست برایم غم انگیز است
ولی یک مسئله دیگر اینکه مردم عادی که او را دوست دارند هر اندازه که باشند چشمشان به دهان اوست اگر بگوید بروید می روند و اگر بگوید سکوت سکوت می کنند ولی مخالفانش هیچ کنترلی روی گروه پیروشان ندارند حالا هر چند نفر نه قدرت به صف کردنشان را دارند نه ذره ای توان در نگهداری احساساتشان ان حکومتی که بر قلب طرفداران این مرد وجود دارد ذره ای از آن در گروه مخالف وجود ندارد

ناشناس گفت...

mersi khanomeh shadi harfeh deleh man ra zadi. khodayash negahdarash bashad ke omedeh mardomeh setam dedeh sat bad az khoda albateh