مقاله میهمان
بی گمان، از دیدگاه اندیشمندان سیاست خارجی،
در آغاز کار، دکتر جواد ظریف، کارشناس ترین و محبوب ترین گزینه وزیر امور خارجه در
تاریخ معاصر ایران است. ولی آیا دستاورد سیاست خارجی ایران در دورۀ وزارت او
موفقیت آمیز شمرده خواهد شد یا نه پرسشی است که پاسخ آن بستگی به تیزنگری، آینده
نگری و مدیریت چشم داشت ها از جانب وی خواهد داشت. در این میان مهمترین چالشT تنش میان ایران و امریکاست و میزان تنش زدایی
میان این دو کشور معیار سنجش موفقیت ظریف خواهد بود. در این نوشتار مروری بر ظرافت
بخشی از ضعوف (ناتوانی ها) نهفته در جایگاه وزیر امور خارجه می کنیم که ماندسار
شرایط کنونی سیاست خارجی ایران در رابطه با امریکاست.
1. تیزنگری
سیاسی
a. سالارشناسی
تیزنگری سیاسی هر چند شناختی است آموختنی
ولیکن بخشی از آن همواره خارج از چهارچوب تئوری است و نهایتاً بستگی به آزمودگی یک
سیاستمدار به جای آموختگی وی دارد. در رابطه با سالارشناسی امریکا، تبلور این
آزمودگی در فرآیند درگیری قانونی میان شرکت های تجاری است که این گونه فرآیند
بهترین نمایانگر روند فکری سرمایه داران و وکلای امریکایی است. و شناختن روند فکری
این دو گروه یعنی شناختن روند فکری سالاران سیاسی امریکا. زیرا که سالاران سیاسی
امریکا عمدتاً از این دو گروه اند.
بعنوان مثال براک اوباما، میشل اوباما، جو
بایدن، جان کری، هیلیری کلینتن، بیل کلینتن و ... همگی پیش از ورود به صحنه سیاسی
وکیل بودند. در حالی که بوش پدر، جورج دبلیو بوش و میت رامنی هر سه پیش از ورود به
صحنه سیاسی سرمایه دار بودند.
روند فکری وکلای امریکایی عمدتاً با واژۀ ( Ambulance
Chasing ) گره خورده. این واژه به این معناست که برخی
از وکلا به دنبال پیدا کردن مشتری از میان وقایع ناگوار هستند برای همین به دنبال
آمبولانس حرکت می کنند تا اشخاصی که دچار حادثۀ ناگوار شده اند را موکل خود ساخته
تا از این طریق بتوانند در جایگاه وکیل ایشان و به وسیلۀ شکایت به دادگاه از
مسئولین حادثه طلب غرامت کنند.
نهایتاً منفعت معمولی وکلا در ادامه درگیری
است مگر آنکه استثناً خاتمه دادن به درگیری منفعت
مالی بالایی برایشان بوجود آورد. یا
اینکه موکلین (سرمایه داران) ایشان را وادار به سازش نمایند. که اینگونه سازش یا
برای جلوگیری از ضرر بیشتر است یا بر پایۀ برآورد رسیدن به سود حداکثری در مرحله
سازش است.
پرسش این است که با توجه به پمپاژ مالی کلان
توسط شیوخ خلیج پارس برای ادامه این درگیری آیا سالاران سیاسی امریکا (سرمایه
داران و وکلا پیشین) به مرحله سازش نزدیک شده اند یا خیر؟ اگر نه پس راهبرد موفقیت
آمیز در زمینۀ تنش زدایی میان ایران و امریکا چیست؟
b. جایگاه
بانک ها در تنش زایی میان ایران و امریکا
از پایان جنگ سرد (1991) تا کنون نهادهایی در
امریکا منفعت خود را در تنش زایی میان ایران و امریکا می یابند. مهمترین این
نهادها عبارتند از:
i.
شرکت های فعال در زمینه فروش نفت خام، گاز
خام و محصولات پالایشی نفتی-گازی
ii.
شرکت های صنایع نظامی
iii.
رسانه های خبری
iv.
تالارچیان (لابی گران Lobbyist) شیوخ خلیج پارس
v.
تالارچیان (لابی گران Lobbyist) صهیونیسم
اما از سال 2008 میلادی تا اکنون گروه جدیدی
به نهادهای فوق پیوسته است. این گروه شامل بانک ها و نهادهای پوشش سرمایه ( هج
فاند Hedge Funds ) آنها هستند که
در زمینۀ استخراج نفتی و گازی از طریق حفاری های افقی و شکستگی های هیدرولیکی
سرمایه گذاری کرده اند. این گروه مهمترین و با نفوذ ترین گروه تنش خواه میان ایران
و امریکاست.
این بانکها نخست با استفاده از خط مشی زیرپ ( ZIRP=Zero
Interest-Rate Policy ) که مربوط به وامهای نزدیک به صفر درصدی
بانک مرکزی امریکا است، بجای قرض دادن به مردم یا شرکت های تجاری، مقدار زیادی
اوراق قرضه ( Treasury Bonds ) را خریداری کردند که باعث بوجود آمدن اندوخته
فزونی بانکی (Excess Bank
Reserves) آنها شد، سپس با گرو گذاشتن این اندوخته فزونی در
بازار «بازخرید» ( ریپو مارکت Repo Market ) که بازار قرض کوتاه مدت است، توانستند
نهادهای پوشش سرمایه ای را پایه ریزی کنند که این نهادها خریدار سهام شرکت های
فعال در صنعت استخراج نفت و گاز از طریق حفاری افقی و شکستگی های هیدرولیکی شدند.
ولی هم اکنون پس از خریدن اعظم سهام این شرکت های استخراجی و در اختیار گرفتن
بازار آن به دنبال فروختن سهام سهام خود با سود بالا هستند. اما مشکلشان در این
است که قیمت خرید گاز طبیعی در باز امریکا کمتر از نصف هزینۀ استخراج آن است و
قیمت کنونی خرید نفت فقط درصد کوچکی از چاه های افقی حفاری شده که از طریق شکستگی
هیدرولیکی کار می کنند را سودآور کرده و مابقی چاه ها تا کنون متضرر شده اند.
پس با سودجویی این بانک ها در تاکتیک افزایش
قیمت نفت و گاز از راه تنش فزونی میان ایران و امریکا باید آنها را تهدیدی جدی
برای ایران تلقی کرد.
پرسش این است که راهبرد ایران چگونه جوابگوی
این چالش خواهد بود؟
c. جایگاه
ارتش امریکا در سیاست خارجی امریکا
برخلاف وزارت امور خارجه امریکا و کنگرۀ
امریکا که پَتریک بیوکَنِن (Patrick
Joseph Buchanan ) آنرا به طعنه بخشی از سرزمین های اشغالی می
نامید، ارتش امریکا مهمترین نهاد مخالف درگیری نظامی با ایران است. دلیل این
مخالفت بسیار واضح است. زیرا که ارتش امریکا است که هزینۀ هرگونه درگیری با ایران
را خواهد پرداخت.
سه سال پیش، ارتش امریکا سعی کرد تا با پیشنهادی
مبنی بر راه اندازی یک سامانۀ پیام بایسته ( هات لاین Hotline ) که بخشی از «پیمان رویدادها در دریا» ( incidents
at sea agreement ) است، راهی برای جلوگیری از جنگ تصادفی
بیابد. برای این کار با دور زدن وزارت خارجه امریکا پیامی را به رئیس جمهور پیشین
ایران منتقل کرد. ولی گویا جناب رئیس جمهور این پیام را به درستی به رهبر انقلاب
منتقل نکرد. نهایتاً ده ماه بعد در تاریخ July 15th, 2011 آیت الله خامنه مستقیماً مطلع از این موضوع
شدند. ایشان 8 روز بعد در تاریخ July 23rd, 2011 در جواب این موضوع در بندر عباس
فرمودند:
«از آغاز تشكيل نظام جمهوری اسلامی، ما هرگز
هيچ كشوری را، هيچ قدرتی را به روياروئی و جنگ تشويق نكرديم و نخواهيم كرد و
تا آنجائی كه بتوانيم، از هر گونه روياروئی حساب شده يا تصادفی جلوگيری ميكنيم»
این واژه کلیدی «تصادفی» در ابتدا مورد توجه
مسئولین پنتاگون قرار نگرفت ولی پس از اشاره به این واژه مسئولین نظامی متوجه شدند
که جوابی دریافت کردند.
سپس پیرو این جواب در تاریخ September
20th, 2011 ادمیرال مولن، رسماً این پیام را در پرسش و پاسخی تایید کرد.
QUESTION: Are you specifically talking about military
to military contact, or a broader set of engagement between the two countries?
MULLEN: I’m talking about any channel that’s open.
We’ve not had a direct link of communication with Iran since 1979. And I think
that has planted many seeds for miscalculation. When you miscalculate, you can
escalate and misunderstand. This isn’t about agreeing or disagreeing. [...]
My own experience is, it sort of depends on the
country what the most effective channels are. Some of them are diplomatic. Some
of them are political. Some of them are mil-to-mil. Some of them are economic.
But we have not had a clear channel to Iran since 1979.
[...] Any channel would be terrific and I don’t have a preferred one
based on what the hopes would be.
ولی
متآسفانه پیشتر دولت عربستان با پرداخت مبالغی از طرف مرکز تفاهم میان مسیحیان و مسلمانان
دانشکدۀ جرج تاون که شاهزاده الوليد بن طلال بن عبد العزيز
آل سعود بانی مالی آن است از طرح سامانۀ پیام بایسته باخبر شده بود و برای رد گم
کردن و جمع آوری اطلاعات بیشتر کنفرانسی در تاریخ June
7th, 2011 با همکاری شوارای امریکایی-ایرانی در هتل
آمنی شُراتون واشنگتن دی سی به راه می اندازد. و سپس با برنامه ریزی قبلی دولت
سعودی از طریق لابی خود در اف بی آی به رهبری لوئی فری (Louis Freeh ) که رئیس پیشین اف بی آی بود و نقش مهمی در
به دروغ متهم کردن ایران در بمب گذاری برج های خُبَر داشت, توانست با پروژۀ ساختگی
طرح ترور سفیر عربستان سعودی توسط منصور عرب سیار در تاریخ October
11th, 2011 طرح سامانۀ پیام بایسته را مختومه کند.
حال پرسش این است که آیا دکتر جواد ظریف
توانایی و اختیار باز کردن کانال معتبر تماس با پنتاگون را دارد یا نه؟
آیا ایشان همچنان مشتاق همکاری با ایرانیان
کوته فکر و فرسوده می باشد یا اینکه به دنبال نیرویی توانا و نوآور می گردد؟
2. آینده نگری
سیاسی
a. تالارگری
(لابی) بر علیه دشمن اصلی ایران به جای تالارگری برای ایران
حقیقت امر این است که تالارگری به نفع ایران
کاری است بسیار دشوار. هم اکنون کشور ایران دشمن شمارۀ یک امریکا محسوب می شود. یک
تالارچی موفق باید بتواند نخست رتبۀ دشمنی ایران را از ردۀ یک به رده های پائین تر
تقلیل دهد، سپس جایگاه ایران را از ردۀ کشورهای دشمن به در ردۀ کشورهای رقیب تغییر
دهد و نهایتاً ایران را بعنوان رفیق به جای رقیب به مردم و سران سیاسی امریکا
بشناساند.
این کار بسیار دشوار و زمان بر است. با توجه
به افزایش تنش میان ایران و امریکا چگونه می توان تالارگری موفقی را در کوتاه مدت
پایه ریزی کرد؟
پاسخ این پرسش در سیاست ورزی پارتی سانی
(نامتقارن) است. به جای تالارگری برای ایران ما باید به دنبال تالارگری بر علیه
دشمن شماره یک ایران یعنی دولت عربستان سعودی باشیم.
مهمترین دلایل این راهبرد عبارتند از:
i.
عربستان سعودی از آغاز انقلاب اسلامی تا کنون
بیشترین پول را خرج ضربه زدن به ایران کرده.
ii.
عربستان سعودی بیشترین تالارگری را بر علیه
ایران انجام می دهد.
iii.
عربستان سعودی دائمان به دنبال پاپوش سازی بر
علیه ایران است.
iv.
بی ثباتی عربستان سعودی باعث افزایش چشمگیر
قیمت نفت و گاز خواهد شد.
v.
اکثر گروه های ذینفع در افزایش تنش میان
ایران و امریکا، از بی ثباتی عربستان سعودی سود خواهند برد.
vi.
خاندان سلطنتی عربستان سعودی نزد مردم امریکا
بسیار منفور است.
vii.
اکثریت بالایی از ایرانیان مقیم امریکا از خاندان
سلطنتی عربستان سعودی متنفرند.
viii.
عربستان سعودی حامی مالی گروه های تروریستی
طالبان و القاعده است.
ix.
عربستان سعودی ثروت بسیاری در امریکا و اروپا
دارد.
x.
عربستان سعودی به خاطر وقایع 11 سپتامبر و
حمایت تروریست ها در افغانستان، عراق و سوریه طعمه بسیار خوبی برای وکلای امریکایی
است تا از طریق دادگاه قضایی اموالش مسدود شود.
xi.
مسدود کردن اموال عربستان سعودی راهگشای نجات
اقتصادی امریکا است.
xii.
شیعیان عربستان سعودی باید کشور خودشان را
داشته باشند.
حال سؤال این است که آیا دکتر جواد ظریف
توانایی یا تمایل شکل دهی به چنین راهبردی در زمینۀ تالارگری را دارد یا نه؟
b. دشواری
تالارگری در امریکا
در امریکا تالارگری در چهارچوب منافع مالی
تعریف می شود. هر گروهی که به پشتیبانی یا مخالفت با مواضعی اقدام به تالارگری می
کند، نهایتاً به دنبال منافع مالی است و هزینۀ هنگفت تالارگری را از طریق رسیدن به
هدف مالی خود جبران می کند.
اما به دلیل نبودن رابطه اقتصادی میان ایران
و امریکا، کمابیش منافع مالی در تالارگری برای ایران وجود ندارد. نگرش اکثر گروهای
ذینفع بر این است که هزینۀ چنین لابی گری بسیار بالا است و احتمال موفقیت آن بسیار
کم. در نتیجه عقل حکم می کند که تالارگری برای ایران بیهوده است.
اما برای کسانی که توانایی طراحی راهبردهای
اقتصادی پارتی سانی (نامتقارن) را دارند، سودآوری برای پرداخت هزینۀ تالارگری در
راستای منافع ایران امکان پذیر است. اینگونه طرح ها با بهره وری از پتانسیال نفوذ
ایران میان همسایگان خود، می توانند منابع سودآور متعددی را به مسئولین بشناسانند
که بدون استفادۀ حتی یک ریال از بیت المال مردم، هزینۀ تالارگری در راستای منافع
ایران را تضمین کنند.
ولی متأسفانه، بسیاری از ایرانیان با وجود
تحقق انقلاب اسلامی که هدف اصلی آن نزدیکی مردم به پروردگار است، بیشتر در جهت
دوری از خدا حرکت می کنند. زیرا که مهمترین راه نزدیکی به خداوند آفرینش است اما
ایشان کپی کننده اند. انسان آفریننده، با ذات آفرینندۀ خود آشناست و نتیجۀ این
آشنایی همان آشنایی با آفریدگار است. زیرا که خودشناسی، خدا شناسی است.
اما سؤال بر این است که دکتر جواد ظریف چگونه
می تواند از کپی شدن طرح و سوء استفاده از آن در راستای منافع شخصی وابستگان اشخاص
پرنفوذ جلوگیری کند؟
آیا کسی حاضر است چنین طرحی را بدون ضمانت
اجرا توسط خود در اختیار وزارت امور خارجه قرار دهد؟
3. مدیریت چشم داشت ها
در پایان، واقع بینی دشواری های پیش رو و
ناتوانایی های جایگاه وزیر امور خارجه، برای موفقیت دکتر جواد ظریف پذیرشی است
بایسته اما نابسنده.
همانگونه که در شرکت های تجاری مدیریت چشم
داشت های مشتریان ( Managing Customers’ Expectations ) امری است ضروری، در دنیای سیاست نیز مدیریت چشم داشت مردم و مسئولین فرایندی
است بایسته.
عدم مدیریت چشم داشت ها، باعث بروز ناامیدی و
حس عدم موفقیت می شود.
از خداوند متعال تمنا داریم که زمینۀ موفقیت
دکتر جواد ظریف را فراهم سازد.
بنیان گذار تلویزیون هما
۳ نظر:
پیرو مقاله اخیرتان در باره ایده جالب تالاگری علیه عربستان، فکر کنم نکته ای وجود دارد که باید به آن توجه کرد. به نظر بنده فقط عربستان نیست که دشمن شماره یک ایران و خواستار حمله نظامی به ایران است. لابی های یهودی و همچنین نهاد بسیار قدرتمند خاندان راکفلر، یعنی شورای روابط خارجی امریکا که عملا حکومت در سایه امریکا هست نیز از طرفداران اصلی جنگ علیه سوریه و ایران هستند چرا که تسلط اقتصادی کامل بر خاورمیانه هدف اصلی شرکت های موسس شورای روابط خارجی امریکا است. با توجه به این واقعیات کار تالاگری بسیار سخت تر خواهد بود چون فقط عربستان نیست. در ضمن شرکت آرامکوی عربستان ائتلاف نزدیکی با خاندان راکفلر و سرمایه داران یهودی مثل روپرت مارداک دارد. شرکت نفتی آرامکوی عربستان و نیوزکورپ مورداک هر دو در فهرست اعضای شورای روابط خارجی به چشم میخورند. به طور کلی تمام غول های نفتی غرب نیز از جنگ سود میبرند و همین طور شرکت های تسلیحاتی
http://en.wikipedia.org/wiki/Members_of_the_Council_on_Foreign_Relations
سلام علیکم، پیشنهاد جالبی است البته چند نکته در مورد تالاگری علیه عربستان الان به ذهنم رسید که فکر کنم این ایده را با دشواری مواجه میکند.به نظر بنده فقط عربستان نیست که دشمن شماره یک ایران و خواستار حمله نظامی به ایران است. لابی های یهودی و همچنین نهاد بسیار قدرتمند خاندان راکفلر، یعنی شورای روابط خارجی امریکا که عملا حکومت در سایه امریکا هست نیز از طرفداران اصلی جنگ علیه سوریه و ایران هستند چرا که تسلط اقتصادی کامل بر خاورمیانه هدف اصلی شرکت های موسس شورای روابط خارجی امریکا است. با توجه به این واقعیات کار تالاگری بسیار سخت تر خواهد بود چون فقط عربستان نیست. در ضمن شرکت آرامکوی عربستان ائتلاف نزدیکی با خاندان راکفلر و بن طلال شاهزاده سعودی نیز روابط نزدیکی با سرمایه داران یهودی مثل روپرت مارداک دارند. شرکت نفتی آرامکوی عربستان و نیوزکورپ مورداک هم هر دو در فهرست اعضای شورای روابط خارجی به چشم میخورند. به طور کلی تمام غول های نفتی غرب نیز از جنگ سود میبرند و همین طور شرکت های تسلیحاتی. تالاگری موثر علیه چنین ائتلاف قدرتمند از شرکت های بزرگ چندملیتی به نظر بسیار دشوار است. به نظر میرسد همچنان ارتش امریکا و افکار عمومی امریکا بهترین اهداف برای تأثیرگذاری بر سیاست خارجی امریکا هستند.
http://en.wikipedia.org/wiki/Members_of_the_Council_on_Foreign_Relations
(کامنت قبلی ناقص بود آن را منتشر نکنید.)
مطلب را که شروع کردم بخوانم تعجب کردم چرا که به گفتمانهای رایج در آمریکا و تحلیل وضعیت آن و ارایه راهکارهایی پرداخته بود بدون استفاده از لغات ه قلمبه ای مانند مطنطن و فطانت و یا کلیشه هایی مانن ارزنی شعور و غیره مهمتر از همه دلیل عدم حمله به هاشمی یا بی بی سی را نفهمیدم و دچار بهت شدم از چنین دگردیسی عظیمی که ناگهان ضربه ای به سرم خورد و نویسنده مهمان را دیدم و با رویت نوشته بعدی در نقد هاشمی خیال راحت شد که دچار توهم نبایستی شوم و بقول ایشان در زمره شیداییان و مفتونان و شاید عقده های سکشوالیته بمانم و فکر بیخود نکنم
ارسال یک نظر