۱۳۹۲ آبان ۱۸, شنبه

تجارت سفاهت!


گفت و شنود
آقای سجادی در ارتباط با مناسبات خصمانه ایران و آمریکا و ماجرای اشغال سفارت مایلم به سئوال آقای «زیبا کلام» پاسخ بدین که فقط یک مورد بیان کنین که دشمنی ما با آمریکا یا اشغال سفارت آن کشور به سود منافع ملی ایران بوده باشد؟


پاسخ:
آقای زیبا کلام اخیراً و مکرراً این سوال را مطرح می کنند و گوئی کشف مهمی هم کرده باشند بابت بیان این سوال ظاهراً بشدت مشعوف هم می باشند!
اولاً و ظاهراً با احتساب «فریضه عقلی ـ شرعی و اخلاقی بودن خصومت با آمریکا» در مقام یک پایگاه پمپ کننده پلشتی به دنیا آقای زیبا کلام متوجه نیستند مبانی و مفاهیم عقیدتی یک نظام برآمده از بطن یک انقلاب دینی تفاوت اساسی با مختصات و الزامات دنیای تجارت دارد! همین عدم تفطن باعث شده فهم ایشان و امثال ایشان از سیاست به فهمی سوداگرانه مُبدل شود. تو گوئی عرصه مبانی و مفاهیم اعتقادی «بیزینس» است که بتوان با چرتکه هزینه ـ فایده های آن را جمع و تفریق و محاسبه کرد!
ثانیاً و از آن مهم تر مشکل اساسی ایشان بی التفاتی به ماهیت انقلاب اول (سقوط پهلوی) و هویت انقلاب دوم (اشغال سفارت) است که منجر به عدم اُنس ایشان و هم سنگران عقیدتی ایشان با ترمینولوژی و اپیستمولوژی منحصر بفرد انقلاب اسلامی شده.
ایشان ظاهراً نمی توانند بفهمند که اساساً انقلاب عبارت است از یک تحول ساختار شکن. تحولی علیه ساختار و نظم موجود بمنظور تحقق نظم و ساختار مطلوب.
لذ این کمال سفاهت است اگر بخواهند یک انقلاب را بر اساس قانونمندی ها و ضوابط و هنجارهائی داوری و ارزشگذاری و محاسبه و قیمت گذاری و «هزینه ـ فایده» کنند که آن انقلاب اساساً موجودیت و موضوعیت خود را بر مبنای نفی و بی اعتباری نظم و ناظم در آن ساختار موجود تعریف و تاسیس کرده.
احتجاج محیرالعقول ایشان بمثابه آن می ماند که گریبان رسول الله را بگیرند که چرا بی دلیل و پر هزینه و کم فایده و بلکه بی فایده ایشان خود و پیروان خود را مبتلا به عُسر و حرج و تنگدستی و فلاکت «شعب ابیطالب» کرد تنها بدلیل آنکه رسول الله در تمشیت بعثت و انقلاب عقیدتی خود، سود و زیان و هزینه ـ فایده در افتادن «بی دلیل» با قریش قدرتمند و ثروتمند را محاسبه و منظور و لحاظ نکردند!
در این صورت خوبست آقای زیبا کلام و امثال ایشان بفرمایند:
آیا مقابله رسول الله با قریش به بهای چندین سال عسرت و فشار و تنگدستی در «شعب ابیطالب» متضمن سودی برای ایشان بود یا آنکه ایشان و امت ایشان توانستند با پایمردی و با پشت سر گذاشتن موفقیت آمیز آن محاصره اقتصادی نهایتاً احقاق حق کنند؟
یا آنکه به اعتبار توفیق سپاه یزید در کشتار کربلا و قتل عام فرزند رسول الله و اصحابش، اکنون و با احتجاج زیبا کلام، ایشان می توانند حسین ابن علی را مورد شماتت قرار دهند که در نبرد بی حاصل کربلا (!) بی جهت خود و اصحابش را به کشتن دادند و لابد متقابلاً و با لحاظ مختصات همین منظومه فکری ـ عقیدتی باید برای دیپلماسی فرزند ابوسفیان و موفقیتش در سرکوب خونین کربلا کف زد (!) که چون قدرت فائقه بودند و فرزند رسول الله ملاحظه برتری قدرت فائقه ایشان را نکردند و در نبردی پر هزینه و لابد بدون هیچ نفع و سودی با این قدرت برتر درافتادند لذا اکنون دیپلماسی یزید و سپاهش را باید در مقام الگوی عقلانی و زیرکانه و پر فایده و کم ضرر و موفق در مُلکداری به عنوان یک ترم تحصیلی وارد سیستم آموزش های آکادمیک جهان کرد!
در ماجرای انقلاب اسلامی و بالتبع اشغال سفارت آمریکا نیز همین ظرفیت فعال بود و هست.
اشغال سفارت آمریکا فرزند مشروع انقلاب اسلامی بود. اشغال سفارت از همان زمینی سیراب می شد که انقلاب اسلامی در آن ریشه داشت و آن جوششی علیه نظم و ساختار موجود و کوششی برای جایگزین کردن نظم و ساختاری مطلوب بود.
اجازه دهید مثالی بزنم.
در دوران دانشجوئی شخصاً مدیریت یک تحصن دانشجوئی را به دلیل مشکلات و کمبودهای تسهیلات آموزشی در دانشکده محل تحصیل عهده داری کردم و وقتی معاونت دانشکده با عتاب به اینجانب پرخاش کرد:
این چه مسخره بازی است؟ شما نظم دانشگاه را بر هم زده اید.
در پاسخ به ایشان عرض کردم:
اتفاقاً همه هدف مان هم همین است! تحصن ما بمنظور بر هم زدن نظم دانشگاهی است که دانشجو در چنین نظم و نظامی محروم از امکانات مورد نیاز آموزشی اش مانده.
در ماجرای اشغال سفارت آمریکا نیز همین منطق در وجدان جمعی «ایران انقلابی» میدان داری می کرد.
آقای زیبا کلام و امثال ایشان هم چندان بابت نقض کنوانسیون وین در اشغال سفارت نباید ماخوذ به حیا باشند. اتفاقاً یکی از انگیزه های پنهان اشغال سفارت آمریکا نفی و دهان کجی و پشت پا زدن به کنوانسیون وینی بود که از جانب قوای فائقه و غربی و صرفاً بمنظور مصون ماندن سفارتخانه های آنها و برخوردار بودن ایشان از خانه ای امن برای بزهکاری و توطئه و دسیسه در کشورهای میزبان تصویب و تضمین شد. والی وقتی همین کنوانسیون توسط دول راقیه و علیه کشورهای ناهمگون با خود مورد بی وقعی قرار می گیرد هیچ اتفاق و اعتراض خاصی از نهادهای مسئول دیده و شنیده نمی شود!
نمونه بارز آن اشغال کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در اربیل عراق در دی ماه سال 85 بود آن هم نه توسط چند دانشجوی بی مسئولیت بلکه به استعداد قوای نظامی ارتش ایالات متحده و نه از طریق بالا رفتن از دیوار سفارت بلکه با نشاندن هلیکوپتر جنگی ارتش ایالات متحده (!) بر بام ساختمان کنسولگری و رُبایش دو ساله دیپلمات های ایران و مصادره غیر قانونی و دزدانه اسناد موجود در آن کنسولگری که طبیعتاً افکار عمومی در جهان نه شاهد تشکیل جلسه شورای امنیت و تذکر به آمریکا شدند و نه اتحادیه اروپا جلسه اضطراری برگزار کرد و نه هیچ کدام از روسای ممالک راقیه خاطر مبارک شان از این نقض آشکار کنوانسیون وین آزرده شد و بابت آن خرده اعتراضی هم به دولت ایالات متحده نکردند.
(پیش تر در مقاله «امیر شرخر» به این موضوع پرداخته ام)

۱ نظر:

ناشناس گفت...

احسنت.