۱۳۹۴ دی ۱۳, یکشنبه

گلادیاتورهای کاریکاتوری!


رفتار جماعت خشمگینی که ولو از سر غیرت و عصبانیت بابت شهادت مظلومانه «شیخ نمر» اقدام به تخریب و تحریق سفارت و کنسولگری عربستان در تهران و مشهد کردند را با هیچ خوانشی نه می توان حائز شجاعت دانست و نه مشمول درایت کرد!
شهادت مظلومانه شیخ نمر که از حیث خبری تا آن درجه ظرفیت داشت تا ایران را در جهان بمنظور دامن زدن به ترشروئی افکار بین الملل علیه آن رژیم بجا مانده از دوره نئاندرتال های پارینه سنگی در ریاض برخوردار از گشاده دستی کند در کمتر از 24 ساعت و بعد از ماجرای حمله به سفارتخانه ریاض و به اعتبار سلطه اربابان قدرت و ثروت بر رسانه های جهانی آن موج ضد ریاض را مبدل به جریان خبری علیه ایران و حمله به سفارت ریاض در تهران و مشهد کرد.
متاسفانه «هولیگانیزم» توام با «وندالیسم» به غلط در مخیله برخی از اصحاب انقلاب اسلامی مترادف با «رفتار انقلابی» شده و این جماعت با تخیل «من انقلابی ام» و توسل به خشونت های کلامی و رفتاری عملاً «خاله خرسه ترین» رفتارهای هزینه زا را بنام انقلابیگری به حساب انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی فاکتور می کنند.
ظاهراً منشاء چنین بدآیندی بازگشت به 13 آبان 58 و اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در اشغال سفارت آمریکا دارد که طی آن موجی از اقبال و شوق ملی بابت این اشغال سرتاسر ایران را فرا گرفت.
متاسفانه ماجرای آبان 58 در ایران به یک بدفهمی و متقابلاً یک بد آموزی هرمنوتیک با «خوانشی ماجراجویانه» از عمل انقلابی دانشجویان مبتلا شده و به اعتبار همین کوژ فهمی، حاملان چنین خوانش مُعَوّجی از اشغال سفارت آمریکا بتناوب می کوشند ضمن گـُرته برداری ناشیانه از ماجرای 58 بین رفتار خود و رفتار دانشجویان پیرو خط امام به یک حظ هم ذات پندارانه برسند.
یک هم ذات پنداری ناشیانه و ناصواب که بصورت تبعی آن «خویش گلادیاتور بین ها» را به تلخی مُبدل به کاریکاتوری از ماجرای 58 می کند.
ماجرای 58 هر چه که بود در ظرف زمانی و مکانی منحصر بفردی اتفاق افتاد که بیشترین برکت را نیز نصیب جمهوری اسلامی نوپای ایران کرد. قطع رابطه آمریکا با ایران و محروم شدن آمریکا از داشتن سفارتخانه در ایران یکی از ارزشمندترین برکات اشغال سفارت آمریکا بود که 36 سال سهم و نقش بالائی در روئین تنی انقلاب اسلامی و برخورداری از پوشش پدآفندی جمهوری اسلامی از آفندهای فتنه گرانه آمریکا داشت.
36 سال است که واشنگتن به اعتبار نداشتن سفارتخانه در ایران عملا از داشتن فرصت و دسترسی مستقیم به تهران جهت عملیاتی کردن دسائس و توطئه های خود محروم مانده.
اتفاقاً در ماجرای آذر ماه 90 و تهاجمی مشابه به سفارتخانه انگلستان که منجر به قطع روابط با انگلستان شد شخصاً و برخلاف امروز در چنان ماجرائی نیز قائل به برکت و اقبال بوده و بر این باورم هر اندازه بین ایران با انگلستان و آمریکا فاصله های بهداشتی بیشتر و عایق بندی های انفکاکی موثر تر باشد این بنفع ایران و منافع ملی ایران است و حضور مستقیم این دو کشور متضمن هیچ برکتی برای ایران نیست و تنها دست ایشان را بمنظور فتنه گری در ایران باز تر می کند.
این در حالی است که عمل ماجراجویانه مهاجمین به سفارت ریاض که در عالی ترین سطح هم توان غلط زیادی کردن در ایران را نداشتند و اتفاقاً حضورشان در تهران جهت خوردن پشت دستی های دیپلماتیک شماتت بابت گستاخی های موسمی شان موجبات خرسندی و سرگرمی بود با اقدام نالازم و نابخردانه تهاجم به سفارت منجر به قطع مناسبات سیاسی بین تهران و ریاض و برخورداری وحوش ریاض از گارد مظلومیت و مظلوم نمائی در ماجرای شهادت شیخ نمر شد.
گذشته از آنکه به استناد عکس های منتشره از تهاجم به سفارتخانه ریاض اکنون می توان و باید پرسید کجای رفتار مهاجمین به سفارت ریاض قابل تطبیق و تمجید با رفتار دانشجویان پیرو خط امام در اشغال سفارت آمریکا است!؟
به بهانه جوشش غیرت و عصبانیت بابت شهادت شیخ نمر دست به اشغال سفارت زدن و آنگاه عکس یادگاری انداختن با غنائم جنگی به دست آمده از مایملک سفارت آن هم با نیش هائی تا بناگوش باز هر چه که باشد مبین تالمات روحی و تاثرات روانی ناشی از شهادت «شیخ» نیست!؟
آقایان ظاهرا متوجه نیستند اگر توحش سبزها در 88 بابت آتش زدن مسجد و اتوبوس و حمله به مقر بسیج و تخریب اموال عمومی قابل شماتت است. بر همان میزان و بلکه بیشتر تهاجم تخریبگرانه به سفارت ریاض نیز مستحق شماتتی بیشتر است چرا که چنین رفتاری به اعتبار لوگوی شمایلی مهاجمان بنام نیروهای ارزشی سند می خورد و ثبت می شود.
ارزشی هائی که علی الظاهر موظف اند قبل از سیاست در صفوف نخست اخلاق جلوه گری نمایند.
شوربختانه و برخلاف تَوَهّم مهاجمین به سفارت ریاض، عمل ایشان اگر در تاریخ قابل مقایسه باشد این قیاس را بجای 13 آبان 58 باید در غروب 28 مرداد 32 ردیابی کرد. غروبی محزون که شهر در سلطه اجامر کودتای آمریکائیان بود و شعبون خان به استعداد الوات و اجامر و فواحش تحت امرش از منتهی الیه پری بلنده، مهین بچه‌ باز، عصمت بابلی تا برادران هفت كچلون، حسن انجیری، امیر موبور، مصطفی زاغی، رضا جگركی و حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا و کریم آقا اینا ... (!) شاه دوستی خود را از طریق تهاجم به منزل مصدق و غارت و چپوی مایملک منزل مسکونی نخست وزیر معزول به منصه ظهور می رساندند!


بالغ بر 11 سال پیش و در حاشیه دادگاه متهمین قتل «زهرا کاظمی» ذیل مقاله «میرزا جنگلی نبود» خطاب به مسئولین وقت قوه قضائیه معروض داشتم:

در خلال جنبش میرزا کوچک خان جنگلی، چند تن از جنگلی های تحت امر ميرزا در مسير قيام دست به غارت و چپاول و آدم کشی زدند و ميرزا پس از اطلاع ضمن توبيخ و تنبيه خاطيان، خطاب به همراهان گفت:
نام ما جنگلی است، اما مرام مان جنگلی نيست.
از مسئولين قضائی ايران نيز در موقعيتی که جنبش سلفی به جفا نام اسلام را در جهان با توحش و بربريت مترادف کرده، چنين توقع می رود تا ضمن برائت از انتساب سلفی گری به ساحت اسلام با محکمه ای عادلانه دامان اين دين الهی را مبرای از اينگونه طالبانی گری ها نمايند. در جهان معاصر قبل از آنکه تعريف تان کنند بايد خود با تأسی به عمل معطوف به عدالت و صداقت، خودتان را تعريف کنيد. در غير اينصورت نبايد و نمی توان از تعريف باژگونه و معوج ديگران نسبت به خود دلچرکين شد!

امروز نیز اگر در عمق جنایات مبتلابه منطقه از عراق تا سوریه و یمن و بحرین در کنار توحش داعش در جنایت و تخریب و شقاوت و کثافت، نام ایران به اعتبار سردار قاسم سلیمانی می درخشد. چنین درخششی مدیون آن است که سردار و سربازانش برخلاف وحوش داعش قبل از مهارت در رزم و به اعتبار تهذیب نفس و حُسن خلق شان دُردانه ملت های مسلمان در منطقه شده اند.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

با توجه به اينكه اين نيروهاى به اصطلاح خودسر به هيچ عنوان خودسر نيستند و به خصوص با توجه به اينكه در چند مورد قبلى مثل كوى دانشگاه و حمله به سفارت انگليس مورد شماتت عمومى شخص رهبر قرار گرفتند ميخواستم بدونم نظرتون در مورد اينكه چرا هيچ وقت هـيچ برخوردى با اينها نميشه چيه؟ مخصوصا كه به محض إظهار نظر عمومى رهبر در يك موضوع كل مسوولان مملكت حتى در ظاهر سعى ميكنند پيگير باشند ولى اين دوستان به راحتى هر از چند گاه خودنمايى ميكنند و هيچ برخوردى هم صورت نميگيره

ناشناس گفت...

آقای ناشناس اصل و فرع و اهم و مهم را فراموش نکن . شما به عنوان یک انسان اگر دست راستتان به هر دلیلی مثلا درد بگیره و فرضا فلج بشه ( البته دور از جونتون و خدای نخواسته ) جهت انجام امور ضروری چه میکنید ؟ آیا می نشینید که خداوند یک یدکی شو از انبار آخرت براتون تی پاکس کنه یا با دست چپ و اگر نشد با دهان و پا و خلاصه به هر ترتیبی که توانستید جبران دست شکسته را میکنید . متاسفانه وزارت خارجه مترجم سیرک ما حد اقل اقداماتی را که دولتهای تازه کار ناوارد آفریقایی در موارد مشابه میکنند را هم عمدا به انجام نمی رساند و آنقدر ملاحظه کاری دارد که من تعجب میکنم از این همه تناقض در افکار و گفتار و رفتار چه طور شیخ حسن و مترجم دلقک سیرکش سکته قلبی و مغزی نمیکنند !!! واقعا که درست گفتند خداوند به منافقین قدرتی میدهد که به مومنین نداده و آن تسلط بر اعصاب و قلب و اندام ظاهری شان جهت پیشبرد بهتر سناریوهای نفاق است !! به هر تقدیر اقدامات هموطنان را سعی کنید درک کنید به جای قضاوت . البته این درصورتی است که حرکت آنها واقعا خودجوش بوده باشد و نه هدایت شده به شکل مستقیم یا غیر مستقیم از سوی دستهای ناپاک داخل و خارج . که فقط در آنصورت حق با شماست .