روحانی و دولتش بشکل قابل فهم و بی موقع گرفتار ابلوموفیسم شده اند.
ایوان گنجاروف در رمان ارزشمندش «ابلوموف» را در قامت نمادی از کرختی و ابتلای به یک زندگی توام با ملال و خستگی و بی رمقی و بی توجهی و بی انگیزگی در زندگی، تصویرسازی کرد.
نمادی اکه اکنون به وضوح ترسیم گر «حسن روحانی» است که در عمق بحران اقتصادی مبتلابه کشور «مفقود شده» و کمتر حضور یا بروز تاثیرگذاری از وی نمی توان مشاهده کرد.
هر چند ملالت روحانی را (ولو با خوش بینی*) می توان درک کرد و اساسا چنین روحیه ای محصول پیوستگی و دلبستگی بیش از حد و نالازم و غیر واقع ایشان به برجام بود که در «فردای ناکامی» ایشان را بشکلی قابل فهم گرفتار خمودگی ناشی از سرخوردگی سیاسی کرده اما قدر مسلم مُقدرات کشور را در چنین موقعیت نامناسبی نمی توان معطل خلجان های روحی ـ روانی رئیس جمهور نگه داشت.
شایسته تر آن است تا در صورت ناتوانی روحانی در فائق آمدن بر بی رمقی سیاسی اش تدبیری جهت انتقال قدرت یا تشکیل ستاد بحران و تفویض اختیار به آن اندیشیده شود تا اقتصاد کشور زمینگیر خُرناسه های بی موقع دولتمردان خوابزده نگردد.
* ـ (اگر در نگاه بدبینانه سکوت و بی عملی روحانی را به حساب تعمدش جهت تعمیق بحران نگذاریم)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر