مل گیبسون هنرپیشه و کارگردان صاحب سبک آمریکائی در فیلم Conspiracy Theory با قدرتمندی نقش «جری فلچر» در کسوت یک راننده تاکسی در منهتن نیویورک را بازی کرد که در ابتلاء به پارانوئیدی شدید بر این باور بود که همواره تحت نظر سازمانی امنیتی است که قصد کشتن او را دارند.
اختلالی روانی که از حیث مشابهت وضعیت رقتانگیز «مجتبی واحدی» در ویدئوی جدیدش را تداعی میکند که با ملالتی مالیخولیائی مدعی میشود در حاشیه آشوبهای شهری ناشی از قتل «جورج فلوید» در آمریکا محتملا جمهوری اسلامی از طریق استخدام تروریست درصدد کشتن ایشان برمیآید!
هر چند «واحدی» به اعتبار قلت بضاعت سواد سیاسی توجه به این نکته ندارد که ترور در فرهنگ سیاسی برخوردار از منطقی روشن است. بدین منوال که در دنیای سیاست کاربرد ترورهای حکومتی غالبا متوجه افرادی است که آمر ترور کننده به اعتبار بیمناکی از نفوذ کلام یا قدرت و توان اثرگذاری فرد مزبور دست به ترور ایشان میزند.
قدر مسلم فهم مجتبی واحدی از مهابت شیرافکنانهای که از خود در جدال «سروانتسآنهاش با آسیابهای بادی» بافته هر چند قابل ترحم است اما قبل از هر چیز مصداق «حصار در حصاری» است که واحدی و امثال واحدی را در انزوای غربت با شدیدترین شکل ممکن به مالیخولیای «من آنم که رستم بُود پهلوان» مبتلا کرده!
تئاتر «حصار در حصار» اثر ارزشمند «مخملباف قبل از ریزش» مصداق وضعیت مشابه امروز واحدی و حتی خود مخملباف کنونی است.
تئاتری که مرحوم امام نیز در آن مقطع ستودش. داستان دو زندانی سیاسی مارکسیست که وقتی انقلاب در ایران پیروز شد و دربهای زندان را بر روی ایشان گشودند در اسارت اندیشه سولفاتهشان نمیتوانستند واقعیت را بفهمند و کماکان ماندن در زندان را مُرجح بر آزادی میدانستند با این «خودفریبی بظاهر علمی» که بر اساس ماتریالیسم تاریخی هنوز خرده بورژوازی کمپرادور به نقطه کمال جهت پمپ آگاهی انقلابی به تودهها و تحقق نبرد طبقاتی با هیئت حاکمه نرسیده!
هجویاتی که این مهجوران را قبل از اسارت در زندان، رنجور اسارت ذهنیت خود کرده!
#داریوش_سجادی
اختلالی روانی که از حیث مشابهت وضعیت رقتانگیز «مجتبی واحدی» در ویدئوی جدیدش را تداعی میکند که با ملالتی مالیخولیائی مدعی میشود در حاشیه آشوبهای شهری ناشی از قتل «جورج فلوید» در آمریکا محتملا جمهوری اسلامی از طریق استخدام تروریست درصدد کشتن ایشان برمیآید!
هر چند «واحدی» به اعتبار قلت بضاعت سواد سیاسی توجه به این نکته ندارد که ترور در فرهنگ سیاسی برخوردار از منطقی روشن است. بدین منوال که در دنیای سیاست کاربرد ترورهای حکومتی غالبا متوجه افرادی است که آمر ترور کننده به اعتبار بیمناکی از نفوذ کلام یا قدرت و توان اثرگذاری فرد مزبور دست به ترور ایشان میزند.
قدر مسلم فهم مجتبی واحدی از مهابت شیرافکنانهای که از خود در جدال «سروانتسآنهاش با آسیابهای بادی» بافته هر چند قابل ترحم است اما قبل از هر چیز مصداق «حصار در حصاری» است که واحدی و امثال واحدی را در انزوای غربت با شدیدترین شکل ممکن به مالیخولیای «من آنم که رستم بُود پهلوان» مبتلا کرده!
تئاتر «حصار در حصار» اثر ارزشمند «مخملباف قبل از ریزش» مصداق وضعیت مشابه امروز واحدی و حتی خود مخملباف کنونی است.
تئاتری که مرحوم امام نیز در آن مقطع ستودش. داستان دو زندانی سیاسی مارکسیست که وقتی انقلاب در ایران پیروز شد و دربهای زندان را بر روی ایشان گشودند در اسارت اندیشه سولفاتهشان نمیتوانستند واقعیت را بفهمند و کماکان ماندن در زندان را مُرجح بر آزادی میدانستند با این «خودفریبی بظاهر علمی» که بر اساس ماتریالیسم تاریخی هنوز خرده بورژوازی کمپرادور به نقطه کمال جهت پمپ آگاهی انقلابی به تودهها و تحقق نبرد طبقاتی با هیئت حاکمه نرسیده!
هجویاتی که این مهجوران را قبل از اسارت در زندان، رنجور اسارت ذهنیت خود کرده!
#داریوش_سجادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر