ویدئوی ضمیمه موید بیدرکی پادشاه قَدرقُدرتی است از آداب مُلکداری و احتجاجی است پُر اعوجاج از پرتافتادگی اعلیحضرت از مردم و هویت اجتماعی ایرانیان.
شاهی که نه مردماش را میشناخت و نه با اقتضائات مُلکداری آشنا بود و مشاوریناش نیز در عداد همین امیراصلان افشار ( مدیرکل دربار) بودند که همه فهمشان از چرائی انقلاب چیزی در حد و سطح نازل مباحث قهوهخانهای بود.
طبیعتا به استعداد چنین زوال اندیشهای «سقوط» بدیهیترین فرجام چنین منظومه معوجی از سلطان و مشاوران قلیلالسوادی است که همه آکادمیسینها و نظریه پردازان تئوریهای انقلاب را میتوانستند و توانستند مبهوت سطح نازل تئوری «ایرانی سیر بشه، هار میشه» عالیجنابانه خویش کنند، که کردند!
اشتباه شاه آن بود که همه درکاش از حکومت در اندازه یک آغلداری بود و همه رسالت محولهاش را تامین علوفه و اطعام مَردُمِ احشام انگاشته آن طویله، تلقی میکرد.
انسان در اندیشه پهلوی موجودی تک ساحتی محسوب میشد که همه «رسالت شبانانه پادشاه» تعلیف و چراندین و سیر کردن شکم آن ملت «گوسفند انگاشته» بود. بر همین منوال بود که اعلی حضرت تا واپسین ساعات حیاتاش در حسرت و حیرت یابش پاسخ به این پرسش ماند که: من که همه کاری برای این ملت کردم. پس چرا ناسپاسی کردند!؟
شاه راست میگفت و شکم مردماش را سیر کرد اما نفهمید مردم فقط شکم نیستند و شعور هم دارند و در کنار «شکمبه» احترام به فردیت و هویت تاریخی و فرهنگ اجتماعی شان را نیز متوقعاند.
آقای شاه! چیزی که شما نفهمیدید «خمینی» به ذکاوت فهمید و همان ملتی را که به اتهام هویت بومی و فرهنگ دینیاش تحقیر میکردی «خمینی» در صدر نشاند و آنان را ولینعمتان جامعه خواند و بدین منوال هر چند نتوانست مانند شما اطعامشان کند اما ملتاش با احراز اعتماد بنفس و برسمیت شناخته شدن هویتاش ولو در فقر و مسکنت برای مانائی نظام خمینی پایمردی کرده است.
آقای شاه! بقول آرخیلوخولس: هر چند روباه خیلی چیزها میداند، اما خارپشت فقط «یک چیز خیلی مهم» میداند!
#داریوش_سجادی
شاهی که نه مردماش را میشناخت و نه با اقتضائات مُلکداری آشنا بود و مشاوریناش نیز در عداد همین امیراصلان افشار ( مدیرکل دربار) بودند که همه فهمشان از چرائی انقلاب چیزی در حد و سطح نازل مباحث قهوهخانهای بود.
طبیعتا به استعداد چنین زوال اندیشهای «سقوط» بدیهیترین فرجام چنین منظومه معوجی از سلطان و مشاوران قلیلالسوادی است که همه آکادمیسینها و نظریه پردازان تئوریهای انقلاب را میتوانستند و توانستند مبهوت سطح نازل تئوری «ایرانی سیر بشه، هار میشه» عالیجنابانه خویش کنند، که کردند!
اشتباه شاه آن بود که همه درکاش از حکومت در اندازه یک آغلداری بود و همه رسالت محولهاش را تامین علوفه و اطعام مَردُمِ احشام انگاشته آن طویله، تلقی میکرد.
انسان در اندیشه پهلوی موجودی تک ساحتی محسوب میشد که همه «رسالت شبانانه پادشاه» تعلیف و چراندین و سیر کردن شکم آن ملت «گوسفند انگاشته» بود. بر همین منوال بود که اعلی حضرت تا واپسین ساعات حیاتاش در حسرت و حیرت یابش پاسخ به این پرسش ماند که: من که همه کاری برای این ملت کردم. پس چرا ناسپاسی کردند!؟
شاه راست میگفت و شکم مردماش را سیر کرد اما نفهمید مردم فقط شکم نیستند و شعور هم دارند و در کنار «شکمبه» احترام به فردیت و هویت تاریخی و فرهنگ اجتماعی شان را نیز متوقعاند.
آقای شاه! چیزی که شما نفهمیدید «خمینی» به ذکاوت فهمید و همان ملتی را که به اتهام هویت بومی و فرهنگ دینیاش تحقیر میکردی «خمینی» در صدر نشاند و آنان را ولینعمتان جامعه خواند و بدین منوال هر چند نتوانست مانند شما اطعامشان کند اما ملتاش با احراز اعتماد بنفس و برسمیت شناخته شدن هویتاش ولو در فقر و مسکنت برای مانائی نظام خمینی پایمردی کرده است.
آقای شاه! بقول آرخیلوخولس: هر چند روباه خیلی چیزها میداند، اما خارپشت فقط «یک چیز خیلی مهم» میداند!
#داریوش_سجادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر