۱۴۰۰ مرداد ۲۷, چهارشنبه

آیا زیست اخلاقی، عقلانی هم هست!؟


 
یووال نوح هراری نویسنده اسرائیلی در کتاب «انسان خردمند» مرتکب شاذیاتی شده و بر اساس شناخت قلیل و عمق نازلش از مبانی معرفت شناختی ادیان، فتوا داده که دین در تباین معنویت است و ناتوان از یافتن پاسخ برای پرسش‌های انتولوژیک جهان هستی است.

مشکل هراری مشکل مشترک سکولارهائی است که همه فهم‌شان از دین مانند سکولارهای ایرانی تنها محول به چند رباعی ایرج میرزا و ترش‌نویسی‌های صادق هدایت و امثال ایشان از ظواهر دین است.

هراری چون نتوانسته «معنویت» را «معناگرائی» فهم کند لذا خشت اولش را کج گذاشته بصورت طبیعی به تباین دین و معنویت و این‌همانی بین میمون با زیست غریضی با انسان با زیست فریضی رسیده!

اساسا گوهر دین معناسازی است.

اولین آیه نازل شده قران جامع‌ترین و عمیق ترین مبنای بودشناسانه (انتولوژیک) جهان هستی را تبیین کرده:

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ.

فهمی استعلائی از انسانی که رسالت‌اش خوانش و معنایابی و معناسازی بر اساس پذیرش خدائی است که انسان‌اش را در اسارت تعلقات (علق) و وابستگی‌ها خلق کرده.

برخلاف باور هراری «دین» امری است «مُدَلّل» و فهم هراری و سکولارهای هم خانواده با سنت روشنفکری سکولار، فهمی است «مُعَلّل» و بالتبع مومنانه زیستن برای عنصر دین‌ورز یعنی امر اخلاقی که لزوما عقلانی نیز هست!

چیزی که مولانا آنرا آنگونه و ناب‌گونه تبیین ریخت شناسانه کرد:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا فارغ از احوال دل خویشتن‌ام
از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می‌روم آخر ننمائی وطنم؟

هراری همچنین در کتابش لیبرالیسم و مدرنیته را نتوانسته به درستی نقد کند.

مساله این نیست که در مدرنیته افکار انسان را می‌خوانند و تصمیمات‌اش را می‌فهمند بلکه در مدرنیته نوین افکار شهروندان را می‌سازند و بجایش تصمیم می‌گیرند و انسان «خرفتانه» تصور خودباشندگی می‌کند.

چیزی که هراری نفهمیده آنست که جوامع لیبرال جوامعی همومورفیک‌ و هم‌ریخت‌اند که آحاد شهروندان در آن طوعاً با انحلال شخصیت مستقل خود ذیل یک پارادیم و معرفت ارگانیک، قوه عاقله و هویت فردی را بمنظور حصول «هم شکلی» به تمامیت آن پارادایم تفویض می کنند.
ترانسفری که طی آن شهروندان به اسم گلوبالیسم ذیل یک دیکته نخبه سالارانه بصورت رمگی مشق دمکراسی کرده و نامحسوس و نامسموع توسط مهتران و شبانان برخوردار از عاقله و ذائقه و سلیقه و عقیده‌ای «هم ریخت» می‌شوند.
برخلاف زیست مومنانه که نظمی است «ایزومورفیک» و یک‌ریخت که مولویانه «وحدت در عین کثرت» را آن گونه ازندگی می‌کنند که:
مستان خدا گر چه هزارند، یکی‌اند
مستان هوا جمله دوگانه‌ست و سه گانه

جوامع ایزومورفیک برخلاف جوامع همومورفیک، جوامعی یک شکل و هم گون‌اند. یک ریختی در معرفت دین ورزانه نافی منیت خویش کامانه با قرائتی کمال گرایانه از ساحت انسان است.
مومن در پارادیم دینی مستحیل در تمامیتی کمال‌گرا است که با التزام عقلی و عملی به «هیچ انگاری خود» در مقابل «همه چیز انگاری خدای خود» به درک هم‌سانی بین خود با هم نوعان خود می‌رسد که گر چه هزارند اما تکثر خود را ذیل پارادیم شایسته سالارانه و اخلاقیات پارسا کیشانه «یک ریخت» و «هم سان» فهم کرده و ذیل مناسبات «امام و مامومی» تشریک مساعی می کنند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نگاه کنید به سه مقاله:

از سماحت یک‌ریختی تا ملالت هم‌ریختی!
https://bit.ly/3yUx0yZ
فرجام و انجام «انسان» در لیبرالیسم و اسلام
https://bit.ly/3mdcPsq
از صراط‌های مستقیم تا «مستقیم‌ترین صراط
https://bit.ly/2W6FynI

لینک مصاحبه رعنا رحیم پور با نوح هراری
https://bit.ly/2VZdUK0

#داریوش_سجادی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

انحراف فلسفه او را فارغ از تحلیلهای پیچیده فلسفی- سیاسی میتوان با انراف اخلاقی خود او در همجنسگرا بودن نور اندازی و مشاهده کرد .