۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

از قوام السلطنه تا هاشمی رفسنجانی


کتاب «آشوب» پژوهشی محققانه از زندگی و ابعاد شخصیت و روحیات دکتر محمد مصدق است که سال 86 به قلم «احمد بنی جمالی» استاد دانشگاه و دکترای علوم سیاسی در ایران به خامه تحریر درآمد.
در این پست قصد نقادی این کتاب را نداشته و ضمن آنکه مطالعه آن را به علاقه مندان تاریخ تحولات سیاسی اخیر ایران توصیه کرده، صحبت درباره نکات مثبت یا منفی این کتاب را به آینده محول می کنم.
اما نویسنده در بخشی از این کتاب به مطلبی اشاره می کند که تا حدود زیادی با تحولات فعلی ایران همخوانی دارد.
دکتر بنی جمالی در فصل هشتم کتاب مزبور و در ذیل تبیین رقابت های دوران انتخابات مجلس پانزدهم مشروطه بین محمد مصدق و احمد قوام دست به مقایسه ای دقیق از شخصیت این دو چهره سرشناس تاریخ معاصر ایران زده و اظهار داشته:
« قوام مرد بحران ها بود. کفایت و کاردانی و انگیزه اش در موقعیت های دشوار مضاعف می شد. در سال های پس از شهریور 20 به لطف مهارت سیاسی و درک صحیحی که از لوازم سیاست ورزی داشت به سرعت در صدد تشکیل یک سازمان سیاسی منظم برآمده بود. می گفت نظام مشروطه بدون حزبی منضبط مثل خانه بدون سقف است. البته او نه رقابت های حزبی را باور داشت و نه خود را مقید به انضباط سازمانی می دانست. با این همه آن قدر هوشمند بود که دریابد صعود سیاسی و از آن مهم تر ماندن در قدرت بدون بهره گیری ازیک تشکل منسجم راه بجائی نخواهد برد. نکته ای که مصدق چندان توجهی بدان نداشت. در مقابل ضعف قوام درست جائی بود که قوت و برجستگی مصدق آغاز می شد: درک ضرورت برخورداری از حمایت مردمی و ارتباط فرهمندانه با توده ها. قوام از لحاظ شخصیتی آن چه که اغلب غرور و تکبر آریستوکراتیک او خوانده شده است قادر به برقراری ارتباط موثر با افکار عمومی نبود. مردم او را از جنس خود نمی دانستند و به همین دلیل جاذبه کاریزماتیک او در همان سطوح نخبگان متوقف می ماند.»

این قسمت از کتاب «آشوب» خواسته یا ناخواسته رقابت نه چندان پنهان فعلی اکبر هاشمی رفسنجانی با محمود احمدی نژاد و روحیات و خصوصیات متفاوت این دو شخصیت سیاسی مطرح ایران را تداعی به ذهن می کند.
رقابتی که انتخابات 22 خرداد سال 88 نقطه علنی شدن آن بود.
هر چند هاشمی را نیز بمثابه قوام السلطنه می توان مرد بحران ها نامید که طی پنجاه سال حضور پر فراز و نشیب اش در عرصه مبارزه و سیاست نشان داده برخوردار از هوش بالائی است اما رقیب تازه نفس و نورسیده وی نیز تاکنون ثابت کرده نه تنها از حیث زیرکی و هوش سیاسی از هاشمی کمتر ندارد بلکه تا حدود زیادی توانسته این واقعیت هر اندازه تلخ را نیز به هاشمی تحمیل کند که در فرازهائی حساس از هاشمی زبده تر عمل کرده و وی را مجبور به واکنش منفعلانه نماید.
برجسته ترین نمونه از چنین رفتاری در واکنش هاشمی به مناظره معروف و جنجالی احمدی نژاد با میرحسین موسوی بود.
من شخصاً با توجه به سکوت 48 ساعته هاشمی نسبت به مطالب مطرح شده در آن مناظره ضمن آنکه چنان سکوتی را دال بر زیرکی هاشمی تفسیر کردم ذیل مقاله ای تحت عنوان «شکار ناموفق» در همان مقطع نوشتم:

«مناظره انتخاباتی میرحسین موسوی و محمود احمدی نژاد صرف نظر از بازنده یا برنده ظاهری آن، مؤید جدال زیرپوستی جناح های قدرت در ایران بود که با توجه به واکنش های صورت گرفته بعد از آن می توان ناکامی تیم احمدی نژاد در مصاف با هاشمی را از آن استنباط کرد.
در مناظره مزبور آنکه کمتر حضور داشت یا از سوی احمدی نژاد کمتر دیده می شد شخص موسوی بود و ایشان تعمداً از همان ابتدا با حمله سنگین و بدون مقدمه خود به هاشمی رفسنجانی کوشید ابتکار عمل را در عرصه انتخابات در دست گرفته و با بازتولید دو قطبی «شاهزاده و گدا» تجربه شیرین انتخابات سال 84 را با تضمین موفقیت خود هم سان سازی کند. چنین تاکتیکی بازگشت به تجربه موفق احمدی نژاد در انتخابات سال 84 دارد که ایشان توانست در دور دوم با قرار گرفتن در مقابل هاشمی، خود را در مقام نماینده نهضت ضد اشرافیگری و تعلق به اقشار فرودست در مقابل اتهام «نماد اشرافیت هاشمی» تعریف و برسمیت بشناساند. دو قطبی که موفقیت وی در فرجام رقابت با هاشمی را تضمین کرد.اما تلاش مجدد احمدی نژاد در بازتولید آن تجربه شیرین نشان داد دام چاله احمدی نژاد عاری از در نظرگرفتن فراست هاشمی است.
هر چند اتخاذ چنین تاکتیکی مبین زیرکی احمدی نژاد است؛ اما ایشان متوجه نبود که در مقابل وی فردی قرار داد که بغایت از ایشان زیرک تر و حزم اندیش تر است تا تن به تله وی دهد.
همه اشتیاق احمدی نژاد بعد از مناظره با موسوی در آن بود که از فردای آن مناظره، با تاکتیک «شکار خرس» بتواند طعمه خود را جهت تیررس قرار گرفتن از بیشه به دشت بکشاند.
آرمانی ترین وضعیت برای احمدی نژاد واکنش پرخاشجویانه هاشمی و قرار دادن خود در مواجهه با احمدی نژاد بود. وضعیتی که برخلاف توقع احمدی نژاد مواجه با کم محلی و بعضاً بی توجهی تعمدی هاشمی شد و ایشان زیرکانه این فرصت طلائی را از احمدی نژاد مضایقه کرد.
نشست مشترک سران نظام در مرقد بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران در فردای «مناظره احمدی نژاد با موسوی» و تعمد هاشمی در آن نشست به گرفتن عکس یادگاری و صمیمانه با احمدی نژاد را می توان «پاتک» هوشمندانه ای از سوی هاشمی به «تک» احمدی نژاد تلقی کرد.







هاشمی با چنین رویکردی موفقانه کوشید از سوئی مانع از تحقق دو قطبی رویائی احمدی نژاد شود و از سوی دیگر تمهید کننده تردید و عدم اعتماد اقشاری شد که تحت تاثیر مبارزه طلبی رئیس جمهور با رئیس مجلس خبرگان قرار گرفته بودند.»

اما برخلاف گمانه زنی اینجانب و برخلاف فراست قابل توقع از هاشمی، وی عملاً بیش از دو روز نتوانست بردباری کند و نهایتاً بزرگ ترین اشتباه تاریخی خود را مرتکب شد و با تحریر نامه سرگشاده به آیت الله خامنه ای و ابراز گلایه علنی از احمدی نژاد خواسته یا ناخواسته خود را به قلب یکی از بزرگ ترین ریسک های زندگی سیاسی اش پرتاب کرد و عملاً برخلاف انتظار به دام چاله احمدی نژاد قدم گذاشت.
دام چاله ای که تاکنون هزینه های بسیار سنگینی را متوجه شاکله سیاسی هاشمی کرده.
بقول رندی «دنیا» تعلق به آدم های زرنگ داره، مگر آنکه از ایشان زرنگتر هم پیدا شود!
هر اندازه می توان هاشمی را بعنوان یکی از زیرک ترین سیاستمداران تاریخ معاصر ایران برسمیت شناخت تحولات اخیر نشان داد احمدی نژاد نیز به سهم خود آنقدر فراست دارد تا بتواند خود را در کنار آن فولاد آبدیده ولو به اکراه تحمیل نماید.
در مقام مقایسه و فهم زیرکی احمدی نژاد می توان عملکرد وی را با سلف خود در سال 60 مورد ارزیابی قرار داد.
در آن مقطع این بنی صدر بود که در حاشیه جبهه اردو زد و با درج ستون دائمی «روزها بر رئیس جمهور چگونه می گذرد» در روزنامه «انقلاب اسلامی» اختلافات خود با رقبای سیاسی اش در مجلس و حزب جمهوری اسلامی و روحانیت سنتی را وارد عرصه علنی جامعه کرد و مسبب جنگی علنی بین خود و رقبایش گردید که برخلاف انتظار، خود مقهور امواج اش شد. اما برخلاف بنی صدر، احمدی نژاد تاکنون با زیرکی ضمن اتخاذ سکوت در قبال تحولات و ناآرامی های سیاسی بعد از انتخابات با فرصت شناسی و هوشمندی موفق شده بحران بعد از انتخابات را مبدل به نزاع نچندان پنهان بین رهبر با هاشمی و عقبه سیاسی طرفین نماید.
نزاعی که احمدی نژاد توانسته در حاشیه آن خود را قرار داده و با اتخاذ سیاست سکوت کمترین هزینه را نیز متکفل شود. احمدی نژاد با همآورد طلبی اش با هاشمی (از فردای مناظره با موسوی) تاکنون نشان داده از هاشمی زیرک تر عمل می کند و می تواند عصبانی نشود در عین حالی که می تواند حریف اش را عصبانی کند.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

از شما بعيد است كه مسائلي را كه در پشت خود جريانات بسيار عميق سياسي اقتصادي و فرهنگي را يدك مي كشند به برخورد دو شخصيت بدور از تمامي آنچه كه آنها نمايندگي مي كنند محدود كنيد.

داریوش سجّادی گفت...

دوست ناشناس
با سپاس از انتقال نظرتان
مطلب بالا یک نگاه ریخت شناسانه و صرفاً مقایسه ای بین چند شخصیت سیاسی است و ادعای آن را ندارد که جمیع تحولات سیاسی موجود در ایران را در قالب فعل و انفعالات و کنش و واکنش های این چند نفر مورد ارزیابی می توان قرار داد

hasan khalili گفت...

به قول آرش جودکی آقای دکتر استرنجلاو وطنی سربرآوردند واظهار فضل فرمودند از اظهار نظر مشکوک درباره دروغپردازی جنبش سبز تا مقایسه کوتوله سیاسی ایران با مرد شماره یک سیاست ایران

داریوش سجّادی گفت...

جناب خلیلی
اگر منظورتان از مرد شماره یک سیاست ایران مرحوم دکتر مصدق است که برخلاف شیدائی شما اینجانب ضمن احترامی که برای ایشان از حیث فردی قائلم اما متاسفانه در عرصه عملکرد سیاسی نمی توان نمره قابل قبولی به ایشان داد
اتفاقاً در همان کتاب آشوب نیز چنانچه مطالعه فرمائید متوجه نارسائی های مصدق در فعل و نظر در پرونده سیاسی اش خواهید شد

ناشناس گفت...

آقای سجادی،
در کارنامه قوام و مصدق بیشتر تآمین منافع ملی را می بینید یا در کارنامه هاشمی رفسنجانی؟
کسی که برای حیات سیاسی خودش دست و پا میزند قابل قیاس با افرادی که بدون هراس از آینده خود دست به ریسک می زنند، نیست. حالا اگر کسی جای دیگری را در عرصه سیاست گرفته، دلیل بر مقایسه آنها نمی شود چون هیچ فصل مشترکی وجود ندارد.

داریوش سجّادی گفت...

دوست ناشناس
در کارنامه هر سه ایشان درصدی از دغدغه منافع ملی در کنار منویات شخصی و جاه طلبی های معمول سیاستمداران با دوز هائی متفاوت قابل تشخیص است

ناشناس گفت...

میشه بفرمایید هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد چه تحصیلانی در زمینه سیاست دارند که با اون آقایون مقایسه شون میکنید؟

یکی که بساز بفروش بوده اون یکی هم که مهندس فاضلاب شده به برکت وجود شاه که امکان تحصیل مجانی رو فراهم کرد.

نمیفهمم که نفهمی یا خودت و به ... میزنی اموراتت بگذره؟!

اگر مملکت صاحب داشت این اراذل در راس بودن آخه؟ یعنی ما آدم حسابی تر از این بی وطن ها نداریم؟ یه جو شرف هم خوب چیزیه

ناشناس گفت...

ZENDEH BAD AHMADI NEJAD KE TANHA O TAVANEST HAREFEH HASHEMI (REYASAT TALAB) SHAVAD ZENDEH BAD BE O KE DARAD BEDONEH HECH CHESHM DASHTI SHAB O ROZ ZAHMAT MEKESHAD BARAYEH IRANI KE BALA-SHAR VA PAYEN-SHAR NADARAD BASHAD HAMEH MESLH HAM INSHAL,,, BE OMEDEH ON ROZ