شادروان دکتر محمود بروجردی مردی فاضل و در عین حال خاضع بود. با آنکه داماد ارشد خانواده بنیان گذار جمهوری اسلامی بود هرگز نخواست از نسبت خود رانت جوئی کرده و بر این خواست خود پایمردانه ایستاد.
بالغ بر یک سال هم جواری دفتر کاری ام با دفتر ایشان در دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه در سال 70 زمینه آشنائی با حُسن خُلق ایشان را فراهم کرد. گذشته از آنکه طی این مدت به اقتضای کنجکاوی در رشته مطالعاتی و حرفه ای ام فرصت های مغتنمی پیش آمد تا از خاطرات قبل و بعد از انقلاب ایشان و خانواده مرحوم امام و شخص امام اطلاعات ارزشمند و مفیدی کسب کنم. خاطراتی که شایسته بود مرحوم بروجردی راساً و شخصاً اقدام به مکتوب و نشر آن می کرد.
دکتر بروجردی در کنار فروتنی و فضل، بسیار خوش مشرب نیز بود. یک بار به مناسبت سالگرد استقلال کشور تازه تاسیس تاجیکستان در معیت یک هیئت 30 نفره و با هواپیمائی چارتر عازم شهر دوشنبه شدیم و در این سفر با خوش سفری دکتر در کنار دیگر صفات ارزشمند ایشان آشنا شدم.
دکتر در کنار فضائل خود از یک روحیه شاداب جوانانه و بازیگوشانه نیز برخوردار بود. در بازگشت از تاجیکستان علی رغم آنکه در هواپیمای اختصاصی بصورتی سنتی مقامات ارشد دولتی در کنار معاون وزیر خارجه نشسته و خرج شان را از طیف دوم هیئت جدا کرده که عمدتاً اساتید دانشگاه و چهره های علمی و تحقیقاتی بودند دکتر تعمداً به میان ما آمد که در قسمت عقب هواپیما نشسته بودیم و از این میان نیز هم نشینی با جوان ترها را برگزید.
در میانه راه که ما جوان ترها «دکتر» را همچون نگینی در میان گرفته و از شوخ طبعی های ایشان بهره می بردیم جملگی احساس گرسنگی کرده و با ملاحظه انباشت غذاهای بسته بندی شده در بوفه انتهای هواپیما با اتفاق از میهمان دار تقاضای غذا کردیم و میهماندارها نیز برخلاف توقع ما مدعی شدند در هواپیما غذای کافی موجود نیست!
متاسفانه به اتفاق «دکتر» اصل را بر بی صداقتی میهمان دارها گذاشته و با ترفندی قرار گذاشتیم بمنظور رفع گرسنگی شبیخونی به انبار غذای هواپیما بزنیم. بنا بر نقشه خود، دکتر پیشقدم شد تا به بهانه ای باب گفتگو با میهماندارها را فراهم کند و ما نیز در غفلت ایشان و سرگرم بودن شان با دکتر، غذاهای موجود در بوفه هواپیما را ربوده و در فرصت مقتضی رفع گرسنگی کنیم.
نقشه با موفقیت انجام شد و با شادکامی از موفقیت خود در غبیبت میهماندارها به اتفاق «دکتر» دلی از عزا درآورده و حسابی با آن غنائم بدست آمده سورچرانی کردیم.
اما کمتر از نیم ساعت بعد که هواپیما بر روی آب های دریای خزر رسیده بود جملگی دچار درد شدید معده شدیم و تازه فهمیدیم غذاهای مسروقه جملگی فاسد بودند!
خدا رحمت کند دکتر بروجردی را در حالی که مانند ما از درد معده می نالید در مواخذه میهماندارها سرش را پائین انداخته بود و با اشاره به ما می گفت:
این جوونا من را گول زدند!
خدا رحمتش کند. ارزنی تفرعن و فخرفروشی نداشت و همچون چشمه زلال بود.
به خانواده محترم شان بویژه سرکار خانم زهرا مصطفوی تسلیت عرض می کنم.
عکس های زیاد و خاطره آمیزی با ایشان دارم که در صورت یافتن فرصتی مقتضی منتشر خواهم کرد.
خدانگهدار و به امید دیدار ـ دکتر.
بالغ بر یک سال هم جواری دفتر کاری ام با دفتر ایشان در دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه در سال 70 زمینه آشنائی با حُسن خُلق ایشان را فراهم کرد. گذشته از آنکه طی این مدت به اقتضای کنجکاوی در رشته مطالعاتی و حرفه ای ام فرصت های مغتنمی پیش آمد تا از خاطرات قبل و بعد از انقلاب ایشان و خانواده مرحوم امام و شخص امام اطلاعات ارزشمند و مفیدی کسب کنم. خاطراتی که شایسته بود مرحوم بروجردی راساً و شخصاً اقدام به مکتوب و نشر آن می کرد.
دکتر بروجردی در کنار فروتنی و فضل، بسیار خوش مشرب نیز بود. یک بار به مناسبت سالگرد استقلال کشور تازه تاسیس تاجیکستان در معیت یک هیئت 30 نفره و با هواپیمائی چارتر عازم شهر دوشنبه شدیم و در این سفر با خوش سفری دکتر در کنار دیگر صفات ارزشمند ایشان آشنا شدم.
دکتر در کنار فضائل خود از یک روحیه شاداب جوانانه و بازیگوشانه نیز برخوردار بود. در بازگشت از تاجیکستان علی رغم آنکه در هواپیمای اختصاصی بصورتی سنتی مقامات ارشد دولتی در کنار معاون وزیر خارجه نشسته و خرج شان را از طیف دوم هیئت جدا کرده که عمدتاً اساتید دانشگاه و چهره های علمی و تحقیقاتی بودند دکتر تعمداً به میان ما آمد که در قسمت عقب هواپیما نشسته بودیم و از این میان نیز هم نشینی با جوان ترها را برگزید.
در میانه راه که ما جوان ترها «دکتر» را همچون نگینی در میان گرفته و از شوخ طبعی های ایشان بهره می بردیم جملگی احساس گرسنگی کرده و با ملاحظه انباشت غذاهای بسته بندی شده در بوفه انتهای هواپیما با اتفاق از میهمان دار تقاضای غذا کردیم و میهماندارها نیز برخلاف توقع ما مدعی شدند در هواپیما غذای کافی موجود نیست!
متاسفانه به اتفاق «دکتر» اصل را بر بی صداقتی میهمان دارها گذاشته و با ترفندی قرار گذاشتیم بمنظور رفع گرسنگی شبیخونی به انبار غذای هواپیما بزنیم. بنا بر نقشه خود، دکتر پیشقدم شد تا به بهانه ای باب گفتگو با میهماندارها را فراهم کند و ما نیز در غفلت ایشان و سرگرم بودن شان با دکتر، غذاهای موجود در بوفه هواپیما را ربوده و در فرصت مقتضی رفع گرسنگی کنیم.
نقشه با موفقیت انجام شد و با شادکامی از موفقیت خود در غبیبت میهماندارها به اتفاق «دکتر» دلی از عزا درآورده و حسابی با آن غنائم بدست آمده سورچرانی کردیم.
اما کمتر از نیم ساعت بعد که هواپیما بر روی آب های دریای خزر رسیده بود جملگی دچار درد شدید معده شدیم و تازه فهمیدیم غذاهای مسروقه جملگی فاسد بودند!
خدا رحمت کند دکتر بروجردی را در حالی که مانند ما از درد معده می نالید در مواخذه میهماندارها سرش را پائین انداخته بود و با اشاره به ما می گفت:
این جوونا من را گول زدند!
خدا رحمتش کند. ارزنی تفرعن و فخرفروشی نداشت و همچون چشمه زلال بود.
به خانواده محترم شان بویژه سرکار خانم زهرا مصطفوی تسلیت عرض می کنم.
عکس های زیاد و خاطره آمیزی با ایشان دارم که در صورت یافتن فرصتی مقتضی منتشر خواهم کرد.
خدانگهدار و به امید دیدار ـ دکتر.