۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

سرلشکر با لشکر!

شامگاه دوشنبه 25 بهمن ماه سال جاری، بعد از پایان فراخوان رهبران جنبش سبز جهت برگزاری تظاهرات در ایران و بمنظور اعلام حمایت از قیام مردم مصر و تونس، مجری برنامه خبری 60 دقیقه تلویزیون فارسی BBC صحبت خود را با اشاره به اغتشاشات بوقوع پیوسته در تهران با این پرسش آغاز کرد:
نخستین حضور خیابانی معترضان بعد از نزدیک به یک سال، چه معنائی در معادلات سیاسی ایران دارد؟ آیا نقطه آغازی است بر اعتراضات بیشتر یا نشانه ای است از نارضایتی بیشتر که حالا ادامه پیدا کرده؟
پرسشی که بلافاصله همکار ایشان (کسری ناجی) در نریشن گزارش گونه ای از شهرآشوبی های غروب آن روز تهران بدین گونه آن پرسش را پاسخ داد:
دامنه قیام ها بعد از تونس و مصر اکنون به ایران رسیده!
هر چند چنین پاسخی قبل از آنکه مبین «خبر» باشد موید «نظر» بود. آن هم نظری که بنا بر اصل «رنگ رخسار خبر می دهد از سر ضمیر» دلالت بر آن داشت که BBC گـز نکرده بُـریده و بُـریده خود را نیز هر چند «ناراست» بر قامت دلدار دوخته و ایضاً پوشانده!
اما چنانچه بتوان چند شهرآشوبی پراکنده در «تهران 25 بهمن ماه» را با تسامح «قیام» نامگذاری کرد. اکنون و با توجه به ابعاد و کیفیت و ماهیت آن «مسمی به قیام» می توان آن را قیامی مُرده بشمار آورد.
علی ایحال چنانچه «جنبش سبز» را بتوان ادامه طبیعی جنبش اصلاحاتی محسوب کرد که در دوم خرداد 76 با آغاز ریاست جمهوری سید محمد خاتمی متولد شد و ایضاً به ابتکار خاتمی شعار«تبدیل معاند به مخالف و تبدیل مخالف به موافق» در مقام شناسه این جنبش قرار گرفت. اکنون و با نیم نگاهی به ماهیت بدنه باقی مانده از جنبش سبز و کیفیت شعارهای ایشان در 25 بهمن ماه قهراً و طبعاً می توان به این استنتاج رسید که دیگر این جنبش هر چیزی می تواند باشد جز جنبش قائلین به اصلاحات با اتکای بر قانون اساسی.
فراخوان 25 بهمن ریسک حساب نشده و خام اندیشانه ای بود که «حجت الاسلام مهدی کروبی» طی گفتگویش با نشریه نیویورک تایمز به درستی آن را تحت عنوان «روز سرنوشت ساز جنبش سبز» نامگذاری کرد.
سالها قرار داشتن در کانون مبارزه سیاسی به شیخ مهدی کروبی فهمانده بود که حضور یا عدم حضور میلیونی سبزها «از نوع 25 خرداد 88» شرط بقا یا فنا و فرجام جنبش سبز خواهد بود.
هر چند آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی خوش بینانه تصور داشتند با متاثر بودن افکار عمومی در خاورمیانه از قیام های اجتماعی در تونس و مصر، ایشان از این فرصت برخوردارند تا بار دیگر بتوانند ضمن تجمیع میلیونی بدنه جنبش سبز با نشان دادن وزن سنگین سیاسی خود به رقیب از موضع قدرت ایشان را مجبور به پذیرش توقعات خود کنند. اما این «سید محمد خاتمی» بود که حاذقانه روی دیگر سکه را خوانده بود و 48 ساعت قبل از فرارسیدن «فراخوان تظاهرات 25 بهمن» در ملاقات با دوستان اصلاح طلبش ضمن انتقاد از فراخوان تجمع 25 بهمن، این تاکتیک را منجر به اضمحلال بیشتر اصلاح طلبان دانسته و گفت:
«اگر نظام مجوز برگزاری تجمع را ندهد - که نمی‌دهد - طرفداران ما نمی‌آیند و فقط عده‌ای تندرو و اغتشاشگر به صحنه می‌آیند که هزینه اش به پای ما نوشته می‌شود و نظام هم حلقه فشار را برای ما تنگ‌تر می کند»
واقعیتی که هر چند تلخ اما اتفاق افتاد و به اعتبار مخابره جمیع خبرگزاری های معتبر بین المللی، سبزها در این روز حضوری کم فروغ توام با شعارهائی شهرآشوبانه و ساختار شکن و انحلال طلب در کنار رفتاری پرخاشگرانه و خشونت طلب داشتند.
همین حضور حداقلی، اغتشاش گرانه و ساختار شکن بود که بلافاصله به اصولگرایان این فرصت طلائی را داد تا ضمن رادیکالیزه کردن فضا موفق شوند یک شبه ورق را به بدترین شکل ممکن علیه رهبران جنبش سبز برگردانند و با بسیج موفقیت آمیز افکارعمومی قدم های اساسی جهت به محاق بردن نهائی سبزها و رهبرانش را با موفقیت برداشته و پیش بینی محمد خاتمی را محقق کنند.
فراخوانی که هیچ دستآوردی را برای رهبران جنبش سبز تامین نکرد. مضافاً اینکه حداقل های ایشان را نیز به نابودی کشید.
رهبران جنبش سبز با فراخوان 25 بهمن نابخردانه آخرین فرصت را برای آخرین مانور قدرت جنبش سبز فراهم کردند. بر همین اساس شهرآشوبی 25 بهمن را می توان همه بضاعت باقیمانده جنبش سبز تلقی کرد که به میدان آورد.
بضاعتی که صرفاً استعداد «ایذا» داشته و سبزها در مقام تمثیل از این به بعد ضمن از دست دادن قدرت هلاک کنندگی یک تپانچه واقعی (Real Gun) در عالی ترین سطح تنها می تواند صرفاً بمثابه یک شاک گان(Shock Gun تپانچه شوک الکتریکی دهنده) آزار رساننده به حکومت باشد.آزاری که زیر آستانه تحمل حکومت است.
در مقام مقایسه، هر اندازه انقلاب اسلامی سال 57 با پیروی از اصل «گوله برفی» از لحظه ای که در 19 دی ماه 56 با یک حضور چند هزار نفری طلاب در فیضیه قم حرکت اش آغاز شد و طی این مسیر مُـدام بر حجم و گستره این گلوله برفی افزوده شد تا اینکه در نمازعید فطر قیطریه به عدد اعجاب آور 3 میلیون رسید و نهایتاً در بهمن 57 دربار را به زانو در آورد. اما برخلاف آن جنبش سبز این روند را معکوس طی کرد و علی رغم آنکه در 25 خرداد 88 با حضور 3 میلیونی تهرانیان وارد عرصه شد اما طی کمتر از 8 ماه این گلوله برفی مسیر معکوس را طی کرد و آنقدر طی این 8 ماه از حجم اش کاسته شد که اینک از آن جوشش و خروش میلیونی «بقول محمد خاتمی» تنها عده ای تندرو و اغتشاشگر باقی مانده است.
چنین سرنوشت محتومی محصول بی لیاقتی و بی تدبیری مستقیم و قابل اثبات رهبران جنبش سبز است که با بی مبالاتی محض عمداً یا سهواً مسبب آن شدند تا آن حرکت مدنی چنین با سرعت از اوج به حضیض افتاد تا جائی که در طول کمتر از دو سال، سبزها از شعار مدنی و قابل دفاع «رای من کجاست؟» به شعارهای ساختار شکنانه «مرگ بر جمهوری اسلامی» و «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» در 25 بهمن 89 رسیده اند.
هر چند چندی پیش «حسین شریعتمداری» مدیر مسئول روزنامه کیهان در مقام تخفیف و تحقیر و به اتکای «ریزش مستمر از بدنه جنبش سبز» از رهبران جنبش سبز تحت عنوان «سرلشکران بی لشکر» نام بُرد. اما واقعیت موید آن است که در پروسه « تبدیل معاند به مخالف و تبدیل مخالف به موافق» رهبران جنبش سبز گشاده دستانه موفق شدند با اتکای بر فقد حزم و عدم لحاظ مرزبندی در جبهه خودی در کنار تندروی و تندخوئی در سنگر حکومت با سرعتی محیرالعقول خلاف این مسیر حرکت کرده و طی کمتر از دو سال ضمن پیاده کردن «مخالفان منتقد و اصلاح طلبان قانونگرا» از قطار جنبش سبز، بصورتی ناخواسته اما اجتناب ناپذیراقدام به یارگیری از میانه کسانی کنند که فاقد کمترین دلبستگی به نظام و اسلام و امام و قانون اساسی هستند که رهبران جنبش سبز به کرات خود را دلبسته به آن اعلام کرده و می کنند.
بر همین اساس امروز و برخلاف ادعای «حسین شریعتمداری» رهبران جنبش سبز را نمی توان «سرلشکران بی لشکر» نامید.
متاسفانه محصول بی تدبیری رهبران جنبش سبز به آنجا رسیده که امروز نخبگانی که با تشبث به «امام» و پیروی از «خط امام» و تاسی به «اسلام ناب امام» و افتخار به «نظام برآمده از انقلاب امام» برای خود کسب اعتبار و جعل هویت می کردند اکنون مُبدل به سرلشکرانی شده اند که هر چند برخلاف نظر «حسین شریعتمداری» بی لشکر نیستند اما سرلشکر «لشکری» شده اند که مملو از پیاده نظامانی است که لبریز از نفرت و کراهت از همان «امام» و «نظام» و «اسلام» و«انقلابی» است که سرلشکرانش بدآن مفتخرند.
ظاهراً این طنز تلخ تاریخ است که «فرزندان خمینی» رهبران دشمنان «خمینی» شده اند.

۲۶ نظر:

ناشناس گفت...

فکر می کردم هنوز ذره ای حق طلبی در وجودت باقی مانده . مثل کبک سرت را در برف می کنی و ... قبول ، جنبش سبز، بد، دیگر دفاع کردنت از امامی با آن همه دروغ ثبت شده و این همه جوان کشی و اعدام ، دیگر چیست ؟
دیگر مقاله هایت ارزش خواندن و پاسخ دادن را نیز ندارند
خداحافظ

ناشناس گفت...

مرگ بر ديكتاتور جنبش سبز ايران زنده است چه با موسوي و كروبي چه بدون آنها ما بيشماريم

مهرپویا مجلسی گفت...

فکر نمیکردیم که اینقدر بسته و سطحی نگرانه تامل کنید . شاید دلتان هوای وطن کرده و میخواهید با نوشتن این مقاله های شیطان گونه و دوری از اخلاق و مردم به جمع ساندیس خورها و طرفداران ذوب شده ی ولایت شیطان بپیوندید .

ناشناس گفت...

اشتباه حودر در بازیچه شدن و ایستادن در مقابل مردم را که مرتکب شدید مواظب باشید اشتباه وی را در بازگشت به ایران و دریافت مساعدت ها مرتکب نشید.

ناشناس گفت...

سلام
من از طریق بالاترین به وبلاگ شما رسیدم.در این مواقع عادت ندارم که اسم نویسنده مطلب را بخوانم.ترجیح می دهم در ابتدا مطلب را حلاجی کنم و سپس از خط فکری نویسنده آگاه شوم.در مورد مطلب شما نیز هم رویه را ادامه دادم.اما هر چه پیش می رفتم ادبیاتی تقریبا فاخر و تفکری به قول همه ساندیسی میدیدم.شاید باور شما نشود،هر چه فکر کردم که این متن مال کی می تواند باشد(اسم نویسنده و تیتر بلاگ را نگاه نمی کردم هنوز) فقط یک اسم درخشیدن گرفت:
داریوش سجادی!!
پاینده باشید! ما نیز هم!

ناشناس گفت...

بسیار خوشحالم از تحلیل نادرست شما و امیدوارم که رهبران حکومت هم مانند شما دچار اشتباه محاسباتی شده باشند.
آنچه به من ثابت شد این بود: اگرچه حکومت توان سرکوب به شدیدترین وجه را دارد ولی از شمار معترضین حتی یک نفر هم قانع نشده و آنچه شما آنرا ریزش می‌خوانید، من آنرا مترصد افرادی چون خودم می‌دانم که توانایی پرداخت هزینه‌هایی چون زندان رفتن و تهدید خانواده و تجاوز جنسی را ندارند.
اما بسیاری چون من در زمانی که یقین حاصل کنیم حکومت دچار اندکی ضعف و سستی شده تنها با هدف انتقام بیرون خواهیم آمد و آنگاه‌ست که چهره تحلیلگرانی چون شما دیدن دارد.

تنها راه باقی مانده برای حکومت کنترل است. امیدوارم که این جو تشدید شده و خفقان باروت بیشتری را در انبار ذخیره کند.
در ضمن من جای شما بودم حداقل احترامی را برای طرف مقابل حفظ می‌کردم و به جای واژه اغتشاش از لفظ اعتراض استفاده می‌کردم.
باید دید که در قاموس شما احترام جایگاهی دارد یا خیر

ابراهیم گفت...

آقای سجادی عزیز،

هر چند با نظرات شما، به خصوص در ایام بعد از انتخابات پر شبهه 88، مخالف بوده و هستم، اما متناوبا به وبلاگتان سر میزنم تا به نوعی در جریان نگاههای منتقد جریان سبز هم قرار داشته باشم. متاسفم به عرضتان برسانم که اخیرا نگاهتان بیشتر از انتقاد، جنبه حقد و بغض گرفته و با کمال تاسف هر روز بیشتر و بیشتر از واقعیت تهی میشود. از آنجا که در جمع اصحاب قدرت، باور کردن دروغهای خودساخته، بیماری رایجی است، (با علم به اینکه نمیتوان شما را به سادگی با اصحاب قدرت جمع بست) خواستم متذکر شوم که اگر بنا به مصلحتی بر این سبیل قدم میزنید که صلاح خود دانید، اما مباد که ذره ای و ذره ای از آنچه خود میدانید که واقعیت ندارد را برای لحظه ای در منتهای ضمیر خود باور کنید.

عزت مستدام

ناشناس گفت...

سبزها در واقع این" فرصت و شیرینی تمرین دمکراسی " را برکام همه ایران تلخ کردند.

ابراهیم گفت...

سبزها چه کسانی هستند و چه می گویند
آشوب هایی که شاهد هستیم. که با هیچ عقل و تدبیر هدفمند سیاسی مطابقت ندارد. و در مسیر ضد خود عمل میکند. بسیاری از موافقان و مخالفان را از تحلیل درست و کامل آن عاجز کرده است. در این صورت باید دقت شود. کدام روح پلید و تخم حرامی در کالبد بظاهر سبز حلول کرده است.
بنظرم نطفه حرام سبزها با برنامه ریزی آمریکا و انگلیس. لجاجت و خریت موسوی و کروبی. با وسوسه ها و تحریک هاشمی و خاندان اش. و در حضور خاتمی و گروههای گیج و منگ حزب روحانیون مبارز. مشارکتی ها و... بسته شده است. و به مرور روح خبیث منافقین و رجویست ها در کالبد این جنین بدبخت سبز دمیده شده است.
در 25 خرداد با علم کردن پرچم تقلب و حق خواهی و مظلوم نمایی بخشی از جامعه فریب پدر و مادر فاحشه های سیاسی را خوردند. و به مرور با روشن شدن حقیقت همه حق طلبان و آزادگان هموطن خودشان را از اطراف این جنین پلید دور کردند.
موسوی و کروبی. هاشمی و اولاد تهذیب نشده اش. در وسط میدان مهر همکاری و مشارکت در این فعل حرام بر پیشان شان هک شده بود. از آنجا که کروبی و موسوی دچار بیماری لجاجت و خریت بودند. و هاشمی و اولاد تهذیب نشده اش بطور کلی باخت و عقب نشینی و عذر تقصیر به پیشگاه الهی و ملت را دور از شان انسانی خود میدانند. بر ادامه مسیر باطل خود سماجت کردند.
بمرور روح پلید رجویست ها در کالبد سبز دمیده شد. و از کانال آنها بیماری و عفونت از طریق آمریکا و اذنابش در وجود جنین سبز تزریق شد. در این شرایط بر خلاف تصور همه دوستان و ملت ایران موسوی و کروبی منصرف نشدند. و دچار بیماری هاری سیاسی و ضد انقلابی شدند. اکنون ملت ایران با موجود بسیار خطرناکی روبرو هستند.
آمریکا از آن دور سرخوش است. که تخم حرام را وارد جامعه ایران کرده است. گروه کوچکی از جوانان خام و بی تجربه قرص اکس انداخته هنوز در هپروت سیر می کنند. و گوش های عقل و قلبشان از کار افتاده است.
هاشمی و موسوی و کروبی و... البته قدری هشیار شده اند. به راههای پشت سر که نگاه می کنند باور نمی کنند این راههای خطرناک را آنها آمده اند. به مسیر پیش رو نگاه می کنند. پرتگاهی هولناک را می بینند. که همه بدبخت ها و روسیاه های عالم همهمه سر داده اند.
اما با کدام رو میتوان راه های رفته را بازگشت ؟ با کدام جرات و خریتی به راهی مثل رجوی و صدام و... بروند؟ هاشمی جواب خدا و امام و تاریخ و فرزندان و نوادگانش را چگونه بدهد؟ موسوی و کروبی که تبدیل به عجوزه ایی بد هیبت شده اند. که در خانواده خودشان هم اعتباری ندارند.
انتخابات 88 یک بازی برده. انقلاب تونس و مصر میتوانست فرصت صدور انقلاب اسلامی باشد. برای نفوذ معنوی و تثبیت قدرت منطقه ایی ایران. . با لاابالی گری اصلاحات چی های احمق برش فکری و اقتدار ملی ملت ایران را کاهش دادند.
در حال حاضر آنچه در خیابان می بینیم. گروهی جوان قرص ایکس خورده عقل و قلب زایل شده. روح پلید و فرماندهی رجویست ها. و برنامه ریزان دشمن و وجود عجوزه های سیاسی (موسوی. کروبی و هاشمی)داخلی است. و خاتمی محافظه کار تماشاچی است. زبانش بسته است. و جز حرف های تکراری کرامت انسانی و جامعه مدنی و وظایف حاکمیت و... حرف دیگری برای نگفتن ندارد. حرفهایی که دوستانش 180 درجه بر ضد آنها عمل کرده اند. و سید حسن خمینی از خود سئوال می کند من چرا اینجایم؟ دست من چرا در دست خاتمی است؟

ناشناس گفت...

حرفهای شما ذره ای با واقعیت پیوند نمیخورد تا زمانیکه دو طرف از یک اندازه محیط برای خود نشان دادن برخوردار نباشند!
به جای این حرفها٬ حتی یکبار برای اثبات به خودت٬ حمایت کن از یک روز یا فقط چند ساعت مجوز برای اعلام اعتراض آزاد به این «فتنه گران» تا ببینی واقعیت رو!
اینکه دایم اخبار بگیر و ببند و تجاوز و کشتن و اعدام در اخبار هست و دهان به دهان بین مردم میچرخد که اگر خودت هم معترض میبودی٬ ذره ای درنگ میکردی که آیا می ارزد به از دست دادن خودت٬ خوانواده ات٬....
آقای محترم بی انصافی میفرمایید٬ شهرت ایچنینی ارزشش را ندارد! با انصافتر باشید! اینگونه به محکمه نروید٬ و‌‌جدان که دارید انشاالله!

فرید گفت...

خوب است درباره بسیجی حافظ قرآن صانع ژاله هم می نوشتید و پاسخ منافقین را هم میدادید که او را بی شرمانه به شهادت رساندند.

سعید 1800 گفت...

جناب سجادی
متاسفانه این برای چندمین بار متوالی است که با شما موافقم. می دانم که موافقید ، کاش با شما موافق نبودم اما این گونه نمیشد.
فرموده اید: "ظاهراً این طنز تلخ تاریخ است که «فرزندان خمینی» رهبران دشمنان «خمینی» شده اند." و این را به بی تدبیری رهبران جنبش سبز نسبت داده اید.
با جمله اولتان موافقم اما به نظرم این ، قبل از اینکه بی تدبیری رهبران جنبش سبز باشد از باهوشی ، زرنگی ، سواستفاده و یا نامردی اصولگرایان سرچشمه می گیرد که می خواهند تعدادی از "فرزندان خمینی" را با رهبران دشمنان اصلی خمینی جابجا کنند. طوری که در این جابجایی نقش معاندان که پیش از این هر چند کمرنگ بوده ، کمرنگ تر و یا محو شود.

و چه زیبا می خونه سیاوش در آهنگ بن بست که:
من به بن بست نرسیدم راهمو کج کردم
با تو مشکلی‌ ندارم با خودم لج کردم.

ممنون.

یاس گفت...

جناب سجادی
متاسفانه این برای چندمین بار متوالی است که با شما موافقم. می دانم که موافقید ، کاش با شما موافق نبودم اما این گونه نمیشد.
فرموده اید: "ظاهراً این طنز تلخ تاریخ است که «فرزندان خمینی» رهبران دشمنان «خمینی» شده اند." و این را به بی تدبیری رهبران جنبش سبز نسبت داده اید.
با جمله اولتان موافقم اما به نظرم این ، قبل از اینکه بی تدبیری رهبران جنبش سبز باشد از باهوشی ، زرنگی ، سواستفاده و یا نامردی اصولگرایان سرچشمه می گیرد که می خواهند تعدادی از "فرزندان خمینی" را با رهبران دشمنان اصلی خمینی جابجا کنند. طوری که در این جابجایی نقش معاندان که پیش از این هر چند کمرنگ بوده ، کمرنگ تر و یا محو شود.

و چه زیبا می خونه سیاوش در آهنگ بن بست که:
من به بن بست نرسیدم راهمو کج کردم
با تو مشکلی‌ ندارم با خودم لج کردم.

ممنون.

مجید گفت...

من هم موافق نظر فرید هستم اگر امکان دارد در مورد اشخاصی که به این شکل مصادره میشوند و یا از کلیپهایی که از اتش زدن اماکن عمومی و البته سطل زبالهای نابکار!!! "با افتخار" منتشر میشوند (بماند که اصلا چیزی برای نشان دادن نداردن جز همین اغتشاشات) یه مقاله ای بنویسید ممنون میشوم
در اینجا (http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/02/110214_l78_25bahman_vid_collection.shtml) هم به عینه میشود مشاهد کرد بجز یکی دو مورد که پلیس زد شورش (متاسفانه معروف به سگهای حکومتی نزد سبزیون) با مردم برخورد میکنه در بقیه موارد جنبش مسالمت آمیز !!! سبز در خیابانها در حال تادیب و نابودی کودتاچیها و جیره خواران ... (و دیگر الفاظ رکیک که به این گروه داده میشود) میباشند هیهات از این دورویی و بی انصافی و رفتار ناجوانمردانه!

در مورد چند نفری که همچنان بجای نقد سخن جناب سجادی به ترور شخصیت میپردازند تا کی میخواهیند خودتون رو به خواب بزنید چرا میخواهید کینههایتان رو در نظراتتون دخیل کنید مطمیننا شنیدید این سخن علی (ع) رو "لااقل آزاده باشید".

مجید

ناشناس گفت...

ناچارم اعتراف کنم که حقیقت را نوشته اید. هرچند این حقیقت برای من و بسیاری از دوستانم تلخ است.

ناشناس گفت...

مسیر گسترش آزادی و دمکراسی اگر به روش کورش باشد. سازنده و پایدارتر است.
کورش حاکم مقتدر پس از پیروزی حاکم عدالت گستری شد. و با بخشش و توجه به حقوق شکست خوردگان را از خشم و کینه ها خلاص و خلع سلاح کرد. و برای خود امنیت و آقایی خرید.
جامعه ما همیشه قرمز و آبی و داستان حاشیه ها و تماشاگرنما ها است.
نه حاکمان درسی از تاریخ و حکمت و بخشش و بزرگواری آموخته اند. نه شکست خوردگانمان راه و رسم اثبات برادری و تمکین از قانون را آموخته اند.
این روند دور باطلی می سازد. که تا زمانی که حاکمی . ظالم میشویم. و زمانی که مغلوب. مظلوم و بهانه جو میشویم. و هر دو اینها مانند مرغ و تخم مرغ وابسته همند. باید هر دو همزمان آن خود خوب خود باشند. والا در این مدار بسته همه تجربه کرده اند. کرنش زیاد رقیب را جری تر می کند.

بی طرف! گفت...

قیافه شما دیدن داره وقتیکه سید علی و بقیه مشکل دار ها ایران رو به سمت مقصدی نا معلوم ترک میکنند! در ضمن ما میدونیم که تحلیل شما با ذره ای تغییر اینچنین خواهد بود که ؛ حتمأ اشتباهی شده و گرنه این اتفاقات نمی افتاد...

مجید گفت...

خطاب به "بی طرف": گویند شتر در خواب بیند پنبه دانه...

توهم تا کی! خواهشا یک دلیل بیار که قابل دفاع باشه. اگر قرار به حرفهای صدمن یه غاز اینجوری باشه که سی و چند سال که اپوزیسیون خارج نشین و سلطنت طلبها چندین باز گور جمهوری اسلامی رو کندن و فاتحه اش رو خونده اند! اینها که هر روز به خیال فردایی که هیچ وقت نخواهد رسید شب رو تا صبح نمی خوابند و در این رویا سیر میکنند.

ناشناس گفت...

اقای سجادی در یکی از نوشته های گذشته فرموده بودید جنبش سبز مرده است.
حتما اسم این یک را اشوب سبز میگذارید!
درست فرمودید این لشکر ان سرلشکر است اما مطئمن باشید هر لشکری پشتوانه مردمی دارد. همه طرفداران جنبش سبز ( ببخشید اشوب سبز از دید شما) در این لشکرکشی شرکت نداشته اند. اگر امکان تظاهرات مخالفان ایجاد شود ( انچه که در حکومت ولایت فقیه قانونا اجازده داده نمی شود) انگاه پشتوانه های مردمی این حرکت را هم خواهید دید و چشمتان به تظاهرات چند ملیونی روشن خواهد شد.
بازهم دچار این خطا شده اید که گوشه ای از مخالفان را با همه انها برابر میگیرید.

داریوش سجّادی گفت...

دوست ناشناس
تا آنجا که من می دانم فراخوان 25 بهمن به بهانه حمایت و همدلی و تاسی از قیام مردم مصر در میدان التحریر بود
حال پرسش این است شما که تاسی به مصری ها کرده اید مگر مصری ها برای حضور در میدان التحریر خود را معطل مجوز از حکوکت کردند
در مصر هم حکومت هیچ مجوزی نداد و شدیدتر از ایران هم با تظاهرات کنندگان برخورد شد اگر جنبش سبز 70 کشته داد آن هم طی 8 ماه مصری ها در 18 روز 300 کشته دادند اما بدونتوجه به مجوز حکومت نهضت خود را پایمردانه به موفقیت رساندند
گذشته از آنکه با توجه به جنس شعارهای براندازنده و ساختار شکن سبزهادر 25 بهمن تصور می کنید دولتمردان در ایران تا این اندازه ساده اند که برای تظاهرات ساختار شکن و براندازنده مجوز تظاهرات بدهند؟

ناشناس گفت...

نخست انکه حکومتگران ایران به هیچ تظاهرات مخالفی حتی مسالمت امیز نیز اجازه برگزاری نداده اند . به همین دلیل است که تظاهرات اخیر به ساختارشکنی منتهی شد
تفاوت حکومت مبارک و ولایت در ان است که اولی یک دیکتاتوری نظامی بوده و دومی یک دیکتاتوری ایدیولوژیک . در حکومت های ایدیولوژیک مانند ایران همیشه عده ای جان فدایی وجود دارند که بدون فکر کردن و بدون شک در صحت باورهای حاکم با چماق و تکفیر به عنوان سربازانی بدون لباس نظامی به خیابان اورده می شوند و فضا را برای مدتی بر مخالفان تنگ میکنند. تاریخ ایران مملو از این فدائیان جان برکف بی فکر است. نگاهی به رفتار فزلباشها، یاران حسن صباح، شعبان بی مخها... بکنید به این دلیل مقایسه ایران و مصر نابجاست. اما در یک مورد حق به شما میدهم اگر جنبش سبز به ان درجه قدرت برسد خواهد توانست بدون اجازه گرفتن از حاکمیت تظاهرات مسالمت امیز خود را برگزار کند.
نگاهی به کاهش شرکت کنندگان در تظاهرات حکومتی 22 بهمن در سالهای اخیر به خوبی نشان میدهد با کاهش تعدا شرکت کنندگان روز به روز امکان اظهار وجود سبزها افزایش یافته و به یقین انروز خواهد امد که بدون مجوز سبزها به خیابانها بیایند. اما احتمالا پس ز ان دیگر اثری از حکومت ولایت باقی نخواهد ماند.
منحصر کردن مخالفان حاکمیت به ان گروه که جرعت به خیابان امدن در شرایط کنونی را دارند همان گزینشی برخورد کردن با واقعیات است که شما همیشه اسیر ان بوده اید. نمونه های ان در نوشته های شما فراوان است.
نکته دوم
پس از تظاهرات سکوت، حاکمان ایران چه تغییر اساسی در روابط اجتماعی سیاسی ایران داده اند که مخالفان سه ملیونی دست از مخالفت خود بردارند.
از ان گروه ملیونی که در تظاهرات سکوت شرکت داشته اند چه گروهی سخنگوی رسمی در ساختار قدرت ایران دارند؟ حتی کمتر از ان چه گروهی میتواند مخالفت خود را در رساناهایش عمومی سازد؟
مطمئن باشید ان اقشاری که در تصمیمات سرنوشت ساز اجتماعی شرکت داده نمی شود ساکت نخواهد ماند بخصوص اگر در مرکز قدت متمرکز باشند. سرکوب و خفه کردن چاره نیست بلکه تنها چاره امکان اظهار نظر به مخالفان و سهیم کردن ان ها در تصمیم گیری های اجتماعی است
امیدوارم روزی اگر سبزها یا هر جنبش دیگری در ایران به قدرت رسیدند دریابند فدائیان ولایت هم حق اظهار نظر دارند و با همه انحصار طلبی که اکنون دارند اما اگر در فضای اینده به دیگر عقاید احترام بگذارند و به تناسب هوادارانشان حق شرکت در تصمیم گیری های اجتماعی را دارند.
انچه که امروز از مخالفان خود دریغ میکنند.
امیدوارم بازهم گزینشی برخوردن نکنید و با پرداختن به یک سطر وی یا یک جمله از گفته های من تصور نفرمایئد که همه نکات پاسخ داده شده اند.

بی طرف گفت...

آقای مجید خان٬ جواب شما را آقای سجادی داده اند:
«دولتمردان در ایران تا این اندازه ساده اند که برای تظاهرات ساختار شکن و براندازنده مجوز تظاهرات بدهند؟ »
خوب سر و تو از برف بیار بیرون! این دیگه خود رو به نفهمی زدن ندارد! برانداز خوندن مخالف وقتیه که اطمینان داری که آزاد گذاشتن طرف مقابل حاصلی ندارد جزء سرنگون شدن حتمی نظام! به همین سادگی...

شادی غفوری گفت...

چیزی که بارها در قسمت نظرات این وبلاگ نظرم را جلب کرد که فکر می کنم به علت مطالب آقای سجادی است که از یک اظهار نظر متعصبانه حزبی و سیاسی فراتر رفته و تحلیلی است این بود که آدمها چقدر اصرار دارند که خود را باهوش(هوشمند) جلوه دهند و چقدر خودشان با خودشان حال می کنند
به آقای بیطرف و قاعده ای که از حرف شما استخراج کرد:"برانداز خوندن مخالف وقتیه که اطمینان داری که آزاد گذاشتن طرف مقابل حاصلی ندارد جزء سرنگون شدن حتمی نظام! به همین سادگی..."
بر انداز خوندن مخالف یعنی مخالف قصد براندازی دارد همین. و نشانه ای نیست از قدرت زیاد یا کم برانداز مخالف.و چون برانداز هستی به شما مجوز داده نمی شود و این نشانه ای نیست از اینکه اگر به شما اجازه دهند سرنگون شدن حتمی نظام را در بردارد. شاید هم قدرت سرنگون کردن را داشته باشید ولی این را نمی شود از مجوز ندادن نتیجه گرفت.
و جالب اینکه با این جملات شروع می کند:"خوب سر و تو از برف بیار بیرون! این دیگه خود رو به نفهمی زدن ندارد!"
این یعنی این که نمی داند که نمی داند...و داستان جهل مرکب و ابدالدهر(املایش درست است؟) امیدوارم واقعیت نداشته باشد.

بی طرف گفت...

خانم شادی محترم و الباقی...
خواهشمندم عبارت (Double Standard) را برای خودتون یکبار توصیف و تعریف فرموده سپس هر جا ملاحظه فرمودید٬ مقابله فرمایید!
دلیلی وجود ندارد معترضین در کشوری دیگر (هر چند گروهی کوچک یا بزرگ) از طرف رهبری (غیر) معنوی٬ در کشوری مانند ایران٬ با نامی دیگر نامیده شوند و در کشور خودش فتنه گرا و برانداز!
این براندازی نامی است که از ترسی آگاهانه برآیند شده است!
لا اقل با خودتون یکی باشید!
شاید اگر شش ماه پیش این حرفها رو میزدی٬ نمیشد به این راحتی مجابتون کرد! اما با حوادث اخیر در منطقه٬ نیازی به حل کردن معادله چند مجهولی نیست! فقط بشین پای اخبار روز و ببین چگونه اگر وقتش بشود حکومتهای اینچنینی یکی پس از دیگری به راحتی آب خوردن (البته کمی سخت تر) بمانند دومینویی زیبا به زمین فرو می افتند!...
مگر اینکه شما اخبار لیبی٬ بحرین٬ مصر٬ تونس... را هنوز نگرفته باشید که در اون موقع تعبیری باقی نمیماند الا اینکه «سر در برف بودن»...ملحوظ باشد!
من یه «بی طرفم»٬ نه تعبصی دارم نه به گروهی و حزبی تعلق خاطر!!! و به خودم دروغ نمیگم!
بنشین و بنگر!....

ناشناس گفت...

همانطور که ناشناسی گفته به نظر میرسد
اقای سجادی جزئی از جنبش سبز را با تمامی ان اشتباه گرفته. تصور کرده ان گروه از مخالفان که تحت شرایط پلیسی و امنیتی حاضر به امدن در خیابان ها هستند همه طرفداران جنبش سبز می باشند. خوب شاید اینگونه خیال اقای سجادی راحتتر است و شبها میتواند راحتتر بخوابد.
اما به نظر میرسد جوانان به خیابان امده را بتوان به کماندوهای یک ارتش مقایسه کرد. پیاده نظام و ستون های رزمی دیگر در پشت جبهه هنوز قدم به صحنه نگذاشته اند.

نمیدانم چرا یکبار اقای سجادی در اشتباه گرفتن جزئ بجای کل، نظرات اقای شریعتمداری را همان نظرات اقای خامنه ای نمی پندارد. اخر اقای شریعتمداری جزئی از سربازان تبلیغاتی رهبری است و انصافا منصوب و نماینده ایشان است.

باران گفت...

با همه مطلبتان کاری ندارم
فقط در مورد 25 بهمن که با مصر مقایسه کردی می خواهم بگویم نه خیر ما تاسی از مصر نکردیم.
مصر و تونس برای ما بهانه ای بود.
شما با این مطلب مشکلی داری؟
از جنس همون مشکلاتی که ولی فقیه باهاش داره؟
چرا فکر میکنی تعداد آدمهایی که اومدن کم بود؟
از روی فیلمهای موبایلی یوتیوب میگی؟
مرد حسابی فقط 60 هزار نیرو توی خیابون بود. میتونی درک کنی یعنی چی؟
کل ارتش مصر اینقدر میشه؟
مردم فقط میخواستن برن سمت میدون آزادی. اونهام نمی ذاشتن.
سطل آشغال رو هم فقط برای گاز اشک آور آتیش می زدن اونوقت تو میگی خشونت طلب؟
تعداد کشته ها رو با مصر مقایسه میکنی؟
مگه اصلن میشه 2تا ملت رو اینجوری مقایسه کرد؟
دوربین الجزیره پخش زنده از میدون تحریر داشت. اینجا دوربین جرمش از نارنجک بیشتره. خیلی از مردم اصلن خبر نداشتن 25 بهمن خبریه. چون دولت روی BBC , VOA پارازیت میندازه و دیش ماهواره 500دلار جریمه داره و سایر شبکه ها هم دارن سریال های صدا و سیمای ایران رو با کیفیت پایین دوباره پخش میکنن تا وسطش تبلیغ داروی کچلی و قرص بزرگ کننده آلت تناسلی بزارن!
اونجا دولت از افکار عمومی بین المللی وحشت داره. اینجا طرف خودش به فائزه فحش میده خودش میزاره توی یوتیوب.
خودش تجاوز میکنه خودش خبرش رو پخش میکنه که مادرها نزارن بچه ها بیان بیرون.
تازه آقا داریوش!
تعداد کشته ها رو با مصر مقایسه میکنی؟
مگه اصلن میشه 2تا ملت رو اینجوری مقایسه کرد؟
کی دیدی مردم ایران بمب ببندن به خودشون بیان یه هواپیما رو بترکونن؟
ولی عربها تا دلت بخواد از این کارا میکنن. اگه جوابت مجاهدین خلق اول انقلابه بگم که مجاهدین منفور این ملتن. دورشون تموم شد.
این جنبش برای زندگیه. برای دنیاست. نه شهادت طلبیم. نه واسه حوری های بهشتی میخوایم بمیریم.
هرچی میکشیم از روشنفکرایی مثل شماست. که یه بار هوس میکنن پشت خمینی دم تکون بدن یه بار از جین شارپ داستان میگن یه بار از گاندی.
خلاصه خودشون هم گه گیجه گرفتن نمی دونن چی میگن