۱۳۹۰ دی ۱۳, سه‌شنبه

بسیجی واقعی!


دردنامه ای با همسران شهید همت و شهید باکری
سرکار خانم بدیهیان و سرکار خانم امیرانی
با اهداء سلام
بدون مقدمه باید اعتراف کنم انگیزه این وجیزه عرض گلایه ای برادرانه در محضر همسران دو تن از  گوهران شب چراغ آسمان پرفروغ ایرانی است که خاک گران قدرش چنین استعداد بالائی در آمایش و پردازش چنان دُردانگانی را در خود مضمر و پرورانده.
سرکار خانم بدیهیان
در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی ایرانی که با همت والای «همت» شما و «همت ما» و همت والای همه ایرانیان، نهال نوپای نظام برخاسته از انقلاب اسلامی اش غرس و حراست شد ملاحظه کردم از باب تکدر خاطر فرموده اید:
بواسطه آنکه از ناحیه بی بصیرت خوانده شدن تان در خلال وقایع انتخابات سال 88 تلقی اسائه ادب واهانت به شعور خود کرده اید بعد از 33 سال در انتخابات پیش رو شرکت نمی فرمائید.
خوانش بی تکلف این فرمایش بمعنای تحریم انتخابات در نظامی است که «محمد ابراهیم» شما و ما در پیروی از امام اش جان گرانقدر خود را فدیه بقا و مانائی آن نظام کرد! همچنانکه بیان چنان عزمی در افکار عمومی را نیز متاسفانه باید ترغیب علنی دیگر شهروندان به عدم شرکت در انتخابات مزبور توسط شما معنا کرد.
سرکار خانم بدیهیان
صرف نظر از چیستی و چرائی و انگیزه یابی و مقصریابی در اغتشاشات سال 88 اما در یک نکته نمی توان تردید داشت که آن غائله استعداد بالائی در رویاروی قرار دادن فرزندان انقلاب با یکدیگر داشت.
اجازه فرمائید فعلاً وارد محتوای آن غائله نشده اما اجازه می فرمائید از شما در مقام همشیره دینی و بزرگوار خود گلایه ای برادرانه کنم؟
سرکار خانم بدیهیان
شان شهید همت در تاریخ ایران در بالاترین و والاترین سطح ثبت و ضبط شد و همواره نیز چنان شانی نزد قاطبه ایرانیان، عزیز و محبوب باقی خواهد ماند. قدر مسلم آن است منسوبین ایشان علی الخصوص همسر محترمه ایشان نیز علی الدوام بر تارک این افتخار انشاالله خواهند ماند و درخشید. اما پاسداشت چنان افتخاری نیز لوازمی را بر عهده شما می گذارد.
فرموده اید بابت بی بصیرت خوانده شدن تان تا آن اندازه مکدر شده اید تا انتخابات «نظام حاج همت» و حاج همت ها را تحریم کنید!
سرکار خانم بدیهیان
شان شما اجل است. اما اینجانب و برخلاف شما یکی از کم شان و کم ارزش ترین فرزندان همان انقلابی هستم که بزرگانی چون شهید همت و همسر شهید همت را به جامعه بشریت هدیه کرد. انقلابی که به بهای خون های پاک فرزندان برومند خمینی و خون دل های بسیاری از دلدادگان ایشان به ثمر نشست و نجوای همان امام هنوز در گوش فرزندانش طنین انداز است که صبورانه خطاب به بنده و شما گوشزد کرد:
فرزندان انقلابی ام. ای کسانی که لحظه ای حاضر نیستید از غیرت انقلابی خود دست بردارید. می دانم به شما سخت می گذرد مگر به پدر پیرتان سخت نمی گذرد. می دانم شهادت شیرین تر از عسل نزد شماست ... اما تحمل کنید که خدا با صابرین است.
سرکار خانم بدیهیان
حرمت شما والاست اما برخلاف شما، اینجانب در مقام سفله ترین فرزند همان انقلاب بالغ بر 12 سال است که دست تقدیر دور از ایران و غربت نشینم کرده و طی این سال های جدائی با بضاعت اندک قلمی و لسانی ام همواره تلاش کردم همان راه و هدف و آرمان های همت شما و همت خودمان را دیده بانی و پرتو افشانی کنم. نمی دانم تا چه اندازه در انجام این رسالت ارزشمند توفیق داشته اما بخوبی می دانم طی این مدت نه یک بار و دو بار بلکه بغایت قسوی در کانون دشنام و اهانت و اتهام و رکیک ترین ناسزاها از هر دو سوی جبهه انقلاب و ضد انقلاب در داخل و خارج از کشور بوده ام! اغیار در خارج این کمترین را با هزاران انگ و تهمت مزین کرده و می کنند و از جانب ناشکیبان در داخل نیز یا مزدور اجنبی خوانده شده ام و یا خودفروخته به جناح مقابل! اما خدای شما و همت تان را شاهد می گیرم تاکنون هیچ کدام از چنان ناسزاهائی ارزنی نتوانسته اسباب تکدری را برای این کوچک ترین فرزند انقلاب را فراهم کند.
سرکار خانم بدیهیان
جای ملامت نیست اما شما و بنده و دیگر فرزندان انقلاب برای رسیدن به چنان اطمینان قلبی گریزی از آن نداریم تا تاسی به زمزمه امام همان «همتی» کنیم که در گوشمان به شیوائی و فراست نجوا کرد:
نیستم نیست که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمائی
سرکار خانم بدیهیان
دنیا بمثابه «فریبائی مشاطه» هزار رخ بر ما و شما می آراید و فریبنده ترین چهره اش خودیت و منیت است تا آنجا که همت همسر «همت» عزیزمان را به جفا تا آنجا آغشته به منیت کند که از یک بی بصیرت خوانده شدن، تا جائی مکدر شود که پشت به نظام «همت» اش کند.
سرکار خانم بدیهیان
این ما و منی جمله زعقل است و عقال است
در خلوت مستان نه منی هست و نه مائی
سال 88 هر چه که بود و در آن هر چه که اتفاق افتاد بنده و شما نباید یک نکته را فراموش کنیم و آن این که نسبت بنده و شما با نظام جمهوری اسلامی بمثابه نسبت پدر و مادر با فرزند است.
بنده و شما بمثابه مالکین این نظام برآمده از خون شهید همت ها و شهید باکری ها هستیم و بر فرض تصور یا تشخیص یا بروز کژی هائی در این نظام، حداکثر موظفیم در بدترین حالت فرض را بر ناخلف شدن فرزندمان قرار داده و همه اهتمام خود را در مقام مالکین و والدین این فرزند، بجای قهر کردن از آن صرف اصلاح و رستگاری فرزندمان نمائیم.
اما سخنی نیز با سرکار خانم امیرانی دارم
سرکار خانم امیرانی
اجازه فرمائید با شما نیز همچون سرکار خانم بدیهیان وارد محتوای مناقشات بعد از انتخابات سال 88 نشوم اما اجازه می فرمائید از شما نیز گلایه نمایم که «این تذهبون»؟
اولاً آیا عنایت دارید که مصاحبه شما با «سیاه نامه روزنت» آب سردی بود بر پیکر همه هم سنگران «باکری» عزیز.
آیا قبل از گله به نامحرم بردن نیم نگاهی به نویسندگان آن «ضاله نامه» کردید که با کسانی درد دل می کنید که تا پیش از این آب دهان نجس خود را بر صورت مطهر و پاک باکری و امثال باکری ها می انداختند و از خود پرسیدید اینک چه اتفاقی افتاده که ایشان سنگ صبور شما شده اند!؟
سرکار خانم امیرانی
فردای روزی که خبر شهادت «سردار نورعلی شوشتری» توسط مزدوران تروریست وابسته به ریگی در غربت به بنده رسید بشدت متاثر شدم اما وقتی در سایت های منسوب به همین غوغائیان بظاهر ایرانی در تهران و عقبه شان در لندن و پاریس و لوس آنجلس و نیویورک و واشنگتن دیدم ترور ناجوانمردانه این دُردانه را به یکدیگر تبریک می گفتند!!! زار زار بر این همه پستی و دنائت و رذالت و بی وطنی و بی وجدانی و بی اخلاقی و بی شرفی گریستم!

سرکار خانم امیرانی
در آن ایامی که آن غوغائیان منسوب به جنبش سبز که متاسفانه رهبرانش عملاً تلاشی برای طرد ایشان از خود نکردند وقتی به دروغ شعار «بسیجی واقعی ـ همت بود و باکری» را فریاد می زدند یک بار هم از خود پرسیدید مگر «شوشتری عزیز» چه چیزی کمتر از «باکری عزیز» داشت که آن ناجوانمردان  ترور «سردار» را به یکدیگر تبریک می گفتند!!!؟ از «شوشتری» گذشته مگر همین سردار «قاسم سلیمانی» چه چیزی از همت عزیز و باکری عزیز کم دارد که اینک بعد از مطالبه ترور این «شیر دلیر ایرانی» توسط نمایندگان کنگره آمریکا همان کسانی که دیروز و به دروغ شعار «بسیجی واقعی ـ همت بود و باکری» را می دادند امروز و به میمنت! قصد آمریکا برای ترور فرمانده سربلند سپاه قدس و هم رزم همت و باکری به یکدیگر شادباش می گویند!!!

سرکار خانم امیرانی
عریضه شما به «محمد نوریزاد» و گله از عاشورای سال 88 و زیر گرفتن یک معترض با خودروی نیروی انتظامی و داوری نامنصفانه تان از آن حادثه تلخ را متاسفانه جز هیجان زدگی عاطفی چیز دیگری نمی توان نام نهاد.
سرکار خانم امیرانی
اینجانب نیز وقتی خبر این حادثه هولناک را شنیدم بشدت متاثر شدم اما وقتی فیلم آن را دیدم همانطور که مطمئنم شما نیز در صحنه حضور نداشته و مانند اینجانب تنها فیلم آن حادثه را دیده اید بشدت بابت چنان عوام فریبی ها و دروغ سازی هائی متحیر ماندم!
سرکار خانم امیرانی
خبر اولیه ای که از این حادثه توسط غوغائیان منتشر شد القا کننده این مطلب بود که در روز عاشورا نیروی انتظامی در یک اقدام هدفمند و بمنظور سرکوب معترضین و مرعوب کردن ایشان با قصد و نیت و بوسیله خودروی نیروی انتظامی از روی بدن معترضین در خیابان عبور کرده و ایشان را کشته! اما منصفانه به آن فیلم مجدداً رجوع فرمائید. آیا اینکه یک وانت نیروی انتظامی که احتمالاً یک گروهبان یا سرباز وظیفه پشت آن نشسته و در کانون تهاجم و سنگ باران غوغائیان قرار گرفته و به منظور فرار از مهلکه دچار سراسیمگی شده و در دو بار جلو و عقب کردن خودرواش ناغافل و ناخواسته از روی یکی از معترضین عبور کرده را باید به حساب تصمیم و عملکرد نظام گذشت و از آن عزم کشتار شهروندان توسط حکومت در روز عاشورا را گرفت و حکم بر ظالمانه بودن چنان نظامی را داد!!!؟
سرکار خانم بدیهیانی و سرکار خانم امیرانی
بگذاریم و بگذریم!
داستان سال 88 یکی داستان است پر آب چشم، اما همانطور که پیش تر از قول امام «همت» و «باکری» عرض شد:
می دانم به شما سخت می گذرد. اما این همه حق نیست. آن طرف هم حرف هائی دارد. اما شرح این هجران و این خون جگر ـ این سخن بگذار تا وقت دگر. انشاالله در فضای سالم تر طرفین گلایه ها را به دور از گوش های نامحرم با یکدیگر مطرح کنند. اما به حرمت تربت مقدس همت و باکری مطمئناً روی این برادر کوچک تان را زمین نخواهید گذاشت و در غیبت بنده و امثال بنده که ناچاراً نمی توانیم در انتخابات رای دهیم شما بزرگواران قطعاً بر عهد خود با انقلاب پایبند خواهید ماند.
در اولین حضورتان بر مزار «همت عزیز» و «باکری عزیز» سلام بنده را به این دو دُردانه برسانید و حلالیت و رستگاری برادر کوچک ترشان را از خداوند مسئلت نمائید و به نمایندگی این نجوای یک دور از خانه را به ایشان هدیه فرمائید:
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

داریوش سجادی
آمریکا ـ 10 دی ماه سال 90




   

۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بسیار عالی بود.
همچنان ادامه بدین. ما به اینجور مقاله های افشا کننده خیلی احتیاج داریم.

در پناه حق باشین

مجید گفت...

جناب سجادی نرود میخ آهنی در سنگ. متاسفانه عمل ناشیانه ایشان موجب سوت و هلهله گروهی بیمایه فقط برای این دو عزیز شهید شد. گروهی که برخلاف شعار زنده باد مخالف من، زنده بودن خود را در گروه مرگ دیگران میجویند. همچنانکه اگر ایشان نیز نیز زنده بودند ساندیس خوری بیش نبوده اند! حتما شعار همیشگی ایشان را شنیده اید که آخوند (یا بیسجی، خمینی، مخالف، ...) خوب آخوند (بیسجی، خمینی، مخالف، ...) مرده است. اخیرا هم که اپوزیسیون از شور و شعف در پوست خود نمیگنجد و هلهله خود را نثار روح بزرگ رزمنده ارزشمند حبیب مظاهر جبهه ایثار، حاج بخشی، کردند.

همچنین گویا خانواده نسبي شهيد همت از همسر ایشان اعلام برایت کردند. حال ایشان بدنبال چه هست خدا میداند. البته که این راه ایشان را به سرمنزل مقصود نیمرسناند بلکه ناکجا آبادی بیش نسیب ایشان نیست!

ضمنا ظاهرا همسران ایشان اطلاعی از خواسته های این دوشهید دلیر نداشته باشند برای راهنمایی و اطلاع ایشان، از آنها خواستارم که به لینک زیر مراجعه کنند. شاید متوجه شوند چرا ایشان را بی بصیرت خطاب می کنند!
http://www.youtube.com/watch?v=HxJ_5-texYc&feature=related

در آخر باید گفت بر سر گوری گریه می کنند که مرده ای در آن نیست!

احسان. گفت...

بله جناب سجادی. افشا کن. افشا کن در کشوری که دعوت به تحریم انتخابات جرم تلقی میشود چه کسانی قصد عدم شرکت در انتخابات را دارند. اصلا چه معنی دارد که در کشوری که رای دادن تکلیف عوام محسوب میشود اصلا منتقدان حکومت چه حقی برای رای ندادن و دعوت به رای ندادن دارند. اینهمه افشاگر توطئه و دشمن و انحراف و غیره. تو هم افشا کن. یک افشاگر بیشتر که به جایی بر نمیخورد، میخورد؟

احسان. گفت...

و سخنی هم با مجید:
انواع شعارهای مرگ بر ... که دیگر از ابداعات حاکمیت جمهوری اسلامی و حامیانش است. از شعار مرگ بر بد حجاب گرفته تا مرگ بر ضد ولایت فقیه و فتنه گر و غیره و غیره. شعار ما اگر هم مرگ باشد مرگ بر دیکتاتور است که نمیدانم چرا باعث ناراحتی امثال شما و داریوش سجادی است.
علی الحساب شما هم بدانید که همسر این شهیدان و سایر اعضای خانواده به یک اندازه حق اظهار نظر دارند. مگر اینکه شما هم معتقد به شهروند درجه اول و دوم باشید که ظاهرا هستید.

ناشناس گفت...

سلام

۱- اظهار علاقه به ایران آن هم به این شکل از شما بعید بود.

۲- اظهار علاقه به امام خمینی به این شکل (فرا بشری ساختن امام) پرده از علاقه کور برمیدارد. امام هر که بود در حدی نیست که برایش افراد زیادی را شهید کنید. این از مشکلاتی بود که کیش شخصیت برای ما بوجود آورد. هر چه باشد در جایی نخوانده ایم که کسی خود را در راه پیامبر و علی شهید کرده باشد. پیامبر و علی هم بنده خدا بودند. اگر به قول شما همت برای نظام یا امام جان فشانی کرده باشد در بارگاه الهی هیچ چیزی از آن پذیرفته نیست. (لطفا قرآن را با دقت تر بخوانید). اما میدانم که همت وا باکری به اشاره خودشان تنها برای خدا جنگیدند. چیزی از آن به امام نمیرسد تا دیگر چه چیزی برای خود از پیش فرستاده باشد.
۳- این همسران بزرگوار خیلی بیشتر از شما که یا سایت های چپ را میخوانید یا راست را یا سبز را با مردم در خانه و خیابان در ارتباط هستند. لطفا به آنها نگوید مردم چه فکر میکنند پس شما چه کار باید بکنید.

۴- هر گاه از ایرانیان خارج از کشور (که بعضی واقعا تحفه هستند)خشمگین بودید اقدام به نوشتن مقاله نکنید.
شاید آن ها هم درد و رنجی داشته باشند که شما نفهمید چیست.

۵- به نظر میرسد ما دوران انقلاب را خودمان به سر آورده ایم و باید ما و سپاهی ها خود را برای دوران جدید و مردم جدید آماده کنیم و قاسم سلیمانی ها باید مردم را همانگونه که هستند بپذیرند.

۶- در انتخابات رای بدهیم چه میشود؟
هیچ.

در پایان به نظرم نامه ای هم به آقای خامنه ای بنویسید و از اینکه سپاه به چنین جایی رسیده گله کنید هر چه باشد ، سپاه زیاد هم خوب نیست!!