۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

پادشاه لخت است!


این سایت تا پایان این ماه (ژانویه) جهت رویت عموم قابل دسترس است. توضیحات بیشتر در (اینجا)

«نقدی بر فیلم جدائی نادر از سیمین»

فیلم «جدائی نادر از سیمین» علی رغم همه درخشش هایش در جشنواره های گوناگون سینمائی و پیش بینی اقبالش در کسب اسکار، بدون تردید یکی از «بی صلاحیت ترین» آثار سینمائی در منظومه دنیای سلولوئید جهان است!
این در حالی است که شخصاً و پیش تر در تبیین آثار مثبت این فیلم در عالم سینما، بعد از کسب جایزه معتبر «گلدن گلوب» تاکید کرده بودم:
هر چند  شخصاً هنوز این فیلم را ندیده ام اما با توجه به رُبایش چندین سیمرغ بلورین در جشنواره فیلم  فجر و خرس طلائی جشنواره سینمائی برلین و اکنون گلدن گلوب توسط «اصغر فرهادی» قطعاً می توان نادیده و به اعتبار نظرات کارشناسانه کارشناسان سینما، فرض را بر صحت چنان داوری گذاشت و موفقیت فیلم «جدائی نادر از سیمین» را برگ زرینی بر پرونده سینمای ایران تلقی کرد و این جای خرسندی است که در سینمای کثیف هالیوود ایرانیان سهمی اخلاقی پیدا می کنند. هر چند قبلاً هم که فیلم «بچه های آسمان» مجیدی نامزد اسکار شد این نامزدی را توهین به فیلم ارزشمند مجیدی توصیف کردم اما با ثبت اثرگذار سینمای بعد از انقلاب ایران در دنیای سلولوئید، جای امیدواری است تا بلکه سینمای ایران با ورود به رقابت های جهانی، دنیای کثیف هالیوود را به عقب براند و ذائقه مردم دنیا را با سینمائی آشنا کند که برای بیان حرف هایش لزوماً به «لنگ و پاچه مه رویان» و «مشت و عضله قُل چماقان» و «الاغ و آلت تناسلی فرض کردن مخاطبان» احتیاجی ندارد!
علی رغم این خوش بینی مفروض، اینک و بعد از کسب توفیق! مشاهده فیلم مزبور به سهم خود و به ضرس قاطع می توانم مبانی ضعف و فقد صلاحیت اثر اخیر آقای فرهادی را به احتجاج بکشانم!
برای چنین احتجاجی نیز صرفاً می توان به مهم ترین و اصلی ترین شاخصه تعریف شده برای دنیای سینما استناد کرد و آن «زبان تصویر» است.
مطابق تعریف، سینما مدیومی است برای انتقال پیام از طریق تصویر.
زمانی که «محمد هاشمی» عهده دار مسئولیت صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بود در یکی از گفتگوهای مطبوعاتی خود در تشریح وظایف تلویزیون بر روی نکته بغایت صحیحی انگشت گذاشت مبنی بر آنکه:
تلویزیون یک رسانه تصویری است و این کمال بی تدبیری است که فرضاً یک مسابقه فوتبال که آکنده از تحرکات تصویری است را از رادیو گزارش کنیم و در مقابل کلاس درس آیت الله جوادی آملی علی رغم وزانت و محتوای بالای آن را در حالی که فاقد کمترین تحرک تصویری و یا بسآمد صوتی است را در تلویزیون پخش نمائیم.
همه حرف «هاشمی» در این خلاصه می شد که زبان تلویزیون و ایضاً زبان سینما زبان تصویر است. این واقعیت قبل از آنکه ادعای مدیر وقت صدا و سیمای جمهوری اسلامی باشد واقعیت پذیرفته و تعریف شده و برسمیت شناخته شده از تولیدات سینمائی و تلویزیونی توسط بانیان و دست اندرکاران این صنعت رسانه ای است.
هر اندازه بتوان از محسن مخملباف و استحاله معنادار هویت اجتماعی و سیاسی اش دل چرکین بود اما یک واقعیت در مورد آثار سینمائی وی غیر قابل تردید است و آن این که مخملباف با قوت و قدرت و تبحر و مهارتی بالا به زبان سینما که همان زبان تصویر است اشراف و احاطه داشت.
شاهکار بصری وی در همان دقایق اولیه «عروسی خوبان» که با قرار دادن دوربین فیلمبرداریش بر روی کاپوت مرسدس بنز در فریمی بسته و از پشت مگسک مرسدس بنز شعارهای انقلاب اسلامی منقوش بر خیابان های شهر را نشانه گیری می کرد تا آن اندازه حرفه ای بود که همان ابتدای فیلم مخاطب خود را مبهوت و متحیر از توان بالایش در تکلم قدرتمندانه به زبان تصویر بر روی صندلی سینما میخکوب می کرد.
همچنانکه مجید مجیدی نیز با همین تبحر شاهکار خود در «بچه های آسمان» را آنجا به کمال رساند که بینندگان اثرش را از دریچه دوربین و از زیر آب به ضیافت پای بوسی ماهیان قرمزی برد که در مقام قدردانی بوسه بر پای تاول زده علی کوچولو می زدند.
ایضاً همین توانمندی را به شکلی دیگر و با شدت و قوتی متفاوت می توان در آثار کیارستمی و حاتمی کیا و دیگر سرشناسان دنیای سینمای ایران و جهان ردیابی کرد.
نمونه بسیار برجسته و در دسترس آن فیلم «آرتیست» به کارگردانی «میشل هازاناویسیوس» است که شانه به شانه «جدائی نادر از سیمین» در جشنواره های متعدد درخشیده در حالی که «آرتیست» اساساً فیلمی است «صامت» و به این اعتبار می توان آن را مصداقی کامل از سنت دنیای سینما تلقی کرد که در آن این تنها و تنها «تصویر» است که با مخاطب حرف می زند.
اکنون و با اعتبار حجیت و سندیت زبان تصویر در جهان سینما بایسته است همه داورانی که در جشنواره فیلم فجر و جشنواره سینمائی برلین و گلدن گلوب «جدائی نادر از سیمین» را ارج نهادند و احتمالاً دیگر داورانی که در جشنواره هائی پیش رو این تولید بصری را شایسته و بایسته تشخیص خواهند داد مبانی و مصادیق داوری خود را اطلاع رسانی نمایند؟
این فراخوانی قابل اثبات است تا جمیع کسانی که فیلم «جدائی نادر از سیمین» را به دیده تحسین نگریستند در کنار آنانی که تاکنون این فیلم را ندیده اند یک بار دیگر به تماشای این فیلم بنشینند با این تفاوت که هر دو گروه این بار از ابتدا تا انتهای فیلم، چشمان خود را بسته نگاه دارند و مطمئن باشند در انتها و تنها با اتکای بر استماع گفتمان موجود در فیلم هیچ صحنه ای را از دست نخواهند داد و بدون اغراق بیش از 90 تا 95 درصد فیلم را فهم خواهند کرد!
قطعاً نمی توان و نباید منکر فیلم نامه قدرتمند و اثرگذار و حرفه ای و خلاقانه و هیچکاکی «جدائی نادر از سیمین» شد اما چنان فیلم نامه قدرتمندی اگر تنها بصورت کتاب منتشر می شد قابل دفاع تر و حائز افتخارتر به عنوان «یک کتاب» با استناد بر «تعریف کتاب» بود تا یک اثر سینمائی!
همچنانکه اگر این فیلم نامه بصورت یک تاتر رادیوئی عرضه شده بود بمراتب قابل استناد تر در مجموعه تاترهای رادیوئی بود تا تولیدی بصری!
«جدائی نادر از سیمین» کلاً فاقد زبان تصویر است و همین نقیصه است که اساساً آن را حائز اثر سینمائی تلقی کردن نمی کند! چه رسد به آنکه شایسته احراز جوایز سینمائی نیز بشود!؟
ظاهراً «فرهادی» خواسته یا ناخواسته در تولید «جدائی نادر از سیمین» با اتکای بر مهابت سینما و بهره از فیلم نامه ای قدرتمند، پادشاه عریانی را در جوار خیل و حشم و لشکرش، زبردستانه در توهم لباسی فاخر به قدردانی از خود واداشته و در این میان تنها طفلی بیرون از آن مهابت را سزاست تا فریاد زند:
پادشاه لخت است!


Separation (Nader and Simin)

Asghar Farhadi’s Separation (Nader and Simin) won the Golden Globe award on Sunday and is expected to receive an Oscar nomination as well; however, it undoubtedly lacks merit as a motion picture since it is clearly devoid of the basic element of a movie, namely “representation (as of a story) by means of motion pictures” (Merriam Webster).
Based on this definition, picture is the essence of any movie, through which it presents not only the story but also any underlying messages. This is, in fact, the pillar upon which motion pictures have been based as established by the founders and exercised by the icons of this industry.
A salient example of this is Michel Hazanavicius’ Artist which has received acclaim and accolades at various film festivals. Even though it is a silent motion picture, it is a salient example of how the story and message are conveyed to the audience through the picture.
With this in mind, it is apt to ask festival judges why they have nominated Separation for different awards.
It might be apt for all those who praise Separation to watch the movie again along with those who have never seen the movie before. One condition, though: Everyone in the theater should close their eyes during the entire screening and rest assured that they will not miss anything as they will get more than 90 to 95 percent of the story by just listening to the dialogs with their eyes shut!
There is no denying the powerful, touching, professional, creative and Hitchcock-style screenplay of Separation, but if this screenplay was published as a book, it could have been more effective and more defendable than a movie!
All in all, Separation is devoid of the element of “picture” and this is the shortcoming that prevents it from being considered a movie, let alone deserving to receive awards at festivals!
Apparently, Farhadi has willingly or not, created Separation using a powerful screenplay but this is all reminiscent of The Emperor’s New Clothes in which two weavers promise an emperor a new suit that is invisible to those unfit for their positions, stupid, or incompetent. When the Emperor parades before his subjects in his new clothes, a child cries out, "But he isn't wearing anything at all!"


۴ نظر:

ناشناس گفت...

اگر از خاص! بترسی که سخن فاش کنی ـ سخن عام نهان در سخن خاص بگو

اگه اینجوری فکر می کردی نقدت چطور بود جناب آقای سجادی گرامی؟

Gajamoo گفت...

طبق گفته خودتان : اگر از عام بترسی که سخن فاش کنی ـ سخن خاص نهان در سخن عام،پس لطفاً خاموش

عسگری گفت...

این هم برای خودش نکته ای است و نقدی از نگاه شما که منتقد سیاسی هستید. البته از منتقدان سینمای ایران هم کسانی چون استاد مسعود فراستی هستند که این فیلم را با ادله هنری و سینمایی(مثل نداشتن فرم) ضعیف می دانند. با تمام این انتقادات که وارد است و برای سینما دوستان، آموزنده. اما همینقدر که فیلم با تمام ضعفش توانست روی مخاطب داخلی و خارجی اثر بگذارد برای خودش قوتی است!اگرچه غفلت از نقد آن جایز نیست.

سپهر گفت...

sسلام آقای سجادی
متاسفم که میبینم هنوز هم سیاه بینیتان تمامی ندارد و انسان ها را سپید و سیاه دیدن و از بعضی بت ساختن و بعضی دیگر انگل!
اگر سینمای هالیوود کثیف است کسی از دست اندکاران جمهوری اسلامی نخواسته است که فیلم برای اسکار بفرستند و روزنه ی امید باشند در دنیای کثیف هالیوود آقای سجادی این دنیای کثیف و پر از نکبت آمریکا را رها کنید شماکه انگل شناس ماهری هستید و در آمریکا به این موضوع می پردازید نمیدانم چرا مخالفان و موافقان جمهوری اسلامی همیشه در کشور های غربی و صد البته درآمریکا هستند چرا در کشورهای دوست و همسایه آمریکای جنوبی نمیروید چرا در چین و روسیه نمیروید و چرا در ایران نمیمانید و نقد بر کشور های استکباری نمی کنید آقای سجادی میترسید! هنوز طعم تلخ زندان را نچشیده اید متاسفم برای شما که در آن گوشه دنیا نشسته اید و برای هر کس که مخالف آقای خمینی و فرزندانش به تعبیر شما خط قرمز میکشید باز هم میگویم دنیای آمریکا را رها کنید و بیایید با هم زیر پرچم جمهوری اسلامی اختلاط کنیم گلشیفته و نامجو و ... هم انسان هستند از آنها بت نسازید که مجبور به خراب کردنان باشید مقاله های شما به نظر من با سرمقله های کیهان تفاوتی ندارد !