این سایت تا پایان این ماه (ژانویه) جهت رویت عموم
قابل دسترس است. توضیحات بیشتر در (اینجا)
تصویر برهنه ای که گل شیفته
فراهانی از خود اخیراً منتشر کرده مُبدل به جنجال بزرگی در عرصه اینترنت شده.
دو سال پیش در ازای مصاحبه
ایشان با تلویزیون بی بی سی ذیل مطلبی تحت عنوان «گلشیفته خودشیفته» معروض داشتم:
شخصاً احترام ويژه ای برای جناب آقای بهزاد فراهانی پدر محترم گلشیفته قائل بوده و هستم و ایشان را فخر و آبرو و سرمایه گرانقدر تاتر
و سینمای ایران می دانم. علی رغم این نمی توانم چشم خود را بر روی اشتباهات و
توهمّات دختر ایشان هر چند اشتباهات و توهماتی مقتضای سن شان باشد، ببندم.
لذا در این پست ضمن پوزش از جناب آقای بهزاد فراهانی و با این امید که انشاالله به دل نگیرند مایلم نکاتی را به صبیه محترمه ایشان متذکر شوم هر چند این حق را برای جناب آقای فراهانی برسمیت می شناسم تا متاثر از مناسبات عاطفی پدر و فرزندی به هر حال از نیشتر این قلم مکدر شوند.
گلشیفته در مصاحبه اخیرش با تلویزیون فارسی بی بی سی به کرات بر روی این محور تاکید کرد که در ایران وی و امثال و هم نسلان وی از آزادی و بويژه آزادی بیان و فعالیت مطابق میل و خواست قلبی و بلکه عقلی شان محروم اند. من شخصاً و در این پست تمایلی به نفی یا اثبات بود یا نبود آزادی یا آزادی بیان در ایران ندارم و در جای خود در این خصوص حرف ها و ادعاهائی دارم اما ادعای افرادی مانند گلشیفته را نیز ناشی از خودشیفتگی می دانم تا واقعیت!
خودشیفتگانی که بمجرد کونه کردن خیارشان، با ابتلا به نسیان و غرور، بی التفات به آن می شوند که اگر ستاره اقبال شان در عرصه های فرهنگی آن جامعه درخشید در ذیل همان نظام حاکم بر آن جامعه و مناسبات و رسم و رسومات اداری حاکم بر ساز و کارهای فرهنگی همان جامعه درخشیده و این کمال بی معرفتی است که پیاز نظام را بخورند و بمجرد فربه شدن و آغاز فصل ثمردهی ناگهان به آغوش غریبه بلغزند و بانگ فریاد برآرند که آزادی نیست!
من نمی دانم امثال گلشیفته برای طی مدارج پیشرفت و ترقی در ذیل همان نظام جمهوری اسلامی که وی آن را متهم به اعمال محدودیت برای درخشش ایشان می کند محتاج چه چیزدیگری بوده که از وی مضایقه شده؟
گلشیفته فراهانی در حالی رثای اعتراض خود در نبود آزادی بیان و پیشرفت در ایران را در بی بی سی بلند کرده که در ذیل همان نظام جمهوری اسلامی آخرین و بالاترین جوایز و مدارج را از حکومت دریافت کرده.
کسب سیمرغ بلورین بهترین و جوان ترین بازیگر نقش اول بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر در سال 76 در سن 14 سالگی در فیلم درخت گلابی و کسب مقام بهترین بازیگر بیست و دومین جشنواره فیلم فجر برای بازی در دو فیلم بوتیک و اشک سرما، کسب چنین مدارج و افتخاراتی اگر مويد امکان وی برای درخشش در ذیل همان مناسبات به زعم ایشان خفقان آور نیست پس چگونه قابل توجیه است.
گلشیفته در حالی طی مدت بالغ بر یک سالی که مجبور به اقامت در خارج از کشور شده مُدام در مصاحبه هایش از نبود آزادی بیان و حیات و اندیشه در کشورش گلایه می کند که برای مخاطب ناآشنا با ایشان چنین توهمی پیش می آید که خلق الساعه با اندیشمندی مبرز از جنس «هانا آرنت» یا «رُزآ پارکز» و «ژانت رنکین» و «مادام پیر کوری» یا «سیمون دوبووار» و«روزالین یالو» و «ژان دارک» و یا «جمیله بوپاشا» مواجه شده که همه استعدادها و نبوغ فزاینده اش توسط رژیمی سفاک و دیکتاتور در ایران به صلابه کشیده شده.
این در حالی است که طی یک سال گذشته که گلشیفته در خارج از کشور و علی الظاهر در کشورهائی که مهد آزادی و تمدن قلمداد می شوند اقامت داشته، علی رغم این اندیشه ای مشعشع و یا گفتار یا بیانی که حاکی از حرفی نو برای گفتن یا فلسفه ای نوین برای اندیشیدن یا منطقی عمیق برای تامل ورزیدن از ایشان ملاحظه نشده که این گونه بوتیماروار اشک حسرت در نبود آزادی بیان و اندیشه و عمل در ایران می ریزند.
تنها تفاوتی که در گلشیفته ایران نشین و خارج نشین طی این مدت ملاحظه شده، نبود یک پارچه حداکثر يک متر مربعی بر روی گیسوان ایشان است.
پارچه ای که تصور نمی رود بود و نبودش بر سر ایشان محلی از اعراب در کاهش یا افزایش هنر مشارالیه در عرصه سینما داشته باشد جز آنکه ایشان بخواهند تن به سفله انگاری حاکم بر سینمای هالیوودی از زن و نگاه سکس سالارانه به ایشان بدهند که با توجه به اصالت خانواده فراهانی ها چنین رویکردی نیز در منش فرزند بهزاد فراهانی بعید بنظر می رسد.
این بمعنای وجود کارنامه ای صدر در صد موفق برای جمهوری اسلامی در حوزه های آزادی های فردی و اجتماعی نیست اما نمی توان مُنکر آن نیز شد که مخالفت خوانی بدون اتکای بر پشتوانه های نظری و فکری و منطقی نیز بخشی از رفتار و اطوار برخی از هنرمندانی شده که به دلائلی غیر سیاسی از کشور خارج می شوند اما ظواهر سیاسی برای هجرت خود می تراشند.
گلشیفته در حالی در حسرت نبود آزادی در ایران شکوه به بی بی سی می برد که پیش از او کسانی از جنس او کمابیش با ادعاهائی مشابه ایران را ترک کردند و جّوزده و مدهوش جاذبه ها و ظواهر شهرفرنگ ناگهان احساس به ایشان دست داد و جامعه هنری جهانی را حریصانه چشم انتظار انفجار استعدادها و هنرهای بدیع و نامکشوف خود کردند. انتظاری که با همه ادعاهای بلوغ و فرهیختگی و شعور نهایتاً به چند اجرای سکشوال و اروتیک ختم شد!
از جمله سوسن تسلیمی بازیگر توانای سینمای ایران در دهه 60 که هر چند بناحق زخم خورده تنگ نظری مسئولین وقت ارشاد شد اما به هر حال نمی تواند مُنکر آن باشد که ستاره اقبالش با وجود همان تنگ نظری ها در همان سینمائی درخشید و اقبال مردمی یافت که برخوردار از تماشاچیانی قدرشناس بود.
سوسنی که با هجرت اش به آزادی! منطقاً توقع شکوفائی هر اندازه بیشترش در عرصه تاتر و سینما نزد شیدائیان را فراهم کرد اما در کمال تحیّر از ابتذال و رکیک گوئی چارواداری درام «خانه جهنمی» سر درآورد.
نمونه دیگر «سعید شنبه زاده» رقاصی بوشهری که در بستر فرهنگی جمهوری اسلامی خرامید و بالید و گروهش از اولين تا دوازدهمين جشنواره موسيقي فجر حضوری خوش اقبال داشت و برگزيده ششمين جشنواره موسیقی فجر شد و به «سنت مالوف اسلاف» با شعار نبود آزادی سر از پاریس درآورد و در مصاحبه با بی بی سی نوید آن را به جامعه هنردوستان جهانی داد که بزودی قصد آن را دارد تا «لخت مادرزاد»! بر روی صحنه برای علاقه مندان برقصد!
لذا در این پست ضمن پوزش از جناب آقای بهزاد فراهانی و با این امید که انشاالله به دل نگیرند مایلم نکاتی را به صبیه محترمه ایشان متذکر شوم هر چند این حق را برای جناب آقای فراهانی برسمیت می شناسم تا متاثر از مناسبات عاطفی پدر و فرزندی به هر حال از نیشتر این قلم مکدر شوند.
گلشیفته در مصاحبه اخیرش با تلویزیون فارسی بی بی سی به کرات بر روی این محور تاکید کرد که در ایران وی و امثال و هم نسلان وی از آزادی و بويژه آزادی بیان و فعالیت مطابق میل و خواست قلبی و بلکه عقلی شان محروم اند. من شخصاً و در این پست تمایلی به نفی یا اثبات بود یا نبود آزادی یا آزادی بیان در ایران ندارم و در جای خود در این خصوص حرف ها و ادعاهائی دارم اما ادعای افرادی مانند گلشیفته را نیز ناشی از خودشیفتگی می دانم تا واقعیت!
خودشیفتگانی که بمجرد کونه کردن خیارشان، با ابتلا به نسیان و غرور، بی التفات به آن می شوند که اگر ستاره اقبال شان در عرصه های فرهنگی آن جامعه درخشید در ذیل همان نظام حاکم بر آن جامعه و مناسبات و رسم و رسومات اداری حاکم بر ساز و کارهای فرهنگی همان جامعه درخشیده و این کمال بی معرفتی است که پیاز نظام را بخورند و بمجرد فربه شدن و آغاز فصل ثمردهی ناگهان به آغوش غریبه بلغزند و بانگ فریاد برآرند که آزادی نیست!
من نمی دانم امثال گلشیفته برای طی مدارج پیشرفت و ترقی در ذیل همان نظام جمهوری اسلامی که وی آن را متهم به اعمال محدودیت برای درخشش ایشان می کند محتاج چه چیزدیگری بوده که از وی مضایقه شده؟
گلشیفته فراهانی در حالی رثای اعتراض خود در نبود آزادی بیان و پیشرفت در ایران را در بی بی سی بلند کرده که در ذیل همان نظام جمهوری اسلامی آخرین و بالاترین جوایز و مدارج را از حکومت دریافت کرده.
کسب سیمرغ بلورین بهترین و جوان ترین بازیگر نقش اول بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر در سال 76 در سن 14 سالگی در فیلم درخت گلابی و کسب مقام بهترین بازیگر بیست و دومین جشنواره فیلم فجر برای بازی در دو فیلم بوتیک و اشک سرما، کسب چنین مدارج و افتخاراتی اگر مويد امکان وی برای درخشش در ذیل همان مناسبات به زعم ایشان خفقان آور نیست پس چگونه قابل توجیه است.
گلشیفته در حالی طی مدت بالغ بر یک سالی که مجبور به اقامت در خارج از کشور شده مُدام در مصاحبه هایش از نبود آزادی بیان و حیات و اندیشه در کشورش گلایه می کند که برای مخاطب ناآشنا با ایشان چنین توهمی پیش می آید که خلق الساعه با اندیشمندی مبرز از جنس «هانا آرنت» یا «رُزآ پارکز» و «ژانت رنکین» و «مادام پیر کوری» یا «سیمون دوبووار» و«روزالین یالو» و «ژان دارک» و یا «جمیله بوپاشا» مواجه شده که همه استعدادها و نبوغ فزاینده اش توسط رژیمی سفاک و دیکتاتور در ایران به صلابه کشیده شده.
این در حالی است که طی یک سال گذشته که گلشیفته در خارج از کشور و علی الظاهر در کشورهائی که مهد آزادی و تمدن قلمداد می شوند اقامت داشته، علی رغم این اندیشه ای مشعشع و یا گفتار یا بیانی که حاکی از حرفی نو برای گفتن یا فلسفه ای نوین برای اندیشیدن یا منطقی عمیق برای تامل ورزیدن از ایشان ملاحظه نشده که این گونه بوتیماروار اشک حسرت در نبود آزادی بیان و اندیشه و عمل در ایران می ریزند.
تنها تفاوتی که در گلشیفته ایران نشین و خارج نشین طی این مدت ملاحظه شده، نبود یک پارچه حداکثر يک متر مربعی بر روی گیسوان ایشان است.
پارچه ای که تصور نمی رود بود و نبودش بر سر ایشان محلی از اعراب در کاهش یا افزایش هنر مشارالیه در عرصه سینما داشته باشد جز آنکه ایشان بخواهند تن به سفله انگاری حاکم بر سینمای هالیوودی از زن و نگاه سکس سالارانه به ایشان بدهند که با توجه به اصالت خانواده فراهانی ها چنین رویکردی نیز در منش فرزند بهزاد فراهانی بعید بنظر می رسد.
این بمعنای وجود کارنامه ای صدر در صد موفق برای جمهوری اسلامی در حوزه های آزادی های فردی و اجتماعی نیست اما نمی توان مُنکر آن نیز شد که مخالفت خوانی بدون اتکای بر پشتوانه های نظری و فکری و منطقی نیز بخشی از رفتار و اطوار برخی از هنرمندانی شده که به دلائلی غیر سیاسی از کشور خارج می شوند اما ظواهر سیاسی برای هجرت خود می تراشند.
گلشیفته در حالی در حسرت نبود آزادی در ایران شکوه به بی بی سی می برد که پیش از او کسانی از جنس او کمابیش با ادعاهائی مشابه ایران را ترک کردند و جّوزده و مدهوش جاذبه ها و ظواهر شهرفرنگ ناگهان احساس به ایشان دست داد و جامعه هنری جهانی را حریصانه چشم انتظار انفجار استعدادها و هنرهای بدیع و نامکشوف خود کردند. انتظاری که با همه ادعاهای بلوغ و فرهیختگی و شعور نهایتاً به چند اجرای سکشوال و اروتیک ختم شد!
از جمله سوسن تسلیمی بازیگر توانای سینمای ایران در دهه 60 که هر چند بناحق زخم خورده تنگ نظری مسئولین وقت ارشاد شد اما به هر حال نمی تواند مُنکر آن باشد که ستاره اقبالش با وجود همان تنگ نظری ها در همان سینمائی درخشید و اقبال مردمی یافت که برخوردار از تماشاچیانی قدرشناس بود.
سوسنی که با هجرت اش به آزادی! منطقاً توقع شکوفائی هر اندازه بیشترش در عرصه تاتر و سینما نزد شیدائیان را فراهم کرد اما در کمال تحیّر از ابتذال و رکیک گوئی چارواداری درام «خانه جهنمی» سر درآورد.
نمونه دیگر «سعید شنبه زاده» رقاصی بوشهری که در بستر فرهنگی جمهوری اسلامی خرامید و بالید و گروهش از اولين تا دوازدهمين جشنواره موسيقي فجر حضوری خوش اقبال داشت و برگزيده ششمين جشنواره موسیقی فجر شد و به «سنت مالوف اسلاف» با شعار نبود آزادی سر از پاریس درآورد و در مصاحبه با بی بی سی نوید آن را به جامعه هنردوستان جهانی داد که بزودی قصد آن را دارد تا «لخت مادرزاد»! بر روی صحنه برای علاقه مندان برقصد!
تو گوئی همه دغدغه جامعه هنری جهان رویت ماتحت عریان
و اسافل اعضا و قر 360 درجه باسن مبارک مشارالیه است و همه شکوفائی هنر جهانی معطل
و منتظر ملاحظه برهنگی اندام لرزان این رقاص بوشهری است.
بر همین روال بجوئید «محسن نامجو» را که از قرائت قرآن شروع کرد و زمانی سراینده و نوازنده قطعه عاشورا برای بیست و ششمین جشنواره تائر فجر شد و با آغاز فصل برداشت متوجه شد در ایران آزادی نیست و با هجرت به غرب، شیفتگانش را حریصانه چشم انتظار فوران هنرش در دنیای آزاد کرد.
انتظاری که به شهوت خوانی مشاراليه در کنسرت بی نظیر ختم شد!
مثل ایشان يادآور لطیفه آن رندی است که در میدان شهر و در تنگنای میزیدن (دفع ادرار) تنها داروخانه ای را یافت و بمجرد ورود از صاحب داروخانه پرسید:
نفت دارید؟ و وقتی با پاسخ منفی مواجه شد با ادای تغیّرغرید:
من ... شیدم به داروخانه ای که نفت ندارد! و به این بهانه خود را نیز سبک کرد!
القصه روز دوم نیز همین تجربه تکرار شد و این بار در رجوع مجدد به همان داروخانه و پرسش از داشتن نفت، این بار پاسخ شنید: داریم! اما از آنجا که نفت بهانه ای بیش نبود، این بار با تغيّـُر شکوه کرد که:
من ... شیدم به داروخانه ای که نفت دارد! و به این بهانه سبک شد!
اما روز سوم و در پرسش مجدد مبنی بر آنکه نفت دارید؟ مالک را پاسخ شنید:
شما کارت را بکن! چه کار داری ما نفت داریم یا نداریم.
شیوه و جنس سُرایش «مرثیه نبود آزادی در ایران» توسط بوتیمارانی از نوع گلشیفته و ... قرینه ای از رند لطیفه فوق است که با چنین رویکرد و رویه ای اولاً با کشیدن لعاب سیاست به مطالبات فرهنگی و اجتماعی شان، فرهنگ سیاسی را به ابتذال می کشند و متقابلاً همه اجحاف ها و تنگ نظری ها و مضایقه های فرهنگی ناوارد و تحمیلی از سوی مسئولین در کشور را موجه می کنند.
بر همین روال بجوئید «محسن نامجو» را که از قرائت قرآن شروع کرد و زمانی سراینده و نوازنده قطعه عاشورا برای بیست و ششمین جشنواره تائر فجر شد و با آغاز فصل برداشت متوجه شد در ایران آزادی نیست و با هجرت به غرب، شیفتگانش را حریصانه چشم انتظار فوران هنرش در دنیای آزاد کرد.
انتظاری که به شهوت خوانی مشاراليه در کنسرت بی نظیر ختم شد!
مثل ایشان يادآور لطیفه آن رندی است که در میدان شهر و در تنگنای میزیدن (دفع ادرار) تنها داروخانه ای را یافت و بمجرد ورود از صاحب داروخانه پرسید:
نفت دارید؟ و وقتی با پاسخ منفی مواجه شد با ادای تغیّرغرید:
من ... شیدم به داروخانه ای که نفت ندارد! و به این بهانه خود را نیز سبک کرد!
القصه روز دوم نیز همین تجربه تکرار شد و این بار در رجوع مجدد به همان داروخانه و پرسش از داشتن نفت، این بار پاسخ شنید: داریم! اما از آنجا که نفت بهانه ای بیش نبود، این بار با تغيّـُر شکوه کرد که:
من ... شیدم به داروخانه ای که نفت دارد! و به این بهانه سبک شد!
اما روز سوم و در پرسش مجدد مبنی بر آنکه نفت دارید؟ مالک را پاسخ شنید:
شما کارت را بکن! چه کار داری ما نفت داریم یا نداریم.
شیوه و جنس سُرایش «مرثیه نبود آزادی در ایران» توسط بوتیمارانی از نوع گلشیفته و ... قرینه ای از رند لطیفه فوق است که با چنین رویکرد و رویه ای اولاً با کشیدن لعاب سیاست به مطالبات فرهنگی و اجتماعی شان، فرهنگ سیاسی را به ابتذال می کشند و متقابلاً همه اجحاف ها و تنگ نظری ها و مضایقه های فرهنگی ناوارد و تحمیلی از سوی مسئولین در کشور را موجه می کنند.
اکنون و با اتشار تصویر برهنه «گلشیفته فراهانی» مشخص
شد همه آن دغدغه ها و غنبرک ها و شکوه ها در نبود آزادی بیان و اندیشه مترصد یک
«پستان نمائی» مبتذل بود! هر چند در این ابتذال نیز آن علیا مخدره نشان داد دچار
احساس خود «پاملا اندرسون بینی» شده و در عمل نیز در این حوزه حرفی!!! برای گفتن
ندارند!
۲۰ نظر:
چقدر آسمان و ریسمان به هم بافته اید آقا! چه دنیای كوچكی دارید و اندیشه خانه ای كوچكتر! در همان تاریكی بمانید با این آسمان ریسمان ها كه سعید شنبه زاده را "رقاص" می خوانید و راجع به سوسن تسلیمی و هنرش هذیان می گویید. در همان دنیای كوچكتان بمانید و كلاهتان را بگیرید كه باد شما را نبرد!
من اگر نيكم اگر بد،تو برو خود را باش كه گناه دگري بر تو نخواهند نوشت!
شما دقيقا از چي ناراحتي ؟ از سايز کوچک بودن سينه هاي خانم فراهاني ؟ از اين که اصلا ايشون چرا لخت شدند ؟از چي؟ ايشون يک انسان عاقل و بالغ در يک کشور آزاد هستند تا زماني که براي ديگران آزاري ندارند هر کاري که دوست داشته باشن ميکنن نه به من مربوطه نه به شما ...
مردک کم خرد، اکثریت نخبه های مملکت همه میگن تو ایران آزادی نیست، عدالت نیست، اگه این مملکت به جای جمعی طلبه ی عقب افتاده ی متحجر توسط نخبه ها اداره می شد پیشرفت امثال گلشیفته خیلی بیشتر از اینها بود.
آسمان و ريسمان به هم بافتن نيست. واقعيت را يعني آنچه اتفاق افتاده است را ميگويد. آيا شما مثلا شنبه زاده را فيلسوف يا پزشك يا كفاش يا ... ميدانيد ؟
مقاله بسیار جالب و قابل تاملی بود!
ba nashenas kamela movafegham, ham ham va gham shoma shodeh tain taklif barai badan zanah. behtar ast keh ensanhai mesel shoma mar ya zan feker darman barai khoodtan befrmaiid
احتمالا در عکسهای آتی برای ابراز عقیده و بیان آزادی دستهایش را هم از روی سینه هایش خواهد برداشت و شاید هم مثل پاملااندرسن سینه هایش را هم عمل کند .
سلام
جمله آخر مقاله معرکه بود.
بسیار جالب بود.
ممنون
دوستان عزيز اصولا هر قدر كه يك هنربيشه زيباتر باشه ميزان بدن نمايي اش و برهنه كرايي اش كمتره...اين كلشيفته رو اكر ميخواين تصوير واقعي شو ببينين فقط 72 ساعت ابزاري مثل قيجسي و موجين و مومك رو ازش دور كنين..اونوقت مي بينين كه همون حلقه ي مفقوده نظريه ي تكامل داروينه...من نمي دونم اكه ليلا حاتمي با اون همه زيبايي و خانمي و كمالات و تسلط كامل به دو تا زبون زنده دنيا هنر بيشه اس..اين حلقه ي مفقوده اين وسط جيكاره است.... در ضمن مقاله جالبي بود تاحدودي باهاش موافقم....
سجّادی، تو دیگه خیلی عمله یی
http://www.harsaat.com/celebrities/axe-nimtaneye-lokhteh-golshifteh/ زود قضاوت نکنید!!!
حالا شما چرا عکس ایشان را سانسور کردید؟
اگر لخت شدن خوب است پس چرا وقتی آن کارگردان گقت هنرپیشه های زن ما خودشان آنجلینا هستند اینقدر اعتراض شد. اگر هم بد است چرا همان ها که اعلامیه دادند و اعتراض کردند حالا سکوت کرده اند.
سجادی عاشقتم
جناب سجادی از مقاله خردمندانه تان که در کمال بیطرفی اصالت هویت چنین نگرشی را بررسی نمودید، استفاده کردیم/حق یاورتان
قرار بود اقای فراهانی سبیل خود را بزند و چادر زنانه سر کند در صورت صحت لخت شدن صبیه اش نمی دانم چرا دیر کرده اگر میتوانید پی گیری بفرمایید .(توهین نمی کنم این گفته ی خودش است .)
vaghean lazzat bordam va hesadatam shod be in ghalam.
Mahdi az sydney
چه متن زیبایی
ارسال یک نظر