۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعه

دسته گل گلشیفته!

این سایت تا پایان این ماه (ژانویه) جهت رویت عموم قابل دسترس است. توضیحات بیشتر در (اینجا)

با فروکش کردن جنجال خبری «بدن نمائی گلشیفته فراهانی» اکنون شفاف تر می توان این رفتار ناسنجیده را حلاجی کرد.
اولاً از منظر رفتارشناسی ظاهراً این اقدام را می توان نوعی واکنش هنجارشکنانه و معترضانه آن دختر خانم نسبت به «وضعیت خودساخته» یا «تخیل به واقعیت نپیوسته اش» تلقی کرد.
حسب ظاهر ماجرای این خانم از آنجا آغاز شد که بعد از بازی در فیلمی آمریکائی و در کنار «لئوناردو دی کاپریو» در بازگشت به ایران به حق یا ناحق مورد بازخواست وزارت اطلاعات قرار گرفته و مشارالیه از ناحیه تکدر خاطر بابت چنین بازجوئی ها و احساس خفقان! تن به ترک وطن داده و تدریجاً با اقامت در غربت و ابتلا به نوستالوژی و حس فراموش شدگی آن عکس عریان را از خود منتشر کرده!
علی رغم این سخت بتوان چنین ادعائی را باور کرد خصوصاً آنکه بازجوئی در ایران دیگر برای اهل رسانه و هنر و سیاست و ... مُبدل به امری عادی شده و کمتر کسی از این میانه پیدا می شود که صابون بازجوئی بلکه حبس در ایران به تن اش نخورده باشد و بعد هم از ناحیه تکدر خاطر تن به هجرت دهد و سر از تن نمائی درآورد!
شاید ماجرا قرائت دیگری هم داشته باشد از جمله آنکه این دختر خانم بعد از توفیق هم بازی شدن با یک سوپراستار آمریکائی (دی کاپریو) دچار یک توهم شده و تصور کرده بعد از این فیلم و بازی با یک سوپر استار آمریکائی اکنون می تواند به بهانه مورد بازجوئی قرار داشتن در ایران ضمن خروج از کشور مورد استقبال گسترده جامعه سینمائی جهان قرار گرفته و کمی هم اگر شانس با ایشان همراه باشد شاید تجربه «خانم و آقای اسمیت»!!! تکرار شود و ایشان نیز همچون آنجلینا جولی و برد پیت بعد از یک فیلم مشترک مُبدل به یک زوج هنری و خدا را چه دیدی زوج خانوادگی موفق با «دی کاپریو» نیز بشوند! و در آن صورت دنیا چقدر شیرین خواهد شد!!!
تخیلی که اگر بوقوع می پیوست قطعاً بسیار دلچسب می بود اما مشارالیه وقتی در غربت با دیوار سخت واقعیت برخورد کرد، آن گلشیفته را مواجه با دیپرشن و یا ابتلا به درد و رنج فراموش شدگی خصوصاً در فردای روزی کرد که دید بدون توجه به وی «اصغر فرهادی» و «جدائی نادر از سیمین اش» در دنیا با چه وسعتی مورد استقبال جهانی قرار گرفته در حالی که سال گذشته همین گلشیفته خانم این توفیق را داشت تا در کنار همین فرهادی بخاطر اقبال به فیلم «بخاطر الی» باز هم مورد توجه و تمجید افکار عمومی قرار داشته باشد.
همه اینها تا آن درجه استعداد دارد تا دختر خانمی جوان و کم تجربه و جویای نام و توجه و شهرت را متقاعد کند تا برای در تیتر و خبر ماندن و فرار از فراموش شدگی در غربت تن به هر کاری ولو «تن نمائی» در یک مجله نچندان معتبر دهد!
علی ایحال در یک نکته نمی توان تردید داشت و آن اینکه هر چند این دختر خانم با آن اقدام زننده اش، هزینه سنگینی را متوجه خود و خانواده اش و خانواده سینمای ایران کرد تا جائی که می توان رفتار وی را پاسی مناسب برای قوی شدن موضع کسانی دانست که برخی از زنان شاغل در سینمای ایران را فاحشه خوانده بود!!! اما چنین رفتار زننده ای از یک جهت آثار مثبتی را نیز با خود به همراه آورد و آن این که جامعه سینمای ایران و به ويژه بانوان شاغل در صنعت سینمای ایران و ایضاً دیگر دست اندرکاران خانواده رسانه در ایران را به قوت به این واقعیت غیر قابل کتمان رساند که بقول «شاملو» چراغ شان در آن خانه می سوزد و هر اندازه هم که برخوردار از شهرت باشند اولاً شاهین اشتهارشان را مدیون مردمان و اقبال مردمان همان کشورشانند و شرط ادب حکم می کند حُرمت مردم خود را نگاه دارند و خود را علی الدوام برای ایشان و مدیون ایشان تعریف و تلقی کنند و ثانیاً شاهین اقبال و اشتهارشان تنها در آن خانه اعتبار دارد و نمی توانند و نباید بی اخلاقانه با کونه کردن خیارشان دچار توهم شده و با پشت پا زدن به مردم و هویت و اعتبارات و هنجارهای بومی مردم شان در جستجوی سراب به غریبه پناه ببرند.
گل شیفته متاسفانه تمام شد خیلی هم  زود تمام شد اما این تمام شدگی ناخواسته مُبدل به عبرت و تجربه مفیدی برای دیگران در داخل شد تا قدر و حرمت خود و ملت خود را بهتر و بیشتر پاس دارند.
نمونه های موفقی چون علی نصیریان و عزت الله انتظامی و محمد علی کشاورز و حتی پدر همین گلشیفته که سرمایه های سینما و تائتر ایرانند و در کانون احترام مردمان شان اند اما دچار توهم مانند خیلی از کسانی دیگر نشدند و در کشور خود و در کنار اعتقادات و علائق و هنجارهای مردمان شان ماندند و در عمق علاقه و احترام مردمان شان زندگی می کنند نمونه های موفق ومثال زدنی از ظرفیت داشتن کسانی شده اند که هر اندازه مشهورند به همان اندازه نیز فروتن و متواضع اند.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

che tahlile na pokhtei vaghean
kare gol shifte bad bood, vali hich rabti be farzie bafihaye shoma nadasht

درویش گفت...

تحلیل خوبی بود اما با آنقسمت که گفتید گلشیفته تمام شد موافق نیستم چرا که جامعه ایران مانند سکه دورو دارد یک رو مذهبی و خشک روی دیگر بی تفاوت به مسائل دینی به قول خودشان روشنفکر یا آزاداندیش بودن و باید بگویم متاسفانه آنروی آزاداندیشش سنگینی هم میکند شاید ظاهر امر این را نشان ندهد اما حقیقت موجود در جامعه ایران بسیار تلخ است شاید هم به کام خیلی ها بسیار هم شیرین باشد برای مثال همین گلشیفته خانم وقتی عکسش منتشر شد همه چشمشان را دوختند به جایی که همیشه از نظرها پنهان بود کسی به چشمانش نگاه نکرد تا بفهمد چرا گلشیفته این کار را کرده است بعضی از مسائل را نمیتوان گفت برای آنکه هر کسی در جایگاه خودش است بنده از آمدن این خانم به ایران و مورد بازجویی قرار گرفتنشان از نوشته شما با خبر شدم من نمیدانم در جریان این بازجویی چه اتفاقی افتاده اما میتوانم تصور کنم وقتی یک دختر جوان به دست آدمهایی میافتد که حاضرند برای پول و هواهای نفسانیشان بروند سوریه و زنان و کودکان را مورد هدف قرار دهند و در کشور خودشان هم مردم را زیر چرخ ماشینی که از پول همین ملت خریداری شده له کنند چه اتفاقاتی ممکن است برایش بیافتد من جای گلشیفته نیستم شما هم نیستی اما یک ندایی در قلبم میگوید کسی چون گلشیفته که با اسعداد ذاتی بازیگریش و بازیهای درخشانش نباید آدم احمقی باشد او حتما دلیل خوبی برای این کارش دارد که من به کاری که انجام داده بلکه به آن دلیلش احترام میگذارم او برای من همان گلسیفته ای که بوده هست و باز هم خواهد بود چرا که از ماست که بر ماست .

عسگری گفت...

فکرش را بکنید اگر گلشیفته این کار را قبل از انقلاب انجام میداد برخورد با او چگونه بود. مسلما عکس اش را روی جلد مجلات آنچنانی درج می کردند و پشت هم مصاحبه های گوناگون با او ترتیب میدادند و پشت هم پیشنهاد برای بازی از سوی تهیه کنندگان با مبالغ بالا... و شاید خانواده فراهانی با لبخندی از کنار این مسائل عبور می کردند... با این حساب باید این قبیل رفتارها را از نظر روانشناختی و جامعه شناختی در میان ایرانیان دارای پیشینه دانست. اما راستی خانم لونا شاد کجا رفت که جلوی دوربین مخملباف عریان شد(بدون پوشاندن با دست!) از طرفی حالا موج برهنگی سیاسی هم میان برخی از زنان اپوزیسیون خارج کشور و فمینیست ها دارد براه می افتد... نتیجه ای که می توان گرفت اینست که «سیاست ایرانی» خیلی دارد بی در و پیکر و بی بند و بار می شود.. آن از جنبش سبزمان و این از تبدیل استریپ تیز به مبارزه سیاسی مان و خدا سومی اش را بخیر کند. راستی که ما در مجموع، عمر خودمان را ملعبه چه بازیهایی که قرار نمی دهیم!